ریشه های حقوق بشر

به طور کلی حقوق بشر دارای سه ریشه می باشد:

ریشة اول- اصول اولیه حقوق طبیعی

به احتمال زیاد، از آن هنگام که بشر به مختصات حیاتی و روانی مشترک در میان افراد همنوع خود علم پیدا کرد و ضرورت زندگی اجتماعی را به خوبی درک نمود، به اصول اولیة حقوق طبیعی خود (حقوق فطری) به معنای حقیقی پی برد. ملاک اصول اولیة حقوق طبیعی عبارت است از:
«صیانت و تنظیم حیات انسانی» در دو بعد اساسی زیر:

 بعد یکم – حیات طبیعی محض.

بعد دوم- حیات مطلوب ( حیات معقول).

نخستین اصلی که حیات انسان ها به عنوان حق طبیعی واجد آن می باشد، حق حیات است که همة ادیان الهی و حقوق و قوانین بشری، به صورت کامل آن را به رسمیت شناخته اند.

اما حیات مطلوب از سلسلة حقوق طبیعی، دارای چهار اصل اساسی است که عبارتند از: حق کرامت، حق تعلیم وتربیت، حق آزدی مسئولانه، حق مساوات در مقابل قوانین.

ریشة دوم – ادیان الهی

از آن رو که مبنای ادیان الهی، رساندن نفوس انسانی به رشد و کمال در زمینة فطرت پاک اوست، بنابراین، خداوند سبحان اصول اولیة حقوق فطری را به وسیله ادیان و ارسال رسل به مردم ابلاغ  کرده است. قوم اصلی حضرت موسی علیه السلام که پیرو حضرت ابراهیم علیه السلام می باشند، بر این عقیده اند: موسی علیه السلام در شریعت خود، آن قانون ازلی و ابدی را می بیند که جهان هستی به وسیلة آن حرکت می کند. شریعت موسی علیه السلام قانون طبیعی است. آنچه از دیدگاه ادیان عامل رشد و کمال انسان هاست، عبارت از: پذیرش و عمل به اصول حقوق طبیعی و دیگر قوانین صالحه برای حیات معقول بشری، با انگیزگی وجدان آزاد و کمال جوی انسانی، نه اجبار. به همین جهت است که می بینیم عمل به اصول حقوق طبیعی و دیگر قوانین صالحه مستند به وجدان آزاد و کمال جو، فراگیرنده عموم بشریت نبوده، همواره اقلیت هایی کم ولی پاک، وارسته و دارای صفات عالیه بوده اند که به عمل مزبور موفق شده اند، با این حال، چشمه اصول حقوق طبیعی هرگز در زندگی اقوام و ملل به کلی نخشکیده است. اصول طرح شده با کمال صراحت به عنوان اصول ثابت در اسلام قابل مشاهده است که علاوه بر این که منابع اولیه اسلام با کمال صراحت آن ها را بازگو می کند، متفکران اسلامی نیز آن ها  را پذیرفته و مورد تصریح قرار داده اند. برای نمونه، این عبارت خواجه نصیر طوسی شایان دقت است: و باید دانست که مبادی مصالح اعمال محاسن افعال نوع بشر که مقتضی نظام امور و احوال ایشان بود، در اصل یا طبع باشد یا وضع، اما آ چه مبدأ آن طبع بود، آن است که تفاصیل آن مقتضای عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار، مختلف و متبذل نشود و آن، اقسام حکمت عملی است که یاد کرده آمد.

ریشه سوم: گیرندگی و تصریح رشد یافتگان

بدیهی  است ایده و آرمان اصلاح ارتباطات انسانها با همنوعان خود-  چه به مجرد درک علت و انگیزه شایستگی و بایستگی تنظیم یک رشته مواد حقوقی برای کل جامعه بشری باشد و چه به اضافه درک علت و انگیزه مزبور، اقدان عملی برای بیان مواد حقوق جهانی برای بشر – در مغز انسانهای رشد یافته همواره وجود داشته است، متفکران راستین، از دیرباز ضرورت و ارزش حیاتی «عدل» و «آزادی» و «صلح و صفای» انسانها را در هر جا و از هر نژاد و دارای هرگونه مختصات دریافته اند. روی همین درک و اقدام های متفرقه بوده که جملاتی رسا و سازنده و موادی متفرقه به عنوان «اخلاق» یا «حقوق» یا «عناصر فرهنگی» در میان اقوام و ملل قابل مشاهده است. به این معنی که از قدیم ترین دوران تاکنون، در جوامعی که تا حدودی از تمدن برخوردار بوده اند، چهره جهانی انسان و اشتراک افراد و اصناف او به طور عموم در لذایذ و آلام و خواسته ها و علل اصلی حقوق طبیعی در اشکال گوناگون اخلاقی، حقوقی و فرهنگی آشکار شده و موجب بوجود آمدن جملات ادبی در فرهنگ ها و اصول اخلاقی مواد حقوقی در جوامع انسانی گشته است. به عنوان مثال، در فرهنگ و عقاید آفریقای باستانی، عباراتی دیده می شود که از میان آن ها مطالب زیر را می توان مورد توجه قرار داد:

1- در اسطوره مالوزی، انسان های نخستین هنگامی که به شکار جانوران می پردازند، مورد سرزنش خدا قرار می گیرند و نیامبة خدا خطاب به آنان می گوید: «تو ای انسان، برای زندگی راهی را انتخاب کرده ای که بسیار زشت است، این جانوران را برای چه می کشی؟ اینان (همه جانداران) برادران تو هستند. آنان را مخور، زیرا شما همگی فرزندان من هستید». ( اسطوره 329).

2- در اسطوره ای از مردم یوروبا، معلولان و ناقص الخلقه ها مانند نابینایان، گوژیشت ها، کرها، لال و افلج ها، مقدس و درخور ستایش و احترام شمرده شده اند زیرا همه مخلوق و فرزندان یک خداوندند.( اسطوره های شمارة 64 و 65).

3-در اسطوره کونو، تأکید شده است: نژادهای سفید و سیاه همه برادران یکدیگرند و همه از یک پدر و مادر (اسطوره شمار 26).

این درک و دریافت که در چهره جهانی بشر می درخشد و در جوامع انسانی با اشکال گوناگون ادامه می یابد، همچنان که گفتیم در اغلب فرهنگ ها و اصول اخلاقی و مواد حقوقی، هر چند به صورت متفرقه، ولی همواره دارای بروز است.

فلاسفه مکتب کلبی که آنتیستنس ( Antisthenes ) و دیوژن ( Diogenes ) بنیانگذاران آن بوده اند، معتقدند: به جهت تمایل بر ذالت ها و هوی وهوس و حرص شدید بر زندگی دنیوی است که مردم مضطر شده اند برای خود قوانین مدنی وضع کنند و آن را بر قوانین طبیعی اضافه نمایند.

باری، اصول حقوق طبیعی که همه افراد بشر از آن ها برخوردار شوند، در مغزهای متفکری که بهره ای از انسان شناسی دارند و همچنین در میان علل و لابلای حقوق و قوانینی که بشر در طول تاریخ برای خود وضع نموده، مانند آبی که در ریشه و تنه و شاخ و برگ های درختان نفوذ کند، جاری است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 18 تا 21

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402320