یکی از طرق شناسائی راستگوئی مدعی نبوت، همان معجزه مدعی نبوت می باشد و به وسیله آن می توان نبی واقعی را از متنبی دروغگو تشخیص داد. در اینجا سوالی مطرح است و آن اینکه: چگونه اعجاز مدعی نبوت، گواه بر راستگوئی او است و چگونه انجام کار خارق العاده که از توانائی همه افراد بشر خارج می باشد، می تواند گواه بر صدق گقتار، آورنده آن گردد؟ زیرا باید بین مدعا ( نبوت) و دلیل و برهان ( اعجاز) رابطه ای وجود داشته باشد. کسانی که معجزه را گواه بر راستگوئی گفتار پیامبران می دانند بسان این است که عمل پیوند قلبی دکتر بارنارد را، گواه بر راستگوئی نظریه های او در مسائل فضائی و فلکی بدانند! اصولا چگونه، مار و افعی گشتن چوب خشک، و شفا پیدا کردن بیماران و... می توانند گواه بر صدق گفتار مدعی نبوت در مسائل مربوط به مبدأ و معاد گردد؟ پاسخ: حل این اشکال بستگی دارد به این که دو اصل زیر را قبلا بپذیریم:
1- جهان خدائی دارد دادگر و حکیم که هرگز خلاف هدف خود کاری رانجام نمی دهد.
2- خداوند خواهان سعادت و هدایت مردم به سوی مبدأ و معاد و آئین حق است و هرگز خواهان ضلالت و گمراهی مردم نمی باشد.
با پذیرفتن این دو اصل، پاسخ اشکال این است که: دادن چنین قدرت (قدرت بر انجام کارهای خارق العاده ) که مقابله با آن در حد امکان کسی نیست، به فرد دروغگو، موجب گمراهی مردم است و گمراهی مردم با هدف خدای حکیم سازگاز نیست. توضیح اینکه وجود معجزه در دست یک شخص، در صورتی سند زنده برای نبوت او است که لااقل واجد دو شرط زیر باشد:
1- در طول زندگی از هر نوع عیب اجتماعی و آلودگی اخلاقی پیراسته باشد.
2- شریعت و آئینی که مردم را بر آن دعوت می کند، مطابق فطرت و سرشت، مطابق عقل و خرد باشد.
و علت لزوم این دو شرط روشن است. اگر مدعی نبوت سوابق ننگینی داشته باشد، وجود چنین سوابق مانع از گرایش مردم به وی می باشد، و خداوند حکیم چنین فردی را که موجبات گریز مردم در او جمع است برای هدایت مردم اعزام نمی کند، زیرا چنین فردی نمی تواند هدف الهی را تأمین نماید. همچنین اگر آئین او بر خلاف عقل و خرد باشد، در این صورت عقل و خرد رسالت او را محکوم نموده و به رسمیت نخواهد شناخت و دیگر نوبت به معجزه خواهی نمی رسد. ولی هرگاه در مدعی نبوت و آورنده اعجاز این دو شرط جمع گردد، در این صورت هر دو صورت مسأله را حساب می کنیم، یا او را در این ادعا راستگو است یا درغگو می پنداریم. اگر راستگو است و معتقدیم که چنین شرایط جز برای پیامبر راستگو پیش نمی آید، در این صورت مدعای ما ثابت شده است و اگر فرض کنیم که او با این شرایط دروغگو است در این صورت این سوال پیش می آید که چرا خداوند حکیم یک چنین قدرتی را در اختیار شیادی نهاده است که گروه انبوهی را بفریبد؟ خدائی که آگاه است و می داند که اعجاز، بر عظمت معنوی مدعی می افزاید، و این شخص بوسیله همین اعجاز، موقعیت خود را در جامعه تحکیم می کند، و حساب خود را از مردم جدا می سازد، و مردم خوا ناخواه بسوی وی کشیده می شوند و مطیع او می گردند ( با این وصف) چطور یک چنین حربه برنده و مغناطیس دل ها را در اختیار او نهاده است؟ مگر او حکیم نیست؟ مگر او به هدایت مردم علاقه ندارد؟ و خدایی که واجد این صفات است کاری نمی کند که ضربه ای بر هدف او وارد سازد. از این نظر شق دوم که (معجزه در اختیار مدعیان دروغگو قرار بگیرد) باطل بوده و قهرا صورت نخست، که این قدرت به مقتضای حکمت فقط در اختیار افراد صالح و راستگو قرار می گیرد ثابت می شود، و معجزه سند زنده بر صدق گفتار مدعی نبوت تلقی می گردد.
