قلمرو اجتماعی دین از دیدگاه شهید مطهری

فارسی 3716 نمایش |

قلمرو دین

از دیر باز، متفکران اسلامی، در آثار کلامی و فقهی خود از مقوله قلمرو دین سخن گفته اند، ولی بی گمان طرح آن به اندازه امروز ضرورت و اهمیت نداشته است. دلیل آن را باید در رشد علوم، به ویژه علوم تجربی و نگرش کارکرد گرایانه به دین جستجو کرد. در گذشته نگرش انسانها به دین، نگرشی حق جویانه و پرسشها از درستی و نادرستی آن بوده است، ولی در دنیای امروز، نگرش به دین، نگرشی کارکرد گرایانه و سودجویانه است. پرسشها نیز، با عنوان: (انتظار بشر از دین) از آثار و منافع آن است. هر چند چنین رویکردی به دین، ویژه غرب و فرهنگ دینی مسیحیت است و با فرهنگ دینی اسلام، به هیچ روی، همخوانی ندارد، ولی چون امروزه همان دیدگاهها در جامعه ما به عنوان یک پرسش و شبهه دینی، بلکه به عنوان یک دیدگاه اسلامی طرح می گردد، متفکران اسلامی، به ویژه حوزه های علمیه وظیفه دارند به تحلیل و پاسخ گویی عمیق و دقیق آن بپردازند. در جهان مسیحیت، پس از (رنسانس)، دو گروه با انگیزه ای متضاد به محدود کردن قلمرو دین، روی آوردند و از (جدایی دین از سیاست) و یا (جدایی دین از شؤون دنیوی) که همان (سکولاریزم) باشد، سخن گفتند:
الف. ملحدان، به انگیزه نجات و رهایی از دین، (سکولاریزم) را طرح و ترویج کردند.
ب. موحدان، با انگیزه نجات دین، به آن تن دادند.
آنان به انگیزه کنار زدن دین از صحنه حیات اجتماعی و نشر و تثبیت اندیشه های لیبرالیستی، اومانیستی ولائیک، از (سکولاریزم) جانبداری کردند و اینان، از سر دلسوزی و پاسداری از دین، و یا قداست دین (سکولاریزم) را تأیید کردند. هر چند این حرکت در غرب روی داد، ولی کسانی در جهان اسلام و ایران اسلامی از غرب الگو گرفتند و به عرضه دستاوردهای آن دیار پرداختند. پس از انقلاب اسلامی، این اندیشه و هواداران آن منزوی شدند، اما چندی است که شماری از روشنفکران در داخل و خارج ایران، همصدا با غربیان از (جدایی دین از سیاست) و یا به گونه ای گسترده تر از (جدایی دین از امور دنیوی) سخن می گویند و آن را به عنوان کالایی نو و جدید با لباسهایی رنگارنگ می آرایند و عرضه می دارند، دیدگاه یاد شده، بارهای بار از سوی متفکران اسلامی به بوته نقد و تحلیل گذارده شده است. استاد شهید مطهری، در آثار خود به خوبی این مهم را به انجام رسانده است.

دیدگاهها

متفکران اسلامی، در آثار گوناگون خود، از قلمرو اجتماعی دین، سخن گفته و دخالت دین را در شؤون دنیوی امری روشن و ناشی از طبیعت دین دانسته اند و گفته و نوشته اند دین اسلام، تنها عهده دار پیوند انسان با خدا و محدود به بیان احکام عبادی و اخلاقی و ثواب و عقاب اخروی نیست، بلکه برنامه هایی برای اداره جامعه بر محور قسط و عدل و جهت دادن سیاستها بر اساس عزت و حکمت دارد. سیاست و حکومت، از اساسی ترین و مهم ترین مقوله هایی به شمار می روند که اسلام از آن سخن گفته و درباره چگونگی اجرا و تبلور یافتن آن در عرصه زندگی دستورها و رهنمودهایی داده است. مشروعیت حکومت بستگی به اجرای تک تک این دستورها و رهنمودها دارد و اگر حکومت در چهارچوب این دستورها، حرکت نکند از اعتبار می افتد و اعتبار شرعی نخواهد داشت. انسان در زندگی اجتماعی، همواره نیاز دارد که دین دست او را بگیرد و اموری را که برای هدایت و سعادت اجتماعی او لازم است بنمایاند. متفکران غربی و شماری از روشنفکران در جهان اسلام، بر این پندرند که دین امری قلبی و شخصی است و نمی تواند قلمرو اجتماعی و سیاسی داشته باشد به گمان اینان آموزه های دین، تنها برای پیوند دادن انسان با خدا، هدایت او به سرچشمه های معنوی و آماده سازی او برای حیات اخروی آمده است و کاری به دنیای مردم ندارد و مردم دنیای خود را باید با خرد و تجربه خود اداره کنند.
علامه استاد شهید مرتضی مطهری، در آثار گوناگون خود، بارهای بار بر گستردگی قلمرو دین و محدود نبودن آن به امور فردی و عبادی تأکید کرده است، از جمله اسلام … مکتبی است جامع و واقع گرا. در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است. وی پس از این فراز، آموزه های اسلام را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام بخش می کند و در تعریف احکام می نویسد: «احکام، یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیتهای خارجی و عینی انسان، اعم از فعالیتهای معاشی و معادی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی.» در کتاب (امامت و رهبری) امامت و رهبری را جزو اصول دین به شمار آورده است و به هنگام تحلیل نظام جمهوری اسلامی، از اسلام به عنوان طرحی برای زندگی بشر در همه ابعاد و شؤون آن از جمله حکومت یاد کرده است. در بسیاری از نوشته های خود، از پیوند ناگسستنی دنیا و آخرت سخن گفته است.
افزون بر این، استاد شهید، در پاره ای از کتابهای خود به نقد و بررسی دیدگاه مقابل نیز پرداخته است. از جمله در کتاب (نظری به نظام اقتصادی اسلام) می نویسد: «کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه و قسمتی از زندگی بشر به یک شئ بخصوص تعلق دارد، تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام (اقتصاد اسلامی) طرح کند; زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است. اسلام به عنوان یک دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش، اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر. همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمرو جداگانه از اسلام دارند. بعضی پافراتر نهاده و گفته اند، زندگی به طور کلی یک مسأله است و دین مسأله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می کنند، خیر، زندگی یک واحد و همه شؤونش توأم با یکدیگر است; صلاح و فساد در هریک از شؤون زندگی، در سایر شؤون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلا فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد، اما دینش درست باشد و بالعکس.»
با نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات رسیده از معصومان درمی یابیم که اسلام دینی جامع و کامل است. و برای همه شؤون زندگی انسان قانون و رهنمود دارد. آموزه های حیات بخش اسلام سعادت دنیوی و اخروی همه انسانها را برمی آورد. اسلام، در همه شؤون زندگی انسان: اخلاق، اقتصاد، سیاست، تربیت و… دخالت می کند: جهاد و دفاع، چگونگی برخورد مسلمانان با یکدیگر، همچنین برخورد آنان با کافران، دستور به نیکیها و بازداشتن از بدیها، داوری، حدود، قصاص، دیات، تعزیرات، مبارزه با ستم و ستمگران، زکات، خمس، آموزش و پرورش، اصول حاکم بر برنامه های اقتصادی، تجاری، کشاورزی، بهداشت و… مهم ترین و اساسی ترین بخش از آموزه های اسلام را تشکیل می دهند.

جهت گیری قرآن

آیاتی که بر قلمرو اجتماعی اسلام دلالت دارند، بسیارند. چند دسته از آیات که بیشتر بعد سیاسی و حکومتی اسلام را می نمایانند، عبارتند از:
1. آیات بیانگر حکومت مطلقه خداوند: «ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین؛ فرمان جز به دست خدا نیست که حق را بیان می کند و او بهترین داوران است.» (انعام/ 57)
«ثم ردوا الی الله مولاهم الحق الا له الحکم؛ آن گاه به سوی خداوند، مولای حقیقیشان بازگردانده می شوند. بدانید که حکم از آن اوست و او سریع ترین حسابرسان است.» (انعام/ 62)
«فالحکم لله العلی الکبیر؛ پس [امروز] حکم [در باره ی شما] از آن خدای والای بزرگ است.» (مؤمن/ 12) و همچنین آیاتی که دلالت دارند، حکم به غیر آنچه خداوند حکم کرده کفر (مائده/ 44) و (مائده/ 45) ظلم و فسق (مائده/ 47) است.
2. آیات بیانگر حکومت و داوری پیامبران: ابراهیم (ع) (بقره/ 124، نساء/ 54داود (ع) (ص/ 20 و 26; بقره/ 247 ـ 251سلیمان (ع) (ص/ 35یوسف (ع) (یوسف/ 55، 101) و مائده/ 20)
3. آیات بیانگر ولایت و زعامت سیاسی پیامبر اسلام (ص) (احزاب/ 6; نساء/ 59) و منصب قضاء (نساء/ 65) آن بزرگوار، و امامان معصوم (ع) و اولی الامر (نساء/ 59; مائده/ 55، 67، 3)
4. آیات بیانگر هدف بعثت پیامبران (نحل/ 26; اعراف/ 59; بقره/ 129; آل عمران/ 164; شعراء/ 106، 124; 151; 160; اعراف/ 157; حدید/ 25; هود/ 88; اعراف/ 142)
5. آیات ستایش گر حکومتهای صالح و عدالت گستر و محرومیت زدا: خداوند در قرآن مجید حکومتهای صالح و ستیزنده با ستم و تباهی و ستمکاری و تباهی آفرینی را به بهترین وجه می ستاید. و ستایش قرآن، یعنی پذیرش، آن هم در مرتبه و سطح بسیار بالا و والا و این ستایشها پیام دارند که هان ای مسلمانان به حکومت شایستگان تن در دهید و یا خود حکومت صالحان و شایستگان را بنا نهید. خداوند درباره مؤمنانی که مورد ستم واقع شده اند می فرماید: «الذین ان مکنا هم فی الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ آنان کسانی هستند که اگر در زمین به آنان توان و امکان دهیم، نماز به پا می دارند، زکات می دهند، به نیکیها دستور می دهند و از بدیها باز می دارند.» (حج/ 41)
در آیات دیگر، از حکومت طالوت (بقره/ 246 ـ 251)، سلیمان (ع) (ص/ 25) و داود (ع) (ص/ 20) ستایش شده است. درپاره ای از آیات حکومت، به عنوان یکی از نعمتهای الهی (مائده/ 20) شمرده شده است. در روایات نیز، از حکومت عدل و حکومتهای دادگستر ستایشهای فراوان به عمل آمده است.
6. آیاتی که مردمان را به جهاد با کافران و منافقان، مشرکان فرا می خوانند، از جمله: «و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله؛ سبکبار و گرانبار [برای جهاد] بیرون روید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید که این برایتان بهتر است اگر بدانید.» (توبه/ 41) «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم؛ ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر که جایگاهشان جهنم است و چه بد سر انجامی است.» (تحریم/ 9) «فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم؛ با سران کفر بجنگید [چرا که] آنها پایبند سوگندها نیستند.» (توبه/ 12) «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم؛ و تا می توانید در برابر آنها نیرو و اسب های آماده و زین کرده، بسیج کنید تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان.» (انفال/ 60)
بی گمان عمل به دستورهای یاد شده واجب است و اجرا و انجام این تکلیفها، بدون حکومت ممکن نیست. از این آیات استفاده می شود که آموزه های قرآنی، تنها عبادات و احکام فردی را دربر نمی گیرند، بلکه احکام اجتماعی را نیز دربر می گیرند. استاد شهید مرتضی مطهری، پس از بحث درباره آیات جهاد می نویسد: «می گویند مسیحیت این افتخار را دارد که هیچ اسمی از جنگ در مسیحیت نیست; اما ما می گوییم اسلام این افتخار را دارد که قانون جهاد دارد. مسیحیت که جهاد ندارد، چون هیچ چیز ندارد، جامعه و قانون و تشکیلات اجتماعی بر اساس مسیحیت ندارد، تا قانون جهاد هم داشته باشد… اسلام دینی است که وظیفه خودش را و تعهد خودش را این می داند که یک جامعه تشکیل بدهد، اسلام آمده جامعه تشکیل بدهد، کشور تشکیل بدهد، آمده دولت تشکیل بدهد، رسالتش اصلاح جهان است. چنین دینی نمی تواند بی تفاوت باشد، قانون جهاد نداشته باشد، همچنان دولتش نمی تواند ارتش نداشته باشد. مسیحیت دائره اش محدود است و اسلام دائره اش وسیع است. مسیحیت از حدود اندرز تجاوز نمی کند; اما اسلام تمام شؤون زندگی بشر را زیر نظر دارد. قانون اجتماعی دارد، قانون اقتصادی دارد، قانون سیاسی دارد، آمده برای تشکیل دولت، تشکیل حکومت، آن وقت چه طور می تواند حکومت نداشته باشد؟ چه طور می تواند قانون جهاد نداشته باشد؟»
7. آیات بیانگر نفی سلطه کافران: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛ و خدا هرگز برای کافران راهی [برای تسلط] بر مؤمنان ننهاده است.» (نساء/ 141) «لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست بگیرند.» (آل عمران/ 28) «یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصارا را [تکیه گاه و] دوستان خود نگیرید آنها دوستان و هوادار یکدیگرند.» (مائده/ 51) استاد شهید، از این دسته آیات به عنوان (ولاء منفی) یاد کرده است.
8. آیات بیانگر ناروایی پیروی از ستمگران، فاسقان (بقره/ 124; هود/ 113; شعراء/ 151; کهف/ 28; انسان/ 24; احزاب/ 67; نساء/ 115) و…
9. آیات بیانگر ویژگیهای حاکم اسلامی (نساء/ 141 ـ 115; آل عمران 28، 100; مائده/ 51; شعراء/ 151; بقره/ 124، 247; منافقون/ 8; یوسف/ 55) و وظیفه ها و مسؤولیتهای وی. (نساء/ 105; مائده/ 48 ـ 49; اعراف/ 157; حج/ 41). در این سه دسته از آیات، مسلمانان، دستور داده شده اند: حاکمیت کافران و فاسقان و… را نپذیرند و به این نیز بسنده نشده و طرح و برنامه کار و ویژگیهای حکومت گران و… فرا راه آنان قرار گرفته است. مسلمان، باید از حکومت طاغوتان دوری گزینند، دور شوند و به حکومت صالحان روی آورند. البته در شرایطی ویژه، استثناءهایی هست که اهل نظر به آن اشاره کرده اند.
10. آیات بیانگر اجرای حدود (مائده/ 38; نور/ 2)، قصاص (بقره/ 178)، گردآوری مالیاتهای شرعی (انفال/ 41; توبه/ 103)، اقامه نماز جمعه (جمعه/ 9 ـ 11)، امر به معروف و نهی از منکر (آل عمران/ 104، 110; توبه/ 112) و…
در این گونه آیات، همه مسلمانان مورد خطاب قرار گرفته اند مسلمانان بنابر دستور روشن این آیات، وظیفه دارند عدل و داد و هر آنچه که جامعه را به این مهم نزدیک می کند و پیوند انسان را با خدا استوار می سازد، پیاده کنند. پیاده کردن، یعنی حکومت کردن و تدبیر و سیاست امور را به دست گرفتن که غیر از این عدل و داد رخ نمی نماید. این چنین حکومتی، حکومت گران و سیاست مداران ویژه می خواهد، با شرایط ویژه.

پیوند دین و دنیا از نگاه روایات

با نگاهی گذرا به مجموعه های حدیثی همچون: کتابهای چهارگانه و وسائل الشیعه، بحارالانوار و… به این نتیجه می رسیم که اسلام نظامی است گسترده و فراگیر و برای همه شؤون زندگی انسان، چه دنیوی و چه اخروی قانون، برنامه و رهنمود دارد. در این میان، مقوله سیاست و حکومت در این روایات نیز، برجستگی ویژه ای دارد; زیرا در بابهای گوناگون این مجموعه های حدیثی، احکام بسیاری به (امام) یا (سلطان) یا (والی) یا (حاکم) ارجاع داده شده اند. و از درونمایه و محتوای آنها استفاده می شود که تشریع احکام بر اساس حکومت اسلامی است. ولایت و حکومت در بافت نظام اسلام تنیده شده است، به گونه ای که با نبود حکومت، بسیاری از احکام اسلامی تعطیل خواهد شد. در این باره کتابی نوشته شده است به نام: (الحکومة الاسلامیة فی احادیث الشیعة الامامیه) و در این اثر حدود هشتصد روایت، تنها از برخی از کتابهای شیعه، درباره ولایت و حکومت اسلامی استخراج شده است. اگر همه منابع حدیثی شیعه و منابع اهل سنت، از این زاویه بررسی شود، مجموعه حدیثی بزرگی را تشکیل خواهند داد. افزون بر این، از دیدگاه شیعه، (نهج البلاغه) یک کتاب حکومتی است.
در این کتاب شریف، به ضرورت حکومت، منشاء حکومت، حقوق متقابل حاکم و مردم، چگونگی برخورد حاکمان با مردم، شرایط حاکم و به بسیاری از مسائل حکومتی اشاره شده است. در این راستا، عهدنامه مالک اشتر، مهم ترین سندی است که علی (ع) درباره حکومت از خود به یادگار گذاشته است. دراین نامه، آنچه را که یک حاکم و کارگزار در زمینه های گوناگون، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، قضایی، نظامی و فرهنگی لازم داشته و باید به کار می بسته و جامعه را برابر آن الگو اداره می کرده، آمده است. با دقت در آنچه بیان گردید و دقت و ژرف کاوی در خطبه خطبه و نامه نامه نهج البلاغه و شرحهای موجود از کلام مولی، برای خواننده محترم و انسانهای حق جو، شبهه ای نخواهد ماند که سخنان و نوشته هایی چون فراز زیر که در پاره ای از نوشته ها و کتابها دیده می شود، بسیار سست بنیاد است و از روی جهل و نادانی به قلم آمده است. (عهدنامه مالک اشتر، فرمانی است مفصل و جامعه شناسانه با دستور العمل فراوان در آیین ملکداری و مردمداری، با تفکیک کامل دین از سیاست).
شگفتا! نویسنده که مدعی بود دستی در دانش دین دارد، نوشته عهدنامه مالک اشتر را سند جدایی دین از سیاست است! چرا؟ چون در این عهدنامه، امام از کشورداری و مسائل حکومتی و چگونگی ارتباط با طبقه های گوناگون مردم سخن گفته است! آیا این جز واژگونه کردن یک استدلال منطقی چیز دیگری است؟ اگر از حکومت و مسائل حکومتی سخن می گوید، پس باید گفت این عهدنامه سند دخالت دین در امور حکومت است نه عکس آن. با این همه چرا اینان چنین برداشتی از نهج البلاغه و عهدنامه مالک اشتر دارند؟ علت آن تا حدودی روشن است متأسفانه پیروان تفکر لیبرال غرب، در جهان اسلام، از همان چشم اندازی که آن تفکر به مسیحیت نگریسته به تفسیر و تحلیل آن پرداخته، به اسلام و منابع آن می نگرند و به تفسیر و تحلیل می پردازند. پیش فرض این گروه این است که دین از سیاست جداست و مسائل حکومتی جزو دین نیست; یعنی نباید باشد. بر اساس چنین نگرشی، طبیعی است که نتیجه گرفته شود: امام علی (ع) عهدنامه را از موضع امامت و حکومت و دین، انشاء نفرموده است، بلکه در آیین مملکت داری است با جدایی کامل دین از سیاست. برای این که به گونه ای روشن تر نشان دهیم که اسلام قلمرو اجتماعی دارد و حکومت نیز جزو دین است و درنتیجه، قیاس دین اسلام با مسیحیت نادرست است. چند دسته از روایات عبارتند از:
1. روایاتی که اهمیت و ارزش حکومت را بیان می کنند، از جمله: «اسلام دارای پنج ستون است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.» زراره از امام (ع) می پرسد که کدام یک برتر است و چرا؟ امام در پاسخ می فرمایند: «ولایت، زیرا (والی) راهنمای دیگر اعمال است، یعنی اگر حاکم عادلی باشد، نماز، زکات، حج و… آن چنان که خدا خواسته، انجام و برگزار می شود.» از این روایت و بسیاری از روایات دیگر که همین مضمون را تأیید می کنند برمی آید که ولایت جزو دین است و با نبود آن، دیگر واجبات هم آن گونه که خدا خواسته است، پیاده نخواهد شد. اهتمام اسلام به امامت و حکومت به اندازه ای است که می گوید اگر بر روی زمین جز دو نفر باقی نمانند یکی از آن دو امام خواهد بود.
2. روایاتی که دلالت دارند در اسلام به همه شؤون زندگی انسان توجه شده است.
3. روایاتی که فلسفه امامت و ولایت را تبیین می کنند.
4. روایاتی که مردم را به تشکیل حکومت فرا می خوانند.
5. روایاتی که حقوق متقابل مردم و حکومت را بیان می کنند.
6. روایاتی که در باب ضرورت و اهمیت حکومت و نیاز مردم بدان وارد شده است.
استاد شهید، با استفاده از آیات و روایات به ترسیم خطوط اصلی ویژگیهای اسلام در سه بخش: 1. شناخت شناسی 2. جهان بینی 3. ایدئولوژی، پرداخته است. در بیان ویژگیهای اسلام، از نظر ایدئولوژیکی، پس از آن که به گستردگی آن اشاره می کند، سی ویژگی را فهرست می کند که بر جامعیت دین اسلام در ابعاد گوناگون: اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی و… دلالت دارند. آن بزرگوار، در جای جای آثار خود از جامعیت اسلام در ابعاد گوناگون سخن گفته است. از جمله در کتاب «نظام اقتصادی اسلام» آمده است: «اسلام دو گونه پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیر مستقیم. پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد، از آن جهت است که به گونه ای مستقیم، اصولی را به عنوان رهنمودهای اقتصادی درباره: مالکیت، مبادلات، مالیاتها، ارث، هبه، صدقه، وقف، مجازاتهای مالی و یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و جز آن آورده است. اسلام، کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه و کتاب الوقف دارد. پیوند غیر مستقیم اسلام با اقتصاد از راه اخلاق است. اسلام، مردم را به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه و… سفارش می کند.»
پیوند اسلام با سیاست و تربیت و… نیز به همین گونه است: اسلام درباره سیاست، اصولی چون: حاکمیت مطلق خداوند، نفی طاغوتها و ستمگران، لزوم پیروی از پیامبر (ص) و اولی الامر و دیگر حاکمان شرعی، قضاوت به حق، اصل عدالت و قیام به قسط و بسیاری از اصول ارزشی دیگر از پیوند اسلام و سیاست سخن می گویند.

هدف بعثت پیامبران دنیا یا آخرت

آیاتی که در آنها هدف رسالت پیامبران آمده بسیار است: در یک دسته از آیات دعوت به توحید و پرستش خدا و پرهیز از طاغوتان (نحل/ 26; انبیاء/ 25) و در دسته ای دیگر، دعوت به حیات اخروی، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت، آزادسازی انسانها از غلها و زنجیرها، بر پایی عدالت اجتماعی و مبارزه با مفاسد اجتماعی و اصلاح جامعه از اهداف مهم پیامبران شمرده شده است (اعراف/ 59، 157; بقره/ 129; آل عمران/ 164; حدید/ 25; هود/ 88; شعرا/ 151). استاد شهید، در آثار خود به تفسیر و شرح آیاتی که هدفهای پیامبران را بازگو می کنند، پرداخته است و در یک جمع بندی دو هدف زیر را اصلی ترین هدف پیامبران از دیدگاه قرآن کریم می داند:
1. شناختن خدا و نزدیک شدن به او
2. برقراری عدل و قسط در جامعه بشری
وی برای هدف دوم، به آیه شریفه زیر استدلال می کند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛ به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان [حق و باطل] نازل نمودیم تا مردم به عدل و انصاف برخیزند، و آهن را که در آن نیرویی شدید و منافعی برای مردم است پدید آوردیم.» (حدید/ 25) تکیه بر (حدید) به عنوان عامل قدرت، بیانگر این است که پیامبران با بعثت و نبوت خویش می خواهند تحولی بزرگ را در جامعه به وجود آورند، دگرگونی که طاغوتان و مستکبران، از آنان سخت نگران و ناخشنودند. روشن است که طاغوتان با این دگرگونی که حاکمیت آنان را در هم می شکند و کاخ آرزوهای آنان فرو می ریزد، به مقابله بر می خیزند و با همه توان برای شکست این حرکت می کوشند. در این جاست که پیامبران پس از ارائه نشانه های روشن و عرضه معیارهای سنجش برای پدید آوردن جامعه ای براساس قسط و زدودن بازدارنده های راه، نیاز به (حدید) و حرکتهای مسلحانه پیدا می کنند، تا با ستم پیشگان به نبرد برخیزند: «و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله وما ضعفوا و ما استکانوا والله یحب الصابرین؛ و بسی پیامبران که خداپرستان بسیاری در کنارشان نبرد کردند و از هر رنجی که در راه خدا دیدند سست و زبون و درمانده نشدند، و خدا صابران را دوست می دارد.» (آل عمران/ 146
با توجه به آنچه که آوردیم، سستی و بی پایگی سخنان زیر به خوبی روشن می شود: معنی و منظور آیه، آن طور که بعضیها تصور و تبلیغ کرده اند، این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار، یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نمایند، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند، کتاب و میزان راهنمای آنان در این کار بوده است.

منـابـع

مجله كيان- شماره 28 65 و شماره 7/32 ـ 8

مرتضی مطهری- امامت و رهبرى- صفحه 70ـ 71- 92 ، 100ـ 109، 117، 137. 77، 51

مجلّه حوزه- شماره 182- 38-نقل از مقاله جدايى دين از سياست

مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 114-112، 127/ ـ 128

مرتضی مطهری- اسلام و مقتضيات زمان- جلد 1 صفحه 171ـ 175، 246، 331; جلد 2 ص 91، 62

محمدصادق مزينانى- مقاله قلمرو اجتماعى دين از ديدگاه شهيد مطهرى- فصلنامه حوزه- شماره 91

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد