عبارت مخصوص و تعبیر ویژه ای که قرآن کریم در امر حج به کار برده، شایان دقت است و کشف از موقعیت بسیار بزرگ حج می نماید که می فرماید: «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فإن الله غنی عن العالمین» (سوره آل عمران/ آیه 97)، «و به عهده ی مردم مستطیع است که برای خدا قصد خانه ]کعبه[ کنند ]حج بجا آورند[ و هرکس کفر بورزد] از انجام حج، سر باز زند[ محققا خدا بی نیاز از جهانیان است».
زیارت کعبه و اجتماع بر گرد آن خانه، حق خداست بر مردم. یعنی؛ مگر نه این که قضای وجدان چنین است که هر ولی نعمت و صاحب انعام و احسانی، حق بر انسان پیدا می کند و آدمی، خود را مدیون او دانسته و همواره دنبال فرصتی می گردد تا حق او را ادا کرده و جبران احسان و انعام او را تا حد امکان بنماید، و حداقل، برای عرض تشکر، به خانه اش برود و قدر شایستگی خود، هدیه ای ببرد؟ حال، خدای منان که ولی نعمت آدمیان است، آن هم نعمت های بی حد و حصری که به شماره و احصاء، در نمی آید:«و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها» (سوره ابراهیم آیه 34).
«الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» (سوره لقمان/ آیه 20)، «آیا ندیدید] فکر نکردید[ خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخر شما گردانیده و به وفور و فراوانی، نعمت های ظاهر و باطن خود را در اختیار شما قرار داده است؟»
آیا چنین ولی نعمت بی همتایی، این حق را بر گردن شما انسان ها ندارد که برای عرض تشکر و سپاس از آن همه انعام و احسانش، به خانه اش بروید و هر یک به قدر استعداد خود، هدیه به درگاهش ببرید؟ چرا! به حق خودش قسم، این حقی است که هر انسان عاقلی که بهره ای از انسانیت دارد و بویی از آدمیت و حق شناسی به شامه اش رسیده، اعتراف به لزوم و وجوب آن می کند، و بدون اینکه منتظر دعوت باشد، به حکم وظیفه ی آدمی و اقتضای ادب انسانی، بار سفر می بندد، و رو به خانه ی آن ولی نعمت ذوالفضل و الاحسان می رود و نفیس ترین امتعه و اشیای خود را به عنوان هدیه به درگاهش می برد. تا چه رسد به این که، آن منعم دعوت هم کرده باشد که در اینصورت، وظیفه، موکدتر می شود و عرض اجابت، لزوم سریعتری پیدا می کند تا هم قانون ادب انسانی رعایت گردیده و هم امتثال امر مولا شده باشد.
خدا، عمل اندک را کریمانه می پذیرد
آری! حضرت رب العالمین و پروردگار اکرم الاکرمین، در ازای آن همه انعام و احسان، از بنده، فقط یک زیارت و حضور در خانه اش را خواسته و یک گوسفند یا گاو و شتر را (در حد تمکن) به عنوان هدیه و قربانی پذیرفته است.
بهره ی شکر، عاید انسان می شود، نه خدا
البته ناگفته پیداست که زیارت بیت و تقدیم قربانی، نه برای این است که نفعی عاید خدا گردد و بر عزت و جاه و جلال او بیفزاید بلکه این دعوت به زیارت و آوردن قربانی هم، لطف و عنایت دیگری است از طرف خداوند منان درباره ی انسان، زیرا اولا: با این دعوت، او را از جرگه ی حیوانات بیرون آورده و در رتبه ی شریفه ی انسان های کامل جا داده و امتیاز انسانی را محفوظ فرموده است و ثانیا: زیارت کعبه را، تجارتی پر سود برای او قرار داده است.
شکر منعم، مایه ی امتیاز انسان از حیوان است
یکی از امتیازات انسان، همان فضیلت حق شناسی و اظهار تشکر و سپاس در برابر انعام منعم و احسان محسن است که عالم حیوان، فاقد این خصیصه عالیه است. گرچه در بعض حیوانات، این خصیصه تا حدی مشاهده می شود ولی به هر حال از خصایص لازمه ی نوع حیوان نیست. اما انسان، به شرط سلامت فطرت و وجدان، ممکن نیست این فضیلت ممتازه ی آدمی را فاقد باشد، مگر اینکه در اثر فرو رفتن در شهوات نفسانی و استغراق در ارضای تمایلات حیوانی، فطرت انسانی اش، واژگون گردیده و ملحق به حیوانات شده باشد که قرآن می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون» (سوره اعراف/ آیه 197)، «آنان، بسان چار پایانند، بلکه گمراه تر، آنان غفلت زدگان و بی خبرانند».
البته، این چنین افراد حیوان صفت واژگون فطرت، نه تنها از سپاس و احترام گذاری به ولی نعمت، خودداری می کنند، بلکه تا بتوانند با همان نعمت در مقام ایذای منعم هم بر می آیند و احیانا در نابود ساختن او نیز می کوشند.