راهنمائی قرآن در این باره
کتاب آسمانی ما قرآن که با دلایل روشن و علمی و خردپسند، جامعه بشری را به اصول و معارف حق هدایت مینمایددرباره پیامبر اسلام (ص) چنین می فرماید: "و لو تقول علینا بعض الا قاویل، لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الو تین، فما منکم من احد عنه حاجزین"، (سوره حاقه/ 44 آیه 47)، «هرگاه محمد (ص) نسبتهای بی اساس به ما می داد او را با قدرت هر چه تمامتر می گرفتیم و شاهرگ او را می زدیم و هیچ کس از شما مانع از آن نیست.»
صریح آیه این است که هرگاه پیامبر اسلام نسبت های بی اساسی به خدا بدهد، خداوند برای روشن شدن بطلان ادعای او فورا نعمت حیات را از او سلب می کند، آیا این آیه مخصوص حضرت محمد(ص) است؟ یا هر فردی که بخواهد نسبت دروغ به خدا بدهد و دین و آئین از خود بسازد شامل است؟
هیچ کس نمی تواند بگوید که آیه عمومیت دارد، و شامل تمام دروغگویان و آئین سازان تاریخ زندگی بشر است، زیرا در طول تاریخ زندگی انسان، کسانی آمده اند و آئین های دروغینی ساخته اند و هرگز قهر خداوند شامل حال آنها نشده و شاهرگ آنها را نزده است و محال است وحی آسمانی و یا خود پیامبر سخنی بگوید که بداهت برخلاف آن گواهی دهد. پس ناچار این آیه، ناظر به حضرت محمد(ص) و به کسانی که از جهاتی مانند او بوده اند، می باشد. پیامبر اسلام سالیان درازی با پاکی هر چه تمامتر در میان مردم زندگی کرد، و معارف و اصول و دستورات او مطابق خرد بود، بالاتر از همه با معجزه بزرگی ( قرآن) مجهز بود که تمام نوابغ جهان و بزرگان عالم و پی افکنان علوم و سخنوران گیتی از مبارزه با آن اظهار عجز و ناتوانی می کردند. در این صورت اگر او در ادعایش دروغگو باشد قرار دادن چین قدرتی در دست او که همه شرایط نفوذ در مردم از پاکی و قداست، برتری برنامه ها، در او جمع است مخالف هدف حکیمانه الهی است که خواستار هدایت بندگان خود می باشد، بلکه باید خداوند برای حفظ غرض و هدف خود و مصالح بندگان، نعمت حیات را از او سلب کند تا بندگان او را نفریبد، و یا این که قدرت را از او گرفته و شرایط نفوذ او را در مردم از بین ببرد. ولی اگر دیدیم او با آن شرایط، و با این معجزه مافوق قدرت بشری، ادامه حیات یافت و مشغول تبلیغ گردید و گزندی از ناحیه خدا به وی نرسید، در این صورت بطور قطع و جزم تصدیق خواهیم کرد که او برگزیده خدا و پیامبر و سفیر واقعی او است و اگر چنین نبود خداوند به مقتضای حکمت خود یا از او سلب حیات می کرد و یا این معجزه را در اختیار او نمی گذاشت.