نفاق، یکی از موانع معرفت و شناخت حقیقت در قرآن

در قرآن کریم، نفاق به عنوان یکی از حجابهای معرفت و شناخت انسان بیان شده است، آیاتی که بیانگر این مهم هستند را در ادامه می آوریم:

1- «یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون-فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون» (سوره بقره / آیات 9-10)

2- «مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضائت ماحوله ذهب الله بنورهم وترکهم فی ظلمات لایبصرون- صم بکم عمی فهم لا یرجعون» (سوره بقره/ آیات 17-18)

3- «اذیقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غرهولادینهم و من یتوکل علی الله فان الله عزیز حکیم» (سوره انفال/ آیه 49)

4- «و اذیقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» (سوراه احزاب/آیه12)
ترجمه:

1- «می خواهند خدا و مومنان را فریب دهند (ولی) جز خودشان را فریب نمی دهند (اما) نمی فهمند – در دلهای آنها یکنوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می افزاید و عذاب دردناک به خاطر دروغهائی که می گویند در انتظار آنهاست».

2- «آنها (منافقان) همانند کسی هستند که آتشی افروخته ( تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کنند) ولی هنگامی که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند ( طوفانی می فرستد و) و آن را خاموش  می کند و در تاریکی وحشتناکی که چشم کار نمی کند آنها را رها می سازد- آنها کر و گنگ و کورند، بنابراین از راه خطاء باز نمی گردند».

3- «(به خاطر بیاور ) هنگامی را که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماری است می گفتند: این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته، و هرکس بر خدا توکل کند (پیروز می گردد) خداوند عزیز و حکیم است».

4- «(به خاطر بیاور) زمانی را که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماری است می گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!

تفسیر و جمع بندی
در اوائل سوره بقره، سیزده آیه پیرامون منافقان بحث می کند، و با تعبیرات بسیار گویا ترسیم دقیقی از نفاق و منافقان دارد، نخستین آیه مورد بحث در زمره این آیات است. قرآن در این آیه می گوید یکی از اشتباهات بزرگ آنها این است که می خواهند خدا را فریب دهند و همچنین مومنان را، در حالی که فقط خودشان را فریب می دهند، ولی نمی فهمند، چرا که روح نفاق پرده ای بر فهم و درک آنها انداخته است، سپس می افزاید:  اینها نوعی بیماری در دل دارند و بر اثر اصرار در ادامه این راه، خداوند بر بیماریشان نیز می افزاید. مسلما مراد از این بیماری همان بیماری نفاق است که بر دل آنها مسلط شده، و می دانیم یک انسان بیمار نه فکر او خوب قضاوت می کند (چرا که عقل سالم در بدن سالم است) و نه حتی حواس ظاهر او، و لذا بسیاری می شود لذیذترین غذاها در ذائقه بیماران تلخ و بذمزه است، و گاه اشیاء بدطعم در ذائقه آنها لذیذ است.

دومین آیه «منافقان را به کسی تشبیه می کند که در میان انبوه تاریکی، در یک شب ظلمانی گرفتار شده، مختصر آتشی برمی افروزد تا کمی اطراف خود را ببیند و گام بردارد، اما ناگهان تندبادی می وزد، و همان مختصر نور را خاموش می کند و باز آنها را در ظلمت فرو می برد، آنها نمی توانند ببینند و نه بشنوند و حتی زبان آنها نیز از کار می افتد و راهی به سوی بازگشت نیز ندارند». منظور از این نور شاید همان ایمان ظاهری است که ابراز می کنند و در پناه آن کمی اطراف خود را روشن می سازند و جان و مالشان در پناه حمایت اسلام محفوظ می ماند، یا اینکه منظور روشنائی نور فطرت است که در آغاز در قلوب همه جای دارد، منافقان نیز در آغاز از این نور بهره مختصری می گیرند، ولی چیزی نمی گذرد که تند باد نفاق آن را زیر انبوهی از خاکها می پوشاند و یا آن را به کلی خاموش می کند.

در آیه سوم و چهارم باز سخن از منافقان بیمار دل است، و به قرینه آیات گذشته به نظر می رسد که تعبیر «و الذین فی قلوبهم مرض» از قبیل عطف تفسیری است، و بیماردلان همان منافقانند و منافقان همان بیماردلانند منتها آیه سوم به موضع گیریهای آنها در جنگ بدر و آیه چهارم به موضع گیری آنها در جنگ احزاب اشاره می کند، با این تفاوت که منافقان در «بدر» در صفوف لشگر شرک بودند، زیرا مشرکان در آن زمان نیروی مسلط محسوب می شدند، و در جنگ احزاب در صفوف مسلمین قرار داشتند. آنها می گفتند «این مسلمانان به آئین خود مغرور شده اند و با این گروه اندک و اسلحه ناچیز به گمان پیروزی، یا به خیال شهادت، در این صحنه خطرناک که پایانش مرگ است گام نهاده اند»!  البته آنها بر اثر بیماری دل قادر بر درک صحیح نبوند، و عوامل حقیقی پیروزی را که ایمان و استقامت و پایمردی که مولودی ایمان است را نمی شناختند، و نمی دانستند کسی که بر خدا توکل کند خداوند قادر متعال یار او است. گواه این سخن آن است که در تاریخ آمده است که بعضی از مسلمانان بعد از پذیرفتن اسلام همچنان در مکه ماندند، و حاضر به هجرت نشدند، و عجبیتر اینکه وقتی لشگریان قریش به سوی میدان بدر حرکت کردند، در میان صفوف آنها جای گرفتند و با خود می گفتند: «ما به سوی میدان نبرد پیش می رویم اگر لشگر محمد در فزونی بود به او می پیوندیم، و اگر آنها در اقلیت و لشگر قریش در اکثریت بود در میان آنها می مانیم.»! آیا نفاق مفهومی جز این می تواند داشته باشد؟ اگر اینها منافق نبودند چه کسانی منافقند؟ این قماش افراد در جنگ احزاب که اسلام در مدینه قوت گرفته بود در صفوف مسلمانان جای داشتند، اما هنگامی که لشگر احزاب، مدینه را سخت محاصره کرد و انبوه و کثرت آنها را با چشم خود مشاهده کردند سخت متزلزل گشتند، و با صراحت گفتند: «خدا و رسولش جز وعده های دروغین به ما نداده اند» این همان حجاب نفاق بود که به آنها اجازه درک حق را نمی داد، با اینکه بارها آزموده بودند که پیروزی به کثرت نفرات نیست، پیروی در سایه ایمان و استقامت زائیده از ایمان است.

سوال

در اینجا این سوال مطرح است که چگونه نفاق حجابی در مقابل درک حقیقت می شود؟

پاسخ
این سوال را با توجه به یک نکته می توان پاسخ داد، و آن اینکه روح نفاق سبب می شود که انسان با هر دسته و گروه همصدا گردد، و در هر محیطی به رنگ آن محیط درآید، و با هر جریانی حرکت کند، و در نتیجه اصالت و استقلال فکر و روح خود را از دست دهد. روشن است چنین انسانی همیشه مطابق گروهی فکر می کند که با آنها همصدا است، و دائما تغییر فکر و روش می دهد، و تعجب نیست که انسانی با این اوصاف قدرت بر قضاوت صحیح نداشته باشد. در بعضی از تفاسبیر آمده است که تعبیر به «بیماری قلب» در اینگونه موارد به خاطر آن است که اثر ویژه قلب(عقل) معرفت الله و عبودیت او است، هرگاه در قلب انسان صفاتی به وجود آید که مانع از این آثار گردد بیماری دل محسوب  می شود ( چرا که آن را از اثر ویژه ای بازداشته و حجابی شده است) و لذا در سوره منافقون نیز آمده است که می فرماید: "ولکن المنافقین لا یفقهون"، «ولی منافقان واقعیت  را درک نمی کنند» (سوره منافقون / آیه7).

در حدیثی از امام باقر(ع) آمده است که فرمود: "ان القلوب اربعه قلب  فیه نفاق و ایمان و قلب منکوس و قلب مطبوع و قلب ازهرا جرد» «فقلت ما الازهر؟ قال: فیه کهئیه السراج» «فاما المطبوع فقلب المنافق، واما الازهر فقلب المومن ان اعطاه شکر وان ابتلاه صبر و اما المنکوس فقلب المشرک، «دلها بر چهارگونه است: قلبی که در آن نفاق و ایمان است، و قلب وارونه، و قلبی که بر آن مهر نهاده  شده، و قلب نورانی پاک» راوی می گوید: سوال کردم قلب نورانی چیست؟ فرمود: «در آن حقیقتی است که مانند چراغ می درخشد! اما قلبی که مهر بر آن نهاده شده قلب منافق است، و اما قلب نورانی قلب مومن می باشد، اگر خدا به او نعمتی دهد شکر می گوید، و اگر مصیبتی به او برسد صابر و شکیبا است، و اما قلب وارونه قلب مشرک است».

این سخن را با حدیثی از امیرمومنان (ع) پایان می دهیم آنجا که فرمود: "و النفاق علی اربع دعائم علی الهوی و الهوینا و الحفیضه و الطمع"، «سرچشمه نفاق یکی از چهار چیز است: هوی پرستی، تهاون و سستی در امر دین، غضب و طمع» و می دانیم هریک از این امور چهارگانه خود حجابی است ضخیم در برابر دیدگاه عقل انسان.


منابع :

  1. آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 330 تا 335

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401549