یکی از ارکان مهم حکومت اسلامی نشر فرهنگ صحیح و تعلیم و تربیت است. با توجه به اینکه انسان یک موجود فرهنگی است یعنی اعمال و رفتار او بازتابی از مجموعه تفکرات و آگاهیهای اوست، هرگونه اصلاح و دگرگونی در وضع جامعه بدون نفوذ فکر و روح او امکان پذیر نیست. و درست به همین دلیل در جوامع امروزی برای رسیدن به اهداف مختلف سیاسی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی، سعی می شود در فرهنگ ملتها نفوذ کنند، و وسایل ارتباط جمعی اعم از مطبوعات (کتابها و روزنامه ها) و رادیو و تلویزیون و مانند آنها، یکی از ارکان حکومتها محسوب می شود، و در برابر قوای سه گانه (قوه مقننه، مجریه، قضائیه) قوه چهارمی محسوب می شود، بلکه بسیاری از آگاهان آن را مهمترین رکن جامعه می شناسند، و سرمایه گذاری بسیار سنگینی روی آن می کنند. این یک واقعیت است نه مبالغه و اغراق، چرا که اگر وسایل ارتباط جمعی در طریق نشر فرهنگ صحیح و سالم برنامه ریزی جامع و موثری داشته باشند، محیط قانونگذاری و اجرائی و قضائی سالم می شود، و بار همه آنها سبکتر می گردد و افراد جامعه به صورت خودکار به وظایف خویش عمل می کنند. جالب اینکه در برنامه حکومت اسلامی که از متن قرآن مجید و سنت قطعی استنباط می شود، و مربوط به چهارده قرن پیش از این است بیش از آنچه تصور شود، روی مسائل فرهنگی و تعلیم و تربیت و تبشیر و انذار تکیه شده، و برنامه های گوناگونی در اشکال مختلف برای این معنی در نظر گرفته شده است. این موضوع بسیار قابل دقت است که بارزترین نوع حکومت اسلامی، یعنی حکومت پیغمبر اکرم (ص) بر اساس یک انقلاب فرهنگی بنا شد، و آن حضرت (ص) مدت سیزده سال در مکه به تعلیم و تربیت و نشر فرهنگ و عقاید اسلامی پرداخت و اصحاب خود را چنان تعلیم و آموزش داد که بعد از هجرت به مدینه پایه گذاران اصلی حکومت اسلامی شدند یعنی انقلاب سیاسی و اجتماعی و نظام اسلام بر پایه های همان انقلاب فرهنگی بنا شد. احیای تفکر و اندیشه، خمیر مایه تمام برنامه های اسلامی است، تا آنجا که پیغمبر اکرم (ص) از مخالفانش تنها همین موضوع را مطالبه می کرد و می فرمود: «به طور جدی قیام کنید و اندیشه و فکر خود را به کار گیرید» (قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا الله متنی وفرادی ثم تتفکروا....) (سوره سبا/46). در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم: «ان التفکر حیاه قلب البصیر، کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور»، «تفکر حیات قلب بیناست، همان گونه که انسان در تاریکی با نور راه می رود (در حل مشکلات فردی و اجتماعی) نیز با نور تفکر باید گام برداشت.» در حدیث دیگری از علی (ع)
می خوانیم: «بالفکر تنجلی غیاهب الامور»، «با تفکر و اندیشه تاریکیها برطرف می شود». و بالاخره در حدیث معروف دیگری آمده است: «تفکر ساعه خیرمن عباده ستین سنه»، «ساعتی اندیشیدن بهتر از شصت سال عبادت است»! و بر این اساس به سراغ مبحث زیر می رویم و از قرآن مجید الهام می گیریم.
نشر علم و آموزش و پرورش در اسلام
در قرآن آیات فراوانی در زمینه «تعلیم» و «تعلم» و «نشر علم» وجود دارد که در ذیل به نمونه های روشنی از آن اشاره می شود:
1- الله الذی خق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شی ء قدیر و ان الله قد احاط بکل شیء علما (طلاق/12)
2- کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلو علیکم ایاتنا ویزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمه ویعلمکم مالم تکونوا تعلمون (بقره/151)
3- ربنا و ابعث فیهم رسولامنهم یتلو علیهم ایاتک ویعلمهم الکتاب والحکمه ویزکیهم انک انت الغزیز الحکیم (بقره/129)
4- و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون (نحل/43)
5- و ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفرمن کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذر قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون (توبه/122)
6-یوتی الحمکه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب (بقره/269)
7- ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون(بقره/159)
ترجمه:
1- خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آنها را، فرمان او در میان آنها پیوسته نازل می شود تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد.
2-همان گونه (که با تغییر قبله نعمت خود را بر شما کامل کردیم) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را برشما بخواند، و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه را نمی دانستید به شما یاد دهد.
3- پروردگارا در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی.
4- و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی می کردیم، نفرستادیم! اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید.
5- شایسته نیست مومنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند، چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند) تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند!
6- «خدا» دانش و حکمت را به هرکس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد، و به هرکس دانش داده شود خیر فراوانی داده شده است، و جز خردمندان (این حقایق را درک نمی کنند و) متذکر نمی گردند.
7- کسانی که بینات و وسیله هدایت را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت می کند، و همه لعن کنندگان (نیز) آنها را لعن می کنند.
یک نگاه اجمالی به این آیات هفتگانه که از میان دهها آیه از قرآن مجید در زمینه آموزش و پرورش و تعلیم تربیت انتخاب کرده ایم، اهتمام فوق العاده اسلام را نسبت به این امر مهم نشان می دهد.
آیه نخست، جهان را به منزله دانشگاهی معرفی می کند که تمام مخلوقاتش به منظور علم و آگاهی هرچه بیشتر انسانها آفریده شده است، و هدف این بوده که در اسرار این پدیده ها بیندیشند، و به علم و قدرت پروردگار آشنا شوند، و به تعبیر دیگر، هدف از کل جهان آفرینش، علم و دانش بوده است، می فرماید: «خداوند کسی است که آسمانهای هفتگانه را آفرید، و از زمین نیز همانند آن را، فرمان او پیوسته در میان آسمانها و زمینها نازل می شود (و دائما آنها را تحت ربوبیت خود قرار داده) تا بدانید خداوند بر همه چیز تواناست، و علم او به همه چیز احاطه دارد. این در حقیقت نکته جالبی است که هم آفرینش آسمانها و زمینها، و هم تدبیر دائمی آنها، وسیله ای است برای تحریک حس کنجکاوی بشر، برای اندیشیدن بیشتر و آگاهی بر اسرار جهان، و در نتیجه آگاهی بر علم و قدرت پروردگار باشد پس همه اینها مقدمه ای است برای تربیت نفوس انسانی و قرب الی الله؛ و نیز آگاهی بر این امر که احکام شریعت، همچون احکام خلقت، روی حساب دقیق است پس آفرینش به خاطر علم است.
آیه دوم به مساله هدف بعثت پیامبر اسلام (ص) اشاره می کند و آن را تعلیم و تربیت در سایه تلاوت آیات الهی می شمرد تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تصفیه کند و حکمت بیاموزد، و آنچه را نمی توانستید بدانید به شما یاد دهد،(کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلو علیکم ایاتنا ویزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمه ویعلمکم مالم تکونوا تعلمون). در اینجا تنها بر تعلیم کتاب و حکمت به عنوان هدف بعثت پیامبر اسلام (ص) تکیه نشده است، بلکه به تعلیم آن اموری که بدون نزول وحی، امکان دسترسی به آن نبوده است، نیز اشاره شده است (روی جمله «یعلمکم مالم تکونوا تعلمون» (دقت کنید) به این ترتیب هم هدف آفرینش جهان، پیشرفت علم و دانش بوده است و هدف بعثت پیامبر اسلام(ص) نیز گسترش علم و حکمت، و پرورش نفوس می باشد.
از آیه سوم به خوبی استفاده می شود که این هدف بزرگ متعالی یعنی تعلیم و تربیت و آموزش حکمت در دعای ابراهیم خلیل (ع) برای این امت آمده است آنجا که از خداوند تقاضا می کند و می گوید: «پرورگارا در میان آنها (امت اسلام) پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنها بخواند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری»، (ربنا و ابعث فیهم رسولامنهم یتلو علیهم ایاتک ویعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم انک انت الغزیز الحکیم)، و این نشان می دهد که این دو هدف (تعلیم و تربیت) از اهداف شناخته شده در میان امتهای پیشین نیز بوده است. قابل توجه اینکه در این آیه و بعضی دیگر از آیاتی که در این زمینه وارد شده هم سخن از تعلیم کتاب و تزکیه به میان آمده و هم آموزش حکمت. در اینکه منظور از «حکمت» در اینجا چیست؟ تفسیرهای مختلفی ذکر شده است: نخست اینکه منظور معارف دینی و آشنایی با احکام آن است، و دیگر اینکه منظور سنت پیامبر (ص) است، زیرا در کنار کتاب الله ذکر شده، بعضی نیز گفته اند منظور علائم و نشانه هایی است که حق را از باطل جدا می سازد، و گاه گفته شده «حکمت» به معنی آیات متشابه است که پیامبر باید بالخصوص آن را تعلیم دهد. ولی با توجه به ریشه لغوی «حکمت» که به معنی عامل بازدارنده از جهل و خطا، و قرار دادن هر چیز در موضع مناسب آن است، به نظر می رسد که منظور از حکمت در اینجا آگاهی بر اسرار و علل و نتایج احکام و نیز اسرار آفرینش جهان و انسان، و سرنوشت و سرانجام کار اوست.
در چهارمین آیه به یک قاعده کلی که اساس مساله تعلیم و تربیت است، اشاره کرده می فرماید: «از آگاهان سوال کنید اگر نمی دانید (و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون). این آیه گرچه در مورد صفات انبیای پیشین نازل شده که آنها از جنس بشر بودند، و در ظاهر با سایر انسانها تفاوتی نداشتند ولی می دانیم مورد آیه مفهوم گسترده آن را محدود نمی کند، و حکم بر عمومیت خود باقی است. این در واقع یک اصل اساسی است که همه عقلای جهان بر آن صحه می نهند که همیشه ناآگاهان باید از آگاهان فرا گیرند، زیرا علوم و دانشها در حقیقت محصول تفکر و اندیشه و تجربه هایی است که پیشنیان کسب کرده و برای آیندگان می گذارند، آنها نیز بر آن افزوده به نسلهای بعد منتقل می کنند، به این ترتیب، علم و دانش بشر روز به روز تکامل می یابد، و نیز به همین دلیل مسأله تعلیم و آموزش، پایه اصلی هرگونه پیشرفت و ترقی اجتماعی بشر در بعد معنوی و مادی را تشکیل می دهد. در اینجا جمله ای از غزالی نقل شده که مطلب را روشنتر می سازد. کسی از او پرسید: این احاطه علمی را که بر اصول و فروع اسلام داری از کجا پیدا کرده ای؟! او آیه بالا را تلاوت کرد «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»، «یعنی علم کلی از طریق سوال کردن و آموزش از علما و دانشمندان حاصل می شود». در روایات متعددی که از طرق اهل بیت (ع) وارد شده اهل ذکر به معنی ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر شده است ولی چنانکه می دانیم این تفسیرها به معنی انحصار نیست بلکه بیان مصداق اتم و کامل آن است. شبیه این معنی در تفسیر بسیاری از آیات قرآن نیز دیده می شود.
پنجمین آیه مسلمانان را به دو گروه تقسیم می کند: «معلمان و متعلمان» و در واقع هر مسلمانی باید جزء یکی از این دو گروه باشد، یا آموزش دهد یا فرا گیرد یا معلم باشد یا شاگرد، می فرماید: سزاوار نیست همه مومنان کوچ کنند، چرا از هر گروهی طایفه ای از آنها کوچ نمی کنند تا در دین (و معارف اسلامی و احکام) آگاهی پیدا کرده، به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنان را انذار نمایند، شاید (از مخالفت الهی) بترسند (و ما کان المومنون لینفروا کافه فلولا نفرمن کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذر قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون). بسیاری از دانشمندان در طول تاریخ به این آیه شریفه استناد جسته اند تا لزوم فراگیری علوم اسلامی را برای ابلاغ به دیگران، به عنوان واجب کفایی، مورد تاکید قرار دهند، علاوه بر اینکه فراگیری برای علم را برای همه واجب عینی می دانند. در دنیای امروز در بسیاری از کشورها فراگیری دانش بر همه الزامی است و به حکم قانون هر کودکی باید درس بخواند و اگر نخواند، ولی او مورد بازخواست قرار می گیرد، ولی در هیچ جا تعلیم دادن الزام قانونی ندارد، بلکه هرکسی می تواند در مقام تعلیم برآید یا نیاید، ولی در اسلام همان گونه که تحصیل علم واجب است، تعلیم دادن به دیگران نیز جنبه وجوب و الزام دارد و یکی از دلایل آن، همین آیه نفر است، زیرا از یک سو با جمله «فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه» کوچ کردن برای تحصیل علم را واجب می شمرد، و از سوی دیگر با جمله «و لینذر قومهم اذا رجعوا الیهم»، (باید به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را انذار نمایند) تعلیم دادن را واجب می داند و البته همه اینها مقدمه ای است برای عمل کردن به وظایف الهی که در جمله «لعلهم یحذرون» خلاصه شده است. بر همین اساس گاه بعضی از دانشمندان اسلام، روزهای متوالی طی طریق می کردند تا از شهری به شهر دیگر، برای فرا گرفتن یک حدیث! برسند، از جمله نوشته اند که «جابر» از «مدینه» به «مصر» رفت تا یک حدیث را (که نزد یکی از دانشمندان بود) از او بشنود و فرا گیرد، و لذا می گویند هیچکس به مرحله کمال نمی رسد مگر اینکه مسافرت کند (و با دانشمندان بلاد مختلف تماس حاصل کرده از علم و تجربه آنان بهره گیرد) و نیز کسی به مقصود نمی رسد مگر اینکه هجرت نماید. در داستان خضر و موسی که در سوره کهف به آن اشاره شد می خوانیم که این پیامبر بزرگ (موسی) برای فراگیری بعضی از علوم راه طولانی و پر رنج و مشقتی را پیمود، تا نزد آن مرد الهی (خضر) رسید، و بخشی از علوم را از او فرا گرفت.
در ششمین آیه به تعبیر مهم دیگری درباره فراگیری علم و دانش برخورد می کنیم، می فرماید: «خدا دانش را به هرکس بخواهد می دهد و آنکس که دانش به او داده شده، خیر کثیر به او داده شده است، و تنها خردمندان (این حقایق را) درک می کنند» (یوتی الحمکه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوا الالباب). بدیهی است منظور از تعبیر «من یشاء» (آن کسی را که خدا بخواهد) این نیست که خداوند، حکمت و دانش را بی جهت و بدون مقدمه به این و آن می دهد بلکه همان گونه که می دانیم «مشیت» و اراده خداوند همواره آمیخته با «حکمت» اوست، یعنی آن را به هرکسی که شایسته باشد می بخشد و این شایستگی یا بر اثر تلاش و کوشش هر چه بیشتر و تحمل و مشقت تحصیل علم، یا خودسازی و تقوا که سرچشمه روشن بینی و فرقان الهی است حاصل می گردد. جالب اینکه در این آیه از علم و دانش، تعبیر به «خیر کثیر» شده، تعبیر جامعی که همه نیکیها و خوبیها را در بر می گیرد، خیر دنیا و آخرت و خیر مادی و معنوی و خیر در همه جهات. مفسر عالیقدر مرحوم علامه طباطبایی در اینجا نکته ای دارد، می فرماید: «جمله «و من یوت الحکمة» به صورت فعل مجهول آمده است در حالی که در جمله قبل فعل معلوم به کار رفته است (و فرموده: خداوند علم و دانش را به هرکس بخواهد می دهد) تا روشن سازد که حکمت و دانش، ذاتا سرچشمه خیر کثیر است، نه تنها از جهت انتساب به خداوند متعال بلکه ذات و حقیقت علم، خیر فراوان است»!
آخرین آیه اشاره به بعد دیگری از این مساله می کند و آن مذمت شدید از کتمان علم و دانش است، می فرماید: «کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب (آسمانی) برای مردم، بیان ساختیم کتمان می کنند خدا آنها را لعنت می کند، و همه لعن کنندگان (نیز) آنها را لعن می نمایند» (ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون). تعبیر به «لعن» خداوند (طرد خداوند از رحمت خود) و لعن همه لعن کنندگان، از شدیدترین تعبیراتی است که در قرآن مجید درباره گناهی از گناهان آمده است. و این نشان می دهد که تا چه حد «کتمان» علم و دانش، زشت و نکوهیده است، آن هم علوم و دانشهایی که مایه هدایت مردم می باشد. در آیه ای که بلافاصله بعد از این آیه در سوره بقره آمده، تنها راه توبه از این گناه بزرگ را بعد از پشیمانی و بازگشت به سوی خدا، اصلاح و «تبیین مسائل کتمان شده» ذکر فرموده، و این نیز به خوبی نشان می دهد که برای جبران «کتمان علم» راهی جز تبیین آن، وجود ندارد (الا الذین تابوا واصلحوا و بینوا فاولئک اتوب علیهم وانا التواب الرحیم). گرچه این آیه در مورد اهل کتاب نازل شده که نشانه های پیامبر اسلام (ص) را که در کتب خود دیده بودند، کتمان می کردند، ولی بدیهی است، مفهوم آیه وسیع و گسترده است و کتمان هر علمی را که مایه هدایت مردم است شامل می شود، روایاتی که از معصومین نقل شده نیز نشان می دهد که علم به مفهوم مطلق آن مورد توجه است، پیغمبر اکرم (ص) مطابق حدیثی می فرماید: «من سئل عن علم یعلمه فکتمه، الجم یوم القیامه بلجام من نار»، «کسی که از او سوال درباره علومی که می داند، بکنند و کتمان کند در روز قیامت لجامی از آتش بر دهان او می زنند»! در حدیث دیگری از همان حضرت، به تعبیر روشنتری در این باره برخورد می کنیم می فرماید: «من کتم علما نافعا عنده، الجمه الله یوم القیامه بلجام من نار»، «کسی که علم مفید را که نزد اوست کتمان کند، خداوند در قیامت لجامی از آتش بر دهان او می زند»! روشن است این تعبیر تمام علومی را که برای انسانها در هر زمینه ای مفید و نافع است شامل می شود. باز در حدیث دیگری از همان حضرت، این معنی با صراحت نقل شده که فرموده: «من علم شیئا فل یکتمه»، «هرکسی علم و دانشی درباره چیزی دارد آن را کتمان نکند».