بوئتیوس داسیایی
فارسی 3412 نمایش |از تولد تا محکومیت
بوئتیوس داسیایی (فوت بعد از 1283) اهل دانمارک بود. در دهه ی هفتاد این قرن در دانشگاه پاریس تدریس می کرد و محکومیت سال 1277 میلادی پایانی بود بر تدریسش در دانشگاه پاریس. اواخر عمرش به سبب دشمنی مخالفانش در دانشگاه و خارج از آن به دومینیکیان پیوست و گوشه عزلت برگزید. به همین سبب آثارش نیز در یک مجموعه کتب فرقه دومینیکی آمده است. او مانند سیگریوس از طرفداران ابن رشد بود و بسیاری از آرائش محکوم شد و دادستان دادگاههای تفتیش عقاید فرانسه احضارش کرد.
آثار مهم
آثار مهم او عبارتند از: در باب خیر اعلا (De summo bono)، در باب ازلیت عالم (De aeternitate mundi)، مسائل در باب کتاب طوبیقا (Quaestiones super librum Topicorum) شرحی هم بر مباحثی از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو نوشته است که اینک در دست نیست.
نسبت عقل و ایمان در نزد بوئتیوس
بوئتیوس روشی را در عقل گرایی در پیش گرفت که به نظر می رسد دیگر در خط توصیف ایمان یا بر اساس ایمان در جستجوی فهم عقلی رایج در عصرش، قرار نمی گرفت. این عقل گرایی کاملا در چارچوب عقلانیت مشائی بود. جمع عقل گرایی مشائی با نظریه صدور کتاب العلل همراه با تفاسیر فلاسفه مسلمان، نتیجه اش نزد بوئتیوس این بود که با علوم نظری یا به عبارت دیگر با تأملات فلسفی می توان به طرف حقیقت اعلا صعود نظری کرد و با عقل فلسفی به حقیقت دست یافت. او برای کسب حقیقت مطلق نخستین ارزش را برای تأملات فلسفی قائل بود. تأملاتی که سعادت حقیقی را در این جهان برای انسان مهیا می کند و او را حتی به طریقی و تاحدی به معرفت به ذات خدا رهنمون می سازد. او به وضوح اعلام کرد که هیچ موضوعی وجود ندارد و هیچ حقیقتی نیست که نتوان با عقل راجع به آن سخن گفت و آن را کسب کرد.
نقش عقل در کسب سعادت و فضیلت در نزد بوئتیوس
عقل گرایی بوئتیوس را به روشنی می توان در رأی او در باب فضایل مشاهده کرد. او در تعریف فضیلت، کسب سعادت و امور اخلاقی راه فلاسفه را رفت و به نظر می رسد که دین در این طریق جایگاه فلسفه را برای او نداشته است. او در تقسیم فضایل به سه بخش فضایل طبیعی، اخلاقی و نظری، مانند فیلسوفان تعلق را در رأس قرار داد و هدف زندگی را تأمل در طریق فلسفی در نظر گرفت. مقصود برای او معرفت کامل به حقیقت و لذت در تأمل در باب این معرفت است. البته او فضیلت نظری و چگونگی کسب آن را، که از طریق تأملات فلسفی رخ می نماید، چیزی الهی در انسان می دانست که خداوند به او اعطا کرده است. ولی در اینجا دیگر از ایمان و معرفت به حقیقت نجات دهنده از طریق کلیسا خبری نیست. حقیقت نجات دهنده ی مسیحی در زندگی اخروی کارساز است، ولی با کسب حقیقت از طریق فلسفه می توان سعادت جاویدان، یا به عبارت دیگر خیر اعلا را در این جهان کسب کرد. فلاسفه ای که زندگی خود را صرف کسب حکمت کرده اند به این مرحله رسیده اند. آنها علت اولی یا خیر اعلی را در این جهان شناخته اند.
انسان شناسی بوئتیوس داسیایی
بوئتیوس داسیایی در تعریفش از انسان معیارهای مسیحی را مد نظر قرار نمی داد و به جای انسان گناهکار و انسان نجات یافته از گناه، که به خصوص پس از اگوستینوس انسان شناسی معیار در کلام و تفکر مسیحی بود، انسان فیلسوف و غیر فیلسوف را در نظر گرفت. به عقیده ی او آنچه انسان را انسان می کند و آنچه به او رهایی اعطا می کند، کسب علوم نظری است. او در این باب سخنی دارد که کاملا در مقابل سنت رایج کلامی آن عصر بود. در آن عصر تفاوت انسانها با ایمانشان خلاصه می شد: مؤمن و غیر مؤمن (کافر). بوئتیوس این تفاوت را تبدیل کرد به انسانهای فلسفه خوانده و فلسفه نخوانده. او کسانی را که در علوم نظری مطالعه نداشتند انسانهای غیر کامل خواند که نتوانسته بودند کمال انسانی را کسب کنند.
جهان شناسی بوئتیوس داسیایی
در جهان شناسی نیز بوئتیوس داسیایی بر این رأی بود که با امداد گرفتن از علوم و با تأمل در طبیعت ساختار عالم کشف می شود. معقولاتی که با آنها بحث پیش می رود یا از عالم عینی اخذ شده اند یا مفاهیمی از ذهن انسانند. وظیفه ی فیلسوف تعلیم ماهیات موجودات است؛ اما همانطور که فلسفه در باب موجود بحث می کند، شاخه های آن نیز راجع به اقسام موجود سخن می گویند. بدین ترتیب، این وظیفه ی فیلسوف است که موضوعاتی را که قابل بحث عقلی هستند، مشخص نماید. پس هر موضوعی که قابلیت بحث عقلی دارد، در حوزه ی شاخه ای از فلسفه قرار می گیرد و فیلسوف در باب هر موجود، خواه موجود طبیعی یا ریاضی و یا الهی تفحص می کند. پس از مرحله ی تفحص در عالم طبیعی نوبت سیر در مرتبه ی موجوداتی فرامادی است که عقل انسان در پی درک آنهاست و در انتهای سیر عقلانی موجود یا وجود متعالی قرار دارد.
شناخت در نزد بوئتیوس
بوئتیوس در شناخت هر چیزی به دنبال نظام علی وجود دهنده به آن در چارچوب تفاسیر عقلی بود و نوعی ضرورت علی را در عالم طبیعت ملاحظه می کرد. به این معنی که در طبیعت علت عالی و یا غیر طبیعی دخالت نمی کند و علیت بین عناصر و موجودات در طبیعت است. از این جهت او جهان بینی رواقی را با عقلانیت ارسطویی جمع کرد. از جهت اینکه سیر تفحص از عالم مادی را به عالم متعالی با در نظر گرفتن سلسله مراتب وجودی ملاحظه می کرد به فلاسفه ی مسلمان نزدیک بود. باید این نکته را نیز تذکر داد که روش تفحص او در طبیعت و نظریه ی علمیش از آکسفوردیان که به جزئیات و تجربه توجه بیشتری نشان می دادند دور بود.
روش او استدلالی و بر اساس علم مشائی، یعنی علم با کلیات بود. او تمایز روش و موضوع را بین علوم مختلف پذیرفت و بین آنها مرتبه قائل شد. در بالاترین رتبه علم مابعدالطبیعه بود که بر اساس ساختار علی بر مبنای تبیین عقلی محض شکل گرفته است. این علم نتایج علوم دیگر را می پذیرد و با آن می توان به تبیین جهان پرداخت. این سخنان برای متکلمان سنتی مسیحی و کلیساییان تکان دهنده بود. شاید به سبب سخنانی از این نوع بود که اتین تامپیه به ابن رشدیان لاتینی اعتقاد به دو حقیقت فلسفی و دینی را نسبت داد و به آنان به عنوان کسانی که مطالعه ی فلسفه و نه اعتقادات مسیحی را در مرتبه ی نخست قرار داده بودند، حمله کرد.
• حدود عقل و ایمان در نزد بوئتیوس داسیایی
البته بوئتیوس داسیایی گاهی نیز از همراهی اصول اعتقادی و قوانین علمی سخن می گفت و برخی از مسائل را به وحی حواله می کرد. این امر را در موضوعاتی همچون قدمت زمانی عالم می توان مشاهده کرد. او بر این رأی بود که فلسفه و علم طبیعت شناسی درباره ازلی بودن عالم یا خلقت زمانی آن سکوت اختیار کرده اند. به عبارت دیگر نه حدوث و نه قدمت زمانی نمی توانند عالم را اثبات کنند. این امر به اراده خدا بستگی دارد. اوست که عالم را خلق کرده است. اراده خدا برای انسان ناشناختنی است، پس فقط وحی است که این موضوع را به انسان می شناساند. همین امر را می توان راجع به منشأ انسان نیز گفت.
وحی به انسان وجود زوج نخستین را ابلاغ می کند و علم راجع به افراد انسان بحث می کند. بوئتیوس در بحث تفاوت اصول اعتقادی با اصول فلسفی تا آنجا پیش رفت که حتی نظریه رستاخیز پس از مرگ را از لحاظ فلسفی نمی پذیرفت و آن را به ایمان و دین ارجاع می داد. پس نه ایمان و نه فلسفه، هیچ یک نباید در دیگر نظام معرفتی دخالت کند و باید که هر یک در حیطه ی خود باقی بماند. اصولا وظیفه ی ایمان اثبات چیزی نیست. چون اگر ایمان به اثبات چیزی بپردازد، دیگر ایمان نیست، بلکه علم است.
منـابـع
فردريك كاپلستون- ديباچه اي بر فلسفه قرون وسطی- تهران- ققنوس- 1383
محمد ايلخاني- تاريخ فلسفه در قرون وسطي- تهران- سمت- 1382
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها