وابستگی برای افراد باید باشد ولی در مراحلی خاص از زندگی آن هم به صورت متعادل نه افراطی. بدون این حالت کودک بزرگ نخواهد شد و رشد و پرورش کافی نخواهد یافت. وابستگی این فایده را دارد که سبب الگوبرداری کودک از رفتار والدین شده و زمینه را برای پرورش و تحکیم شخصیت فراهم می آورد. تعلق و وابستگی عامل صمیمیت، دوستی، همراهی و همدلی است، عامل انس و تفاهم است. کودک بر اثر آن از والدین زبان و فرهنگ می آموزد، راه و رسم زندگی یاد می گیرد، مهارت های اجتماعی می آموزد، طرز کار و عمل با دیگران را فرامی گیرد، از آن برای رفع تنشها و حل و رفع نیازهای اساسی استفاده می کند. شک نیست که تعلق باید با مهر و محبت همراه باشد تا جاذبه های عمیق برای کودک ایجاد کند، گرایش مثبت در او پدید آورد و موجبات انس و همکاری، همراهی کودک با والدین و افراد مورد تعلق را فراهم سازد و کودک آنچنان که مورد نظر است پرورده گردد. کوشش ها به طرد و یا کاستن از این تعلق، آن هم به صورتی نابجا و بی موقع صدمه آفرین است. مخصوصا وابستگی های شدید تا سنین 3 سالگی برای کودک امری طبیعی است و باید هم باشد.
خطرات و عوارض
سخن از وابستگی شدید و عوارض و زیانهای آن است. این عوارض در دو دسته از مباحث تلخیص می شود: فردی و اجتماعی
1- عوارض فردی: اینان در اثر وابستگی شدید و محدودیت ارتباط با دیگران از لحاظ شخصیت، عملکرد و عواطف، نارس باقی می مانند و در شرایط حیات، تعادل لازم را بدست نمی آورند. اینان از رشد فکری و بلوغ عاطفی عقب می مانند و پا به پای رشد جسمی به پیش نمی روند و این خود ضایعه ای بزرگ است. او در سایه وابستگی، عزت کاذبی را برای خود احساس می کند و می خواهد دیگران نیز او را به همانگونه بپذیرند، در حالیکه چنین امکان ندارد. او می خواهد خود با سر و گردنی بالاتر از مردم ببیند که مورد تأیید آنها خواهد بود. به گفته یکی از بزرگان اینان افرادی بدبخت و گرفتارند زیرا به محض قطع وابستگی سر از تنهائی درآورده و قادر به مقاومت و سر پا ایستادن نیستند. کودکی بغلی بار آمده اند و اینک نمی تواند جز آن باشند. براساس پاره ای از بررسی ها آنان که شدیدا وابسته شده اند در آنها نشانه ای از عزت نفس معقول دیده نمی شود، قادر به حفظ خود از خطرات و آسیب ها نیستند، حتی نمی توانند خواست های خود را سرو سامان دهند و موجباتی را برای دستیابی به اغراض خویش فراهم آورند و این خود زمینه ساز مسائل خطرناکی برای کودک خواهد بود. در کل وابستگی ها سبب می شود که زمینه برای عدم استقلال او فراهم شود، فردی گردد اتکائی، وابسته، افراطی در رفتار و گفتار و عمل، از مرز خود تجاوز کند، دست به کارهائی ناپسند زند، از روشهای افراطی سر درآورد، حتی در تنگناها گدای محبت و حمایت شود، در مواردی از مرد نمائی یا زن نمائی سر درآورد و از حال عادی خارج شود.
2- در جنبه اجتماعی: وابستگی های شدید و افراطی برای کودک از نظر اجتماعی هم زیانبخش است. در حال و زندگی آینده برایشان مشکلاتی فراوان به همراه خواهد آورد. و برای او دردسرهائی را موجب خواهد شد که در مواردی بسیار برای او و اطرافیان غیرقابل تحمل است. برای جلب نظر و محبت ممکن است به افرادی دیگر وابسته شوند، مخصوصا در سنین آخر کودکی و گاهی نوجوانی که این خود زمینه ساز انحراف است و در شرافت و شخصیت شان اثرات منفی بر جای می گذارد. از ریشه های فساد اخلاق و انحراف جنسی برای پسران و دختران یکی همین مسأله است. کودکان وابسته که بعدها بزرگ می شوند در انجام دادن فعالیت ها و مسئولیت ها وامانده اند، قادر به ایفای وظیفه خویش نیستند، در برابر زیردست یا رئیس و کارفرما نمی توانند موضع درستی اتخاذ کنند، حقوق دیگران را در نظر نمی گیرند، مصالح دیگران را رعایت نمی کنند، موقعیت های شخصی و اجتماعی دیگران را ملحوظ نمی دارند و این خود سبب طرد اجتماعی است. اینان پس از تشکیل خانواده در زندگی خانوادگی هم توفیق و سعادتی را بدست نمی آورند. یکی از عوامل سرد مزاجی و ناتوانی های جنسی در عالم زنانوشویی همین وابستگی های شدید دوران کودکی به خانواده والدین است. بررسی ها نشان داده اند بخش مهم از درگیری ها در خانواده در سنین بعدی ناشی از وابستگی به والدین است. دختر یا پسر بزرگ شده و ازدواج کرده اند ولی از نظر اجتماعی همچنان کودک و نی نی باقی مانده اند و با اندک اختلاف و درگیری که برایشان پدید آید، به سوی مادر رو می کنند. طلاق ها و نزاع ها اغلب در سایه چنین وضع و حالتی است. کثرت وابستگی سبب می شود که طفل از مناسبات و ارتباطات سالم درون گروهی و برون گروهی محروم بماند و از نظر رشد اجتماعی ضرر ببیند. رابطه سالمی با اطرافیان نداشته باشد، حتی نتواند با همسر خود بسازد و یا فرزندان خود را درست تربیت کند، از همسر و فرزندان توقعاتی ناروا دارد. در کل اینان در زندگی اجتماعی موفق نیستند، مگر آنگاه که خود سر عقل آیند، به سازندگی و تربیت خود بپردازند، اغلب آنها از گروهی خواهند بود که کاری از آنها ساخته نیست، بزدل و ترسویند، می ترسند وارد جمعیت و اجتماع شوند و حتی وحشت از آن دارند که کسی چیزی از آنان بخواهد و طلب کند و آنها از انجام دادن آن عاجز باشند.