سالک لازم است در همه احوال از «غفلت» اجتناب کند، و در همه احوال در «ذکر« حضرت معبود باشد. مقصود از ذکر در اینجا ذکر «نفسی» یعنی ذکر حق در باطن است، به این معنی که باطنا همیشه و در همه احوال به یاد او و مشغول به ذکر باشد، و از حضرت او غفلت نکند، چه به زبان هم به ذکر، و به عبارتی به «ورد» اشتغال داشته باشد، و چه به زبان در حال ذکر یا «ورد» نباشد، و نیز، چه در باطن به صورت «ذکر خفی» به ذکر خاصی مشغول باشد، و چه نباشد، توجه باطنی به حضرت معبود در همه احوال، و اشتغال به ذکر او در باطن در همه اوقات، به وضوح از اشارات قرآن کریم استفاده می شود. از باب مثال: در آیه 205 سوره اعراف می فرماید: «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الآصال و لاتکن من الغافلین» یعنی «پروردگارت را در باطن خویش به حال «رغبت» و «رهبت» یاد کن، و به زبان نیز، بدون اینکه آواز برکشی و فریاد نمایی، پروردگار خود را صبح و شام یاد کن، و از غافلان مباش.» در این آیه شریفه به «ذکر نفسی» و «ذکر قولی» که «ذکر زبانی» است اشاره شده، و به دو قسم از جانب خدای متعال امر گردیده است. «ذکر نفسی» همین است که ما در اینجا از آن به «ذکرحق در باطن» تعبیر می آوریم.
تضرع و خیفه یا رغبت و رهبت
سالک باید در مقام ذکر این دو حال را مراعات کند. به این معنی که از یک سو به مقتضای اسماء جمال، و به مقتضای اینکه خدای متعال خود عنایت و تفضل فرموده، و امر به عبودیت نموده، و اجازه توجه و ذکر، و تقرب به جوار قدس خود را داده است، رغبت و طمع توأم با تملق و خشوع را داشته باشد، و از سوی دیگر، به مقتضای اسماء جلال، و به مقتضای اینکه ساحت جناب او بسیار بالاست، و اگر نباشد غفران واسع او، و تفضل خاص او، هیچ مخلوقی را به جوار او راهی نیست، نوعی حالت ترس و هیبت داشته، و بیمناک باشد از اینکه به قرب حضرت او راه نیاید؛ بین خوف و رجاء. حال «تضرع» یا «رغبت و تملق» به مقتضای خود، احکام خاص، و برای خود، زبان مخصوص دارد، و حال «خیفه» یا رهبت و هیبت» نیز برای خود احکام دیگر، و زبان دیگر دارد. با شرحی که گذشت معلوم شد که سالک باید سعی کند در همه اوقات و در همه احوال باطنا در حال «ذکر» باشد. به هر امری و به هر کاری هم اشتغال داشته باشد، باطنا از «ذکر حضرت معبود» غافل نگردد، و از «غفلت» اجتناب کند. در این مقام باید سعی جدی و مجاهدت پیگیر داشته باشد، و سستی و مسامحه نکند، والا موفقیت نخواهد داشت. باید به این معنی توجه داشته باشد که شیطان و نفس علی الاتصال می خواهند وی را به غفلت بکشانند.
غلبه ذکر، و انس به حق
اگر با عنایات ربوبی، و با مجاهدت پیگیر در این مقام، موفق بر این شد که حال غالب بر باطن وی، حال ذکر باشد، در این صورت، انس به حضرت معبود یافته، و نظر خاص و عنایت مخصوص جناب او را به دست خواهد آورد، نظر و عنایتی که سالکان دردمند، و طالبان سوخته را آرزوی آن است. به این بیان که به نقل از بحارالانوار عدة الداعی در بعضی احادیث قدسیه آمده است «هر بنده ای که بر دل او نظر انداختم، و دیدم حال غالب بر آن، ذکر من است، تدبیر امور او را خود عهده دار شده، و همنشین، هم صحبت، و أنیس او می شوم.»
برکات ذکر نفسی و أهمیت آن
ذکر نفسی را اهمیت خاصی هست که نباید از آن غفلت کرد. ذکر نفسی به معنی ذکر در باطن را به حقیقت کلمه می توان «ذکر» نامید، و یاد مطلوب دانست. توجه داریم که حقیقت انسان، همان روح او، دل او، و باطن اوست، نه این جسد ظاهر و اجزاء آن که از آن جمله است زبان ظاهر. حقیقت تو، روح تو ، دل تو، و باطن تو است، و در تعبیر دقیق تر، همان چیزی است که با کلمه «من» به آن اشاره می کنی. «تو» یعنی «روح تو»، » دل تو» و «باطن تو». و «تو» آن وقت به ذکر حضرت معبود پرداخته ای که روح تو، دل تو، و باطن تو متوجه حضرت او باشد و به ذکر او بپردازد، نه اینکه زبان تو مشغول باشد، و لفظ ذکر را بدون توجه به معنی آن، و بدون حضور دل، تکرار کند. این نوع از ذکر، که گاهی به «ذکر قالبی» از آن تعبیر می شود، اگر چه برای خود، و در حد خود، در بعضی از صور خالی از آثار و برکات نمی باشد، و نورانیت آن، و باطن آن تا حدودی بر وجود انسان می تابد، و لیکن ذکر به معنی کلمه این نیست، بلکه ذکر، ذکر باطن، و ذکر دل است، که گاهی توأم با ذکر زبانی هم هست. اصل برکات الهی در این است که باطن انسان، و دل وی مشغول به ذکر باشد، و از یاد مطلوب غفلت نکند. و به عبارتی، اصل عنایات الهی و افاضات ربوبی در «ذکر نفسی» است، و اینکه «ذکر» به «دل» راه یابد، چه آنجا که با ذکر زبانی هم توأم است، و چه در غیر این صورت.
به قسمتی از حدیثی که از امام صادق سلام الله علیه نقل شده است دقت می کنیم، می فرماید: «خدای متعال فرموده است، ای فرزند آدم، مرا در باطن خویش یاد کن، تا تو را نزد خود یادکنم....».
ذکر زبانی، و به تعبیری، ذکر قولی آنجا ذکر به معنی کلمه محسوب می گردد که همراه با توجه به معنی آن باشد، یعنی توأم با حضور قلب، و توأم با ذکر نفسی باشد، و الا مجرد لقلقه لسان خواهد بود. و در بیانی دیگر، ذکر زبانی را آن وقت می توان «ذکر» نامید که حکایت از حال درون کند، و ظهور حال باطن باشد. یعنی ظهور آن باشد که در باطن می گذرد. زبان باید زبان باطن، و زبان دل باشد. و زبان باید هوای دل و سخن باطن را ظهور برساند.
در اینجا در قسمتی از بیان امام صادق سلام الله علیه در باب ذکر، که در مصباح الشریعه آمده است دقت نموده، و در آن به تعمق می پردازیم. می فرماید: « پس، دل خویش را قبله زبان خود قرار ده. زبان را به حرکت نیاور مگر به اشاره دل، و اجازه عقل، و رضای ایمان، چرا که خدای متعال به پنهان و آشکار تو آگاه است...».
زبان برای آن عطا کرده اند که حدیث دل گوید، و معمای آن شرح دهد، و در قالب جمله ها و عبارتها ظاهر سازد، تا آن شود که دل می خواهد. یعنی زبان برای آن آمده است که در دل و هجران آن بیان کند، و طلب دل و تملق آن عرضه بدارد، و در مقام اعتذار نیز اعتراف به خطا کند، و اظهار انکسار نماید.