سیر تاریخی حجیت عقل در نظام حقوقی و سیاسی شیعه
فارسی 6984 نمایش |اجتهاد
چون دوره دسترسی به نص در فقه شیعه تا پایان دوره نواب اربعه ادامه یافت (غیبت کبری 329 هق) دوره اجتهاد کامل برای شیعه دیرتر از اهل سنت آغاز شد، با وجود این نباید تصور شود که رشد اجتهاد و حجیت عقل در بین شیعه کندتر و حتی دیرتر از اهل سنت بوده است. طولانی تر بودن دوره دسترسی به نص مانع از رشد حجیت عقل حتی در همان دوره نشده است. استفاده از عقل و اجتهاد احتمالا از زمان خود پیامبر (ص) آغاز شده است. حدیث مربوط به مکالمه پیامبر با معاذ ابن جبل هنگام اعزام وی به یمن این نکته را تأیید می کند: «پیامبر از وی پرسید: بم تحکم؟ قال بکتاب الله. قال: فان لم تجد؟ قال: سنة رسول الله. قال: فان لم تجد؟ قال: اجتهد و رایی.» در این مکالمه پیامبر اجتهاد و استفاده از عقل را مورد تأیید قرار داد. در حدیث دیگری پیامبر به ابن مسعود فرمود: «اقض بالکتاب و السنة اذا وجدتهما فان لم تجدالحکم فیهما اجتهد رایک.» آیات قرآن و احادیث مختلف اهل سنت و شیعه، سنت صحابه و خلفا و ائمه (ع)، همه حکایت از آن دارد که اجتهاد و استفاده از عقل از زمان خود پیامبر متداول بوده است.
به هر صورت در آثار قدیمی شیعه مانند امالی (املائهای ائمه بر صحابه); مثل «اصول آل الرسول» تالیف سیدشریف موسوی هاشم ابن زین العابدین خوانساری; «الاصول الاصلیه» تالیف سیدعبدالله محدث شبستری و «الفصول المهمه» تالیف محمدابن حسن بن حر، مطلبی که به صراحت حجیت عقل را به عنوان دلیل مستقل فقهی ثابت کند دیده نمی شود; هرچند از عقل استفاده می شده است. حقوق شیعه تا اواسط قرن چهارم هجری هنوز به صورت یک نظام حقوقی منسجم در نیامده بود. تا مدتی پس از غیبت کبری نیز مؤسسین و پایه گذاران معارف اسلامی مخصوصا فقهای شیعه درحال تجزیه و تحلیل مباحث کلی تشیع و به فکر ایجاد تأسیس نظام حقوقی مستقل بودند، ولی هنوز فرصت شکل دادن به حجیت عقل دست نداده بود و تنها به طرح مسایل کلی اعتقادی و حقوقی پرداخته می شد.
از آثار حسن بن ابی عقیل عمانی (ابن عقیل قرن سوم ه ق) و محمدبن احمدبن جنید (متوفی 381 ه. ق) چیزی که بتواند حجیت عقل را به عنوان یک دلیل مستقل حقوقی ثابت کند در دست نیست. دانشمند شیعی متأخرتر که از شهرت بیشتری نیز برخوردار است، ابوعبدالله محمد معروف به شیخ مفید (336- 413 ه. ق) که فقه و اصول شیعه را برای اولین بار سر و صورت داد به احتمال قوی اولین فقیه و مجتهد شیعه است که «حجیت دلیل عقل» را به صورت منظم مطرح کرد. با وجود این حتی وی نیز عقل را به عنوان دلیل مستقل مورد توجه قرار نداد; بلکه آن را کمک دلیل، یا دلیل مؤید و معین معرفی کرد. وی در کتاب «کنزالفواید» که یکی از شاگردانش به نام شیخ ابوالفتح کراجکی (متوفی 449 ه. ق) از او نقل کرده است که تنها کتاب و سنت را به عنوان ادله مستقل فقه معرفی کرده است. ولی وی بلافاصله اضافه می کند: «علاوه بر این ادله اصلی، سه دلیل مؤید و معین نیز برای استخراج احکام از کتاب و سنت وجود دارد که عبارتنداز: 1- دلیل عقل 2- دلیل زمان 3- اخبار و روایات مختلف.»
شاگرد معروف شیخ مفید به نام علی بن حسن موسوی معروف به سیدمرتضی علم الهدی (متوفی 436 ه. ق) نیز راه استادش را پیمود ولی با تفصیل بیشتر. وی در اثر معروف خود «الذریعه الی اصول الشیعه» علم اصول شیعه را توسعه داد و در مورد دلیل عقل بیش از استاد بررسی کرد. شاگرد دیگر شیخ مفید که رهبری شیعه را در زمان خود بر عهده داشت و به شیخ الطایفه شهرت یافت و از محضر سیدمرتضی نیز بهره گرفت، یعنی محمدبن حسن شیخ طوسی (متوفی 460 ه. ق) در کتاب معروف خود «عدة الاصول» به طور مفصل علم اصول فقه شیعه را بررسی کرد ولی وی نیز عقل را به عنوان دلیل مستقل به رسمیت نشناخت و در این مورد تقریبا نامنظم سخن گفت. وی معلومات بشر را به دو گونه می داند: 1- ضروریات 2- مکتسبات و نوع دوم را مجددا دو گونه می داند: 1- مکتسبات عقلیه یا عقلیات 2- مکتسبات نقلیه یا مسموعات.
وی سپس مکتسبات عقلیه را نیز دو نوع می داند: 1- عقلیات خالص یا مستقلات عقلیه 2- مکتسبات نیمه مستقل که به مستقلات غیر عقلیه شهرت دارند. وی تنها مکتسبات عقلیه خالص یا مستقلات عقلیه را معتبر می داند لکن در کلام نه در فقه. به هر صورت مسئله عقل تا زمان وی هنوز یک مسئله کلامی بود نه فقهی و علم اصولی. بنابراین وی نیز معتقد به حجیت عقل به عنوان دلیل مستقل در حقوق اسلام نیست. ولی دلیل عقل تحت عنوان حسن و قبح مستقل عقلی مورد تایید وی می باشد. با وجود این شیخ طوسی و شاگردان وی به تأسیس و رشد دلیل عقل در فقه کمک فراوان کردند و زمینه استقلال دلیل عقل در فقه را فراهم نمودند.
اصل حجیت عقل
با وجود این، فعالیت های این گروه بود که موجب تأسیس رسمی اصل حجیت عقل شد. به هر صورت از آنجا که وی ریاست فقهی تشیع را به عهده داشت و از آنجا که حجیت عقل از ویژگی های روشن و اساسی نظام حقوقی شیعه به شمار می رود، مسلما پیدایش و رشد مسئله حجیت عقل در فقه تا حد زیادی باید مرهون کارهای وی باشد. شاید علت مطرح نشدن مستقیم حجیت عقل در آثار و منابع حقوق شیعه تا این زمان، آن بوده است که عقل و حجیت آن از مسایل فلسفی و کلامی به شمار می رفته است; نه از موضوعات حقوقی. اصل حجیت عقل و دلیل بودن آن بر مسئله حسن و قبح و مصلحت و مفسده عقلی استوار است و این مسئله از ابتدا به طور مفصل به وسیله متکلمین معتزلی و شیعه مورد بررسی بوده و جای خود را به جای حقوق شیعه در کلام شیعه باز کرده است.
پس از شیخ الطایفه (شیخ طوسی) حقوق شیعه و علم اصول و در نتیجه مسئله حجیت عقل، حدود بیش از یک قرن متوقف ماند و از رشد خاصی برخوردار نشد. این دوره تا زمان فقیه بزرگ شیعه محمدبن ادریس (ابن ادریس 558-598 ه. ق) مؤلف اثر معروف «سرائر» ادامه یافت. به نظر می رسد که وی برای اولین بار صریحا مسئله حجیت عقل و دلیل بودن آن را به عنوان یکی از ادله چهارگانه مستقل فقه شیعه مطرح کرد. ولی وی نیز حجیت عقل را به مواردی که نص صریح وجود نداشته باشد و حکم قطعی از کتاب، سنت و اجماع در آنها وجود نداشته باشد; محدود می دانست. با این ترتیب ابن ادریس عقل را دلیل مستقل می دانست ولی درصورت فقدان ادله سه گانه دیگر. به نظر می رسد که پس از ابن ادریس تقریبا تمام اصولیون شیعه، عقل را به عنوان دلیل فقهی مستقل پذیرفتند و با این ترتیب عقل رسما به صورت یک مسئله اصولی و حقوقی پذیرفته شد و از تنها کلامی بودن خارج شد.
البته قبل از این هم حجیت عقل در کتب حقوقی مطرح می شد ولی از دخالتهای علم کلام در علم اصول شمرده می شد ولی از این پس رسما در علم اصول به عنوان یک مسئله اصولی (نه کلامی) شناخته شد. پس از ابن ادریس تقریبا همه مشاهیر فقهای شیعه راه وی را ادامه دادند تا نوبت به نجم الدین جعفربن حسن معروف به محقق حلی (متوفی 676 ه. ق) صاحب کتاب «نهج الوصول الی معرفة علم الاصول» رسید. وی نیز به سهم خود به رشد عقل گرایی و رشد علم اصول شیعه و اصل حجیت عقل کمک فراوان کرد. وی رسما ترتیب ادله فقه را عبارت می داند از: کتاب، سنت، اجماع، عقل. شاگرد و خواهرزاده وی حسن بن یوسف معروف به علامه حلی (متوفی 726 ه. ق) به عقلانیت و رشد علم اصول و حجیت عقل کمک فراوان کرد.
وی تنها فقیه نبود; بلکه فیلسوف و متکلم نیز بود و با خواجه نصیرالدین طوسی معاصر و آشنا بود و گویا این دو از محضر یکدیگر بهره می گرفتند و با این ترتیب احتمال آن می رود که نظرات خواجه نصیر نیز در رشد علم اصول، رشد عقلانی آن و حجیت عقل در جریان کار بدون تاثیر نبوده است. به هر صورت کتابهای متعدد علامه حلی در علم اصول مانند «تهذیب الوصول الی علم الاصول»، «نهج الوصول الی علم الاصول»، «نهایة الوصول الی علم الاصول» بیانگر نقش وی در گسترش، تکامل و عقلانیت علم اصول در نزد شیعه و حجیت عقل در این مکتب می باشد. وی در کتاب «تهذیب» خود در مورد حجیت عقل می گوید: «الفعل قد یکون حسنا و هو ما یکون للفاعل القادر علیه ان یفعل. والذی لم یکن علی صفة تؤثر فی استحقاق الذم، قد یکون قبیحا. و هوالذی لیس له فعله. او الذی علی صفة لا تؤثر فی استحقاق الذم، و هو قول او فعل او ترک فعل او ترک قول- ینبی ء عن اتضاع الغیر- والحق انهما عقلیان خلافا لا شاعره؛ گاهی فعلی پسندیده است و آن کاری است که انجام آن بر شخص قادر واجب است و با انجام آن مستحق ملامت نمی شود و گاهی کاری ناپسند است و آن کاری است که نباید انجام شود و فاعل آن مستحق ملامت می شود و این کار ممکن است گفتار و رفتار و حتی ترک این دو باشد. حق این است که گفته شود این حسن و قبح که مستلزم تحسین و تقبیح است عقلی می باشد. هر چند اشاعره آن را نمی پذیرند.»
بررسی این گفته علامه مطالب زیر را روشن می کند:
1- افعال و اقوال پسندیده و ناپسندی در نظر عقل وجود دارد که افراد عاقل باید آنها را انجام دهند و یا از آنها دوری جویند و این از آن جهت است که عقل چنین قضاوت می کند.
2- مدح و ذم و تحسین و تقبیح عقلانی می تواند معیار احکام وجوب و حرمت باشد.
3- عقل قادر است حسن و قبح را کشف کند. حسن و قبح بر دو نوع است: حقیقی مطلق یا نسبی.
4- کشف حسن و قبح اعمال و اقوال ضروری است.
5- استقلال عقل در کشف حسن و قبح که به دنبال خود حکم شرعی وجوب و حرمت را دارد.
6- و بنابراین، حکم عقل به لزوم و وجوب شرعی جلب حسن و دوری از قبح و مفسده ظاهر می شود.
از مجموعه این استنباطات، حجیت عقل و قاعده ملازمه عقل و شرع استفاده می شود. علامه حلی به اینها اکتفا نکرده، بلکه مثالهای متعددی را از احکامی که به وسیله عقل وضع شده است ذکر می کند. در بررسی محدوده عقل گرایی و رشد علم اصول و حجیت عقل در تشیع، لازم است نقش علمای فراوانی مورد توجه قرار گیرد. ولی بعد از آنان تقریبا اکثر علمای اصولی شیعه حجیت و اعتبار حقوقی دلیل عقل را پذیرفته اند ولی علی رغم تأسیس اصل حجیت حقوقی عقل تا این دوره، نمی توان با قاطعیت گفت که حجیت عقل حتی برای مدتها بعد از این دوره به طور دقیق و کامل تعریف، توجیه، تشریح و تنظیم شده باشد. باوجود اینکه در حجیت حقوقی عقل، به عنوان چهارمین منبع فقه تردیدی نمی شد، علمای اصولی متاخر و حتی معاصر نیز این کار را انجام نداده اند. با اینکه حجیت عقل از بدیهیات نظام حقوقی شیعه شده بود، نباید تصور شود که این جریان بدون مخالفت و انتقاد به رشد خود ادامه داد. حتی خود علم اصول به مدت دو قرن (11 و 12 ه. ق) و در فاصله بین مولی محمدامین استرآبادی (متوفی 1033 ه. ق)، پیشوای اخباریون شیعه و مولی محمدباقر وحیدبهبهانی (متوفی 1206 ه. ق)، پیشوای نهضت جدید اصولیون، در اثر نفوذ وسیع اخباریون، دچار رکود شد و بنابراین حجیت عقل نیز طبعا از این رکود ضربه دید. مکتب اخباری تشیع یک عکس العملی قشری علیه مکتب اصولی تشیع بود.
با وجود این نباید تصور شود که رشد علم اصول و حجیت عقل حتی در این دوره کاملا متوقف شد. نهضت جدید اصولی به رهبری وحید بهبهانی در اوایل قرن سیزدهم موجب جبران رکود ناشی از نفوذ اخباریون شد و آن را در مسیر طبیعی قرار داد. پس از وی مباحث علم اصول و حجیت عقل رشد و استقلال بیشتری کسب کردند. در این دوره بود که اصل حجیت عقل دارای تعریف و هدفی روشنتر شد و شکل منسجم تری را به خود گرفت.
تاریخ حجیت در فقه شیعه
با این ترتیب تاریخ حجیت عقل در فقه شیعه را می توان به دو دوره مهم تقسیم کرد:
الف- دوره ای که عقل و حجیت آن به صورت مسئله ای جدا مورد توجه بود و این دوره تا پایان قرن سوم هجری و زمان ابن ادریس ادامه داشت.
ب- دوره ای که عقل و حجیت آن به عنوان موضوعی حقوقی مطرح شد و حجیت عقل از انحصار کلام بیرون آمد و در مسایل حقوقی مورد استفاده قرار گرفت.
حجیت عقل همواره و از آغاز در کلام مورد توجه شیعه بوده است ولی در دوره ای خاص در فقه نیز جای خود را کسب کرد; هرچند حجیت حقوقی آن بر پایه هایی که از صدر اسلام موجود بوده استوار شده است.
علمای شیعه را در رابطه با حجیت عقل می توان به سه گروه مختلف تقسیم نمود:
الف- گروهی که حجیت عقل را به گونه ای نامنظم، غیر مستقیم و به صورت مسئله فرعی در حقوق شیعه مورد توجه قرار داده اند و تقریبا آن را به طور مستقل نادیده گرفته اند. هرچند آن را طرد نکردند ولی در مورد عقل نه به عنوان دلیل مستقل و نه دلیل مؤید، بحث منظم علمی انجام ندادند. این گروه بیشتر حجیت عقل را تنها با بیان بعضی تکالیف شرعی که یا مستقلند به وسیله عقل و یا به کمک آن وضع و جعل شده اند مورد توجه قرار داده اند. در بعضی موارد قواعد حقوقی عقلی و اصول عقلی را حتی به تفصیل بحث کرده اند ولی فصل و قسمتی از آثار خود را به بحث مستقل حجیت عقل، یا دلیل عقل اختصاص نداده اند.
شیخ محمد حسن بن زین العابدین (متوفی 1011 ه. ق) مؤلف «معالم الاصول»، محمدبن حسین بن عبدالصمد عاملی معروف به شیخ بهایی (متوفی 1031 ه. ق) مؤلف «زبدة الاصول» شیخ مرتضی بن محمد امین الدین معروف به شیخ مرتضی انصاری (متوفی 1281 ه. ق) مؤلف «فرائدالاصول» و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (متوفی 1329 ه. ق) مؤلف «کفایة الاصول» نمونه های بارزی از این گروه در ادوار مختلف علم اصول می باشند. این علما از بانفوذترین علمای علم اصول شیعه می باشند و آثار آنان به صورت کتابهای درسی درآمده است. دو عالم بزرگوار دیگر سیدمحسن حکیم (متوفی 1290 ه. ق) مؤلف «حقایق الاصول» و سیدابوالقاسم خویی صاحب کتابهای «دراسات الاصول»، «مصباح الاصول»، «جواهرالاصول» و «مصابیح الاصول» (متوفی 1413 ه. ق) نیز این راه را رفته اند. بنابراین، این گروه به رشد عقل گرایی حقوق شیعه، علم اصول و حجیت عقل کمک فراوان نموده اند. بررسی کتابهای شیخ مرتضی انصاری نشان می دهد که هرچند وی حجیت حقوقی عقل و حتی قاعده تلازم را پذیرفته است ولی در کتابهای خود فصلی را در این موارد ندارد.
ب- گروه دوم، تشکیل می شود از دانشمندانی که عقل را به عنوان کمک دلیل و دلیل مؤید می شناسند که می تواند به ادله نقلیه کمک کند. قبلا یادآوری شد که این نظریه در ادوار علم اصول مربوط به قبل از قرن هفتم رواج داشته است. در ادوار بعد، آن طبقه از فقهای شیعه که می کوشیدند بین نظرات سنتی منطقی اخباریون و نظرات عقلانی اصولیون جمع کنند در این گروه قرار گرفتند مانند سید بحرانی مؤلف کتاب «الحدائق النادره» و همفکران وی.
ج- گروه سوم تشکیل می شود از علمای اصولی که عقل را صریحا و دقیقا تعریف کرده اند، اصل حجیت عقل را تفسیر و تشریح کامل نموده و آن را هم به عنوان دلیل مستقل در ردیف ادله سه گانه دیگر پذیرفته و هم در درک و فهم ادله نقلیه به کار گرفته اند. بیشتر اعضای این گروه رسما طرفدار دلیل و حجت بودن عقل می باشند و مسئله حجیت عقل به وسیله این گروه به رشد کامل خود رسید. بیشتر اعضای این گروه از قرن سیزدهم به بعد رسما دربرابر اخباریون قرارگرفتند و حجیت عقل را پیشنهاد کردند. مولی محمدباقربن محمد اکمل معروف به وحید بهبهانی (متوفی 1206 ه. ق)، نه تنها به رشد سریع و همه جانبه علم اصول کمک کرد بلکه فعالیتهای وسیع علمی ایشان و شاگردان و پیروان وی مسئله حجیت حقوقی عقل و قاعده تلازم را به کمال آن رساندند. این گروه در استدلال خود از نصوص فراوان و نظرات متقدمین بهره جستند و کوشیدند تا آن را بر مبانی محکم اسلامی استوار کنند. این گروه با متانت کامل شبهات اخباریون را طرد کردند و احتیاج اجتهاد را به عقل و قواعد مختلف عقلی تشریح نمودند. قسمت مهمی از آثار این گروه در همین رابطه و بهترین آثار و کتابها در مورد اصول و حجیت عقل متعلق به اینان است.
مشهورترین افراد این گروه، وحید بهبهانی مؤلف «الفوائد الحایریه» و شاگردان بلافصل وی مخصوصا میرزا ابوالقاسم قمی (1151-1231 ه. ق) مؤلف کتاب معروف «قوانین الاصول» می باشند. میرزای قمی در این کتاب به تفصیل مسئله ملازمه بین حکم عقل و شرع را بررسی کرده و این قاعده را با دقت و صراحت تشریح و تایید کرده است. یکی دیگر از اعضای برجسته این گروه شیخ محمد حسن بن عبدالرحیم (متوفی 1261 ه. ق) صاحب یکی از مفصل ترین کتابهای شیعه در علم اصول «الفصول فی الاصول» است که به وسیله مرحوم سید صدرالدین صدر (متوفی 1373 ه. ق) خلاصه شده است و «خلاصة الفصول» نام دارد.
اعضای این گروه مخصوصا در سالهای اخیر زیادند که آثار و کتب فراوانی از خود برجای گذاشته اند. نظرات این گروه در زمان معاصر بیانگر موضع متداول و رسمی نظام حقوقی شیعه است. با اینکه از نظر ترتیب، عقل معمولا در مقام چهارم در بین ادله چهارگانه فقه قرار داده شده است، این گروه عقل را سومین دلیل و مقدم بر اجماع می دانند. شاید علت آنکه دانشمندان شیعه معمولا عقل را در مقام چهارم قرار می دهند، آن باشد که جای قیاس را که چهارمین مصدر فقه در مکاتب اهل سنت است به عقل داده اند.
با اینکه شیخ مرتضی انصاری غیر مستقیم حجیت عقل را مطرح کرده، بدون تردید وی را می توان از افرادی دانست که از دلیل عقل، فراوان در کتابهای خود استفاده کرده است. شاید علت آنکه وی در آثار خود فصل مخصوصی را درباره حجیت عقل و قاعده تلازم قرار نداده است، آن باشد که اولا آثار موجود وی مستقیما متناسب این کار نبوده و ثانیا این کار قبلا به وسیله میرزای قمی صورت گرفته بود و وی به آن اکتفا کرده و ضرورتی برای این کار نمی دیده است. حجیت، دلالت و منبع بودن عقل در نظام حقوق اسلامی احتمالا به معنای قدرت عقل در درک حسن و قبح ذاتی و کاشف بودن آن از اراده شارع حقیقی یعنی خداوند است; نه به معنای استقلال در تشریع در برابر نص صریح معتبر و به همین جهت، اجتهاد در برابر نص صحیح نیست. فقهای اصولی شیعه این حجیت بر اساس کاشفیت را در موارد زیر پذیرفته اند:
1- کشف احکام واقعی تعیینی یا مستقلات عقلیه، مانند تقدیم اهم بر مهم.
2- اثبات حجیت امارات ظنی مستند به علم، مانند اثبات حجیت خبر موثق که بحث مهمی از تعادل و تراجیح را تشکیل می دهد.
3- کمک برای کشف مفاد کامل کتاب و سنت که مباحث اصول لفظیه از اصول فقه را تشکیل می دهد.
4- تعیین وظیفه ظاهری در موارد غیر ممکن بودن دسترسی به حکم واقعی که مباحث اصول عملیه را (اصول برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب) تشکیل می دهد که به اصول عقلیه نیز نامیده شده اند. شیخ مرتضی انصاری این موارد را می پذیرد.
اگر معیار پذیرش اصل حجیت عقل را استفاده از عقل بدانیم شیخ مرتضی انصاری بدون تردید یکی از فقهای بزرگ است که بیش از دیگران از عقل در نظام حقوق اسلامی استفاده کرده است. صرف نظر از استفاده فراوان از عقل در کتاب فقهی خود «المکاسب المحرمه» وی کتاب معروف دیگر خود «فرائدالاصول» را معروف به «رسائل» به بررسی «اصول عملیه» که گاهی از آنها به «اصول عقلیه» نیز تعبیر می شود، اختصاص داده است. در حقیقت این کتاب را می توان یکی از کتابهایی دانست که در مورد حجیت عقل و تلازم حکم عقل و شرع به طور غیر مستقیم نوشته شده است. با وجود این لازم است یادآوری شود که شیخ مرتضی انصاری حتی در موارد استفاده از اصول عملیه و ادله عقلیه و حجیت عقل و قاعده ملازمه، اعتبار و ارزش همه آنها را با معیار قطعیت و به شرط منتهی شدن به قطعیت می پذیرد. ادله ظنیه، تنها در احکام ظاهری و درصورت ضرورت قابل پیروی می باشند.
همان طور که می دانیم فرق عمده بین اخباریون و اصولیون در این است که از منابع فقهی چه چیز قطعیت بیشتری دارد و قطع آور است. اخباریون معتقدند که نصوص کاشفیت بیشتری دارند و قطع آورترند و با این ترتیب دایره قدرت عقل را تنگ کرده اند. اصولیون در مقابل معتقدند که کتاب، قطعی الصدور ولی ظنی الدلاله است; اما سنت، هم ظنی الصدور و هم ظنی الدلاله است و بنابراین، دایره فرصت استفاده از عقل را گسترش داده اند. از این نظر می توان کتاب اصلی شیخ مرتضی انصاری «فرائدالاصول» را در علم اصول بهترین معیار برای ارزشیابی موضع گیری وی در مورد حجیت عقل، قاعده تلازم و غیره دانست. این کتاب به طور کلی اختصاص دارد به بحث و بررسی «اصول عملیه یا عقلیه»; هرچند در موارد مختلف حجیت عقل و قاعده تلازم در آن بطور نامرتب مطرح شده است.
