نتیجه های آزادی نامعقول بیان

آزادی بیان و تبلیغ در مغرب زمین از حداکثر ترویج و تبلیغ و بیان برخوردار شده است. شاید بتوان گفت چشمگیرترین جمله ای که درباره این آزادی گفته شده، همان جمله معروف نقل شده از ولتر است: من با این سخنی که تو می گویی مخالفم، ولی حاضرم به خاطر این که تو این سخن را آزادانه بیان کنی، زندگی خود را از دست بدهم.

ارزش جان ولتر برای خود او چه اندزه بوده، اگر علت مخالفت او با سخن آن شخص، پایمال شدن حقوق انسان ها باشد- که حق آزادی هم یکی از آن هاست-آیا باز ولتر حاضر بوده جان خود را از دست بدهد، تا آن کوه آتشفشان مواد گداخته خود را بر مزرعه روان ها و مغزهای بشر سرازیر کند و آن ها را تباه بسازد؟! این است معنای آن ضرب المثل بسیار ساده که می گوید: «او از شدت حرصش به حلیم، خود را داخل دیگ جوشان انداخت!!» خود ولتر برای ادای همین جمله فریبنده که ایده آلترین جمله برای ساده لوحان است- خصوصا آنان که هنوز به بیستمین سال عمرشان قدم نگذاشته اند- از همان آزادی در بیان استفاده کرده که اجازه می دهد کوه آتشفشان هر چه مواد سوازننده در درون دارد، بیرون بریزد و میلیون ها جاندار را در راه آزادافشانی خود بسوزاند و تباه کند!! این گونه متفکران، با این که می دانند لازمه سخنانشان چیست، آیا واقعا این گونه حرف ها را به زبان می آورند، یا این که فقط می خواهند سخنی گفته باشند و تبدیل به یک اسطوره برجسته تاریخی شوند؟! افسوس! احتمال دیگر این است که شاید ولتر می خواسته میدان مناسبی از فضای محیط را برای بیانات خود باز کند. در یکی از جملات آموزنده ای که از مشهورترین دانشمند قرن اخیر است، چنین آمده است: معمولا آزادی بیان و تبلیغ در طول تاریخ، زمانی مورد شدیدترین دفاع قرار گرفته که جمعی می خواسته عقاید خود را مطرح سازند و آن را بقبولانند. ما در این مبحث به بعضی از نتایج «آزادی  نامعقول بیان»  اشاره می کنیم:

نتایج آزادی نامعقول بیان

1-  موضوعیت پیدا کردن خود بیان، قطع نظر از این که محتوای بیان چیست. همه ما می دانیم که در این دنیا، فراوانند اشخاصی که فقط می خواهند حرفی بزنند، تا به اصطلاح معروف، خودشان را سبک (تخلیه) کنند، اما این که سخنانشان چه محتوایی دارد، مورد توجهشان نیست.

2- برخی اشخاص هستند که سخنانشان برای خودشان اهمیت زیادی دارد و گمان می برند آن سخنان برای همگان نیز دارای اهمیت است، بنابراین از راه دلسوزی! برای مردم جامعه، عشق سوزانی به بیان آن سخنان دارند!

3- کسانی هستند که عاشق مطرح شدن در جامعه اند، ولی برای این منظور، وسیله ای جز سخن پراکنی ندارند، و باید حرف بزنند تا مورد توجه قرار بگیرند! البته اگر گوینده سخن واقعا دارای سرمایه ای مفید برای جامعه باشد و بخواهد بیان سخنانش به جامعه نفعی برساند، و این کار نیازمند شناخته شدن او باشد، اشکالی  نیست و این هدف انسانی غیر از آن هدف پست است که می گوید: «ای مردم! به من نگاه کنید»!!

4- بیان جملات جالب و تکان دهنده، قطع نظر از این که پس از آن مستمع یا خواننده، تکان خورد و به سخن گوینده جلب شد، چه نتیجه ای خواهد داد؟! باید بگوییم اینگونه سخن پراکنی ها و حرافی ها، در میان اشخاصی که زندگی یکنواخت به ملالت خاطر گرفتارشان ساخته و نیز در میان اشخاص ناآگاه، مشتریان بسیار خوبی دارد. متأسفانه  از زمانی که زندگی ماشینی، بعضی از جوامع را گرفتار یکنواختی ملال آور زندگی کرده، برای شکستن یکنواختی ملال آور، سخنان جالب و تکان دهنده – اگرچه کاملا بی معنی و یا ضد واقعیات باشد و تنها بتواند چرت خواب آلودگان زندگی ماشینی ناآگاهانه را برای چند لحظه برهم برند- رایج و شایع شده است.

اما حقیقت چیست؟ حقیقت این است که اگر واقعیتی جز نوآوری برای مرتفع ساختن ملالت یکنواختی زندگی به مردم عرضه نشود، کار انجام گرفته،  آب زدن به صورت برای برطرف کردن کسالت خواب آلودگی است. آب به صورت زدن برای برطرف کردن کسالت خواب آلودگی، نمی تواند تفسیر کننده بیداری باشد و تکلیف انسان را در حال بیداری و هوشیاری روشن نماید؛ چنان که ناآگاهان برای مرتفع ساختن کسالت و ملالت، تلاوت قرآن مجید را وسیله قرار می دهند:

خـــویشتن مشغـــول کردن از ملال                            بـــاشدش قصد از کلام ذو الجـلال

کآتــش وســـواس را و غــــصــه را                              زآن ســـخن بـــنشاند وســـازد دوا

بــهر ایـــن مـــقدار آتــش شــانـدن                               آب پاک و بول یکسان شد به فــن

آتش وسواس را ایـــن بـــول و آب                              هر دو بنشانند هم چون خمر  وخواب

لیگ گر واقف شود زین آب پاک                                که کلام ایــزد اســـت و روحـــناک

نیست گردد وســـوسه کلی ز جــان                             دل بــیــابد ره بــه ســـوی گـــلستان

«مثنوی معنوی، دفتر چهارم»

همان گونه که برای نیل به حالت آرامش والای روحی، شراب و دیگر وسایل تخدیر، نمی تواند کاری انجام بدهد. تنها کاری که از دست وسایل تخدیر برمی آید، دقایق یا ساعت هایی است که با مختل کردن عوامل هشیاری، انسان را در ناهشیاری موقت و ضرربار بر مغز و روان فرو می برد، و پس از آن مدت محدود، او را به همین عالم هشیاری در عرصه تبلورگاه قوانین به حرکت وا می دارد.

اسف بارتر از این، «متفکر» نامیده شدن برهم زنندگان چرت خواب آلودگان است که  امروزه در بسیاری از جوامع دیده می شود. اشتباه نشود، برهم زدن چرت، غیر از بیدار کردن است که انسان را به دنبال آگاهی ها و تحصیل معارف و اصول زندگی می فرستد. البته می دانیم که با تکان دادن مردم و جلب توجه آنان به سخنان شگفت انگیز – اگر چه بی معنی یا ضد واقعیت هم بوده باشد- چه انسان هایی که در جهالت غوطه ور می شوند و چه  ارزش ها و اصول عالی انسانی که تباه می گردد.

برای چه؟ برای این که نویسنده یا گوینده، گریبان مردم را بگیرد و به شدت تکان بدهد و  آنها را به سوی خود متوجه سازد. آیا شستشوی مغزی مردم جامعه، به بهای خودنمایی انسانی که می خواهد خویشتن را مطرح کند، مساوی نابودی معنوی مردم آن جامعه نیست که یک انسان خودخواه، با سوءاستفاده از آزادی مطلق در بیان انجام می دهد؟! آیا بی اعتنایی به ارزش بعد معنوی مردم، کمتر از بی اعتنایی به ارزش بعد مادی آنان است؟!


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 284 تا 287

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402367