جایگاه محبت در فلسفه خواجه نصیرالدین طوسی
فارسی 6905 نمایش |خواجه نصیرالدین طوسی، حکیم و اندیشمند مسلمان، در قرن ششم و هفتم هجری قمری، در دربار حاکمان اسماعیلی، و بعد از آن، مغول نفوذ فراوان داشت و در کنار آن به تالیف و تصنیف نوشته های فلسفی نیز مشغول بود. از او کتاب هایی چون شرح اشارات، اخلاق ناصری، اخلاق محتشمی، اساس الاقتباس، رساله معینیه و چند کتاب دیگر به جا مانده است. اخلاق ناصری مهم ترین و معروف ترین کتاب وی می باشد که در اصل ترجمه کتاب طهاره الاعراق ابن مسکویه است و آنرا به درخواست حاکم وقت، ناصرالدین، از عربی به فارسی برگردانده است و به اقتضای نقصان بحث های ابن مسکویه، به ویژه در مباحث مربوط به حکمت عملی، مباحث مدنی را نیز به آن اضافه نموده است.
• نسبت محبت با روابط جامعه
خواجه نصیرالدین، همانند ارسطو، دوستی را در راستای رسیدن انسان ها به کمال و سعادت مورد توجه قرار می دهد. در نظر او آنچه اعضای جامعه را به همکاری با یکدیگر جلب می کند، ناتوانی هر یک از آنها در رسیدن به کمال به شکلی انفرادی است. مطالبات انسانها یا لذت است، یا نفع و یا خیر یا ترکیبی از این سه. محبت میان افراد، طلب پیوستن به دیگرانی است که پیوستن به آنها کمال را ممکن می سازد و از اینرو، خود به چهار نوع متناظر تقسیم می شود و سه نوع دوستی را میان انسان ها ممکن می سازد که در میان آنها تنها دوستی مبتنی بر خیر، دوستی واقعی است. خواجه، علاوه بر اینها، با مطرح نمودن موضوع محبت الهی، که بالاترین لذت ها را نصیب فرد می سازد از ارسطو جدا شده و به افلاطون نزدیک می شود. این مطلب در ادامه بیشتر بررسی خواهد شد.
• فضیلت محبت
«فضیلت محبت که ارتباط اجتماعات بدان صورت بندد و اقسام آن»، عنوان فصل دوم از مبحث «در سیاست مدرن» از کتاب اخلاق ناصری است و خواجه نصیرالدین در این فصل، به طور مبسوط به مقوله ی محبت و دوستی و همچنین انواع آن می پردازد. نقصان انسان ها و وجود تمام و کمال هر کدام از آنها نزد اشخاص دیگر، اولین موضوعی است که مطرح می شود. اشتیاق طبیعی انسان ها به کمال و عدم امکان آن در هر فرد مستقل، آنها را به تالیفی می کشاند که همه ی اشخاص را در معاونت به منزلت اعضای یک شخص گرداند. نام این اشتیاق به تالف محبت است. محبت تنها در انسان نیست، بلکه مسبب قوام تمام موجودات است و وجود آن در میان انسان ها نیاز به عدالت و انصاف و انتصاف را از بین می برد و در حالیکه غلبه مقتضی فساد و نقصان باشد، محبت مقتضی قوام و کمال است. محبت یک نوع طلب است، طلب شرف و فضیلت و کمال و در واقع طلب اتحاد بود با چیزی که اتحاد با او در تصور طالب کمال باشد (همان) و عشق نیز همانا افراط در محبت است. عشق دو نوع است: مذموم که از افراط طلب لذت خیزد و محمود که از فرط طلب خیر خیزد.
محبت از صداقت (دوستی)، عامتر است. زیرا میان جمعیتی انبوه صورت بندد (همان)، در حالیکه در یافتن دوست، باید به یک دوست حقیقی قناعت کرد، که تعدد دوستان باعث بروز تعارضات در احوال انسان می شود و بهتر است که از آن پرهیز شود. اما اگر محبت میان مردمان از بین رود و زیادت و نقصان راه یابد و عدالت مرتفع گردد آنگاه هر کسی خیر خود خواهد و اگر چه بر ضرر دیگران مشتمل بود، تا صداقات باطل گردد و هرج و مرج که ضدنظام بود پدید آید. نگاه خواجه نصیرالدین طوسی به مقوله ی محبت و دوستی، بسیار متاثر از دیدگاه های ارسطو در این باره است و شرح آن در ادامه خواهد آمد. اما نکته ای که در اینجا جلب توجه می کند این است که خواجه، با ورود به مباحث عرفانی و سخن گفتن درباره ی عشق تام و محبت الهی، از ارسطو جدا شده و به دیدگاه های افلاطونی نزدیک می شود.
• ملاک تقسیم محبت در جامعه
از نظر خواجه، مطالبات انسان ها بر سه نوع لذت و نفع و خیر است و البته صورتی نیز وجود دارد که از ترکیب این سه فراهم می آید (همان). بر این اساس، محبت به چهار نوع تقسیم می شود: محبت ناشی از لذت که زود بندد و زود گشاید و محبت ناشی از نفع که دیر بندد و زود گشاید و محبت ناشی از خیر که زود بندد و دیر گشاید و محبتی که از ترکیب این سه به وجود آید و دیر بندد و دیر گشاید. در ادامه نیز، سه دسته از آدمیان که به هر کدام از این اسباب تمایل دارند و دوستی میان آنها اشاره می شود و خواجه نصیرالدین، به تبعیت از ارسطو سه نوع دوستی را میان انسان ها برمی شمارد. دوستی میان احداث و کسانی که طبیعت ایشان داشته باشند که ناشی از طلب لذت است؛ دوستی میان مشایخ و کسانی که بر طبیعت ایشان باشند و ناشی از طلب نفع است و در نهایت دوستی میان اهل خیر. در این میان، دو نوع اول، چون علاقه ی رجا منقطع شود از بین می رود، در حالیکه دوستی اهل خیر چون خیر محض باشد و خیر چیزی ثابت بود غیرمتغیر، مودات اصحاب آن از تغیر و زوال مصون باشد.
• محبت و شریعت
خواجه نصیرالدین، به عنوان یک حکیم مسلمان، برای اثبات مدعای خویش در اهمیت محبت به سراغ منابع دینی می رود و، برای مثال، از تاکید شریعت اسلام بر نماز جماعت در این باره بهره می برد. خواجه با رد نظر کسانی که انسان را مشتق از نسیان می دانند، آن را مشتق از انس می داند و معتقد است که انس طبیعی از خواص مردم است و کمال هر چیز در اظهار خاصیت خود بود. فضیلت نماز جماعت بر نماز فرادا نیز ناشی از همین امر است که تا چون در روزی پنج بار مردمان در یک موضع مجتمع شوند با یکدیگر مستانس گردند و اشتراک ایشان در عبادات و دیگر عبادات و دیگر معاملات سبب تاکید آن استیناس شود، باشد که از درجه ی انس به درجه ی محبت رسد.
• محبت اخیار
در میان محبت ها نیز تنها محبت اخیار را می توان دوستی دانست. به نظر می رسد که خواجه با مطرح نمودن این نظریه توانسته باشد تا حدود زیادی ابهامات نظریه ی دوستی ارسطویی را برطرف سازد. همان گونه که در بحث از نظریات ارسطو درباره دوستی دیدیم، وی در حالی دوست را خود دیگر می داند که این دوستی می تواند مبتنی بر لذت و یا منفعت نیز باشد، در حالیکه این ادعا که «صدیق تو شخصی بود که او تو باشد در حقیقت و غیرر تو بشخص» را ذیل مبحث مربوط به دوستی اخیار مطرح می کند و دوستی احداث و سلاطین را -که مبتنی بر کسب لذت و منفعت است- بدین سبب که سبب صداقت ایشان تام نبود و از عدالت منحرف افتد از عزت وجود این صداقت بی بهره می داند. از این رو است که می توان اصدقا را به منزله ی نفس خود دانست. چرا که عاقل در هر بابی نیت خیر دارد و باید تلاش کند که معارف و آشنایان را نیز از حد معرفت به حد صداقت رساند به حد امکان، تا صیرت خیر در نفس خود و روسا و اهل و عشیرت و اصدقا نگاه داشته باشد. از سوی دیگر، شریر، چون از نفس خود گریزان باشد، از کسی که مشاکل نفس او بود هم گریزان بود، پس پیوسته طالب چیزی بود که او را از آنکه با خود مشغول افتد مشغول دارد (همان) و از آنجا که محبت دیگران بر محبت خود مرتب باشد، و چون او محب هیچ کس نبود، هیچ کس نیز محب او نبود و او را ناصح و نیکخواه نباشد.
• نتیجه
مباحث مطرح شده در بالا و دیگر مباحث خواجه در باب دوستی درون خانواده و دیگر مثال های دوستی -که عموما مشابه مثال های ارسطویی است- بیشتر حول محور کمال فردی در اجتماع و همچنین تنظیم مناسبات اجتماع بوده است. در حالیکه خواجه، با مطرح نمودن بحث بلندترین لذت که همانا «لذت جزو الهی بود» به دیدگاه های ایده آلیستی افلاطونی بسیار نزدیک می شود و از دوستی «سعید خیر از مردمانی که بر سعادت و خیر حقیقی واقف باشند» می گوید که در آن، افراد به ذات الهی تقرب نمایند به اندازه ی طاقت و طلب مرضات او کنند بحسب استطاعت، و به افعال او اقتدا کنند به قدر قدرت... و استحقاق اسم محبت او اکتساب کنند. او چنین افرادی را حکیم می خواند که مورد محبت خداوند نیز قرار می گیرند و هرکه خدای، تعالی، او را دوست دارد تعاهد او کند چنانکه دوستان تعاهد دوستان کنند و از اینجا بود که حکیم را لذتی عجیب و فرح هایی غریب باشد. در واقع، با آنکه خواجه نصیرالدین طوسی، در بیان محبت از فرد و همچنین رابطه ی او با اجتماع آغاز می کند و محبت را نه تنها امری لازم برای اجتماع، که مقوم تمام موجودات می داند، در ادامه ی کار خود از اجتماع دور شده و محبت راستین را در انس یافتن انسان با پروردگار می جوید. در واقع می توان گفت که خواجه در مباحث محبت و دوستی، هم از ارسطو متاثر است و هم از افلاطون و سعی کرده است که در این باب بین دو حکیم، اجتماع برقرار کند و البته سیر مطالب مطرح شده در کتاب اخلاق ناصری نشان می دهد که در این کار تا حدود زیادی موفق نیز بوده است.
منـابـع
خواجه نصيرالدين طوسی- اخلاق ناصری- به تصحيح مجتبی مينوی و عليرضا حيدری- انتشارات خوارزمی
مرتضی يوسفی راد- انديشه سياسی خواجه نصيرالدين طوسی- بوستان كتاب قم
عباس منوچهری- دوستی در انديشه سياسی- در پژوهش علوم سياسی- شماره 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها