یکی از گناهان کبیره، ناامیدی از رحمت الهی است. « الیأس من روح الله». روح در لغت نسیمی را می گویند که انسان از آن لذت و راحت می برد. چون سبب یأس از پروردگار عالم اعتقاد نداشتن به قدرت و کرم و رحمت بی پایان او است در قرآن مجید آن را از صفات کفار قرار داده و می فرماید «ناامید از رحمت الهی نمی شود مگر کسی که کافر است» ( سوره یوسف / آیه 87)، پس از شرک هیچ گناهی بزرگتر از یأس نیست زیرا هر گناهی که از شخص سر می زند تا وقتی که مأیوس نباشد ممکن است درصدد توبه بر آمده و با استغفار آمرزیده شود ولی شخص مأیوس آمرزیده شدنی نیست زیرا امیدی به آمرزش و مغفرت خدا ندارد تا توبه نماید. از این گذشته یأس سبب جرأت بر جمیع گناهان می گردد چون می گوید من که معذب خواهم بود چرا خودم را از شهوت دنیا محروم نمایم؟
چون یأس از اکبر کبائر است سزاوار است که اقسام و بزرگی گناه آن و چاره برطرف شدنش مشروحا بیان شود. خدای تعالی به قدرت کامله و حکمت بالغه اش دنیا و آخرت، امور صوریه و معنویه را بر علل و اسبابی مترتب فرموده مانند اینکه سیر شدن را بر خوردن مأکولات مترتب کرده، علاج مرض را به مراجعه به طبیب و استعمال دارو معین فرموده، دفع فقر و جلب غناء را به کسب و سعی قرار داده و هکذا، و همچنین امور معنویه را مانند مغفرت و نجات از عذاب شخص گناهکار را بر توبه و ایمان، و رسیدن به مقام یقین را بر تبعیت از معصوم، و تفکر و سعی در مراتب تقوی و همچنین قرب به خود و ارتفاع درجات اخرویه را بر سعی در اخلاص عمل و ازدیاد آن قرار داد و هکذا. و بدین ترتیب مسبب الاسبابی خود را ظاهر ساخت. چون غرض از ایجاد خلایق، معرفت حضرت آفریدگار است، و ممکن است که اسباب، بشر را فریب داده خیال کند که اسباب مستقل در تأثیر ندو است، مسبب را فراموش نماید، آن گاه با بودن اسباب دلشاد و با نبودن آن اندوهناک گردد غافل از اینکه اگر خدا نخواهد هیچ سببی موثر و مفید واقع نمی گردد و اگر خدا بخواهد بدون هیچ سببی شیء معدوم را موجود می فرماید.
پروردگار عالم برای جلوگیری از این اشتباه و اینکه بندگان در موقع بودن اسباب، به فضل او شاد و به قدرتش تکیه داشته باشند، نه به بودن اسباب، و در هنگام نبودن آنها به کرم و رحمت او امیدوار باشند و در هیچ حال دلتنگی به خود راه ندهند، دو کار فرمود: یکی اینکه گاهی اسباب موجوده را بی ثأثیر قرار داد تا مومنین اسباب را مستقل در تأثیر ندانند، و دیگر آنکه گاهی با نبودن اسباب شیء معدوم را موجود فرمود تا اینکه هیچ وقت اهل ایمان دلتنگ نشوند، و این دو معامله را در امور مادی و دنیوی فرمود و هم در امور اخروی و معنوی، برای زیادتی بصیرت و توضیح مطلب برای هریک از این چهار قسم مثالی ذکر می شود:
1- آتش نمی سوزاند- کارد نمی برد: از جمله مواردی که اسباب موجوده را در امور مادی بی ثأتیر قرار داد، آتش نمرودیان بود، که برای سوزانیدن حضرت ابراهیم (ع) بر افروخته بودند؛ چنان برافروخته شده بود که تا حدود یک فرسنگ راه پرنده نمی توانست عبور و پرواز نماید که خود آن حضرت را هم به توسط منجنیق به میان آتش پرتاب کردند. با اینکه اثر آتش سوزانیدن است مع الوصف خدای تعالی آن را لغو فرمود بلکه اثر ضد آن یعنی سردی و خنکی را با آن داد به طوری که اگر امر «وسلاما» نفرموده بود بیم آن می رفت که از شدت سرما؛ حضرت ابراهیم هلاک گردد. و مثل اینکه کارد نیز که شأنش بریدن است هنگامی که آن حضرت اراده ذبح فرزندش اسماعیل را داشت پروردگار عالم اثر آن را لغو فرمود که آن حضرت کارد را پرتاب کرد و صدائی از آن بلند شد که خدا می فرماید نبر! اما تو می گوئی ببرم؟!
2- بی سبب پیدا می شود: قسم دوم از امور مادیه دنیویه که با نبودن اسباب صوریه آنها پروردگار عالم به قدرت قاهره خود آنها را موجود فرموده است، بسیار و خارج از حد شمار است مانند اینکه آدم ابوالبشر را بدون پدر و مادر آفرید، و مریم بدون اینکه مردی را لمس به حضرت مسیح آبستن شد، به حضرت زکریا در سن پیری و ناتوانی، یحیی را داد، حضرت ابراهیم خلیل در هنگام کهولت از زوجه اش ساره که عقیم و پیر هم بود، اسحاق را عنایت فرمود. حضرت خاتم الانبیاء را با اینکه مکتب نرفته و معلمی ندیده بود او را معلم بشر قرار داد و قرآنش را حاوی علوم کرد، بلکه تمام معجزات انبیاء و کرامات اولیاء از همین قبیل است، یعنی خرق عادت طبیعت است که چیزی را بدن اسباب معمولی آن ایجاد می فرماید.
3- عاقبت به بشری: امور معنویه اخرویه که با جمع بودن اسباب آنها پروردگار عالم آنها را لغو و بی اثر فرمود مانند اشخاصی که به سبب مجاهدات نفسانیه، اسباب سعادتشان فراهم گردید بلکه به درجات عالیه نیز رسیدند و بعد در اثر خارج شدن از تبعیت انبیاء یا ارتکاب بعضی از گناهان کبیره، سعیشان باطل و آنچه را که از اسباب سعادت تحصیل کرده بودند برعکس سبب شقاوت و انحطاط آنها به درکات گردید. مانند بلعم باعور، با اینکه دارای کمالات و مقامات عالیه بود، در اثر پذیرفتن خواهش سلطان زمانش، بر پیغمبر وقت خود مخالفت نمود و پیروی هوای نفسش کرد و به اسفل السافلین ملحق گردید، و در قرآن مجید او را به سگ تشبیه می فرماید، و لذا اهل معرفت و ایمان با داشتن مقامات عالیه معنویه هیچ وقت بر عمل و حال خود اعتماد ندارند و همیشه از سوء خاتمه ترسناک و تمام تکیه آنها خدا است، و آنچه را از اسباب سعادت دارا هستند، مستقل در تأثیر نمی دانند.
4- حسن خاتمت: امور معنویه اخرویه که با نبودن اسباب، آنها را پروردگار عالم تفضلا عنایت فرموده مواردش بسیار است، چه بسیار اشخاصی که اسباب شقاوت آنها فراهم و در قعر چاه طبیعت گرفتار، و از خدای خود دور بودند ولی در بدترین حالات آنها بارقه لطف الهی جهید و نسیم فضل و رحمتش وزید و آنها را نجات و به سوی خود کشانید که سبب حیرت هر عاقلی می گردد! مانند سحر فرعون که با اشتغال به کثیف ترین کارها که سحر باشد و برای شقاوت و بدبختی صاحبش کافی است در بدترین حالات آنها که سحر در مقابل پیغمبر خدا حضرت موسی (ع) باشد، ناگاه لطف پروردگار عالم شامل حالشان گردیده و حقیقت بر آنها آشکار شد و یک دفعه به قسمی منقلب شدند که با اینکه فرعون به ایشان وعده مال فراوان و ملک و ریاست، در صورت غلبه داده بود اعتناء نکردند بلکه تهدیدش را هم به هیچ گرفتند. به ایشان گفت: شما را به دار خواهم آویخت! اما آنها نترسیدند و گفتند ما به پروردگارمان باز گشتیم. ( سوره شعرا/ آیه 50). همچنین قضیه آسیه، زوجه فرعون که در کمال عیش و تنعم بود ناگاه نور ایمان در قلبش روشن و به فضل الهی چنان قوی دل گردید که از کشته شدن و به انواع عقوبت های فرعون مبتلا گردیدن باکی نداشت، و با کمال جرأت اظهار ایمان به خدا و موسی (ع) کرد، و در موقع کشته شدنش گفت: «پروردگارا برای من خانه ای در بهشت قرار داده و مرا از فرعون و تابعینش نجات ده» ( سوره تحریم/ آیه 11). پس از ملاحظه حالات اشخاص مزبور و هزاران افراد نظیر آنها آیا عاقلی می تواند از پروردگار کریم خود مأیوس و از رستگاری خود یا دیگری ناامید گردد؟
بزرگی گناه یأس: یأس از لوازم و آثار خبیثه کفر و انکار شوون رب العزه است زیرا کسی که خدا را به قدرت و کرم و علم شناخت و دانست که او آفریننده جمیع عوالم و تربیت کننده سراسر عوالم وجود است، قدرتش نامحدود و حکمتش نامتناهی است و هر فردی از ممکنات هر چه لازم داشته به او داده است. چنانچه در رحم مادر از بچه غفلت نفرموده، مواد غذائی به او رسانید و پس از بیرون آمدن از رحم، چون معده اش لطیف و طاقت هضم غذاهای مرکبه این عالم را نداشت، لطیف ترین غذاهای این عالم که متناسب حال او است از راه پستان مادر به او رسانید و بعد که قوه هضم غذاهای مرکبه را پیدا نمود دندانهایش را رویانید و هکذا، چون در ابتدا سخت ناتوان و محتاج به تربیت کننده ای بود تا مراقب و مواظبش باشد چنان مهرش را در دل مادر قرار داد که با کمال شوق یک آن از او غفلت ننماید، و هکذا و هکذا.
یأس ناشی از کفر پنهانی است که باید شخص در مقام اصلاح خود برآید یا در اثر غفلت و بی التفاتی به شوون ربوبیت و اجل جلاله است و یأسی که از گناهان کبیره شمرده شده هر دو قسم است. موحد پس از اینکه به خدای عالم ایمان آورد، اگر در امری از امور به واسطه غفلت، از فرج و رحمت پروردگارش مأیوس باشد در آن حال به صفت ذمیمه ای از صفات کافران متصف گردیده و در قرآن مجید هم می فرماید که: «به درستی که از رحمت الهی ناامید نمی گردد مگر کسانی که به خدا کافرند» ( سوره یوسف/ آیه87)، و تا شخص پا بر فطرت اولیه نگذارد و چشم دلش مکدر نگردد از خدای خود مأیوس نخواهد گردید، و تا نور ایمان در دلش روشن باشد به طور کلی از مبدأ خود قطع امید نمی کند و به او امیدوار خواهد بود و اگر در اثر غفلت یأسی عارضش گردد، پس از تذکر و توجه و التفات پشیمان گردیده و از حال خود طلب پوزش می کند و دل خود را به پروردگار خویش قوی و مطمئن می نماید؛ خدای کریم و رحیم هم او را خواهد آمرزید و کارش را اصلاح خواهد فرمود.
چاره یأس:
اول- چاره یأس در امور مادیه دنیویه:
1- قدرت خدا: فکر کند که حاجت او و جمیع خلق در جنب قدرت غیر متناهیه حضرت آفریدگار هیچ و ناچیز است، خدای قادری که کره زمین با این وسعت و سایر کرات با آن عظمت را به گردش در آورده، با آن نظم معین، و در هریک از آنها آن قدر آثار عظمت و قدرت خود را ظاهر فرموده که عقول حیران می گردد! آیا عاجز است که حاجت جزئیه بنده اش را برآورد؟
2- تجربه های شخصی: تفکر نماید در معامله هائی که خدای عالم با او فرموده، خدای قادر که شخص را در ظلمات ثلاث یعنی: مشیمه، رحم، شکم مادر حفظ فرمود و به این عالم آورد، یک لحظه از حال او غفلت نفرمود، هر وقت هرچه لازم داشتیم عنایت فرمود بدون اینکه از او سوال نمائیم، از چه خطراتی که ما را نجات داد، چه مرض هائی که ما را شفا داد، چه مشکلاتی که بر ما آسان فرمود آیا پس از این عاجز است یا بخیل شده یا از ما بی خبر شده؟
3- نمونه های خارجی: ملاحظه نماید حالات کسانی که به مثل گرفتاری او گرفتار و به نظیر درد او مبتلا بودند و از پروردگار کریم خود مأیوس نشدند و خداوند هم مشکل آنها را حل و دردشان را دوا و حاجتشان را روا فرمود. بلکه چه بسیار مبتلایانی که بدون مسئلت، آنها را فریاد رسی کرد. مثلا اگر حاجتش، اولاد است و در اثر عقیم بودن یا کبر سن مأیوس گردیده، سرگذشت اشخاصی که در سن پیری و اواخر عمر خدای قادر به آنها اولاد عنایت فرموده است یادآور شود. حضرت ابراهیم علیه السلام که به سن 112 یا 120 رسیده و زوجه اش ساره 90 یا 99 ساله بود، و تا این سن از او اولادی نشد، خدای تعالی ملائکه را فرستاد و آن حضرت را بشارت داد که: خداوند از ساره پسری به تو عنایت می فرماید. «زوجه اش چون این سخن را شنید تعجب کرد و از روی شگفتی لطمه به صورت زد و گفت: ای عجب آیا من بزایم در صورتی که پیرزنی عقیم هستم و شوهرم هم پیرمردی است؟ به درستی که این چیزی که می گوئید عجیب است!» ( سوره 11/ آیات 72-77 و سوره 51 / آیات 28 تا 30) ملائکه در جوابش گفتند: آیا از از کار خدا تعجب می کنی؟ یعنی هر چند به حسب جریان عادت این امر عجیب است ولی نسبت به قدرت و مشیت الهیه سهل است و بالجمله خدا اسحاق را به آنها داد.
چاره یأس در مشکلات:
اگر مبتلا به حادثه سختی از حوادث روزگار گردیده:
1- باید بداند که زندگانی دنیا با حوادث و ابتلائات فراوان همراه است و هیچکس از آن بر کنار نیست.
2- حالات کسانی را که ابتلا و گرفتاری ایشان از او شدیدتر است در نظر آورد تا تسکین بیشتری برایش فراهم گردد.
3- به هر اندازه ای که ابتلا و گرفتاریش شدید باشد از رحمت الهیه نباید مأیوس گردد، چه اشخاصی به حوادث عجیبه روزگار مبتلا بوده و اسباب نجاتی براییشان تصور نمی شده و خداوند عالم آنها را نجات داده است. در کتاب فرج بعد الشدة تألیف حسین بن سعید دهستانی بیش از پانصد حکایت از موارد فرج های الهیه را نقل نموده است. و نیز کتب روایات مملو از مواردی که در اثر دعاء و صدقه و توسل به بزرگان دین؛ از شدت، خلاصی یافته اند.
دوم: چاره یأس نسبت به امور اخرویه معنویه: اگر در اثر گناهان بسیار آمرزش خود را بعید دانسته و مأیوس گشته، توبه کردن خود را بی نفع شمرده است، باید بداند:
1- یأس از جمیع گناهان گذشته اش بدتر است زیرا که یأس کلی شاهد بر اجتناب و انقطاع از پروردگار و دلیل بر مستور شدن فطرت اولیه است زیرا وقتی که نور ایمان در دل شخص باشد محال است انقطاع و یأس مستمر داشته باشد، بلی ممکن است در اثر غفلت، مختصر یأسی عارضش گردیده، پس از تذکر بسعه رحمت الهیه امیدوار و به توبه و انابه مشغول گردد.
2- ادله عامه قبول توبه که در قرآن مجید و سنت متواتره رسیده هیچ قابل تخصیص و استثناء نیست تا اینکه گفته شود گناهی هست که به سبب توبه آمرزیده شدنی نیست. در قرآن، خودش را به قبول کننده توبه توصیف می فرماید. و نیز از اسماء شریفه خود تواب، غفار، غفور، غافر الذنب، قابل التوب را قرار داده است. به طور عموم گناهکاران را به سوی خود دعوت فرموده و آنها را امر به توبه کرده و برای علاج یأس در این مورد رجوع کردن و تأمل نمودن در مفاد آیه 54 از سوره زمر کافی است که ترجمه آن چنین است: «بگو ای محمد (ص) خدای تعالی می فرماید: ای بندگان من که اسراف کرده اید به ارتکاب گناهان کبیره و خطاهای کثیره، بر نفس های خود ( یعنی افراط نموده اند و از حد گذرانیده اند معاصی را) از رحمت خدا نومید مشوید به درستی که خدا همه گناهان را می آمرزد به درستی که خدای تعالی آمرزنده گناهان و به بندگان مهربان است». در این آیه شریفه چند لطیفه است: اول اینکه فرمود: «یا عبادی» که متضمن لطف خطاب است و نفرمود «یاایها العصاء» ای گناهکاران. دوم آنکه فرمود: «اسرافوا» که باز مشتمل بر رفق در خطاب است و نفرمود «اخطئوا» نومیدی حرام است. سوم آنکه فرمود: «لا تقنطوا» که صریحا دلالت بر نهی از نومیدی و حرام بودن یأس از آمرزش دارد. چهارم آنکه موکد فرمود آن را به جمله: «ان الله یغفر الذنوب» و عمومیت داد آمرزش خود را به تمام گناهان و پنجم اینکه فرمود: «جمیعا» و آنرا مخصوص به بعضی نکرد. ششم آنکه ثانیا آنرا موکد فرمود به جمله: «انه هو الغفور الرحیم».