اگر انسان به حکم عقل و بر اساس تفکر در جوانب گوناگون از نظامات جهان، چاره ای جز اعتراف به حقیت «رستاخیز » و «بعث» پس از مرگ ندارد، پس روی چه میزان دیده می شود که بسیاری از انسان ها و چه بسا برخی از دانشمندان و صاحبنظران در علوم، از در انکار درمی آیند و پشت پا به حکم «عقل» و منطق «وحی» زده و عالم حتمی الوقوع قیامت را در ردیف افسانه های کهن و به فرموده ی قرآن جزء «اساطیر الاولین» می شمارند؟!
در جواب این سوال گفته می شود: اعراض و انکار بشر نسبت به مسائل مربوط به «قیامت» و به طور کلی نسبت به «معارف حقه ی آسمانی» و «وظایف دینی» علل و موجبات گوناگون و متعدد دارد و ما ذیلا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- نداشتن فرصت و مجال کافی برای تفکر در این امور از نظر استغراق اوقات حیات در تأمین و توسعه ی زندگی مادی.
2- فقدان شرایط تعلیم و تربیت دینی از دوران کودکی و به وجود آمدن جو خاص بی خبری تا آخر عمر از حقایق معنوی.
3- مشاهده ی تضاد و تناقض بین «مسموعات» به نام «مذهب» در دوران صباوت در دامن والدین و مربیان جاهل و بین معلومات بعدی مکتسب از مراکز علمی، بدون اینکه خود، در مقام تحقیق و تعمق لازم و صحیح برآمده و حق و باطل را از هم جدا کرده و رفع تناقض بنمایند.
4- بعضا در مقام حق جویی و پیگیری از مطالب دینی به اشتباه خطرناکتری افتاده اند! به این معنی که افکار و عقاید آمیخته ی به اوهام و گفتار و رفتار توأم با هزاران خطا و انحراف جمعی از مردم جاهل متدین نما را، به غلط، مظهر اسلام و نماینده ی احکام و تعالیم عالیه ی «قرآن» تشخیص داده و بدون هیچگونه مجوز عقلی انسانی، پایه ی تحقیقات دینی خود را روی آن نهاده اند، آنگاه ناجوانمردانه و یا احمقانه به اسلام و قرآن تاخته اند. در صورتی که انسان محقق با انصافی در مقام تحقیق درباره ی هر مکتبی، خود را موظف به این می داند که به متون اصلیه و اسناد و مدارک قطعیه ی آن مکتب مراجعه کرده و آنگاه بر کرسی قضاوت در «اصالت» یا عدم «اصالت» آن مکتب بنشیند. نه اینکه افکار و اعمال توده ی مردم نادان را معیار درک مبانی و میزان شناسایی تعالیم یک مذهب بشناسد و آنگاه به داوری درباره ی آن مذهب بپردازد.
علت اصلی انکار «قیامت» از نظر قرآن
در میان علل و موجبات فراوان که برای انکار و اعراض بشر نسبت به مسائل مربوط به «قیامت- می توان شمرد، یک علت- که اگر آن را «علة العلل» بنامیم اغراق نگفته ایم- بیش از سایر موجبات و علل، پرده روی عقل و بصیرت انسان می افکند و آدمی را از تفکر در بسیاری ازموضوعات اصیل حیاتی باز می دارد و جدا نیروی تشخیص و تمیز آدمی را فلج می سازد و آن موضوع «اتباع هوی» و «اراده فجور» است. یعنی انسان بر حسب اقتضای طبیعت اولیه اش که هم مرز با حیوان است و هنوز از نظر «تربیت» تحول و انقلاب آدمی در وجودش به عمل نیامده است، تابع هوای نفس و مطیع تمایلات حیوانی خود می باشد و همی جز اشباع شهوات و سیر در مسیر «فجور» و ارضای هوس ندارد و از طرفی هم بدیهی است که اعتراف به «قیامت» و اقرار به «کیفر و پاداش» روز «جزاء» با آزادی در فجور و اتباع هوی نمی سازد و قهرا با هوسبازی های انسان هوسران، اصطکاک پیدا کرده و او را از انواع تجاوزکاری ها بر حذر می دارد و لذا طبیعی است که انسان «گنه پیشه» و مقهور هوس، چاره ای جز این نمی بیند که برای حفظ آزادی خود در مسیر عصیان و گناه، جدا پا بر سر منطق عقل نهاده و از در انکار «قیامت» درآید و با وقاحتی تمام و لحنی آمیخته با تمسخر و استهزاء بگوید: (ایان یوم القیامه)؛ قیامت یعنی چه و روز قیامت یعنی کی؟ چه کسی دیده چنین روزی را؟ از کجا که چنان که چنان باشد؟
آری از چنین انسان منحط سبک مغزی، جز چنین گفتار سست و بی وزنی، توقع دیگری نباید داشت. «بل یرید الانسان لیفجر امامه* یسئل یوم القیامه»(قیامت/6-5). این آیه ی شریفه در واقع پاسخی است که قرآن حکیم به سوال سابق که در آیه ی قبل می دهد که فرمود: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه»، و با این جواب، پرده از راز تخلف انسان از منطق عقل و فطرت سلیم در موضوع «قیامت» برمی دارد. یعنی نه چنین است که انسان براساس «تعقل و اعمال نیروی فکر و اقامه ی «برهان و دلیل» انکار قیامت نموده و یا گمان به عدم امکان حیات پس از مرگ پیدا کرده باشد. خیر، چنین نیست. بلکه این میل شدید انسان به «فجور» و تمایل مفرط وی به کامجویی بی قید وبند از مشتهیات نفسانی است که پرده بر چهره ی «عقل» افکنده و بینایی از چشم «بصیرت» و واقع بینش گرفته و او را بسان آدم مست لایعقل، به گفتن این چنین سخن واهی نامعقول ضد «فطرت» سالم انسانی واداشته است که بگوید: «ایان یوم القیامه».