در قرن اخیر کسانی به منظور پرورش صفات انسانی و پر کردن خلا اخلاقی بپا خاسته و می خواهند با وسائل ارتباطات جمعی و استفاده از سرمایه های فطری و طبیعی مردم بدون استمداد از نیروی خدا پرستی و مذهب، حس بشردوستی را در نهاد مردم بیدار کنند، کرائم اخلاق را به آنان بیاموزند و عملا انسانها را به رعایت خلقیات حمیده و صفات پسندیده ای که نشانه انسانیت است وادار سازند. فکر نهضت اخلاقی غیر متکی به دین، حدود صد سال قبل در آمریکا بو جود آمد و بر اثر تبلیغ، رفته رفته گسترش یافت و در اروپا و سپس در آسیا و آفریقا نیز طرفدارانی پیدا کرد. اکنون دهها سال است که در سراسر جهان جمعیت هائی به منظور پرورش اخلاق انسانی تشکیل یافته و هدف خود را ضمن اصولی معین نموده اند و به فعالیت های وسیع و دامنه داری دست زده اند. نهضت اخلاقی در اواخر قرن گذشته در آمریکا شروع شده سپس دامنه امواج آن به انگلستان و سایر نقاط جهان کشیده شد. پایه اساسی آن، که در قطعنامه جمعیت آمریکائی هواداران اخلاق تفصیلا بیان شده، عبارت از این است: باید اهمیت موضوع اخلاق و موقع خطیر آن در روابط و شوون مختلف زندگی بشر، اعم از فردی و اجتماعی، ملی و دولتی، بدون اینکه ادیان و عقائد مذهبی و اندیشه های متافیزیک کوچکترین تأثیر و دخالتی داشته باشد در نفوس افراد انسان به طور محکم جای گیر شود. دنباله همین نهضت در انگستان نیز هیئتی به نام جمعیت هوادار اخلاق بوجود آمد و به جمعیت آمریکایی هواداران اخلاق پیوستند. هدف آنان که آموزش خدمت به مردم و ایجاد حس تعاون و همکاری بین مردم جهان است ضمن چند اصل بیان شده است.
1- بزرگترین هدف و مقصد ادیان، عبارت از این است که می خواهند در دل مردم محبت و علاقه به خیر و نیکی ایجاد کنند.
2- انسان، در اندیشه ها و حیات اخلاقیش نیازمند این نیست که به حقیقت جهان و آفریننده آن و به زندگی پس از مرگ معتقد باشد.
3- افراد انسان طوری تربیت شوند که حق را شناخته و نسبت به آن علا قمند باشند و در تمام شوون زندگی بر وفق آن رفتار نمایند و تمام اینها باید با وسائل کاملا طبیعی و با استمداد از فطرت و غرائز بشری انجام گیرد که اصلا نیازی به دین نباشد.
نظریه اخلاق طبیعی بدون اتکاء به مذهب، سابقه طولانی دارد و بعضی از فلاسفه، قرنها قبل، این نظریه را داشته و پیرامونش سخن گفته اند. اما کسانی که از قرن گذششته به هوادارای آن برخاسته و برای تحقق بخشیدن به اخلاق منهای مذهب، جمعیت های تشکیل داده اند، می خواهند این نظریه را عملا در سطح جهانی پیاده کنند، به آن جامه عمل بپوشانند، و با کمک وسائل طبیعی و بدون استمداد از عقائد دینی، مردم را در اندیشه و عمل، اخلاقی بسازند. ولی مشکل بزرگی که بر سر راه دارند عامل اجرائی آن است. چگونه می شود در این راه به هدف رسید؟ با چه نیروئی می توان مردم را همیشه و در همه جا به انجام وظائف اخلاقی و سجایای انسانی وادار نمود؟
می دانیم غرائز، کور و بی شعورند، با کمال قدرت در وجود آدمی حرکت می کنند، و همواره ارضاء خود را می طلبند. در مواردی که بین وظیفه اخلاقی و خواهش غریزی تضاد و ناسازگاری باشد علی القاعده اخلاق شکست می خورد و غریزه پیروز می گردد مگر آنکه قدرت نیرومندی از اخلاق حمایت نماید، غریزه سرکش را مهار کند، و آدمی را به راه پاکی و فضیلت سوق دهد. در مورد اخلاق انتفاعی، غریزه حب ذات و تمایلات نفسانی می توانند ضامن اجراء آن باشند، چه سود جویان، اخلاق را به انگیزه خوددوستی و نفع طلبی و به منظور خدمت به غرائز و تمایلات مادی خویش برگزیده اند و هدفشان در رعایت موازین اخلاقی، نفع بیشتر و بهره زیادتر است. اینان می خواهند به وسیله اخلاق، بر قدرت، شهوت، ثروت و لذت خویش بیفزایند و خواهش های نفسانی خود را هر چه بهتر برآورده سازند. این گروه با طرز تفکری که از اخلاق دارند با سهولت می توانند بوسیله غریزه حب ذات، غرائز مخالف را مهارکنند و برای نیل به نفع بیشتر، از اقناع تمایلاتی که مانع سودجوئی و خلاف اخلاق است چشم پوشی نمایند. ولی اخلاق انسانی، که هدفش دگردوستی و خدمت به مردم است، نقطه مقابل اخلاق انتفاعی و خودپرستی است و در موارد تضاد اخلاق و غریزه و ناسازگاری حب ذات و دگردوستی نیروئی لازم است که بتواند آدمی را به چشم پوشی از نفع شخصی وادار نماید، خوددوستی و خواهش نفسانی را واپس زند، غریزه مخالف را مهار کند، دگر دوستی را مورد حمایت قرار دهد، و راه را برای انجام وظیفه اخلاقی و سجیه انسانی هموار سازند. جمیعت های هوادار اخلاق عقیده دارند که باید دگردوستی، حس تعاون، خدمت به خلق، و خلاصه صفات انسانی را با وسائل کاملا طبیعی در نهاد مردم پرورش داد، با استمداد از نیروی فطرت و غرائز بشری، آنها را به موقع اجراء گذارد، و بدون نیاز به معتقدات دینی و تعالیم مذهبی، مردم را به رعایت مکارم اخلاق علاقمند نمود و این مطلب ضمن اصل سوم بیانیه آنان آمده است.
به نظر می رسد مراد این گروه از فطرت و غرائز، وجدان اخلاقی فطری و غرائز اجتماعی بشری باشد. برای آنکه تا اندازه ای ارزش این فرضیه روشن شود و بدانیم نیروهای فطری و غرائز بشری تا چه حه می توانند ضامن اجراء مکارم اخلاق باشند و چقدر قدرت دارند خوددوستی و غرائز حیوانی را به نفع سجایای انسانی مهار کنند لازم است به اختصار پیرامون آن توضیح داده شود. وجدان اخلاقی فطری، اولین پایگاه تربیتی برای جمعیت های هوادار اخلاق است. اینان می خواهند به اتکاء نیروی وجدان، مردم را اخلاقی بسازند و بدون استمداد از آفریننده آن، صفات انسانی را در سطح جهانی گسترش دهند و تمام مردم از مادی و الهی، کمونیست و فرویدیست، با مذهب و بی مذهب، و خلاصه همه ملل و اقوام را به راه بشر دوستی سوق دهند و جهانیان را از مکارم اخلاق برخوردار سازند.
فروید درباره وجدان اخلاقی، نظریه نادرست و خلاف واقعی دارد که اکثر دانشمندان و روانپزشکان آن را مردود شناخته و سخت مورد انتقادش قرار داده اند. او به وجدان اخلاقی فطری و درک ابتدائی نیک و بد عقیده ندارد و می گوید: «وجدان اخلاقی اکتسابی است و منشأ آن تربیت های خانواده و اجتماع است.» او می گوید: «کودک از آغاز زندگی با نفی و اثباتهای بسیاری از ناحیه والدین و اطرافیان خود مواجه می شود و در مورد تشویق و توبیخ ها، ترغیب و منع ها، و امر و نهی ها قرار می گیرد و رفته رفته این واردات فکری در ذهنش جای گیر می شوند. به عقیده فروید، وجدان اخلاقی عبارت از تراکم همین واردات است که در طول سالیان دراز به ضمیر آدمی راه یافته اند.»
طبق نظریه فروید، وجدان اخلاقی، ریشه فطری و اصالت طبیعی ندارد، به علاوه قضاوت های وجدان هم نمی تواند صد در صد صحیح بخش باشد، زیرا خانواده و اجتماع که سازنده وجدان فرزندان جامعه هستند در اوامر و نواهی خود روا و ناروا را به هم می آمیزند و درست و نادرست را خلط می کنند و به آنان تلقین می نمایند و در نتیجه محتوای وجدان اخلاقی مردم را مجموعه ای از واردات صحیح و ناصحیح تشکیل می دهد. برخلاف نظریه فروید عده زیادی از دانشمندان مادی به وجدان اخلاقی فطری عقیده دارند. اینان می گویند: آدمی علاوه بر وجدان اکتسابی که ناشی از تربیت های خانواده و اجتماع است دارای وجدان اخلاقی فطری است و این وجدان با سرشت همه انسانها آمیخته و در نهاد تمام مردم، از هر ملت و نژاد، ریشه طبیعی دارد. وجدان فطری، یکنواخت و همگانی است. اصول فضائل و رذائل را درک می کند. مردم را به پاکی تشویق و از ناپاکی منع می نماید، و تخلفین از دستورهای خود را با ملامت های درونی و شکنجه های باطنی کیفر می دهد. مادیون که به آفریدگار دانا و حکیم، ایمان ندارند و مجموع جهان هستی را یک پدیده صد درصد مادی می دانند برای وجدان اخلاقی فطری بنیاد حکیمانه و ارزش معنوی قائل نیستند، بلکه در نظر آنان وجدان فطری، مانند سایر غرائز و تمایلات طبیعی، یک پدیده مادی است که به طور اتفاقی و بر سبیل تصادف کور و بی شعور بوجود آمده است. اگر افراد به خواسته اش توجه کنند و اوامرش را عملا به کار بندند رفته رفته شکوفا می شود و نیروی فرماندهیش قوی تر و قدرت توبیخش افزایش می یابد. اگر به ندای آن اعتنا نکنند و با ارتکاب اعمال ضد وجدان سرکوبش نمایند به عقب رانده می شود، قدرت فرماندهی و ملامتش تضعیف می گردد، و تدریجا فراموش خواهد شد.
آیا وجدانی که پدیده اتفاقی و ساخته نادان است می تواند ضامن اجراء مکارم اخلاق باشد؟ آیا در مواردی که بین سجایای انسانی و تمایلات غریزی، تضاد و ناسازگاری وجود دارد وجدان اخلاقی قادر است غریزه را مهار کند، از عمل خلاف اخلاق جلوگیری نماید، و آدمی را به فضیلت و پاکی وادار سازد؟ با توجه به اینکه وجدان اخلاقی و غرائز حیوانی، هر دو پدیده طبیعت هستند و به طور تصادف بوجود آمده اند، در صورتی که افراد مادی با کشش متضاد وجدان و غریزه، مواجه شوند آیا ترجیح نمی دهند که ارضا غریزه لذت را مقدم بدارند و ندای وجدان را نادیده انگارند؟ آیا جمعیت های هوادار اخلاق می توانند با نیروی وجدان تصادفی، به هدف های تربیتی و اخلاقی خود جامه تحقق بپوشانند، گروه مادیون را به سجایای انسانی متصف سازند، کرائم اخلاق را در نهادشان پرورش دهند، و آنان را به واپس زدن غریزه خلاف اخلاق که تصادف دیگر طبیعت است وادار نمایند؟
گروه الهیون و پیروان مکتب پیامبران، مثبت وجدان اخلاقی فطری هستند و آن را مانند سایر موجودات جهان، آفریده حضرت حق می دانند، اینان عقیده دارند که خداوند این راهنمای واقع بین را به اراده حکیمانه خود آفریده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش، خوب و بد اخلاق را بشناسند، اصول فضائل و رذائل را درک کنند و بدینوسیله راه رستگاری و سعادت را از گمراهی و بدبختی تمیز دهند. وجدان اخلاقی، حجت درونی پروردگار و هادی تکوینی بشر در راه شناخت پاکی و ناپاکی است و به فرموده قرآن شریف این نیروی دراک، الهامی است که از طرف باری تعالی به جان بشر اضافه شده است: "و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها" ( سور شمس / آیات 8-7). اطاعت از ندای وجدان، موجب تعالی معنوی و مایه تسکین خاطر و آرامش روان است و سرپیچی از دستورهای آن باعث پستی و انحطاط اخلاق و منشأ ناراحتی ضمیر و ملامت های درونی است. وجدان اخلاقی در حال عادی ممکن است مردم را به فضیلت سوق دهد و آنان را به انجام وظائف انسانی وادار کند ولی در حال غیرعادی و در مواقع طغیان شهوات، قادر نیست به تنهائی غرائز سرکش را مهار نماید و آدمی را از انحراف اخلاقی و اعمال غیرانسانی باز دارد، از این رو خداوند در سوره قیامت اول از روز جزا که ضامن اجراء تعالیم الهی است سخن گفته و به آن قسم یاد کرده است و سپس "نفس لوامه" را مورد سوگند قرار داده و از ملامت های درونی وجدان و شکنجه های باطینش نام برده است، "لا اقسم بیوم القیمه و لا اقسم بالنفس اللوامه" ( سوره قیامت / آیات 2-1).
بنابراین در نظر جمعیت های هوادار اخلاق طبیعی، اولین عامل بسط سجایای انسانی وجدان اخلاقی است. اینان عقیده دارند که با نیروی وجدان می توان مردم الهی و مردم مادی را به صفات انسانی متصف نمود و بدون استمداد از قدرت دینی، آنان را به دگردوستی و انجام وظائف اخلاقی ودار ساخت. ولی با شرحی که توضیح داده شد این نتیجه بدست آمد که اولا نظریه مادیون عموما و فرویدیست ها خصوصا درباره وجدان اخلاقی با اندیشه الهیون و پیراوان مکتب پیامبران، متفاوت است و ثانیا بر خلاف اندیشه هوادران اخلاق طبیعی، نیروی وجدان به تنهائی قادر نیست غرائز سرکش را به نفع دگردوستی و صفات انسانی مهار نماید و در سطح جهانی همه مردم را به راه کرائم اخلاق و حق و فضیلت سوق دهد. دومین عامل بسط سجایای انسانی در نظر طرفداران اخلاق طبیعی، غرائز اجتماعی است. اینان می گویند: غرائز اجتماعی در وجود بشر نیرومند تر از غرائز فردی است و ما می توانیم خودخواهی و تمایلات نفسانی را با قدرت غرائز اجتماعی تعدیل کنیم، مردم را با صفات انسانی پرورش دهیم و بدون استمداد از ایمان به خدا و تعالیم مذهبی، آنان را به اجراء برنامه های اخلاق کریمه وادار سازیم.
دهها سال است که هواداران اخلاق طبیعی در سراسر جهان جمعیت هائی تشکیل داده و نظریه خود را با وسائل ارتباطات جمعی در معرض افکار عمومی قرار داده اند اما فعالیتشان چه اندازه نتیجه مثبت به بار آورده و در این مدت تا چه حد به اصلاح اخلاق مردم موفق شده اند خودشان بهتر می دانند، ولی مطلب غیرقابل انکار آن است که جمعیت های طرفدار اخلاق طبیعی در طول سالیان دراز نتوانسته اند حتی در همان شهرهایی که فعالیت تبلیغی داشته اند از پیشرفت فساد و سیئات اخلاقی جلوگیری کنند و مردم را از ازدیاد اعمال غیرانسانی بازدارند. چه به موجب آمار، در طول این سال ها پیوسته بر تعداد جرائم و جنایات افزوده شده و اعمال خلاف اخلاق با سرعت گسترش یافته است.