پاسخ به یک شبهه درباره جنگ بدر

خداوند حکیم در سوره‌ی انفال به نقل جریان غزوه‌ی بدر می‌پردازد. از آیه‌ی 5 تا 26 تقریباً 22 آیه مربوط به غزوه‌ی بدر است. غزوه به جنگی گفته می‌شود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شخصا در میدان جنگ حضور داشته‌اند. جنگ‌هایی که آن حضرت حضور نداشتند و لشکر اعزام می‌کردند سریه نام داشت که جمع آن سرایاست. جنگ بدرغزوه بود؛ یعنی خود پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم در جبهه و میدان جنگ حاضر بودند. در اینجا به اجمال جریان غزوه‌ی بدر توضیح داده می شود. اوایل یا اواسط جمادی الاولی از سال دوم هجرت بود که به مدینه خبر رسید یک کاروان مهم تجارت از مکه حرکت کرده است و به شام می‌رود. از جانب رسول اکرم صلی الله  علیه وآله وسلم دستور صادر شد که جمعی از جوان‌های مهاجر و انصار اعزام شوند و راه را بر کاروان ببندند و اموال و مال التجاره‌ی آنها را مصادرکنند؛ ولی مسلمانان زمانی به منزل ذات العشیره –که یکی از منازل بین راه بود- رسیدند که کاروان از آنجا گذشته و از دسترس آنان دور شده بود. رسول اکرم صلی الله  علیه وآله وسلم فرمود: منتظر باشید و موقع مراجعت از شام به سراغشان بروید.

حق‌گیری، نه غارتگری!
اینجا برای اینکه شبهه ای در اذهان ایجاد نشود، تذکر یک مطلب لازم است، چون در اینگونه موارد، قلم‌هایی بی خبر از حقایق و قلم‌های مزدور اجانب و مغرضان فتنه انگیز به کار می‌افتند و مطالبی نادرست می‌نویسند و افکار را مغشوش می‌سازند. به عنوان مثال بعضی نوشته اند: این درست نبوده که پیامبر دستور بدهد مسلمین سر راه کاروان بروند و مثل غارتگران، راهزنان، اموال کاروانیان را مصادره کنند! در جواب باید گفته شود:

اولاً مشرکین در مکه اموال مهاجرین را غاصبانه تصاحب کرده بودند و مردم مکه دشمن سرسخت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بودند. آنها صدمات و لطمات فراوانی به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وارد آوردند و عاقبت به قصد کشتن او خانه‌اش را محاصره کردند و او شبانه از مکه به مدینه هجرت کرد. به سایر مسلمانان نیز زجر و شکنجه‌هایی طاقت فرسا دادند و از مکه بیرونشان کردند و اموالشان را از هر قبیل که بود، تصاحب نمودند. درنتیجه مسلمانانی که به مدینه آمدند با فقر و فلاکت زندگی می‌کردند و از حیث خوراک و پوشاک و مسکن سخت در فشار بودند. پس اگر مهاجرین سر راه کاروان مشرکین رفتند تا اموال آنها را بگیرند راهزنی و غارتگری نکرده‌اند، بلکه حق خود را بازپس گرفته‌اند؛ یعنی عقلاً و شرعاً حق داشتند که هنگام دسترسی به آنها – که خانه‌ها و تمام وسایل زندگی و محل کسب و کار مهاجرین را با قهر و غلبه و بی‌رحمی تصرف کرده بودند- تقاصشان کنند. مسلمین حق داشتند اموالشان را از دزدان و غارتگران بازپس گیرند و استیفای حق کنند. اینجا مسأله‌ی استیفای حق و تقاص است نه راهزنی و غارتگری!

تحکیم توحید با تضعیف دشمن
ثانیاً پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مأموریت داشت برای تحکیم اساس توحید، خداپرستی و ایمان، نیروی دشمن را تضعیف کند، یعنی رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم وظیفه دارد آن دشمن خونخواری را که برای از بین بردن اسلام و توحید کمین کرده و می‌خواهد شرک را در عالم رواج بدهد، از هر طریق ممکن تضعیف کند و بسیار روشن است که یکی از طرق تضعیف نیرو، مصادره ی اموال است؛ چون اگر اموال فراوان در دست آنها که کفار حربی هستند، بماند طبیعی است قوی و نیرومند می‌شوند و به اسلام هجوم می‌آورند و اساس اسلام را منهدم می رساند، لذا رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم موظف بود نیروی دشمن را تضعیف و بنیه‌ی اسلام را تقویت کند. انسان‌ها اول باید به این حقیقت پی ببرند که «توحید» سرمایه‌ای بسیار عظیم برای جامعه‌ی بشری است و ایمان از هر چیز دیگری برای جامعه‌ی انسانی حیاتی تر است.

البته اینجا روی سخن با مردمی که به خدا اعتقادی ندارند، نیست. آنها از ایمان و توحید، معنایی نمی فهمند. به اعتقاد آنها هرچه هست، همین دنیاست و همین زندگی و خوردن و خوابیدن. نابودی این امور مساوی است با نابودی سرمایه‌ی آنها و لذا وظیفه‌ی خود می‌دانند که از زندگی و سرمایه‌ی خود دفاع کنند؛ اما باور نمی‌کنند که بالاتر از آب و نان و مال و جان، سرمایه‌ی توحید، خداپرستی و ایمان است. این، عزیزترین حقیقت برای بشر و گرانبهاترین سرمایه برای عالم انسان است. آری! آنها اول باید این حقیقت را بفهمند و باور کنند. روی سخن با کسانی است که برای ایمان و توحید ارزش قایلند. اگرکسی بخواهد آب لوله‌ی منزلتان را که مایه‌ی حیات شماست، قطع کند چه می‌کنید؟ آیا آرام می نشینید؟ نه، دفاع می‌کنید، آب را حفظ می‌کنید. حالا اگر در همان زمان حمله نکردند. ولی نقشه طرح می‌کنند تا روزی حمله کنند و لوله‌ای آب شما را قطع کنند، شما چه می‌کنید؟ آیا می نشینید؟ باز هم نه، بلکه پیشدستی کرده حرکت می‌کنید و به سمت آنها هجوم می‌برید تا این فکر شیطانی را در نطفه خفه کنید. نمی‌نشینید. تا آنها نقشه‌ی خود را عملی  کنند و بالای سرشما بیایند. آری! وظیفه‌ی شما دفاع است و این عمل نیز دفاع است؛ هرچند به حسب ظاهر هجوم برده‌اید، ولی در واقع به دفاع از حق حیات خود برخاسته اید.

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم مدافع حریم اسلام و توحید
پیامبر همواره مدافع بوده و هرگز مهاجم نبوده است؛ حتی آن زمان که برای فتح مکه هجوم برده بود. زیرا مشرکین  مکه علی الدوام نقشه طرح می‌کردند که اساس اسلام منهدم شود و فکر توحید از بین برود. آنها دشمن خونخوار بشر و ضد حیات بشر بودند. گرچه هنوز حمله نکردند ولی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم می‌دانست که در فکر توطئه و طرح نقشه‌اند تا حمله کنند و اساس را منهدم سازند و لذا پیشدستی  کرده و حمله بردند و این فکر ضد حیات بشر را در نطفه خفه کردند. این امر بدون خونریزی میسر شد؛ چون پیامبر با مردم طرف نبود و نمی خواسیت کشته شوند. حتی در نظر نداشت ابوسفیان را نیز که دشمن سرسخت و خونخوارش بود، بکشد، بلکه می‌خواست وی را از مقام و مسندش پایین بکشند و صولتش را بشکند و اندیشه ضد توحیدی را از مغزها بیرون کند و لذا وقتی به مکه رسید، به اهل مکه امان داد و حتی خانه‌ی ابوسفیان را مأمن قرار داد و فرمود: هرکس به خانه‌ی او برود، در امان است، همان طور که اگر به خانه‌ی خدا برود، در امان است. بنابراین پیامبر در فتح نیز مهاجم نبود، بلکه مدافع بود و به طور کلی پیامبر به هر جا که حمله می‌کرد، مدافع بود. اگر به خیبر نیز حمله برد و آنجا را فتح کرد، باز هم در جهت دفاع بود. چون یهودیان خیبر نیز در مقام طرح نقشه برای هدف اساسی اسلام و توحید بودند. پس اول باور داشتن آبینی که توحید سرمایه‌ی عظیم عالم انسان است، لازم است و اهمیت دارد، بعد باور داشتن به این که هجوم بردن به سمت کسانی که می‌خواهند قوت و نیرو پیدا کنند و بنیان توحید را درهم بکوبند، لازم و واجب است. بنابراین اگر مسلمانان به کاروان تجاری مشرکان حمله کردند که اموال خود را بازپس گیرند در واقع می‌خواستند از حریم اسلام و توحید دفاع کنند و نیروی آن غارتگری را درهم شکنند، چون در واقع آنها غارتگر بودند.  آنها غارتگر عظیم توحید و ایمان مردم بودند که می‌خواستند چون میکرب خطرناکی در پیکر انسان و اسلام نفوذ کنند. بنابراین نابود ساختن میکرب مفسد، ظلم نیست بلکه عین عدل و رأفت و رحمت به پیکر انسان است.

وظیفه‌ی طبیب در برابر میکروب‌های جامعه
ابوسفیان و ابوجهل ‌ها در هر زمان میکروب‌های کشنده‌ی جامعه‌ی بشری هستند و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبیب برانگیخته‌ی از سوی خداست و مأمور مبارزه با میکروب‌هاست تا جامعه‌ی بشری را به بیماری مهلک شرک و کفر مبتلا نسازند. کسانی که ریختن خونشان جایز است، مصادره‌ی اموالشان نیزجایز است. از نظر اسلام خون کافران حربی ارزشی ندارد، چه برسد به اموالشان. پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم به هر کیفیت ممکنی موظف است قوای دشمن را تضعیف کند، میکروبها مضر را بکشد و خارهای آزار دهنده را از سر راه بندگان خدا بردارد؛ بنابراین انبیا علیهم السلام با مردم نمی‌جنگیدند. موسی علیه السلام با مردم نمی‌جنگید، با فرعون می‌جنگید. فرعون، غارتگر و خار سر راه بود. ابراهیم علیه السلام نیز با مردم نمی‌جنگید، بلکه با  نمرود می‌جنگید. برای اینکه نمرود میکروب جامعه‌ی بشری بود.  رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز با مردم نمی‌جنگید، با ابوسفیان و ابوجهل می جنگید. البته کسانی که برای ایمان ارزشی قایل نیستند، طبیعی است که ارزشمند‌ی را از آن مال و پول و تجارت بدانند. از نظر این عده هرکس این ارزش ها را از دست دیگران بگیرد، غارتگر است! آنچه سرمایه‌ی اصلی انسان است، ایمان و توحید و خداپرستی است. حیات ابدی مومن بسته به اینهاست. پیامبر وظیفه دارد کسانی را که می‌خواهند رگ حیاتی انسان را که توحید و ایمان است- قطع کنند، از هر طریق ممکن نابود سازند. یکی از راه‌های موثر، مصادره‌ی اموال اوست؛ زیرا نیروی وی را تضعیف می‌کند. لذا پیامبران نمی‌خواند توحید را با زور در دل های ایجاد کنند، چون این امر، محال است.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 52 تا 56

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400681