خداوند متعال در سوره مبارکه توبه می فرماید: "یا ایها الذین ء امنوا اما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متع الحیوه الدنیا فی الاخره الاقلیل* الا تنفر وایعذبکم عذابا الیما ویستبدل قوما غیرکم ولا تضروه شیئا و الله علی کل شیء قدیر"(توبه /39-38)، «ای کسانی که ایمان آورده اید؛ شما را چه شده است؟! هنگامی که به شما گفته می شود به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید، سنگینی بر زمین می کنید؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید با اینکه متاع زندگی دنیا در جنب آخرت چیز اندکی است، اگر به سوی میدان جهاد حرکت نکنید شما را مجازات دردناکی می کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می دهد و هیچ زیانی هم به او نمی رسانید و خداوند بر هر چیزی توانا ست».
در شأن نزول این آیات آمده که در مورد غزوه ی تبوک نازل شده و مردم در رفتن به آن غزوه، سنگین می کردند. سخت ترین جنگی هم که در تاریخ اسلام پیش آمد، همین غزوه ی تبوک بوده است. در هیچ جنگی مسلمانان به این شدت در رنج و تعب نیفتاده اند. در آیات بعد، خداوند از این غزوه، تعبیر به «ساعة العسره» یعنی زمان دشواری کرده است: "الذین اتبعوه فی ساعه العسره"(برائت/117).
دشواری های جنگ تبوک
جایی که خدا تعبیر به دشواری کند معلوم است که خیلی دشوار و سنگین بوده است، علتش هم این بود که:
اولا: طرف مقابل این جنگ، امپراتور روم شرقی بود؛ درحالی که جنگ های پیشین، قبیله ای بود؛ قبیله ای به قبیله ی دیگر هجوم می برد و جنگی میانشان واقع می شد که از نظر توازن در قدرت خیلی با هم فاصله نداشتند. اما اینجا مطلب بسیار مهم بود. وقتی امپراتور روم شرقی - که به قول امروز از ابر قدرت های دنیای آن روز و ارتش نیرومند و مجهزی هم در اختیار داشت- با خبر شد که اسلام سریع پیش می رود و درجنگ ها پیروز می شود، ترسید که نکند به آنها هم تعرض کنند- به حکم اینکه علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد- خودش تجهیز قشون کرد و با چهل هزار سرباز مسلح در مرز حجاز متمرکز شد. خبر به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید و لازم شد در مقابلشان بایستند و دفاع کنند. دستور حرکت به سمت تبوک- که دشمن در آنجا مستقر بود- صادر شد. از این جهت که طرفشان امپراتور روم شرقی و قدرتمند است، طبعا ضعف در روحیه ی بسیاری از مسلمانان تولید شد.
ثانیا: فاصله ی مدینه تا تبوک خیلی طولانی و دور بود (تقریبا600 کیلومتر ). پیمودن این راه با نبود وسایل خیلی برایشان مشکل بود.
ثالثا: تابستان بود و هوای حجاز گرم و سوزان بود.
رابعا: وقت برداشت محصولشان فرا رسیده بود. آنها که مدتی مبتلا به قحطی بودند و آن سال تقریبا درخت هایشان بار آورده بود منتظر بودند که معاش سالانه ی خود را تأمین کنند و اگر نمی شد به فقر مبتلا می شدند. لازم بود بمانند که میوه ی درختان را بچینند. خامسا: از جهت مهمات و جهازات جنگی مسلمان ها بسیار کمبود داشتند. نوشته اند که ده نفر یک اسب داشتند و به نوبت سوار می شدند. از جهت غذا و آب در مضیقه بودند، آنگونه که یک دانه خرما را چهار نفر می خوردند! یکی به دهان می گرفت و اندکی می مکید و رمقی می گرفت و به دیگری می داد، دومی به سومی تا چهارمی هسته ی آن را بیرون می انداخت. حتی پیاده ها کفش هم نداشتند و آن راه بیابانی و ریگ های تفتیده را بدون کفش می پیمودند! اینها ایمان می خواهد، به این سادگی نمی شود.
سادسا: از همه بدتر این که منافقین نیز سم پاشی می کردند، دستاویزی پیدا کرده، می گفتند این کار درست نیست؛ طرف مقابل، سلطانی قدرتمند و ثروتمند است و شما که ثروت و قدرتی ندارید. از این طریق، روحیات مردم را تضعیف می کردند.
سابعا: تنها جنگی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در آن شرکت نداشتند همین جنگ بود. درحالی که وجود آن حضرت در میدان جنگ، پشتوانه و دلگرمی بسیار محکمی برای مجاهدان بود و قهرا شرکت نکردنشان بر ضعف روحیه ی رزمندگان افزود و علت شرکت نکردنشان این بود که در این مدت که پیغمبر اکرم می خواستند به جبهه ی جنگ بروند، مدینه خالی می شد و منافقین نقشه ها طرح کرده بودند که در غیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم توطئه کنند و به اسلام هجوم بیاورند و لذا لازم بود در نبود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کسی که به منزله ی جان آن حضرت است در مدینه بماند تا هسته ی مرکزی را حفظ کند. این بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به امر خدا دستور دادند که شما باید در مدینه بمانی و حدیث معروف منزلت نیز در این جریان صادر شده است که فرمود: "انت منی بمنرله هارون من موسی"، «تو برای من به منزله ی هارون نسبت به موسی هستی ] که خلیفه و جانشین منی و باید بمانی[».
حاصل آنکه این چند جهت دست به دست هم داده و موجب ضعف روحیه ی لشکر اسلام شده بود و اظهار تثاقل و سنگینی در حرکت می کردند. تنها عاملی که آنها را تهییج می نمود و حرکت می داد، آیات قرآن بود که پشت سر هم نازل می شد و آنها را توبیخ یا تهدید و یا تشویقشان می نمود تا حرکت کنند و انصافا خوب حرکت کردند. وقتی فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صادر شد، سی هزار جمعیت برای رفتن به میدان آماده شده و حرکت کردند! البته جنگی واقع نشد، چون وقتی لشکر اسلام به تبوک رسیدند، دیدند رومیان رفته اند و نیستند. معلوم شد به هر دلیلی بوده امپراتور روم، لشکریان خود را فرا خوانده است؛ مسلمانان برگشتند ولی خود این حرکت کردن و تا آنجا رفتن آثار بسیار بزرگی داشته است. به هرحال آیه ی شریفه ی در مقام تحریض مسلمانان به جهاد می فرماید:
"یا ایها الذین امنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض"، چرا وقتی به شما دستور "نفر" (کوچ کردن و حرکت کردن) داده می شود، سنگینی می کنید؟
"ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره"، «آیا به زندگی دنیا قانع شده اید و آخرت را از دست می دهید»؟
"فما متع الحیوه الدنیا فی الاخره الاقلیل"، «با اینکه زندگی در جنب آخرت چیز اندکی است ]و این عقلایی نیست که شما دنیای فانی را بگیرید و آخرت باقی را از دست بدهید[»،
در آیه بعد هم تهدید می کند: "الا تنفر وایعذبکم عذابا الیما"، « اگر ]رو به میدان جنگ[ حرکت نکنید شما را به عذابی دردناک معذب می سازد.] در دنیا به ذلت و خواری در مقابل دشمن می افتید و در آخرت نیز مبتلا به عذاب ابدی می گردید[»،
"ویستبدل قوما غیرکم ولا تضروه شیئا و الله علی کل شیء قدیر"، «جمعی را که از هر جهت با شما تفاوت دارند جای شما می نشاند، درحالی که کمترین زیانی هم به خدا نمی توانید برسانید و خدا بر هر چیزی تواناست».
خیال نکنید که اگر شما اقدام به جهاد نکنید، اسلام از بین می رود و چراغ خدا خاموش می شود، بلکه خدا بر هر چیز تواناست و می تواند به جای شما قوم دیگری را بیاورد که آنها مجاهد و مقاوم باشند و از نظر ایمان، شهامت، ایثار و فداکاری، بهتر از شما باشند. مطمئن باشید که شما اگر به یاری دین خدا برنخیزند، نه ضرری به خدا زده اید و نه به رسول خدا و نه به دین خدا؛ بلکه تنها خودتان را محروم از برکات دین و قرآن نموده اید و ذلت دنیا و عذاب ابدی آخرت را به جان خود خریده اید.