آزادی تفکر و نبوت در اندیشه زکریای رازی
English فارسی 8644 نمایش |رازی
محمدبن زکریای رازی غیر محافظه کارترین متفکر در میان فلاسفه بزرگ اسلام بود. او برای فیلسوف بودن، نشان داد که به فرقه یا مکتبی تعلق ندارد، و در اعمال و عقاید به استادی تأسی نمی جوید. هر کس از اسلاف خود می آموزد اما می تواند به سبقت جستن بر آنها امیدوار باشد. رازی می دانست که او هرگز یک سقراط نخواهد شد، و به هر فردی از رده پائین که توقع هماوردی با سقراط، افلاطون، ارسطو، تئوفراستوس، اودموس، کریسیپوس، تمیستیوس یا اسکندر افرودیسی داشت، هشدار می داد. اما این نظر را، که در عصر او در سطح وسیع مورد قبول بود و در روزگار ما نیز دوباره در حال پا گرفتن است، مبنی بر اینکه انسان ها در دام تعالیم بنیانگذاران بزرگ سنت ها قرار دارند مردود می داند: او به یکی از معاصرینش که با وی خصومت داشت و کلام او را با ناباوری گزارش می کند چنین می گوید:
«شما باید بدانید که هر فیلسوف بعدی که خود را مجتهدانه، سختکوشانه و به طور دائم به تحقیق فلسفی متعهد ساخته است، یعنی همان حوزه که مشکلات دقیق پیشینیان او را به بحث و اختلاف وادار کرده است، اگر ذهنی تند و تجربه ای فراوان از تفکر و تحقیق در سایر حوزه ها داشته باشد، آنچه را که آنان می فهمیده اند خواهد فهمید و حفظ خواهد کرد. با تسلط یافتن سریع بر آنچه متقدمینش می دانسته اند و با فهم درس هایی که داده اند، به سهولت بر آنان تفوق خواهد جست. زیرا تحقیق، تفکر و نیروی ابتکار به طرزی اجتناب ناپذیر رو به پیشرفت دارد.»
افراط در آزادی فکری از سوی رازی
طرف صحبت رازی با وی مخالفت می کند که، بدون توانائی های عقلی، انسان ها سریعا تسلیم سردرگمی و تناقض های چاره ناپذیر می گردند. وی، نظیر متقدمین فلسفه در گذشته و حال، اختلاف نظرهای فلسفی را نه زمینه رشد امکانات عقلی بلکه نشانه رسوایی و ناتوانی عقل می داند. اما رازی تفکر آزاد را برتر از توافق می نهد. در واقع، وی آن را کلید آزادی نفس می داند، حتی اگر تفکرات شخص ناکافی باقی بماند. او استدلال می کند که همه مردم، می توانند برای خودشان فکر کنند و نیازی به یک رهبر یا راهنما که طریق زندگی یا فکر کردن را نشان دهد ندارند.
در خصوص این سؤال که فلسفه چگونه با ایمان به دینی که به وسیله پیغمبری برای مردم آمده سازگار است، پاسخ می دهد: «چه کسی می تواند فیلسوفانه فکر کند در حالی که تسلیم قصه های پیرزنان است، قصه هایی که مبتنی بر تناقضات، تعصبات جاهلانه و جزمیت ها هستند؟» او اصرار می ورزد که نبوت یک دروغ، و موضوع یک مشاجره غیرلازم است:
«شما چطور می گویید که خدا گروهی را به عنوان پیشوایانی نمونه از میان نوع انسانی برگزیند، و همه را متکی به آنان سازد؟ چگونه این امر را با حکمت خدای حکیم وفق می دهید که کسانی را بدینگونه انتخاب کرده افراد نوع انسانی را در برابر هم قرار دهد و موجب کشتار و درگیری شود!»
رازی در برابر این استدلال مورد نظر معتزله، و در اصل رواقیان، که خدا اخلاقا باید نوع بشر را هدایت کند، استدلال می کند که خیر بودن خدا مانع وحی کردن او به فرد خاصی است.
عمومیت عقل و کفایت آن در هدایت همگان
رازی به اصرار عقیده دارد آنچه مقتضای خیر بودن خداست هدایت همه مردم است، و این امر از طریق موهبت عمومی عقل فراهم آمده است. رازی، در سنت دموکراتیک معرفت اپیکوری، که در ضدیت با ابهت امام معصوم اسماعیلی شدت می یابد، بر این اصرار دارد که هیچ کس عاقل تر از دیگری نیست:
«من بیش از هیچ کس ادعای خاصی در مورد فلسفه ندارم. من صرفا به دنبال آنم در حالی که دیگران غافل از آنند. آنان تنها به علت عنادشان با تفکر، و نه به سبب نقصی ذاتی، از آن محرومند. دلیل این مطلب آن است که مردم اموری را که به حرفه و معاش آنان مربوط است می فهمند و به خوبی به آنها دست می یازند و هوش خود را برای تدبیر اموری که خیلی بیش از اندازه برای ما دقیق و ظریفند به کار می بندند. این به علت علاقه آنان است. اگر آنان علاقه خود را در همانجا به کار برند که من می برم و اگر در پی همان چیزی باشند که من دنبال می کنم، همان را که من دارم در خواهند یافت.»
دشمنی اسماعیلیان با رازی
در نقد مطالب قبلی باید گفت که آنچه از رازی در اینجا آورده به نقل از جامع الحکمتین ناصرخسرو است که خود او نیز از کتاب العلم الالهی رازی نقل می کند. مطلب قبلی هم منقول از ابوحاتم رازی اسماعیلی است. ابوحاتم معاصر محمدبن زکریا بوده و با او مناظراتی داشته است که آنها را در کتاب های خود از جمله أعلام النبوة گزارش کرده است. اما نه از کتاب العلم الالهی رازی (جز آنچه برخی نظیر ناصرخسرو ضمن کتاب های خویش نقل می کنند) اثری باقی مانده و نه مطالبی که ابوحاتم به وی نسبت می دهد مستقیما از او به ما رسیده است.
به علاوه، دو کتاب به رازی منسوب است، یکی به نام فی النبوات و دیگری به نام فی حیل المتنبئین، که آنها را به طعن و استهزاء به ترتیب نقض الادیان و مخاریق الانبیاء خوانده اند. از این دو کتاب نیز اثری باقی نمانده است. عقاید ناصواب و سخیف و بعضا جنون آمیز منسوب به رازی در باب نبوت همه در این کتاب هاست، که چون امروز در دست ما نیست قضاوت در باب انتساب این سخنان به او دشوار است. خصوصا که راوی این سخنان نویسندگان اسماعیلی مذهب بوده اند که دشمنی سرسختانه ای با رازی داشته اند.
گذشته از اینکه بر سخنان منسوب به رازی در باب نبوت اصلا نام علم نمی توان نهاد تا نوبت به نقد آنها برسد و اینگونه کلمات تنها در شأن کودکان یا دشمنان متعصبی است که صرفا از روی بغض آنها را بر زبان می رانند یا به دیگران نسبت می دهند (و از دانشمندی چون رازی که در عصر خود و همه اعصار بعد از خود تا زمان ما همواره در جامعه اسلامی محترم و مورد تجلیل بوده تا آنجا که مجسمه ها از او ساخته و دانشگاه ها و مؤسسات علمی به نام او بنا کرده و مجامع علمی به تجلیل از او تشکیل داده اند بسیار بعید می نماید)، آری گذشته از اینها، تشکیکاتی قوی در انتساب این سخنان و عقاید به رازی وجود دارد.
دفاع استاد مطهری از رازی در مسئله نبوت
استاد شهید آیت الله مطهری در این باب می نویسد: «از مجموع قرائن می توان به دست آورد که رازی منکر نبوات نبوده و با متنبئین (مدعیان دروغین نبوت) در ستیزه بوده است. مباحثات رازی با ابوحاتم اسماعیلی در منزل یکی از بزرگان ری در حضور اکابر و بزرگان شهر و «علی رؤس الأشهاد» محال است که در زمینه ابطال نبوات باشد و رازی صریحا و علنا همه نبوات را تکذیب کند و همه مذاهب را باطل بداند و در نهایت احترام هم زیست نماید. این که برخی ادعا می کنند که ابوریحان بیرونی کتابی به نام «نقض الادیان» و کتابی به نام «مخاریق الانبیاء» به رازی نسبت داده است، به هیچ وجه صحیح نیست. ابوریحان یکی از آن کتاب ها را «فی النبوات» و دیگری را «فی حبل المتنبئین» می خواند و به دنبال نام هر کدام کلمه «یدعی» را اضافه می کند و می رساند که این نام را دیگران داده اند.
ابن ابی اصیبعه ضمن اینکه نسبت چنین کتابی را به رازی انکار می کند، احتمال می دهد که برخی «اشرار» این کتاب را ساخته و از روی دشمنی به رازی نسبت داده باشند و تصریح می کند که نام «مخاریق الانبیا» را دشمنان رازی نظیر علی بن رضوان مصری به این کتاب داده اند نه خود رازی. از سخن ابن ابی اصیبعه پیداست که کتاب نبوات و کتاب حبل المتنبئین غیر از کتابی است که این نام به آن داده شده است، و آن دو کتاب وضع روشنی دارد.»
آثار رازی در دفاع از اصول دین
به علاوه رازی سخت پایبند به توحید و معاد و اصالت و بقاء روح است. کتابی دارد فی أن للانسان خالقا متقنا حکیما و کتابی دارد در رد سین ثنوی (رد بر مانویت) و رساله ای الی علی بن شهید البلخی فی تثبیت المعاد و نظرش در آن کتاب (همچنانکه ابن ابی اصیبعه می گوید) نقد نظریه منکران معاد است، و کتابی فی أن النفس لیس بجسم. چگونه ممکن است کسی همه اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذیرفته باشد و منکر نبوات و شرایع باشد؟! به علاوهٰ او کتابی دارد فی آثار الامام الفاضل المعصوم که به احتمال قوی بر طبق مذاق شیعه در امامت نوشته است، و کتابی دارد به نام النقض علی الکیال فی الامامة و کتابی به نام کتاب الامام و المأموم المحقین، و همه می رسانند که اندیشه امامت فکر او را مشغول می داشته است. بدیهی است کسی که منکر شرایع و نبوات باشد، درباره امامت حساسیتی ندارد.
بعید نیست همچنانکه بعضی گفته اند رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه مفکرانی که این گونه طرز تفکر داشته اند، از طرف دشمنان شیعه امامیه متهم به کفر و زندقه می شدند.
گذشته از همه اینها اسدلالی که از رازی در انکار نبوت نقل شده، آنقدر سست و ضعیف است که از مفکرانی مانند رازی بسیار بعید است، از قبیل این که اگر می بایست مردم هدایت شوند چرا همه مردم پیامبر نیستند؟ آنچه می توان گفت این است که رازی اشتباهات و انحرافاتی داشته است، ولی نه در حد انکار نبوات و شرایع؛ دشمنان او که سخنان او را نقل کرده اند به او چنین چهره ای داده اند و اصل سخن رازی هم که در دست نیست. ما در عصر خود کتاب هایی دیده ایم که خالی از اشتباهات و انحرافات نیستند، ولی مخالفان آن کتاب ها چنان چهره ای به آن کتاب ها داده اند که اگر کسی اصل این کتاب ها را ندیده باشد باور نمی کند که این رسالات و مقالات در رد چنان کتابی باشد.
مخالفان رازی
رازی دو دسته مخالف داشته است: مخالفانی که بر آراء فلسفی او رد نوشته اند، مانند فارابی و شهید بلخی و ابن هیثم و بعضی دیگر، و مخالفانی که بر آراء مذهبی او رد نوشته اند. تنها این گروه که همان اسماعیلیانند و تاریخ، خود آنها را «ملاحده» می خواند، به رازی در تاریخ چهره «الحاد» داده اند و دیگران را هم تا حدی تحت تأثیر قرار داده اند.
اخیرا ملاحده عصر ما به نحوی دیگر در تأیید ملاحده اسماعیلی چهره الحادی به رازی می دهند، ولی نه به منظور بلاتوجیه ساختن رازی، بلکه به منظور توجیه کردن خودشان. (مجموعه آثار، 14، 70-468)
در پایان اضافه می کنیم که در ضمن فهرست کتاب های رازی از کتابی به نام "فی وجوب دعوة النبی علی من نقر بالنبوات" (در لزوم دعوت پیغمبر بر رد آنکه بر نبوات خرده گرفته است) نام می برد. (فیلسوف ری، 112، به نقل از رساله ابوریحان بیرونی)
منـابـع
لین. إی. گودمن- تاریخ فلسفه اسلامی- ترجمه دکتر سیدمحمد حکاک- صفحه 351-347
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها