علل و عوامل ایجاد اختلال عاطفی در کودکان

 اینکه پدید آورنده اختلال عاطفی چیست دامنه پاسخ وسیع است. نظرات بسیاری در این زمینه عرضه شده و هم تجارب جدید موارد مهم دیگری را بدیشان داده اند. ما با رعایت اختصار نمونه هائی را عرضه می داریم:

1- علل زیستی: در این زمینه از موارد و علل بسیاری می توان سخن گفت، از جمله برای کودکی که:

- به علت نقص عضو مثل فلج بودن، کور بودن، نداشتن یک پا و... احساس کمبود کند و خود را حقیر بداند.

- به علت وضع بدنش به گونه ای مورد تمسخر باشد مثل کوتاهی قد، بلندی قد...

- به علت زشتی صورت، داشتن عیبی در چهره احساس شرمساری کند.

- غده ها نقش و فعالیت خود را آنچنان که باید ایفا نکنند.

- در کل توانائی بدنشان برای انجام کاری اندک باشد و گمان کنند که معیوبند و مورد پذیرش نیستند.

2- علل  روانی: در مواردی کودک، خود فردی سالم است ولی به عللی متعدد از جمله ملاحظه محرومیت ها، شکست ها، عدم گردش امور بر وفق مراد، در شرایطی قرار دارد که وضعش غیرعادی است. احساس کینه توزی و انتقام از فرد یا افرادی را در سر می پروراند، فکر می کند از راه حیله و نفاق بهتر می تواند به پیش برود. ممکن است در موارد ضعف اختلالی، اختلال روانی، بیماری هائی از نوع سایکوز و نوروز او را به چنین وضع و حالی کشانده باشد، فکر می کند همه اشخاص علیه او بسیج شده اند، همه قصد مخالفت با او را دارند، خود را یک تنه در برابر جمع می بیند.

3- علل عاطفی: این امکان وجود دارد که:

- عدم پذیرش کودک به خاطر جنسیت او در خانواده، او را به چنین وضعی کشانده است.

- عدم محبت و حمایت کافی موجبات آن را برای کودک فراهم آورده است.

- افراط در محبت دارد و در نتیجه فردی لوس و پرتوقع بار آمده است.

- غمی و رنجی ناشی از عمل که در پنهان صورت گرفته است او را رنج دهد و به احساس گناه وادارد.

- اضطراب، ترس، و وسوسه هایی او را به چنین وضعی کشانده باشد.

4- علل  انضباطی: در مواردی کودک به علل انضباطی خود را در مضیقه و رنج می بیند و اختلال عاطفی او از آن امر ریشه می گیرد. مثلا او ممکن است پدری سختگیر و مستبد داشته باشد آنچنان که احساس می کند پدر قصد آزار او را دارد و خواستار وجود او نیست، و یا در تنبیهاتی که علیه او روا می دارد چنان اقدام می کند که گوئی قصد کشتن او را دارد. امر ونهی های بسیار، خواسته های بی از حد توقع و انتظار، تنبیهات بیجا، غیرمنطقی و غیرعادلانه، طرد کردن های بیش از پذیرفتن ها، کنترل های شدید و به دور از حد و اندازه، عیبجوئی های بسیار و همه و همه می تواند در این رابطه موثر باشند.

5- علل تربیتی: در مواردی نفش تربیت در این زمینه موثر است. والدینی که فرزندان خود را به شیرخوارگاهها می دهند، والدینی که در همان خردسالی فرزندان خود را به مهدکودک می سپارند، و بالاخره کودکی که به علت کار و اشتغال مادر ناگزیر است هر روز در کنار یکی از همسایگان و یا دوستان و بستگان خانواده اش باشد دچار چنین وضعی است. شرایط تربیت، بی هدفی در آن، سردی کانون، زندگی در کنار ناپدری و نامادری، تنها گذاشتن کودک، و خود به دنبال کار بیرون رفتن، عدم مراقبت ها و دلسوزی های مادرانه، وجود معلم و مدرسه ای سختگیر، و دستگاه تربیتی سهل انگار در این رابطه شدیدا اثر منفی دارد.

6- علل اجتماعی: گاهی کودک در اجتماع محدود خود پذیرفته نیست. کودکان دیگر به علت فقر و ناداری او، به علت سر و وضع نابسامان او، پذیرایش نیستند، و یا به علت اخلاق و رفتار او، ضعف جسمی او، کم هوشی و ضعف درک او، در جمع خود راهش نمی دهند. او در این وضع دچار اختلال خواهد شد. کودکانی که دائما مورد مقایسه اند، چیز مثبتی از خود ندارند که نشان دهند، توان اثبات شخصیت خود را از بین جمع ندارند، مورد نفرت و طرد اجتماعند، بچه ها او را فردی غیرعادی و عوضی می دانند، او را تنبل و بیکاره شناخته اند و یا از دیگران توصیه ای  شنیده اند که از او دوری کنند و.... طبیعی است که چنین کودکی، دچار اختلال باشد.


منابع :

  1. دکتر علی قائمی- خانواده و مسائل عاطفی کودکان – از صفحه 122 تا 124

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402254