امتیازات قوانین قرآن

قوانین اسلام با هر تمدن صحیح  انسانی سازگار است:

1- قوانین قرآن و مجموع آنچه از پیامبر گرامی و پیشوایان راستین او به عنوان احکام الهی رسیده است همگی با تمام  چهره های تمدن انسان موافق  و سازگار می باشد و تضاد میان آن دو وجود ندارد؛ گواه بر چنین هماهنگی این است که وقتی درهای کشورهای ایران و روم  که خود، دارای تمدن های اصیل بودند، به روی اسلام گشوده شد  و تمدن اسلامی که بازگو کننده قوانین قرآن و اسلام بود همراه مسلمانان به این دو منطقه راه یافت نه تنها قوانین اسلام را که منبع مهم آن قوانین قرآن بود با تمدن خویش مخالف و مباین ندیدند، بلکه نوع افراد به استقبال آن شتافتند و آن چنان ابراز علاقه می کردند که خود، مروج آن شدند و به توسعه و گسترش تمدن اسلامی که شالوده آن به وسیله  پیامبر (ص) ریخته شده بود پرداختند. علت سازگاری قوانین اسلام با تمام چهره های تمدن انسانی این است که اسلام هرگز به شکل و ظاهر قضایا نپرداخته و توجه بیشتر  خود را به روح و معنی معطوف داشته است. قرآن به طرح مقاصد و اهداف اصیل اسلامی می پردازد، و پیروان خود را در نحوه تحصیل آن آزاد می گذارد، و هرگز برای رسیدن به هدف، وسیله  خاصی را تعیین نکرده و مقدس نمی شمارد، جز این که گاهی از یک رشته ضد انسانی و نامشروع جلوگیری می نماید. اسلام با داشتن چنین دید وسیع، قوانین خود را از هر نوع تصادم با چهره های تمدن باز می دارد، مثلاً قرآن در آیات بی شماری مردم را به تحصیل دانش دعوت می کند، آنجا که می فرماید: "هَل یَستَویِ الذینَ یَعلَمُونَ و َ الذینَ لا یَعلَمُون  اِنَّما یَتَذَکَّــرُ  اوُلُو الاَلباب"( سوره زمر/ آیه 9«آیا دانا و نادان یکی است، فقط صاحبان خرد متذکر می شوند.» ولی در نحوه آموزش علم، وسیله خاصی را مقدس نمی شمارد، زیرا آنچه هدف اسلام است تحصیل علم و دانش است و برای آن وسیله ای مطرح نیست. حالا وسیله آموزش  هرچه باشد دست پیروان خود را درباره آن بازگذارده است و لذا هر نوع وسیله ای که ما را به هدف برساند از قلم و کاغذ و گچ و تخته سیاه  و مجموع وسایل  ارتباط جمعی و... همه مورد پذیرش اسلام است.

2- از نظر قرآن عفت و پوشش برای زن در خارج خانه و محیط کار یک مسأله حیاتی است و آیات قرآن بطور مکرر زن را به عفت و پاکی و پوشش دعوت کرده است. ولی هرگز اسلام او را در مسأله پوشش به شکل خاصی مقید نکرده است و دست او را در انتخاب نحوه پوشش که تأمین گر هدف اسلام باشد، بازگذارده است و اگر در این مورد  او را به لباس خاصی مقید می ساخت با تقید هر ملتی به شیوه خاصی از لباس و با مظاهر تمدن کنونی که پیوسته شیوه و مد پوشش در حال دگرگونی است تصادم پیدا می کرد.

3- قرآن از مسلمانان می خواهد که صفوف خود را برابر دشمنان پیوسته قوی و نیرومند سازند و این اصل اسلامی را چنین بیان می کند "وَ اَعدُِّوا لَهُم ما استَطَعتُم مِن قُوَّه " (سوره انفال/ آیه 60) تا آنجا ممکن و مقدور است در برابر دشمن نیرو تهیه کنید، آنچه اسلام می خواهد قدرت و نیرومندی صفوف مسلمانان در برابر دشمنان است و هرگز آنان را به سلاح و نیروی خاص مقید نکرده است و اگر داشتن تیر و کمان و نیزه و شمشیر در قرون پیشین مظهر نیرومندی بود امروز این هدف با توپ و تانگ، زره پوش، هواپیما و موشک و غیره تأمین می گردد و هر دو شکل مورد رضایت اسلام است و مصداق روشن آیه روشن پیش می باشد. در زمانهای گذشته شکل اجرائی اصل ( نیرومند شدن در برابر دشمنان ) این بود که مسلمانان در فنون اسب سواری و تیراندازی کامل گردند و در حقیقت  این کار، جزو فنون نظامی آن عصر و بهترین شکل برای پیاده کردن قانون نیرومند شدن در  برابر دشمن بود در صورتیکه آنچه اصالت دارد، مسأله تحصیل قدرت و نیرو است، و مهارت در اسب دوانی  و تیر اندازی لباسی است بر تن قانون، و با توسعه  فرهنگ و دگرگون گردیدن وسائل نظامی  و تکامل فنون جنگی باید این جامعه را از تن این قانون در آورد،  و جامه روز به آن پوشانید، روی این اساس  است که قوانین قرآن با توسعه فرهنگ ها و دانش ها تصادم پیدا نمی کند. در مسأله تحصیل دانش آنچه هدف اصلی اسلام است همان کسب آگاهیهای لازم و مفید به حال افراد و جامعه ی اسلامی  است و هرگز اسلام انگشت روی علوم متنوع بشری ننهاده  است که کدام را تحصیل کند  بلکه نحوه اجرای این اصل را به خود مسلمانان واگذار کرده است، زیرا آنچه هدف اصلی است همان کسب دانش های لازم و مفید است که مایه عزت و استقلال و سربلندی مسلمانان باشد و شکل اجرائی این اصل در هر زمان به نحو خاصی است.

ممکن است علمی در قرن و عصری پایه ترقی و مایه عزت و استقلال نباشد ولی در عصر دیگر تحصیل این هدف جز با تحصیل این علوم ممکن نگردد. در گذشته بر اثر  دوری  جامعه های جهان از یکدیگر  تحصیل برخی از علوم  برای مسلمانان  لام نبود و یک فرد بازرگان و یا سیاستمدار با همان تجارب محلی خود می توانست اقتصاد کشور را اداره کند، در صورتیکه امروز کسب عزت و استقلال و پیشرفت در مسائل سیاسی و اقتصادی و حفظ ثفور و حدود  اسلام جز با آشنائی کامل با این علوم امکان پذیر نیست، آنچه مقدس و لازم  است تحصیل دانش مفید و کسب استقلال و عزت است ولی طرق  و راههائی که ما را به آن هدف می رساند برای اسلام مطرح نیست و باید در این شرایط  به مقتضیات زمان رفتار کرد.

امتیاز دوم
قوانین قرآن با مقتضیات فطرت هماهنگ است

توضیح این که: انگیزه اصلی برای پیدایش قوانین و مقررات، همان احتیاجات اجتماعی و انسانی انسان است، او میخواهد در پوشش قانون، نیازهای فردی و اجتماعی خود را برطرف کرده و خود را سعادتمند و خوشبخت سازد، ولی نیازمندی های بشر، یکسان و یکنواخت نیست و در حال تحول و دگرگونی است. تحولات صنعتی و پیشرفت های چشمگیر تکنیکی، ضربت شکننده ای بر بسیاری از سنت ها مادی دیرینه بشر فرود آورد، و او را به صورت یک موجود نوخواه و نوجو در آورد، و پیوسته می خواهد پیوند خود را از عادات و نظامات قدیم و دیرینه، قطع کند، و با مفاهیم نو و سنت های نوبنیاد پیوند بزند. از طرف دیگر انسان را یک رشته اصول سنت های ثابت و پایدار و ارزشهای لایتغیر دعوت می کند و او را از هر نوع تجدیدنظر در مقررات و نظامات دیرینه مذهبی، باز می دارد، انسان مذهبی میان این دو کشمش، متحیر و سرگردان است، نمی داند چه کند؟ نتیجه پیروی از مذهب همان نظامات قدیم دیرینه است در حالیکه اثر پیروی از نوخواهی  همان تحرک و جستجوی مفاهیم نو و نظامات نوین می باشد، و برای یک انسان مذهبی، جمع میان این دو اصل بسیار مشکل است. گروهی برای آسوده ساختن خود از این کشمش به دژ ( مقتضیات زمان) پناه برده اند و در پوشش این واژه  پیوند خود را با سنن مذهبی و ارزشهای دیرینه اخلاقی بریده اند در صورتیکه اگر مقتضیات زمان به صورت صحیح تفسیر گردد، هرگز چنین نتیجه ای نخواهد داد. اگر معنی مقتضیات زمان این است که با تمام اصول دیرینه و نظامات قدیم وداع کنیم، و در تمام زمینه های زندگی با اصول نو و نظامات جدید پیوند بزنیم، باید گفت که مقتضیات زمان خطرناکترین حربه و کوبنده ترین عاملی است که تمام ذخائر و اندوخته های معنوی و انسانی را تهدید می کند و جوانان را با سنن مذهبی و ارزشهای اخلاقی بیگانه می سازد. مسأله مقتضیات زمان به این معنی بیش از همه دین اسلام را تهدید می کند، زیرا آئین اسلام آئین ابدی و جاودانی  است و برنامه های آن منحصر به یک مشت ورد و عبادت و یا چند برنامه اخلاقی نیست که مرور زمان تحولی در آن ایجاد نکند بلکه یک سیستم جامع اجتماعی  است که تمام نیازمندیهای بشر را در زمینه های مدنی و بین المللی در برگرفته است، و ثبات و بقاء یک چنین آئین  گسترده در برابر تحولات صنعتی و اجتماعی ظاهراً مشکل می نماید.

حل اشکال
در حل این اشکال باید دو مطلب را در نظر گرفت:

1- هرگاه اسلام و یا اصولاً مذهب را یک پدیده اجتماعی بدانیم یعنی مجموع قوانین و آداب و رسوم دینی ساخته و پرداخته افراد متفکر اجتماع باشند در این صورت باید بسان خود شکل و صورت اجتماع، دستخوش تحول و تبدیل شوند، و به عبارت دیگر از آنجاکه جامعه انسانی رو به تکامل است و هر روز، گامی به پیش می نهد دلیل ندارد که قوانین و آداب به صورت یکنواخت باقی بماند، اگر تحول و تکامل، تمام پدیده های مادی را در بر می گیرد، چرا نباید پدیده دین را که در این فرض زائیده مغزهای نوابغ است دربر نگیرد؟ ولی اگر دین را یک دستور آسمانی و فرمان خدا بدانیم، خدائی که از تمام خصوصیات زندگی انسان ها و نیازمندیهای آنان به طور روشن آگاه است، و از تمام اسرار و رموز و ریزکاریهای جسم و جان و عواطف و غرائز درونی او کاملاً مطلع است و از آنچه مایه خوشبختی و بدبختی او است آگاه می باشد، در این صورت دستورهای او، از نقطه نظر امکان اشتباه و احتمال  خطا نمی تواند دستخوش تحول و تغییر گردد، زیرا فرض این است که یک چنین قانونگذار از هر اشتباه و خطا مصون بوده و به خصوصیات ساخته خود ( بشر) آگاه تر است، و اما از نقطه نظر دیگر و آن این که تحولات زندگی ایجاب می کند که قوانین و مقررات نیز دستخوش تغییر گردد، پاسخ این سوال را در قسمت دوم بحث خواهیم گفت.

2- اگر در تشریح قوانین، انسان طبیعی مورد نظر قرار گرفته و ملاک جعل قانون گردد و قدر مشترک میان انسان ها در نظر گرفته شود، دیگر تحول زمان و مقتضیات عصر نمی تواند کوچکترین دگرگونی در این قوانین پدید آورد، زیرا در این جهت میان انسان عصر حجر و عصر فضا فرقی نیست. زیرا تمام تغییرات و تبدلات و باصطلاح «مقتضیات» زمان مربوط به عادات و رسومی است که بر اندام انسانیت پوشانیده شده است، و هرگز در ذات انسان تغییری و تبدیلی رخ نمی دهد و این مطلبی است که دانشمندان نیز به آن اعتراف دارند و می گویند: مقررات و عادات به منزله لباس هائی است که عنصر حقیقت «لایتغیر» بدن را پوشانیده است و در هر قوم و ملت و جمعیت این لباس به شکل و به رنگی است ولی حقیقت طبیعت انسان یکی است و تابع اصول ثابت می باشد.


منابع :

  1. استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی-

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401038