همان طور که می دانیم اصول عملیه کاملا اصول عقلیه نیستند، به طوری که حتی بعضی اخباریون با استناد به اخبار، حجیت محدود آنها را پذیرفته اند. البته شیخ مرتضی در اثبات حجیت اصول عملیه از عقل استفاده می کند. نتیجه آنکه شیخ مرتضی انصاری را می توان در همان گروه اول از سه گروه پیشنهادی قرار داد. این مطلب تقریبا مورد توافق و حتی اجماع است که نهضت جدید مکتب فقه اصولی شیعه بر پایه اعتبار و تداوم اجتهاد و حجیت عقل (و حداقل رشد سریع آن) به ابتکار وحید بهبهانی (1118- 1208 ه. ق) بوده است. وی توانست پیروان و شاگردان فراوانی را تربیت کند، ازجمله سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزا ابوالقاسم معروف به قمی. پس از میرزای قمی می توان شیخ مرتضی انصاری را در رشد مکتب اصولی شیعه بر پایه تداوم اجتهاد و حجیت عقل دارای موقعیت و نقش خاص دانست. در حقیقت آنچه را وحید بهبهانی آغازکرد میرزای قمی کامل کرد و شیخ مرتضی انصاری مورد استفاده قرار داد.
علم اصول
مرحوم شهید محمدباقر صدر در کتاب «المعالم الجدیده للاصول» تاریخ تطور و تکامل علم اصول شیعه را به سه دوره تقسیم می کند:
الف- دوران مقدماتی و پایه گذاری که با ابن عقیل و ابن جنید آغاز و با ظهور شیخ الطائفه پایان یافت.
ب- دوره شکل گرفتن علم اصول که با شیخ طوسی آغاز و با ابن ادریس، محقق حلی، علامه، شهید اول و غیره انجام شد.
ج- دوره تکامل علم اصول که به وسیله مولی محمدباقربن محمد اکمل معروف به وحید بهبهانی آغاز شد و تا زمان معاصر ادامه دارد. شهید صدر معتقد است یکی از بارزترین و حتی مبرزترین این گروه، مرحوم شیخ مرتضی انصاری است. با همه این احوال، تجزیه و تحلیل مطالب کتاب «فرائدالاصول» شیخ انصاری، موضع وی را در این مورد بهتر روشن می کند. شیخ مرتضی انصاری مسئله حجیت عقل را پس از نقل قول محدث استرآبادی و نقل تحلیل محدث جزایری از وی و پس از جرح و تعدیل مطالب این دو محدث ادعا می کند که حجیت عقل مورد تایید نقل متواتر است و می گوید: «... بلغه الرسول الباطنی الذی هو شرع من داخل کما ان الشرع عقل من خارج.» تنها تردید وی در مورد قدرت عقل در کشف مناطات احکام است که در این مورد می گوید: «نعم الاتصاف ان الرکون الی العقل فیما یتعلق بادراک مناطات الاحکام لینتقل منها الی ادراک نفس الاحکام موجب للوقوع فی الخطاء کثیرا فی نفس الامر.»
درحقیقت این تردید و استنتاج که عبارت است از بیان «لیس کلما حکم به الشرع حکم به العقل» خود دلیل بر آن است که شیخ مرتضی اصل «کلما حکم به العقل (قاطعا) حکم به الشرع» را قبول دارد و بین این دو مسئله، عموم و خصوص من وجه برقرارمی کند; نه تساوی. با وجود این شیخ مرتضی انصاری اصل مسئله حجیت عقل را تنها در همین چند جمله تمام می کند هرچند از سیره عقلا در عمل به اخبار غیر قطعی و از دلیل عقل در حجیت خبر واحد و از دلیل عقل در اصل برائت در اجزاء و شروط مورد تردید و از عدم اجرای اصول عملیه مخصوصا استصحاب در احکام عقلیه نیز یاد می کند. بنابراین موضع وی استفاده از بحثهای علمای قبل از وی دراین مورد بوده است نه تجزیه و تحلیل ابتکاری و حتی گسترش بحث.
منـابـع
ابوالفضل عزتى- مقاله بررسى تطبيقى نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها