مطالبی پیرامون نوافل یومیه در سلوک

با ترک نوافل یومیه در گذشته، علاوه بر اینکه آداب و وظایف بندگی در اوقات و ساعات مختلف ترک گردیده، امر بسیار اساسی و مهمی نیز نادیده گرفته شده  است، و آن، موضوع جبران نقصان فرایض به وسیله نوافل یومیه است. فرایض، یعنی نمازهای واجب یومیه به هر اندازه فاقد حضور قلبی باشد، به همان اندازه ناقص است، و این نقصان با انجام گرفتن نوافل یومیه جبران می گردد. و اگر نوافل یومیه ترک بشود، این نقصان یا نقصانها به جای خود محفوظ، و موجب حرمان و خسران خواهد بود. این معنی اگر خوب فهمیده شود، سالک را موظف می کند که نوافل یومیه ترک شده در گذشته را قضا کند، و در این باب مجاهدت جدی تری داشته باشد، تا نقایص فرایض گذشته نیز به فضل الهی جبران گرد. در توضیح مطلب باید گفت: آیه «یاایها الذین آمنوا  لاتقربوا الصلاة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» را همه می خوانیم، و از تفسیر و وجوه و مقاصد آن نیز چیزها می شنویم، ولیکن فراموش می کنیم که هشدار، یا هشدارهای آیه شریفه چیست، و درس یا درسهایی که از آن باید بگیریم چه چیزهاست.

یکی از وجوه معانی آیه این است که می فرماید: به نماز نزدیک نشوید در حالیکه سرمست افکار دنیوی، و خیالات و اوهام هستید، و آنچنان در آنها مستغرق شده اید که به کلی از خود بی خبر، و فاقد خود می باشید، و نمی دانید در نماز چه می کنید،  و چه می گویید. باید این سرمستی و از خود بی خبری را کنار بگذارید، به خود بیایید، بدانید نماز می خوانید، بدانید چه می کنید، بدانید چه می گویید، و در چه موفقی قرار گرفته اید. پراکنده بودن در نماز، به نحوی که انسان همه چیز را فراموش کند، هم خود را، هم نماز و افعال و اقوال آن را، هم خدا را، و به نحوی که بر حسب عادت به انجام دادن بعضی حرکات، و تلفظ بعضی کلمات، با نظم و ترتیب خاص اکتفا کند، و خود کاملا غرق  در افکار و اوهام باشد، و وقتی که نماز را تمام کرد، نداند چه شد، و چه گذشت، این چنین پراکنده بودن در نماز را نمی توان جز «مستی» نامید، یعنی مستی اوهام، و مستی خیالات دنیوی.

مست شراب نجس به هنگام مستی، از خود، از افعال خود، از اقوال خود، از آنچه در اطراف وی می گذرد، و از آنچه بر خود وی می گذرد، از همه بی خبر است، و مست اوهام و خیال در نماز نیز از همه بی خبر. یکی سرمست عشق حق می باشد، و به هنگام ذکر و نماز بر اثر انقطاع کامل و فنای در معبود، به کلی از خود بی خبر، و از همه آنچه در اطراف وی می گذرد فارغ، و مستغرق در مناجات با حضرت محبوب است، به نحوی که در وجودش جز او نیست، و یکی هم سرمست اغیار؛ سرمستی که در وجودش، و حاکم بر فکر و دلش جز غیر نیست، آن هم در حدی که حتی به وقت نماز هم از مستی سنگین خود خارج نمی شود، و به خود نمی آید، و سرمستی که آنگاه به خود می آید که کار از کار گذشته است.

آیه «لاتقربوا» مستان دنیای اوهام و خیال را از نزدیک شدن به نماز نهی می کند تا در وقت نماز بدانند چه می کنند و چه گویند. و این بدان جهت است که نماز کسی که سرمست اوهام و خیال است،  و از خود و از نماز خود غافل و بی خبر است، در حقیقت «نماز» نیست، و بالا نمی رود، و مقبول حق نمی افتد. و به عبارتی، چنین نمازی عروج به سوی حضرت معبود نیست. نماز گزار با نماز خود، اگر نماز او نماز باشد، به عوالم عالیه عروج، و به موطن قرب سفر می کند. منازل توحید را سیر می کند، و به جوار محجوب می رسد. روایات وارده از حضرات ائمه صلوات الله علیهم اجمعین هم به صراحت خبر از این می دهد که نماز مستان اوهام و خیال، نماز صاعد و نماز مقبول نیست. روایات به وضوح می گوید نماز در صورتی به سوی پروردگار متعال صعود می کند که انسان در حال نماز از نمازش غافل نباشد، و اقبال قلبی به نماز داشته باشد، و به تعبیری به معبودش متوجه باشد، و باطن وی با ظاهرش همراهی کند، والا نماز به سوی جناب او صعود نخواهد کرد. روایات می گوید انسان در نماز خود به هر اندازه از نمازش غافل باشد، و به هر اندازه از خدا غافل، و به این و آن فکر کند، به همان اندازه از نماز وی کم می شود، و نقصان در آین پدید می آید. مثلا  اگر نصف نماز را با اقبال باطنی و با حضور به جا بیاورد، و در نصف دیگر آن اقبال باطنی و حضور نداشته، و در این فکر و آن فکر باشد، فقط  آن نصف از نماز که در آن از اقبال قلبی برخوردار بوده است به سوی عالم بالا صعود می کند، و نصف دیگر صعود نخواهد کرد. و بالاخره روایات می گوید نمازهای نافله جبران کننده و تکمیل کننده نقصانهای نماز واجب است. یعنی نقصانهایی که بر اثر فقدان حضور، و نداشتن اقبال قلبی به فرایض عارض می شود، به وسیله نافله ها جبران می گردد.

این را دانسته ایم که شخصیت اصلی انسان و حقیقت او، همان روح او، و به عبارتی همان فکر و دل، و باطن اوست، نه جسد ظاهر، و بدن مادی او. از این رو، روح به هر سو متوجه شود، در حقیقت، انسان به همان سو متوجه است. به لفظ دیگر، فکر و دل به هر چه روی بیاورد، انسان به آن روی آورده است. در نماز اگر فکر و دل به نماز روی بیاورد، و به خدای متعال متوجه گردد، انسان به نماز روی آورده، و به خدا متوجه گشته است، و اگر فکر و دل در حال نماز به این و آن روی بیاورد، و از نماز و از خدای متعال غافل باشد، در اصل، انسان به این و آن روی آورده، و از نماز و از خدای خود غافل گردیده است. قبلا هم در جاهای مختلف، به عبارات گوناگون توضیح داده و گفته ایم که حقیقت تو، روح توست، و روح تو هر کجا باشد، تو همان جا هستی، و فکر و دل تو به هر سو روی بیاورد، تو به همان سو روی آورده ای. اگر روح تو، اگر فکر و دل تو در نماز است، تو در نمازی، و اگر روح تو، فکر و دل، تو در اینجا و آنجا است، تو در اینجا و آنجا هستی، نه در نماز، اگر چه به ظاهر مشغول نماز باشی، و صورت نماز را تصویر کنی. آنچه در روایات آمده است،  بر اساس همین حقیقت است.

1- از امام باقر سلام الله علیه نقل شده است که فرمود: «برای بنده از نمازش نصف آن، یا یک چهارم آن یا یک پنجم آن بالا برده می شود. برای او از نمازی که به جا می آورد، بالا برده نمی شود مگر آن قسمت که به آن اقبال قلبی داشته است. و اینکه دستور داده شده است نافله به جا بیاورند، برای این است که آنچه از نماز واجب بر اثر نداشتن اقبال قلبی کم می شود، به سبب نافله جبران و تکمیل گردد.»

2- ابوبصیر می گوید: از امام باقر سلام علیه شنیدم که می فرمود: «از نماز هر چه «سهو» در آن است، دور انداخته می شود، چیزی که هست اینکه خدای متعال آن را با نوافل تکمیل می کند.»

می دانیم نمازهای ما در همه، یا در اکثر اوقات با پراکندگی باطن، و با سهو قلب و غفلت توام بوده، و اقبال قلبی در بین نبوده است، و سرمستانه به معنی ناصحیح آن انجام شده، و خطاب «لاتقربوا الصلاة و انتم سکاری» نادیده گرفته شده است. اگر هم  احیانا حضوری بوده، در بعضی از اوقات، یعنی در بعضی از نمازها بوده است، آن هم لحظات اندکی، نه از اول نماز تا  آخر آن، با این وصف، از نوافل جبران کننده و تکمیل کننده، هم خبری نبوده، و همه آنها، یا اکثر آنها هم ترک شده است.!! به هرحال، برای تو، که در سلک سالکان در آمده، و از جمع غافلان خود را کنار کشیده، در طریق نجات به مجاهدت پرداخته ای، به فکر نشستن و به حساب پرداختن بسیار آسان، و نتیجه گیری هم بسیار ساده است، و هیچ یک امر مشکل و یا پیچیده و مبهم نیست. آیات و اشارات آنها، روایات و تصریحات آنها را می شنوی، و عقل و قضاوت آن نیز همراه توست، و همه می گویند، نمازهای واجب گذشته که به جا آورده ای، هر کدام به هر اندازه از اقبال قلبی برخوردار بوده است، به سوی عوالم عالیه راه یافته است، و بقیه نه، آن هم در صورت وجود شرایط دیگر. حال که چنین است، همه نمازهای واجب را که در گذشته انجام داده ای به نظر بیاور، و ببین حالت تو در آن نمازها چه بوده، چگونه آنها را به جا آورده ای؟ اگر دیدی در اکثر اوقات، و در اکثر نمازها، و یا در همه اوقات، و در همه نمازها در حال پراکندگی و تشتت باطنی بوده ای، و اقبال قلبی به نماز و به خدای متعال در نماز نداشته ای، و اگر هم حضور و اقبالی وجود داشته است، بسیار جزئی بوده است، و دیدی با این وصف در انجام دادن نوافل هم کوتاهی کرده ای، و اگر بهره ای از نوافل هم داشته ای، بسیار کم بوده و در اکثر اوقات آنها را ترک کرده ای، قبل از اینکه فرصت را از دست داده باشی، با طلب توفیق از پروردگار متعال به قضای نوافل بپرداز، و از خدا بخواه که نقایص فرایض گذشته را با نوافلی که قضا می کنی جبران کند. در این مقام به سری از اسرار عبودیت اشاره می کنیم که گفتن آن را برای سالکان لازم می بینیم، اگر چه برای هرکسی قابل فهم و هضم نباشد و آن اینکه وقتی نمازی از نماز های واجب را با پراکندگی و سهو قلب انجام دادی، در حقیقت، در موقفی از مواقف بندگی جای تو خالی  است، و در آن موقف حضور نداری. و به عبارت دیگر، حضرت معبود در آن موقف تو را نمی یابد، و در آن تو را نمی بیند، مگر اینکه جبران کنی.


منابع :

  1. سیدمحمد شجاعی- مقالات (طریق عملی تزکیه) جلد 3 – از صفحه 326 تا 331

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401685