انقطاع وحی
فارسی 3509 نمایش |مسئله ی انقطاع وحی یکی از افسانه های تاریخی است که بر حیات پیامبر تحمیل شده و آیه ی «ما ودعک ربک و ما قلى؛ خدایت تو را ترک نکرده و دشمن نداشته است.» (ضحی/ 1) را شاهد بر گفتار خود گرفته اند؛ قهرمان این افسانه نیز «ابن جریر طبری» است که در تفسیر خود چنین نقل می کند: «پس از حادثه ی حرا و نزول آیه هایی از سوره ی علق، وحی آسمانی قطع گردید. خدیجه به پیامبر گفت: فکر می کنم که خدا بر تو خشم کرده و دشمنت داشته است؛ در این موقع وحی آسمانی فرود آمد، و گفت: "ما ودعک ربک و ما قلی".» در این بخش از نقل، پیامبر نیز به شک و تردید در صحت رسالت خود، و همسر گرامی او به توجیه ناروا، متهم شده اند و جاعلان هر دو بخش نه پیامبر شناس بودند، و نه آگاه از داوریهای قرآن درباره ی او. این نقل تاریخی از بیخ و بن باطل است و ما نااستواری آن را با دلائل یاد شده در زیر ثابت می کنیم:
1 ـ مشیت حکیمانه ی خدا بر این تعلق گرفته که وحی الهی به تدریج نازل گردد و این خود عللی دارد که در محل خود بیان شده است و قرآن نیز از این حقیقت گزارش می دهد چنانکه می فرماید: «و قرآنا فرقناه لتقرأه على الناس على مکث و نزلناه تنزیلا؛ و قرآنى که بخش بخش بر تو نازل کردیم تا آن را بر مردم آرام آرام بخوانى و آن را به تدریج نازل کردیم.» (اسراء/ 106) «و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا؛ و کسانى که کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این گونه [فرستادیم] تا دل تو را به وسیله آن استوار گردانیم و آن را به تدریج بر تو خواندیم.» (فرقان/ 32) بنابراین آنچه واقعیت داشته، تدریجی بودن نزول وحی بوده است نه اقطاع آن، و راوی خبر میان این دو فرق نگذاشته است.
این حقیقت در صورتی به خوبی تجلی می کند که بدانیم که فاصله میان نزول دو وحی از چهار روز کمتر و از چهل روز بیشتر نبوده است و یک چنین فاصله ای در آغاز کار که هنوز حادثه ای پیش نیامده است کاملا یک امر طبیعی است و در تفاسیر مدت این انقطاع و یا به تعبیر صحیح فاصله ی میان این دو نزول، 4 روز، 12 روز، 15 روز، 19 روز، 25 روز و حداکثر چهل روز نوشته شده است آیا جا دارد که شکی بسان تیزاب روح و روان او را بخورد، و همسر گرامی و باوفای او وی را به دشمنی خدا متهم سازد؟
2 ـ خدیجه از زنان بسیار باوفا بود که شخصیت و ثروت و سلامت خود را وقف راه اسلام کرد و در این مورد از همه چیز گذشت و در آغاز بعثت که به اصطلاح مسئله ی انقطاع وحی رخ داد پانزده بهار از ازدواج وی با خدیجه گذشته و در این مدت جز پاکی از او ندیده بود؛ آیا صحیح است که بدون مدرک شوهر خود را متهم سازد و بگوید: «خدا تو را دشمن داشته است» و سپس وحی الهی در رد پندار او نازل گردد که نه چنین نیست! خدا تو را دشمن نداشته است. «ما ودعک ربک و ما قلی.»
3 ـ معروف است که دروغگو حافظه ندارد، و به حق، جاعل تاریخ در این بخش فاقد حافظه بوده است! به گواه اینکه دو مطلب کاملا متضاد و غیر قابل جمع را از «خدیجه» نقل کرده است.
ناقل و یا ناقلان این روایات، روزی خدیجه را تسلی ده پیامبر معرفی می کنند و می گویند: پس از نزول وحی در کوه حراء پیامبر از کوه پایین آمد و وارد خانه ی خدیجه شد و با خود می اندیشید شاید آنچه را دیده خطا دیده و یا کاهن شده است، خدیجه فورا تیزاب شک را از صفحه ی قلب او زدود و گفت: «تو یتیم نوازی، به خویشان نیکی می کنی.» و از این طریق او را از لهیب شک نجات داد، و پیامبر نیز دستور داد که او را با گلیمی بپوشانند. همین خدیجه به فاصله ی چند روز که کمترین آن چهار روز و بیشترین آن چهل روز است قیافه ی مدعی به خود می گیرد و شوهر سراپا اخلاص و طهارت را به قطع رابطه با خدا متهم می سازد و در حالی که خلق نیکو و کردارهای نیک پیامبر در نظر او مجسم بود و خدای فرستنده ی وحی را دادگر و عادل می دانست، در این صورت چگونه به پیامبر سوء ظن پیدا می کند؟ و پیوند وحی را قطع شده می اندیشد و او را به دشمن خدا متهم می سازد؟
4ـ آیه ی «ما ودعک ربک و ما قلی» بیش از این نمی رساند که فردی پیامبر را متهم به این کرده که خدای او، وی را ترک کرده و دشمن داشته است، و اما گوینده ی این سخن چه کسی بود، و چرا گفته و در چه زمانی گفته است، هرگز معلوم نیست.
5 ـ در میان مفسران در علل انقطاع وحی، آنچنان اختلاف شدید وجود دارد که هرگز نمی توان بر یکی از آنها اعتماد نمود مانند:
الف: یهود از پیامبر سه موضوع را پرسیدند: روح و اصحاب کهف و ذوالقرنین. پیامبر بدون اینکه «ان شاءالله» بگوید، گفت فردا پاسخ پرسش های شما می گویم. در این موقع وحی قطع گردید مشرکان از این تأخیر خوشحال شدند و گفتند: «خدایش او را دشمن داشته است!» در این موقع سوره ی والضحی نازل گردید و این اندیشه را باطل کرد. اگر این شأن نزول درست باشد اندیشه ی انقطاع وحی مربوط به سالهای هفتم «بعثت» خواهد بود نه آغاز آن و یا پس از دعوتهای خویشاوندان یا دعوت عمومی.
ب: زیر سریر پیامبر بچه سگی مرده بود و کسی متوجه آن نشده بود وقتی خانه را جارو کردند و آن را بیرون انداختند جبرئیل فرود آمد و پیامبر از تغییر وحی پرسید، امین وحی گفت: «ما به خانه ای که سگ در آنجا باشد وارد نمی شویم.» (تفسیر قرطبی 9، ج 10، ص 83 ) متن داستان بر دروغ بودن آن گواهی می دهد؛ زیرا چگونه می توان باور کرد بچه سگی بمیرد، و مدتها بگذرد و متعفن نشود، آنگاه به هنگام جارو کردن زیر سریر از آن آگاه گردند! گذشته از این هرگز لازم نیست که وحی در موضع خاصی بر پیامبر نازل گردد و پیامبر غیر از خانه در جای دیگری نیز رفت و آمد داشت.
ج: انگیزه ی توقف وحی این بود که مسلمانان ناخن و شارب خود را نمی گرفتند. (تفسیر قرطبی، ج 10، ص 83) در این صورت، تاریخ آن مربوط به پس از دعوت عمومی خواهد بود که پیامبر از مسلمانان نشست و برخاستی داشت، گذشته از این، ناخن نگرفتن گروهی، چرا مانع از نزول وحی الهی بر امین قریش گردد؟
در این مورد علل دیگری بیان شده است که گذشته بر غرابت متن، حاکی از آن است که وقت انقطاع مربوط به آغاز نزول وحی نبوده است.
نتیجه اینکه رویدادی به نام «انقطاع وحی» به آن صورت که در کتابهای تفسیر وارد شده است وجود ندارد و مسئله ای جز نزول تدریجی وحی در کار نبوده است.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها