ایمان از دیدگاه قرآن(2)

آیا اتفاق افتاده است که تصور کنید غرایز نیرومند حیات، با گذشت تدریجی زمان، یکی پس از دیگری خاموش می شود و بالاخره از بین می رود؟ اگر چنین است، شما چگونه می توانید برای همیشه صاحب آرامش خاطر بوده و در زندگانی خنده ی مطلق بر لب داشته باشید؟ آیا گاهی به این فکر افتاده اید که خنده ی شما در این عالم رنج آور و طاقت فرسا، بدون گریه های دیگران قابل به دست آوردن نیست؟! مگر نمی دانید که:

ده تن از تو زردروی و بینوا خسبد همی *** تا به گلگون می، تو روی خویش را گلگون کنی

بلی، شما می توانید بخندید، ولی به شرط اینکه گریه های دیگران و اشک های سوزان آنها، که گاهی از بیم خنده های شما به رخسارشان نمودار نشده و به اعماق قلبشان سرازیر می شود، در روح شما تأثیر نداشته باشد. فقر مادی و معنوی، جنگ های خونین، تضییع حقوق میلیون ها مردم در هر روز، عدم اطلاع از سرنوشت فردا، وابسته بودن تنفس بیش از پنج میلیارد نفوس انسانی به اراده های محدود پاره ای از گردنکشان و زورگویان بین المللی و.. با وجود اینها چه مسائلی موجبات خنده ی شما را فراهم می کند؟!

اگر شخص یاد شده در مافوق زندگی واقعی قرار گرفته است، چرا این حالت را درست توضیح نمی دهد، و نمی گوید که با گام گذاشتن در مافوق زندگی واقعی، پدیده هایی مثل خنده و گریه، شادی و اندوه، اضطراب و آرامش خاطر محتوا و ماهیت خود را عوض می کنند، زیرا کسی که در مافوق زندگی قرار بگیرد، خنده ها و شادی های مردم معمولی برای او همانند خنده ها و شادی هایی است که کودک خردسال درباره ی عروسک ها و پریدن یک بچه گربه سر می دهد و شکوفان می گردد. اینگونه توصیه نمودن به «خندیدن» و شادمان بودن، توصیه ای از مافوق زندگی معمولی است و اصولا کار دانشمند و فیلسوف و ادیب نیست، مگر اینکه خود حقیقتا گام به مافوق زندگانی معمولی گذاشته و بگوید:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست**عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

اما وصول به این حالت و نیز منطق قرآن را، نه از علم و صنعت می توان جستجو کرد و نه می توان از ذوق پردازی های ادبی به دست آورد، و نه از فلسفه هایی که دنباله رو و نتیجه گیرنده ی ناقصی از شناسایی های هر دوره است. قرآن می گوید: «فمن آمن و اصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (انعام/ آیه 48)، «کسانی که ایمان آورده و خود را اصلاح کرده اند، ترس و اندوهی برای آن وجود ندارد.»

علت منحصر آرامش خاطر و بی اندوهی، «ایمان» است و با اصلاح خود با تطبیق قوانین ایمانی به اعمال خارجی. خواهید گفت: مگر پیشروان واقعی که توانسته اند از پهنه ی زندگی معمولی گامی فراتر نهند، فقر مادی و معنوی جنگ های خونین، تضییع حقوق میلیون ها مردم در هر روز و عدم اطلاع از سرنوشت فردا و... را نمی بینند؟ به طور کلی، انسان ها خواه در زیر بار سنگینی که برای کسب چند ریال، قد فرزندان آدم را خمیده کرده است، و خواه در روی صندلی ریاست بر یک طبقه و گروه یا غیر آن، در امواج گوناگون زندگی در نوسانند، ولی تفاوت زیادی دارد میان آن که زخمی به دست کودکی وارد شود که جز گریه و فریاد کار دیگری نمی تواند انجام دهد، و میان یک فرد بزرگسال که زخم را می بیند و درد آن را نیز احساس می کند، و برای پانسمان آن شتابان به سوی درمانگاه روانه می شود. باز تفاوت زیادی است میان این فرد از انسان، و فرد ددیگری که یک عمر در جستجوی «سنگ هایی|» است که در تاریکی ها و سنگلاخ ها در سر راه عبور مردم قرار داتشه و موجب آسیب و آزار آن ها می شود. همچنین تفاوت زیادی است میان همین شخص و فرد دیگری که پس از احساس درد زخم، برمیگردد و سنگی را که در سر راه باعث زمین خوردن مردم در تاریکی می شد، بر می دارد و علت زخم را از بین می برد. درست است که او نخواهد توانست تمام سنگ ها را از سر راه مردم بر دارد، ولی روح رشد یافته ی او، خود را آماده ی پیدا کردن سنگ های مزاحم و تحمل برداشتن بار سنگین آن سنگ ها، و تن در دادن به زخم هایی نموده که ممکن است موقع برداشتن و به کنار بردن آن ها، به دست و پای او وارد شود. این روح که در یک کالبد، با تمام ناملایمات اندوهبار، در حال مبارزه بوده و لحظه ای هم پیروز است، چرا «خنده ی منطقی» نداشته باشد؟ و چرا بدون آرامش خاطر زندگی خود را سپری کند؟

رشد واقعی انسان ها، تنها در پناه ایمان

«فلیستجیبوا لی و لیومنوا بی لعلهم یرشدون» (بقره/ آیه ی 186)، «و به من ایمان بیاورند، باشد که به رشد نایل شوند.»

«فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا» (جن/آیه ی 14)، «هر کس که اسلام را پذیرفت با کوشش و تکاپو، رشد را دریافته است.»

«و لقد آتینا ابراهیم رشده... »(انبیاء/ آیه ی 51»، «ما به ابراهیم رشد شایسته ی او را دادیم»

«ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیی لنا من امرنا رشدا» (کهف/ آیه ی 10)، «ای پروردگار ما، برای ما از نزد خود رحمتی عنایت فرما و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز.»

«رشد و کمال» که غالبا به یک معنی به کار برده می شوند، از دریچه های گوناگون منظور شده و تفسیر می گردند، و از هر دیدگاهی هم که منظور واقع شوند، در یک حقیقت شرکت دارند و آن این است که: رشد و مال همواره در اموری گفته می شوند که دارای مراتب متغیر باشند. مثلا می گوییم: «گندم به رشد خود رسیده است.» این مطلب ضمنا اثبات می کند که گندمی در این دنیا وجود داشته است که دارای رشد نبوده، سپس به این حالت رسیده است. یا مثلا وقتی می گوییم: فلان کشور به رشد صنعتی رسید»، معنایش این است که پدیده ی صنعت حالت اولیه ی دارد که از جهت یا جهاتی دارای نقص بوده است؛ هم چنین است پدیده ی «کمال».

چند مطلب عمده در مسأله ی «رشد انسانی» وجود دارد که به اختصار آن ها را متذکر می شویم: فرد یا اجتماعی که ایمان ندارد، هرگز به رشد واقعی خود نرسیده است. متأسفانه مردمان معمولی این مطلب را به طور دقیق مورد توجه قرار نمی دهند زیرا ملاک رشد در نظر اغلب مردم معمولی همان زیبایی های ظاهری و نیروهای طبیعی است. «جمال» و «قدرت» با دو مفهوم عمومی که دارند آن چنان دیدگان عالمیان را خیره می کند که اگر درباره ی اصیل ترین عامل محرک تاریخ از آن ها سؤال شود، به ندرت از دو مفهوم مزبور تجاوز می نمایند. به همین جهت است که رشد و کمال نهایی در نظر آنان، همان دو پدیده می باشد. این در صورتی است که «جمال» و «قدرت» -هر دو- پدیده ای نا خودآگاه هستند که با طرق و وسایل گوناگون تحت رهبری انسان ها قرار می گیرند، نه این که نقش رهبری را ایفا کنند. طبق این معنا، انسان ها می توانند جمال و قدرت را گاهی «وسیله» و گاهی به شکل «هدف» بنگرند و نشان بدهند. بالاتر از این، انسان ها می توانند خود را به مافوق جمال و قدرت رسانیده و در هر حال، آن دو پدیده را وسیله و رمز موفقیت خود قرار دهند. این گمان که «رشد» یک فرد یا یک جامعه به مقولات مربوط به زیبایی یا قدرت وابسته است، در منطق قرآن با شدت هرچه تمام تر محکوم شده است. خداوند می فرماید:

«قل لایستوی الخبیث و الطیب و لو اعجبک کثرة الخبیث» (مائده/آیه 100)، «بگو پلید و پاک یکی نیستند، اگرچه زیادی پلیدها، تو را به تعجب وادار کند.»

«و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم» (منافقون/ آیه ی 4)، «اگر آن ها را ببینی، اجسامشان تو را به شگفتی وا می دارد.»

«فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما یریدالله لیعذبهم بها ئفی الحیاة الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون» (توبه/ آیه ی 5)، «اموال و اولاد آن ها برای تو شگفت انگیز نباشد، خداوند به طور حتم می خواهد به وسیله ی آن اموال و اولاد، در زندگانی دنیا آنها را معذب ساخته و خود یا روح آن ها را از بین برود، در حالی که کفر ورزنده هستند.»
باز می فرماید: «و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحیاة الدنیا لنتفهم فیه و رزق ربک خیر و ابقی»(طه/آیه ی 131)، «چشمان خود را به سوی زن های آن ها که به عنوان شکوفه ها و گل های زندگانی مردانشان را بهره مند ساخته ایم، دراز مکن، این بهره مند ساختن ما برای آزمایش آن هاست؛ و روزی خدای تو بهتر و پایدارتر است».

پیام این آیه این است: در هندسه ی شگفت انگیز الهی که جهان هستی از آن برخوردار است، نقاط و خطوطی که در نظر زیبا تر جلوه می کند، شما را متوقف و راکد نکند. محاسبه درباره ی عظمت این هندسه ی کلی الهی است که زیبایی را به همه ی اجزای آن تقسیم کرده است. همچنین، قدرت و نیورمندی که در بعضی از جوامع بروز می کند، نشانه ی رشد واقعی آنها نیست، زیرا وقتی در یک ماشین مرکب از اجزاء مرتبط –که باید از نیروی متعادی برخوردار باشند- اگر یکی از اجزاء بیشتر از حد اعتدال نیرو بگیرد و آن را نمودار بسازد، به طور حتم سایر اجزای ماشین مختل خواهد شد. بهترین دلیل برای این حقیقت که مزایای مادی دنیا برای هیچ فرد و جامعه ای نمی تواند نشانه ی رشد و کمال باشد، شدت و گسترش دردها و شکنجه های روحی و مادی است که سراسر جوامع بی ایمان را فرا گرفته و در خود فرو برده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 114الی 120

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401803