قدمای خمسه و اتمیسم و شیمی زکریای رازی
English فارسی 6602 نمایش |قدم عالم
به نظر رازی خلقت با اعتقاد به «قدم عالم» غیر قابل توجیه خواهد بود، جز آنکه می توان پنج موجود قدیم فرض کرد که کنش متقابل آنها جهانی را که می شناسیم بنا کرده است: خدا، نفس، زمان، مکان، و ماده. در آغاز این پنج تا با هم بودند. خدا و نفس ماوراء زمان و مکان بودند. ماده در آنها ممتد بود، اما نه در سراسر آنها؛ بخشی را به خلأ واگذاشته بود. ماده هنوز در حرکت نبود. اما نفس، مشتاق تظاهر بود، خود را با ماده درآمیخت، جهان را در یک حرکت درهم و نامنظم انداخت. خدا با اعطاء معرفت به نفس و مأمور کردن او به حرکت طبیعت پا در میانی کرد، انقلابی را دفع نمود و نفس را بر درک این امر توانا ساخت که جهان که حرکات او بدان حیات بخشیده است جایگاه واقعی او نیست. خدا اجازه هبوط به او داده بود، هر چند علت هبوط نبود، زیرا می دانست که نفوس تنها از راه تجربه می آموزند. اکنون وظیفه او، در تمام طول تاریخ، بازگشت به عالم روحانی است، جایی که تمام نفوس در آنجا متحدند. هبوط نفس یک حرکت غیر اختیاری است، نه به اجبار طبیعت است، و نه به انتخاب عقل. بازگشت او از طریق رحمت الهی است که با عنایت عقل حاصل می گردد.
نقد ناصرخسرو بر قدمای خمس رازی
ناصرخسرو معمای استفاده رازی از افسانه گنوسی/ نوافلاطونی هبوط نفس را چنین خلاصه می کند که این امر ظاهرا به منظور حل این مطلب بوده است که: اگر خدا جهان را به اراده خلق کرده است، باید بپرسیم چرا اکنون و نه قبل یا بعد؟ آیا خدا تصمیم یا ذات خویش را مبنی بر خالق بودن پس از زمانی طولانی تغییر می دهد، احتمالا، به این صورت که دیگر خالق نباشد؟ اما اگر منشأ عالم حادثه ای طبیعی است، خدا نیز در ردیف حوادثی که خود ایجاد می کند موجودی زمانی خواهد بود، و ما به جستجویی کاذب برای یافتن علةالعلل دست خواهیم زد.
رازی استدلال می کند که تنها راه حل عبارت از یافتن شق سومی برای حوادث طبیعی و حوادث اختیاری است. وی این شق را، به رغم استهزاء منتقد اسماعیلیش، در ذکر گاهگاهی ارسطو از حرکت خود به خودی می یابد، موضوعی که در نظریه اپیکوری Clinamen به خوبی بسط یافت، یعنی تغییر جهت خود به خودی اتمها، نوعی حرکت که به سهولت به نفس، ولی نه به خدا، اسناد داده می شود.
مطلق بودن مکان و زمان
ماده ازلی، مکان و زمان با پذیرش این امر که هرگز زمانی نبوده که قبل از آن زمانی نبوده باشد، یا زمینه ای برای به وجود آمدن ماده که خود زمینه وجود همه اشیاء است موجود نبوده، از نفوذ پارادوکس هایی که ارسطو در خصوص منشأ عالم طرح کرده بود برکنار می مانند. اما رازی بحث را به خود حرکت معطوف می کند: حرکت امری ایجاد شده است. قوه آن در ماده برای فعلیت و نظم یافتن نیازمند ذهن (نفسی که به صورت عقل درآمده) می باشد. بنابراین خلقت عبارت می شود از formatio mundi؛ زمان و مکان مطلق خواهند بود، نه نسبی آنچنان که نزد ارسطوست؛ و رازی اتمیسم اپیکور را پذیرفته و آن را با مقاصد خویش سازگار می سازد، یعنی خلأ (مکان مطلق) و تناقض ظاهری واقعیت لاشیئیت را به منزله تاوان جهانشناسی خود قبول می کند. انتقاد کنندگان از نظریه «قدم عالم» ابن سینا قدر این مطلب را کم دانسته اند که وی با قبول نظریه صدور نوافلاطونی و بحث از جهان به عنوان یک کل ممکن الوجود، هر چند ازلی، از آنچه معتقدان به ذات واحد در نظریه خلقت رازی بسیار قابل اعتراض می یافتند در گذشته است. زیرا ابن سینا، به منزله یک نوافلاطونی، ماده را جزء اشیایی که وجودشان (ازلا و ابدا) قائم به خداست می شمارد. ولی رازی، برعکس، از ماده، زمان، مکان، و حتی نفس، به مثابه اموری قدیم، و بنابراین، قائم به خود بحث می کند.
اتمیسم رازی
اتمیسم رازی، نظیر اتمیسم اپیکور قبل از او و گاسندی بعد از او، ولی برخلاف اتمیسم متکلمین خیلی اصیل، برای اجزاء نهایی تشکیل دهنده اشیاء اندازه قائل بود، آنها را خارجا نه از لحاظ هندسی، غیر قابل تقسیم می دانست. و برای رازی، بر خلاف اتمیست های کلامی، اتمیسم یک نظریه توصیفی بود، نه یک نظریه دینی یا اندیشه جزمی متافیزیکی. او جالینوس را به دلیل اینکه همه نظریات به جز نظریه اتمیست ها را طرد می کند مورد مؤاخذه قرار می دهد. و او، برخلاف دموکریتوس و اپیکور، سعی در تبیین همه چیز بر اساس اتمیسم ندارد؛ زیرا او یک ماتریالیست نیست. خدا و نفس پدیده ای اتمی نیستند.
خلأ و حرکت خود به خود نفس
نظریه غریب رازی مبنی بر اینکه خلأ نیروی جاذبه ای را اعمال می کند ممکن است برخاسته از نیاز به تبیین تغییر بدون علت اپیکوری، یعنی Clinamen، باشد که رازی از آن به عنوان نمونه حرکت خود به خود نفس استفاده می کند. زیرا رازی بین نیروی جاذبه خلأ و نظریه اش در باب میل و بدین ترتیب با فکر مرکزیش مبنی بر اینکه لذات جنبشی همان احساس سیری هستند پیوند برقرار می سازد. امیال حاصل انبساط پیشرونده اندام مربوطه هستند. میل شهوت انگیز آگاهانه به یک فقدان ظاهری و طبیعی وابسته است و آنچه در انتخاب آزاد است همان حرکت خود به خود اندام برای پر کردن خلأ خاص است.
اپیکور برای استثنائات دترمینیسم انعطاف ناپذیر دموکریت به Clinamen امید بسته بود. اگر اتم ها کاملا صلب هستند. قطعیت مطلق برخورد آنها جایی برای انتخاب یا آزادی باقی نمی گذارد، اگر آن نبود به دلیل خالی بودن مطلق خلأ. اگر سؤال می شد چه چیزی موجب تغییر جهت خود به خود موردنظر می شود که هم تغییر را جایز می داند و هم آزادی را، اپیکور می توانست با صراحت و قوت پاسخ دهد: چه چیزی مانع آن می گردد؟ رازی احتمالا شکاف ایجاد شده توسط یک چنین ignorantiam reductio ad را با یک نیروی جذب (مربوط به نظریه مشهور مکش) پر نموده است. چنین نیرویی، که توسط خلأ اولیه اعمال می شود، با «دفع» (طرد متقابل) اتم های صلب مقابله کرده، مبانی اتمی دو حرکت اولیه فیزیولوژی کلاسیک، یعنی «جذب» و «دفع» را که اساس طلب و پرهیز ارادی هستند، مشخص می سازد.
شیمی رازی و پیشینیان
شیمی رازی از شیوه مستحکم و نفوذناپذیر و مقاصد روحی جابربن حیان و پیشینیان شیمی دان یونانی و اخلاف عربیش دور می شود. فهرست ابن ندیم استنساخ یک اثر کلیدی جابر را که به نظم است به او نسبت می دهد، اما محققین جدید در نوشته های او از آنچه در تفکر جابر ممتاز است اثر اندکی می بینند. چنانکه پیتر اشاره می کند، رازی برای قدرت جزمی یک مثلث هرمسی هیچ فایده ای بیش از آنچه برای محمد قائل است قائل نیست.
جیوه ای که او استفاده می کند، از شنگرف فارسی، یعنی سولفید قرمز فلز، به دست می آید؛ آمونیاک نمک او (آمونیوم کلراید)، جوهری که برای یونانیان شناخته بود، اما رازی آن را به علت بی ثباتیش «عقاب» می نامید، «شاید از زغال سنگ افروخته آسیای مرکزی به دست می آمد». سایر جواهر از بازار، آشپزخانه، معدن و چاه نفت، آزمایشگاه و کوره حرارت صنعتگران می آمد. زیرا به وضوح می توان گفت رازی مخالف دیدن کار بازرگانان و مردم صنعتگر نبود، چنانکه اظهار نظر او در خصوص استادی آنان این امر را آشکار می سازد.
دوری از کیمیای قدما و نزدیک شدن به شیمی
کیمیای او، با فهرست اصطلاحات فارسی و اتاق ذخیره روز آمدش، بیش از هر چیزی که در منابع یونانی یافت شده به شیمی نزدیک می شود. اگر چه او در داروهایش از خون، ادرار، و انواع مختلف ماده نباتی استفاده می کند، در آنها هیچ نشانی از «چشم سوسمار آبی و انگشت پای قورباغه» (معرفهایی که قدرت آنها از رمزگونه بودنشان ناشی می شود) نیست.
اما در کیمیا، همچنانکه در طب و فلسفه، دوباره کاری نمی کند. حتی خدای او از عدم خلق نمی کند، بلکه، هدف فیلسوف تجدید نظر کامل در سنت است. او، در واژگان مورد قبول اسلامی، از کیمیا به عنوان «امری ضروری نه ممنوع» دفاع می کند؛ او همچنانکه در برابر انتقادات کندی به جانبداری از آن می پردازد، با دفاع از «کار» تبدیل، نظریه «داروهای آبکی» را رد می کند.
عمل کیمیاگرانه او فرضیات (به نحو نوافلاطونی) اصالت طبیعتی، اما در روش تجربی است. رازی، نظیر اخلافش غزالی و ابن میمون (که آنان نیز به گرایش نوافلاطونی به ماده و صورت اعتماد کردند)، نظریه تجربه گرایانه خویش را با بی اعتمادی به یک نظریه متداول، نظریه ای که عنوان عقلانی بودن را به خود می بست، همراه نمود. او، نظیر مشائیان یونانی، مشاهدات غیر عادی را جمع آوری نموده، از انکار آنچه دریافت شده است صرفا به دلیل تبیین نشدن آن امتناع می ورزد، و استدلال می کند آنان که در انکار آنچه نتوانسته اند اثبات کنند تعجیل می نمایند چرا در پذیرفتن مثلا مغناطیس (که او رساله ای درباره اش نوشت) خلاف این روش عمل می کنند. زیرا آنان به روشنی نمی توانند آن را تبیین کنند. به این ترتیب، رازی روش ها را بر نتایج ارسطو ترجیح می دهد.
بیرونی حدود بیست و یک کتاب در کیمیا به او نسبت می دهد که بزرگترین آنها سرالاسرار است. روحیه غیر بسته رازی در اینجا نیز محفوظ است؛ اسرار در اینجا رموز صوفیانه نیستند، بلکه اسرار یک کیمیاگرند، که رازی آنها را در بحث از مواد و دستگاه و روش های فنی آشکار می سازد. هدف عبارت است از عبور از حدودی که یک نوع جوهر را از دیگری جدا می کند، با استفاده از جوهری قوی که در جوهر مورد نظر نفوذ کرده، با اضافه کردن یا از بین بردن ویژگی های خاص آن، فلزات مبنا را به طلا یا سنگ ها را به جواهر تبدیل می کند. اما رازی در طب خود نیز از بعضی داروهایش استفاده می کند؛ و روش هایش به عنوان یک کیمیاگر بیشتر بوی جراحی می دهد تا علوم خفیه.
دسته بندی فلزات
فلزات او تحت شش عنوان دسته بندی شده اند، مشتمل بر چهار «روح» (گوگرد، سولفید آرسنیک، جیوه و آمونیوم کلراید)، هفت «جسم» (طلا، نقره، آهن، مس، قلع، سرب و روی)، سیزده سنگ (جواهر اصلی، اما همچنین شیشه)، پنج زاج (به علاوه زاج سفید به عنوان زاج ششم)، شش بوره و یازده نمک. این نظریه نسبة خام است و خیلی از طرح ارسطویی/ انباذقلسی آتش، آب، خاک و هوا و کیفیات چهارگانه اصلی آنها یعنی گرمی و سردی، رطوبت و خشکی کمک نمی گیرد.
اما تجربه آزمایشگاهی تا کنون تناسب طرح ارسطویی را تغییر داده است، و مقتضی کیفیات اولیه جدید نظیر شوروی و قابلیت اشتعال است، دومی به «روغنی بودن» و «گوگرد داشتن» نسبت داده شده است. جیوه گفته شده است که برطرف کننده رطوبت است؛ و آمونیوم کلراید، رافع خاصیت خاکی بودن؛ گوگرد، سفیدکننده و برطرف کننده چربی است؛ آهکی کردن، اجسام را تجزیه کرده گوگرد یا چربی آنها را از میان می برد؛ و غیر اینها.
تبعیت از روش های رازی برای شیمیدانهای جدید دشوار است، تجزیه گرایی او مقدماتی است، با نظریه ای نارسا بررسی می شود، همانطور که خود نظریه نیز با تجربه ناکافی آزموده می شود. اما آنچه در خور توجه است سعی در حرکت از یک طرح کیفی ماهیات در ماده غیر متشکل به تبیین تغییرات کیفی بر حسب نسب کمی است. بنابراین، همه خواص پنج عنصر ارسطویی – آتش، آب، خاک، هوا و جوهر آسمانی – سنگینی و سبکی، کدورت و شفافیت، و امثال آنها، به انبوهی و کمی اجزاء تحویل می شوند: آهن وقتی به سنگ می خورد جرقه تولید می کند؛ هوا را با شکستن به آتش تبدیل می کنند. خود خواص عناصر از نسبت های «ماده مطلق و جوهر خلأ» موجود در آنها حاصل می شوند. همه تغییرات خواص در جواهر طبیعت با «پیوستن» و «جدایی» قابل تبیین هستند، اکنون، ترکیب و انفصال امپدوکس نه به عنوان متناسب ساختن و سازگار نمودن کیفیات متضاد، بلکه به نحو کمی و با حرکت متقابل، بر حسب نظم دوباره اجزاء و بخش ها، قابل فهم است.
منـابـع
لین. إی. گودمن- تاریخ فلسفه اسلامی- ترجمه دکتر سیدمحمد حکاک- صفحه 357-351
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها