علاقه و دلسوزی فوق العاده به هدف
فارسی 2404 نمایش |علاقه به هدف، عامل خودکاری است که مدیر یک مجتمع بزرگ و یا کوچک را بر سعی و تلاش، و تفوق بر مشکلات وادار می سازد و غبار خستگی را از چهره ی جان او پاک می کند و اگر مدیر از درون، به کاری که برای آن گمارده شده است، احساس علاقه نکند، چنین مدیریتی فاجعه انگیز است. از آیات قرآن و تواریخ به خوبى استفاده مى شود که رهبران الهى بیش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى بردند، به ایمان آنها عشق مى ورزیدند، از اینکه مى دیدند تشنه کامانى در کنار چشمه آب زلال نشسته اند و از تشنگى فریاد مى کشند ناراحت بودند، اشک مى ریختند، دعا مى کردند، شب و روز تلاش و کوشش داشتند، در نهان و آشکار تبلیغ مى کردند، در خلوت و اجتماع فریاد مى زدند، و از اینکه مردم راه روشن و راست را گذارده، به بیراهه مى رفتند غصه مى خوردند، غصه اى جانکاه که گاهى آنها را تا سرحد مرگ پیش مى برد! و راستى تا چنین نباشد "رهبرى" در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد! گاه این حالت اندوه به قدرى شدید مى شد که جان پیامبر (ص) به خطر مى افتاد و خدا او را دلدارى مى داد.
قرآن به علاقه ی قابل تحسین پیامبر بر هدایت مردم تصریح می نماید: «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا؛ شاید جان خود را به دنبال آنان آنگاه که به رسالت تو ایمان نیاورند از دست بدهی!» (کهف/ 6) این جمله حاکی از نهایت علاقه ی یک طبیب اجتماعی است که در راه مداوای بیمار خود تا آن حد می کوشد که در پرتگاه هلاک و نابودی قرار می گیرد. در سوره شعراء آیه 3 و 4 مى خوانیم «لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین* إن نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلت أعناقهم لها خاضعین؛ گویى مى خواهى خود را هلاک کنى که چرا اینها ایمان نمى آورند، غم مخور ما آنها را آزاد قرار داده ایم و اگر بخواهیم آیه اى از آسمان فرو مى فرستیم که گردنهایشان بى اختیار در برابر آن فرود آید.»
"باخع" از ماده "بخع" (بر وزن بخش) به معنى هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه است. این تعبیر نشان مى دهد که تا چه اندازه پیامبر اسلام (ص) نسبت به مردم دلسوز و در انجام رسالت خویش اصرار و پافشارى داشت، و از اینکه مى دید تشنه کامانى در کنار چشمه آب زلال قرآن و اسلام نشسته اند و باز از تشنگى فریاد مى کشند ناراحت بود. ناراحت بود که چرا انسان عاقل با داشتن اینهمه چراغ روشن باز از بیراهه مى رود؟ و در پرتگاه فرو مى غلطد و نابود مى شود؟
آرى همه پیامبران الهى دلسوز بودند و در میان تمام آنها پیامبر اسلام (که این تعبیرات کرارا در قرآن در مورد او آمده است) نسبت به مردم دلسوزتر بودند. و از آنجا که پیامبر اسلام (ص) از انکار و مخالفت مشرکین رنج مى برد و به راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آیه بعد، پیامبر (ص) را دلدارى داده مى گوید: «و لا تحزن علیهم؛ از تکذیب و انکار آنها غمگین مباش و زیاد غصه آنها را مخور.» (نمل/ 70)
از توطئه هاى آنها نگران مباش، «و لا تکن فی ضیق مما یمکرون؛ و سینه ات به خاطر آن تنگى نکند که ما پیشینیان و یار و یاور توایم.» (نمل/ 70) ولى این منکران لجوج به جاى اینکه از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء برآمده مى گویند اگر راست مى گوئید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد؟! باز می فرماید: «فلا تذهب نفسک علیهم حسرات إن الله علیم بما یصنعون؛ جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام می دهند آگاه است.» (فاطر/ 8)
تعبیر به "حسرات" که به اصطلاح "مفعول لاجله" براى جمله قبل است، اشاره به این است که نه تنها یک حسرت بر آنها مى خورى بلکه حسرتها بر آنها دارى. حسرت از دست دادن نعمت هدایت، حسرت ضایع کردن گوهر انسانیت، حسرت از دست دادن حس تشخیص تا آنجا که زشت را زیبا مى بینند، و بالاخره حسرت گرفتار شدن در آتش قهر و غضب پروردگار! اما چرا حسرت نخور براى اینکه خداوند از اعمال آنها آگاه است و آنچه را شایسته آنند به آنها همان مى دهد. «إن الله علیم بما یصنعون؛ قطعا خدا به آنچه مى كنند داناست.» (فاطر/ 8)
از لحن آیه دلسوزى فوق العاده پیامبر اسلام (ص) نسبت به گمراهان و منحرفان کاملا هویداست و چنین است حال یک رهبر الهى راستین که از عدم پذیرش مردم نسبت به حق و تسلیم در برابر باطل و پشت پا زدن به تمام وسائل سعادت آن چنان رنج مى برد که گویى مى خواهد قالب تهى کند. «فلا یحزنک قولهم إنا نعلم ما یسرون و ما یعلنون؛ سخنان آنان تو را غمگین مسازد، ما از کارهای پنهانی و آشکار آنان آگاهیم.» (یس/ 76)
آیات در این مورد که حاکی از علاقه عمیق و فزون از حد این رهبری آسمانی به هدایت امت خود است بیش از اینها است و ما برای فشرده گویی به همین اندازه اکتفا می کنیم.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 ص 190؛ جلد 15 ص 532؛ جلد 12 ص 349
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 341
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها