در عالم وجود ما، توسل نیز وجود دارد. متوسل به چشم میشویم تا بینایی من حاصل شود. متوسل به گوش می شوم و گوشم را باز میکنم و پنبه در آن نمیگذارم تا شنوایی حاصل شود. به زبان متوسل می شوم تا گویایی از من صادر شود. در اینجا سه مطلب وجود دارد: 1- هم وحدت فاعل هست و هم وحدت فعل یا به عبارتی، فاعل یکی است و فعل هم یکی. 2- نسبت دادن این کار به خود شخص فاعل و نسبت دادن آن به مجاری کار، درست است. 3- توسل هم درست است. در عالم کبیر نیز همین طور است. دراین عالم کبیر، فاعل کیست؟ جان و روح عالم. همان طوری که من جان و روحی دارم، این عالم نیز جان و روحی دارد. "الله نور السماوات و الارض"(نور/35) او جان و روح عالم است، کار مال اوست، منتها کار او که ایجاد است، در مجاری متعدد جریان پیدا میکند. درختها میرویند، زمین می رویاند، خورشید و ستارگان می تابند، آب رفع عطش میکند، آتش میسوزاند؛ همهی اینها کار اوست. او این کارها را انجام میدهد، اما از مجاری مختلف و لذا کار را، هم به اینها نسبت میدهیم و هم به او، هر دو درست است. خدا نور میدهد، درست است. خورشید نور میدهد، درست است. خدا سیرابم میکند، درست است. آب سیرابم میکند، درست است. خدا مرا گرم میکند، درست است. آتش مرا گرم میکند، درست است. این فعل را به هر دو میتوان نسبت داد که در هر دو صورت درست است. قبلا نیز عوض شد که مسأله ی قبض ارواح، یک کار بیش نیست. جان گرفتن را هم به خود، هم به ملک الموت و هم به اعوان و انصار ملک الموت نسبت میدهد؛ میفرماید: "الله یتوفی الانفس" (زمر/42) خدا جان ها را میگیرد... و هم میگوید: "قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم"(سجده/11) ملک الموت شما را میمیراند، و در جای دیگر میفرماید: "حتی إذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا" ( انعام/ 61) هنگام مرگ، فرستادگان ما جان میگیرند.
مسألهی انزال قرآن را در یک آیه به خود نسبت میدهد: "أنا نحن نزلنا علیک القرآن تنزلیلا" (انسان/23) ما قرآن را بر تو نازل کردهایم و در آیهی دیگر به روح الامین نسبت میدهد: "نزل به الروح الامین* علی قلبک" (شعرا/194-193) قرآن را روح الامین بر قلب تو نازل کرده است. هر دو آیه درست است و در آنها تناقض نیست. مسألهی ضبط اعمال را هم به خود نسبت میدهد و هم به ملائکه:
"إذ یتلقی المتلقیان عن الیمین وعن الشمال قعید* ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید"(ق/17-18) دو گیرنده] از فرشتگان مأمور ضبط عمل[ در سمت چپ و راست شما نشستهاند و کمترین گفتار شما را میگیرند.
"و أن علیکم لحافظین* کراما کاتبین* یعلمون ما تفعلون" (انفطار/12-10) «فرشتگانی بر شما گماشته شده اند و اعمال شما را ضبط میکنند». این آیات نشان میدهند که فرشتگان مراقب اعمال آدمیان هستند. از آن طرف میفرماید: «إن الله کان علیکم رقیبا (نساء /1) خداست که مراقب اعمال شماست.
"وکان الله علی کل شیء رقیبا" (احزاب /52) خدا بر هرچیزی مراقب است ]و حساب در دست اوست[.
"إنا کنا نستنسخ ماکنتم تعملون" (جاثیه/ 29)
ما اعمال شما را استنساخ میکردیم ]نسخه برداری از اعمال کار ماست[.
"ألا إنه بکل شیء محیط"( فصلت /54) متوجه باشید او به همه چیز احاطه دارد.
"و الله من وارئهم"( بروج /20).
این آیات نشان میدهد که فرشتگان هستند اما خدا محیط بر همه است. معلوم میشود که یک کار انجام میشود و یکی فاعل آن است؛ اما آن کار از مجاری متعدد در جریان است، در توسل نیز مطلب چنین است؛ یعنی برای کسب فیض از خدا باید به وسایل و اسباب متوسل شویم. مریض نزد طبیب میرود و به طبیب متوسل میشود برای اینکه شفا را از خدا بگیرد؛ طبیب که شفابخش نیست. با خواست خدا ممکن است طبیب در تشخیص مرض اشتباه کند و یا درحال عمل جراحی عقل خود را ناگهان از دست بدهد.
شاگرد به معلم متوسل میشود تا تعلیم خدا را از او بگیرد؛ آن که علم می دهد، خداست، اما وسیلهاش معلم و استاد است. نظام خلقت بر قانون توسل استوار است، ضمن اینکه توحید برقرار است. این نکته ای بسیار دقیق و صحنهی امتحان بزرگی برای بشر است، چون خالق حکیم بشر را به آغوش وسایل و اسباب و عوامل طبیعی انداخته است تا او را امتحان کند که آیا وقتی خود را در دامن اسباب دید، خدا را فراموش میکند یا در مییابد که آنها از خود چیزی ندارند و هرکسی چیزی دارد، از خدا دارد.
این صحنهی لغزندهای است که ما بیشتر گرفتار آن هستیم و جمع بین توحید و توسل را آن چنان که هست، نمیتوانیم بفهمیم. عدهای خود را به دامن اسباب و عوامل طبیعی انداخته و اصلا خدا را به حساب نمیآورند و عدهای هم خیال می کنند توسل به وسایل، شرک است و باید وسایل را رها کنیم. در صورتی که خود قرآن میفرماید: "یا ایها الذین امنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیله" (مائد/35) ای باورداران! ای کسانی که نظام خلقت را شناخته اید و فهمیدهاید که: "ابی الله ان یجری اشیاء الاباسباب" خدا جز از طریق اسباب به اجرای امور نمی پردازد، اگر به این نظام اعتراف دارید، پس با توسل به سوی من بیایید. جانب خدا را رعایت کنید، کبریا و قدوسیت او فراموشتان نشود، بدانید که شما نمی توانید بلا واسطه از او فیض بگیرید "وابتغوا الیه الوسیله".
آری، این ضمیر «الیه» منظور ومبتای شماست. اما برای رسیدن به او باید متوسل بشوید. دست به دامن اشیا و اشخاصی بزنید که من آنها را آفریده و خاصیت سببیت به آنها دادهام، آنگاه به سمت من بیایید بدون توسل به آنها نیایید. ما شیعهی امامیه نیز از طریق ادله ی عقلی و قرآنی و روایی معتقدیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام وسیلهی استفاضهی از حضرت حفند. البته وسایل متعدد است؛ عوامل مادی وسیله اند، زمین، خورشید، ماه، آب و آتش وسیله اند. معلم و استاد، طبیب و دارو وسیله اند، ولی مقام ولایت و امامت در رأس تمام وسایل قرار دارد، آن وسیلهی معنوی که بر تمام وسایل حکومت و ولایت دارد، مقام امامت و ولایت خاندان رسالت است؛ باید دست به دامن آنها رو به سوی خدا برویم.
فرقهی وهابیه، ما را متهم به شرک می کند، به خیال اینکه ما علی وآل علی علیهم السلام را مستقل در تأثیر میدانیم! غافل از اینکه ما هیچ موجودی را در عالم جز الله مستقل در تأثیر نمی دانیم و ما همه چیز را فاعل بالستخیر میدانیم. آتش فاعل بالستخیر است. در این که آتش، می سوزاند، شکی نیست؛ اما در سوزندگی، فاعل بالستخیر است؛ یعنی آتش با خاصیت خداداد میسوزاند نه بالذات. آب رفع عطش میکند؛ ولی فاعل بالستخیراست. حضرت علی علیه السلام نیز کار می کند؛ اما فاعل بالستخیراست و میدان فعالیت او بسیار وسیع است. آتش تنها یک کار میکند؛ آن هم احتراق است، آب فقط رفع عطش می کند؛ اما علی علیه السلام به اذن خدا قادر به انجام هرکاری در عالم هست، شفا میدهد، حاجت روا میکند و مرده را زنده میکند. از کسانی که شیعه را متهم میکند میپرسیم: آیا عیسی علیه السلام به صریح قرآن خالق نبوده؟ در قرآن آمده است: "و أذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی" (مائده/110) «تو از گل، صورت مرغ خلق میکنی و در آن میدمی و آن را زنده میکنی». عیسی علیه السلام به نقل قرآن گفته است: "اخی المتی باذن الله" (آل عمران /49) «من به اذن خدا مرده ها را زنده میکنم».
ما در عالم هیچ موجودی را موثر مستقل نمی دانیم؛ تنها موثر مستقل، ذات اقدس اوست و در عین حال او با وسایط کار میکند؛ بنابراین کسانی که خدا را کنار زدهاند و مستقلا وسایل مادی یا معنوی را موثر میدانند، منحرفند. کسانی هم که فقط خدا میگویند و وسایل را به حساب نمیآورند، منحرفند. ما طبق فرمودهی قرآن و بر اساس نظام خلقت میگوییم، عالم آفرینش با قانون توسل درجریان است و در عین حال نظام، نظام توحید است. توحید درعین توسل در عین توحید است؛ مراقبت و دقت لازم است تا نلغزیم و مشرک نشویم، چون توحید و شرک هم مرزند. حد فاصل میان منطقهی توحید و منطقهی شرک، خطی بسیار باریک است.
"ادق من الشعر و احد من السیف" «از موباریکتر و از شمشیر برنده تر است». عبور از این خط بسیار دشوار است. کسانی هستند که موحدند و به سرعت برق از آن عبور میکنند، عدهای همانند اسب سواری سریع عبور میکنند، بعضی چهار دست و پا حرکت میکنند، گروهی نمیتوانند تعادل خود را حفظ کنند، از یمین و یسار در میان جهنم میغلتند؛ بعضی چشمشان آتش میگیرد و بعضی گوششان، دستشان یا پایشان و... در دنیا نیز صراط توحید مصداق «ادق من الشعر و احد من السیف» مراقبت بسیار لازم است که در عین توسل مشرک نباشیم و در عین توحید نیز منکر توسل نباشیم. توحید، گران قدرترین متاع در عالم انسان است؛ هم تحصیل آن مشکل است و هم نگهداری آن، انسان اگر بخواهد از گنجی مراقبت کند. متحمل رنجها و زحمات بسیار دشوار باید بشود، حال چه رسد به چیزی که مایهی حیات ابدی است که به دست آوردنش به این سادگی نیست.. "جنه عرضها السماوات والارض" (آل عمران /133)،
منطق انبیا علیهم السلام
تمام انبیا علیهم السلام آمدهاند انسانها را از شرک نجات دهند و به توحید برسانند. منطق همه شان این بود: "قولوا لااله الا الله تفلحوا".
حرف اول و آخر همین است. خوشا به حال کسی که لحظه ای آخر عمرش بگوید «لااله الا الله» و جان بدهد این بسیار مشکل است و لذا تمام جنایتها و اختلافها و دعواها در عالم، همه و همه از شرک است حتی اختلاف خانوادگی اغلب از شرک به وجود مىآید. مرد خودش را معبود زنش می پندارد. به او می گوید من مطاع تو هستم، هر چه من گفتم، باید انجام بدهی. زندگی و اعمال انسان در بازار و ادارات و زارتخانهها آلوده به شرک است. سرتاپای زندگی کنونی را شرک فرا گرفته است. این نص قرآن است: "و اما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون" (یوسف/106).
اکثر مردمی که به الله ایمان دارند و واجبات را به جا میآورند و حتی مقامی دینی و مذهبی مانند امامت جماعت و وعظ و ارشاد و مرجعیت دارند، مشرکند. بت پرستی فقط آن نیست که فلز یا چوبی را بتراشند و بپرستند. بتها در درون جان ما هستند. «أفرأیت من اتخذ الله هواه» (جاثیه/ 23) "دیدهای آن کس که هوای خود را معبود خود داده است...».
ما شدیدا گرفتار هوای نفس می باشیم. دعواها و پرخاشگریها و آبروی یکدیگر را بردن به جهت آلودگی آدمی به شرک است. می گویم من باید باشم و دیگران دنبال من. طرفدار قدرتمندان و ثروتمندانیم و از شدت کبر و غرور کسی را هم به حساب نمی آوریم و لذا فرمودهاند حضور شرک در اعمال انسانها در این چنین است: "اخفی من دبیب النمل علی الصفا فی اللیله الظلماء"
در شیب تاریک یک مورچهی سیاه روی یک سنگ صاف و سیاه حرکت میکند؛ آیا صدایش به گوش ما می رسد؟ آیا دیده می شود؟ آیا متوجه او میشویم؟ خیر. شرک در اعمال و افکار ما سریان دارد و خود نمیفهمیم. خود را موحد کامل عیار می دانیم. اشهدا ان لااله الا الله و ایاک نعبد میگوییم، اما اگر تحلیل کنیم در می یابیم که نه لااله الا الله گفتن ما حقیقی است و نه ایاک نعبدما ما، این است که بسیار مراقبت لازم است تا انسان پای خود را از این صراط مستقیم که "ادق من الشعر و احد من السیف" است کج نگذارد. در عین حال که موحدیم، متوسل نیز میباشیم و باید بدانیم کسی که به توسل قایل نیست، خدا را شناخته است. او تصور می کند خدا بدون واسطه فیض می رساند درحالی که خود فرموده است، اینگونه نیستم "ابتغوا الیه الوسیله" با وسیله به سمت من بیایید.