دو نمونه از امتحانات خداوند از قوم بنی اسرائیل

«طالوت»، شخصی است که قرآن کریم، او را به عنوان یک زمامدار شایسته و لایق رهبری می ستاید که دارای قوت بدنی و قدرت فکری و علمی بود. «قال ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم» (سوره بقره/ آیه 247«(پیغمبرشان) گفت: خدا، او را (طالوت) را، بر شما برگزیده است و قدرت علمی و جسمی او را زیاد و افزون قرار داده است».

این شخصیت قوی و نیرومند، از طرف پیغمبر زمان، به دستور خدا، برای سرپرستی امت بنی اسرائیل و تدبیر امور جنگی، انتخاب گردید و لشکری عظیم به قصد جنگ با «جالوت» که سلطانی جبار و ستمگر بود و بنی اسرائیل در نتیجه ی ظلم و ستم های خارج از حد او، همه چیز خود را از دست داده و کاملا مستاصل شده بودند، حرکت داد. او ضمن تعلیمات نظامی اش، به سربازان خود گفت: متوجه این مطلب باشید که خدا، شما را به وسیله ی نهر آبی که سر راهتان واقع شده، امتحان خواهد کرد. هر که با وجود عطش و تشنگی شدید، از آب آن نهر نیاشامد و امتثال امر خدا کند، در جرگه ی اعوان و انصار من خواهد بود و مشمول الطاف و عنایات حضرت حق خواهد گردید، و هر که تخلف نموده و از آن آب بیاشامد، در زمره ی اتباع من نمی باشد و محروم از نصرت و امداد پروردگار می گردد. البته هوا، گرم و عطش، غالب و صحرا، کم آب بود و راه طو لانی. با این شرایط سخت و دشوار، رسیدند کنار نهر آب روان، نهری که موج می زد از آب صاف و زلال زمزمه ی دلربای امواج آب که روی هم می غلتید و از مقابل سربازان خسته و گرمازده و عطشان می گذشت، تشنگی آنان را مضاعف می ساخت و بر التهاب جگرها می افزود و قدرت رفتار، از پاها می گرفت. اینجاست که نیروی صبر شدید و قوت ایمان عظیم می خواهد که آدمی، پا روی خواهش دل بگذارد و با شدت سوز عطش، بسازد و در حالی که تسلیم امر خداست، از کنار آب روان، با لب عطشان بگذرد، تا در برابر این بندگی و عبودیت که به پیشگاه خالق یکتا، عرضه داشته است، رضا و عنایات خاصه ی حضرت معبود جل و علا را، که از نظر انسان های عارف واقع بین، عالیترین بهره ها و منبع تمام سعادت هاست، به دست آورده و غرق در فرح و سرور قلبی گردد. و روحش، با آب رحمت و محبت او، سیراب و شاداب شود. «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون» (سوره یونس/ آیه 58«بگو: به فضل خدا و به رحمت او، پس به همین باید خوشحال شوند، آن بهتر است از هر چه گرد آورده و می اندوزند». باری! آن نهر آب برای لشکریان طالوت، گردنه ی صعب العبور و لغزشگاه خطیری بود. شیطان هم به وسوسه پرداخت که رنج عطش کشیدن و تشنه از کنار آب روان گذشتن، چه فلسفه ای دارد؟ آب که مایه ی حیات انسان است و نیرو بخش به سربازان مسلمانان، چرا باید ممنوع و خوردنش حرام باشد؟ خیر! باید خورد و قوی شد تا با دشمنان جنگید! غافل از این که دشمن شماره ی یک انسان با ایمان، همین نفس اماره ی اوست که فرمان تخلف از امر خدا می دهد. اول باید با این دشمن داخلی جنگید و مطمئن شد که پس از سرکوبی او، مدد از خدا می رسد و دشمن خارجی نیز مغلوب می گردد. بالاخره آن منظره ی دل فریب آب، و این وسوسه های شیطان، دل ها را دگرگون کرد و تصمیم ها را سست نمود و زانوها را لرزانید. جز جمعیت اندکی که بر حسب بعضی روایات، تعداد آنان، متجاوز از 313 نفر نمی شد، تمام لشکر که قریب هشتاد هزار مرد سلحشور جنگاور بودند از آن آب آشامیدند و ضعف نیروی ایمان و سستی استقامت خود را در مقابل شهوات نفسانی، علنی ساختند که خدا می فرماید: «فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر شرب منه فلیس منی ومن لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفه بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم» (سوره بقره/ آیه 249«پس وقتی طالوت، لشکریان را حرکت داد، گفت: حقیقت آن که خدا امتحان کننده ی شماست به وسیله ی نهر آبی. پس هر که از آن بیاشامد، از من نیست، و هر که از آن نچشد، پس او از من است؛ مگر آنکس که به مقدار کفی از آن بردارد. پس همه آشامیدند از آن، مگر اندکی از آنان».

صحنه ای دیگر از امتحان بنی اسرائیل

«و اذ قلنا ادخلو هذه القریه فکوا منها حیث شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطه نغفرلکم خطایاکم و سنزید المحسنین. فبدل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا رجزا من السماء بما کانوا یفسقون» (سوره بقره/ آیات 5859یاد کن که گفتیم ( به بنی اسرائیل): داخل این شهر (بیت المقدس) بشوید و با وسعت و آسایش، از نعمت های فراوان آن، هر چه می خواهید بخورید (ولی با این شرط که هنگام ورود) از در معهود (و معین) و به هیئت رکوع داخل شوید (سجدا را در آیه، به معنای رکعا و شدت انحنا و خمیدگی تفسیر کرده اند) و بگوئید: «حطه» تا گناه گنهکاران را بیامرزیم و بر ثواب نیکوکاران بیفزاییم. پس مردم طاغی نافرمان، تخلف از امر خدا کرده و گفتاری غیر آنچه به آنان گفته شده بود، به زبان آوردند ( به جای «حطه»، استهزائا «حنطه» گفتند). پس بر آن قوم ظالم و ستمگر، به علت طغیانشان، عذابی از آسمان نازل کردیم.

قوم لجوج و عنود بنی اسرائیل، به احترام و کرامت حضرت موسی کلیم الله علیه السلام مشمول الطاف علیه ی حضرت حق بودند و به همین جهت، امر بر آن مشتبه شده بود و چنین می پنداشتند که واقعا عزت و شرافت خاصی در پیشگاه خدا دارند و (احباء الله) و خدا، بندگانی مطیع تر از آنها ندارد و هرگز آنها را معذب به عذاب خود نمی سازد. بنابراین، خداوند از باب امتحان و آزمایش و برای بارز ساختن کفر درونی آن جمعیت مغرور خودخواه پر ادعا، و داشتن استحقاق لعنت و عذاب، تکالیفی چند به آنها القا فرمود، تا میزان و مقیاس  روشنی باشد برای فقدان روح انقیاد و تسلیم مقابل فرمان خدا در میان آن قوم، تا مطلب بر خودشان واضح گردد که مردمی خودپرست و تابع فکر و سلیقه ی خویشند، نه امتی خداپرست و مطیع شرع و وحی الهی. این بود که سرزمین پر نعمت شام را برای سکونت آنان مقرر فرمود که همه گونه موجبات رفاه و آسایش زندگی در آنجا فراهم است، و به ایشان گفته شد وارد آن دیار شوید و به انواع نعم، متنعم گردید؛ منتها مشروط به شرایطی چند:

اولا: از در معینی که از طرف خدا مقرر می شود، وارد شوید( چون شهر، دروازه های متعدد داشته و بنابر بعض روایات، دارای هفت در بوده و کوتاه ترین در تنگترین درهای شهر، برای ورود قوم معین شد).

ثانیا:  هنگام ورود، با حال رکوع و خمیدگی که نشان تذلل و تواضع در پیشگاه خداست، داخل شوید.

ثالثا:  موقع داخل شدن، بگوئید: «حطه» ( کلمه ی استغفار است) که با این شرایط، خدا گناهان شما را می آمرزد و مشمول عنایات خاصه اش قرارتان می دهد. اما آن قوم که گویی لجاج و عناد و نافرمانی، با جوهر ذاتشان آمیخته بود، تمام شرایط را زیر پا نهادند؛ از در مقرر وارد نشدند و گفتند: آن همه درهای بلند و فراخ که هست، برای چه از در تنگ و کوتاه وارد شویم؟ بعضی هم که از آن در رفتند، شرط رکوع را به جا نیاورده و از طریق گستاخی و اهانت به امر، قسمت عقب بدن را جلو داده و با پشت وارد شدند و نیز به جای کلمه ی «حطه» که مأمور به گفتنش بودند، از باب استهزا و تمسخر، کلمه ی «حنطه» یعنی «گندم» را به زبان آوردند. و نتیجه ی این خیره سری ها آن شد که عذاب آسمانی بر آنها فرود آمد.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- حج، برنامه تکامل – از صفحه 100 تا 104

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402191