ارزیابی تعلیم و تربیت در سه صورت مختلف

به سه صورت کلی کیفیت اولیای فرزندان و معلمان و مربیان را مورد بررسی قرار می دهیم: 

1-  اگر اولیای فرزندان، با معلمان و مربیان کمال هماهنگی داشته باشند، بطوری که تطابق فکری و آرمانی میان دو طرف در حد اعلا باشد، در این صورت، اگر فرزند نیز علاقه مند به پذیرش تعلیم و تربیت بوده و استعداد آن پذیرش را هم داشته باشد، بی تردید، اثر تعلیم و تربیت در اینگونه موارد به حد اعلای ممکن خواهد رسید. البته اینگونه تطابق بسیار اندک است.

2- اولیای فرزندان درباره تعلیم وتربیت فرزندانشان نظر خاصی نداشته و می خواهند آنها در جامعه  ای که زندگی می کنند، تحصیل کرده تلقی شوند و برای زندگی خود عنوانی مطلوب داشته باشند. می توان گفت: این نوع فرزندان از سعادت خانوادگی که گروه اول داشتند، محروم اند، ولی از نکبت و بیچارگی تضاد درونی که در صورت سوم خواهیم دید، آسوده هستند.

3- اولیای فرزندان با مواد تعلیم وتربیت فرزندانشان مخالف اند. این، همان فرض تضاد جاذبه ها که یا به احساس بیهودگی و بی خیالی فرزندان، یا به اختلا ل روانی آنان منجر می شود.

در صورت یکم، فرزندان در نتیجه تعلیم وتربیت، در خود احساس سعادت خواهند کرد و پذیرش موادی را که تعلیم وتربیت بوجود آوردن آن ها را به عهده گرفته است، به آسانی و با نشاط، در خود احساس خواهند کرد. البته این احساس سعادت و نشاط نمی تواند دلیل ارزشمند بودن آن مواد تلقی شود، بلکه خود ماهیت مواد است که باید مورد ارزیابی قرار گیرد که آیا راهنمایی است یا راهزنی؟ سودبخشی است یا سود پرستی؟ سخن بازی است یا ابراز واقعیات؟ و به قول بعضی از متفکران: «علم است یا حقه بازی و صحنه سازی و شیادی»؟ ایجاد کننده قدرت نظر و ابداع و اکتشاف اسا یا نشخوار و تقلید طوطی وار؟

در صورت دوم، فرزندان مانعی برای پیشرفت در فراگیری و پذیرش مواد تعلیم و تربیت ندارند، ولی مسأله داشتن ارزش یا نداشتن ارزش تعلیم و تربیت، در این صورت نیز به جای خود مطرح است.

مشکل اساسی در فرض سوم است که فرزندان در معرض نکبت و بدبختی قرار  می گیرند. در این صورت، با نظر به حکم عقل و منابع اسلام، ارزش با هریک از هر دو طرف (اولیای فرزندان و معلمان و مربیان) بوده باشد، باید از موقعیت و کار خود دفاع کند و مدیریت اجتماعی هم، با کمال جدیت و با هر وسیله قانونی، طرف مفروض را باید تقویت نماید. در این مورد، نخست با طرق معقول و قابل تفاهم باید شروع کرد تا شخصی که از ضد ارزش های انسانی – الهی حمایت می کند، قانع شود و دست از مزاحمت بردارد. اگر مقاومت بورزد، تا تفاهم و تنبه امکان پذیر باشد، نوبت به اعمال قدرت نمی رسد؛ چنانکه شما تا بتوانید باید کودک را از آلوده کردن خود با کثافت ها با طرق ملایم منع کنید، ولی اگر مقاومت و لجاجت کودک نگذارد شما او را با نرمش از کثافت دور کنید، عقل حکم قطعی می دهد شما – هر چند با رنجانیدن کودک – باید او را از آلوده شدن به کثافت ها- که چه بسا به زندگی او پایان ببخشد- کنار بزنید. اگر هم از شما قهر کند و دشمنام هم به زبان بیاورد، شما هرگز ناراحت نمی شوید، زیرا می دانید آن کودک نیست که به شما دشمنام می دهد، بلکه جهل اوست که به مقاومت و لجاجت و دشمنام وادارش کرده است.

خلاصه، برای اجرای یک تعلیم و تربیت معقول، «حیات معقول» باید هدف گیری شود. در این موقع است که حاکمیت از آن معلمان و مربیان خواهد بود. اگر یک حکومت در مسأله تعلیم و تربیت مسامحه کند و نداند مواد تعلیمی و تربیتی که برای فرزندان جامعه مطرح  است، چیست و خود را آماده حل نمودن معقول مشکل تضاد اولیاء از یک سو و معلمان و مربیان از سوی دیگر نکند، چنین حکومتی در انجام یکی از اساسی ترین وظایف خود کوتاهی کرده و قطعا در پیشگاه خدا و در جریان تاریخ فرهنگ یک جامعه و در برابر مردم جامعه مسئول خواهد بود.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 398 تا 400

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402393