فردوسی ( متوفی 411 هـ. ق) از شیعیان استوار و محبان مخلص علی و آل او علیهم السلام بود. دشمنان تیع و حاسدان مغرض، سلطان محمود ( شاه آن عصر) را بر ضد فردوسی تحریک کردند. سلطان هم نسبت به او بی اعتنایی می کرد و او را به بد دین و بد کیش، یاد می نمود، ولی فردوسی با کمال جرئت و شجاعت در پاسخ سلطان محمود، چنین سرود:
که بد دین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا
مرا غمز کردند کـان پرسـخن به مهر نبی و علی شد کهــنژ
من از مهر این هر دو شه نگذرم اگـــر تیغ شه بگذرد بر ســرم
تا اینکه می گوید:
مرا سهم دادی که در پای پیل تنت را بسایم چو دریای نــیل
اگر شاه محمود، از این بگذرد مرا او را به یک جو نسنجد خرد
از اشعار فردوسی در ولای علی علیه السلام است:
هر آنکس که در جانش، بغض علی است
از او زارتـــــــــر در جهان، زار کیست؟
بر این زادم و هستم بر این بگذرم
چــنان دان که خــــاک پــــی حیـــدرم
ســــرانـــجمن بــــد زیاران علی
کــه خوانـــــدش پـیــــمبر عـــلی ولــــی
بگــــفتار پــــیغمبرت راه جــــــوی
دل از تـــــیرگی ها بــــدین آب شــوی
چـــه گفت آن خداوند تنزیل وحی
خــــداوند امر و خداوند نهی
که مـــن شهـــر علمم، علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گــــواهی دهم کـــاین سخن راز اوست
تـــوگویی دو گوشم برآواز اوست
منــــم بـــــنده آل بــــــیت نـــــبی
ســـــرافکنده بــــرخاک پـــای وصی
حدیث سفینه در اشعار فردوسی
همچنین حکیم ابوالقاسم فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران حدیث سفینه را نیز به اشعار زیبای خود درآورده است. حدیث سفینه آن است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق»، مثال خاندان من در میان شما همانند کشتی نوح علیه السلام است، هرکه بر آن سوار شد نجات یابد و هرکه از آن رو گردانید غرق شده و به هلاکت می رسد. فردوسی این حدیث را چنین به نظم در آورده است:
حکیم این جهان را چو دریا نهاد برانگـــیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته هــمه بادبان ها بر افراخــته
یکی پهن کشتی بسان عـــــروس بیاراستی همچون چشم خروس
محمد صلی الله علیه وآله، بدو اندورن با علی هـــمان اهل بیت نـــــبی و ولی
خردمند گـــــر دور دریا بدید کــــرانه، نـــه پـــیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن کز از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی شــــوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دست گیر خداونــــد تـــاج و لوا و سریر
خداوند جوی و می انگبین همان چشمه شیر و ماء معـــین
فردوسی که خود نیز شیعه بود این اشعار را زمانی سرود که شیعه را «رافضی» و خارج از اسلام می خواندند و سلطان محمود، برخوردی خشن با شیعیان داشت و هیچکس حق اظهار عقیده شیعه را نداشت، جز آنکه در جو ساخته شاه محمود گام بردارد.