پیشگامان گفتگو در میان فلاسفه

فارسی 4902 نمایش |

سقراط
پیشینه گفتگو به زمانی بازمی گردد که بشر سخن گفتن را فرا گرفت. مشهورترین گفتگو که سابقه آن به آغاز تاریخ فلسفه باز می گردد، دیالوگ های سقراط با هم نشینان و شاگردانش است. به اعتقاد سقراط، معرفت در ژرفای روح انسان ها نهفته است و تنها دشواری این است که آن را در شخص کشف، بیدار و آشکار کنند. «در واقع سقراط وظیفه اصلی و تنها وظیفه خود در جریان گفتگو را، ایفای نقش ماما و روش تحقیق خود را به هنر مامایی تشبیه می کند».

سخن گفتن، گفتگو و مباحثه، هنر اصلی یونانیان بود. یونانیان مردمانی پرسخن و پرگو بودند و هنر سخنوری در یونان باستان، یکی از مهمترین هنرها به شمار می رفت؛ از این رو، دیالوگ های سقراطی کوششی برای شکل بخشیدن به اندیشه و احساس فرد در برخورد با جهان پیرامون و زندگی اجتماعی بود که پس از مرگ او منشأ پیدایش گرایش های فکری و فلسفی متعددی شد که وجه مشترک آنان تابع روش فلسفه، قرار دادن موضوعی به صورت پرسش و پاسخ یا مکالمه و مباحثه دو طرفه یا در میان چند نفر بود. بنابراین سابقه فلسفه گفتگو به سقراط باز می گردد. او که در سال 470 ق.م می زیست، روش و شیوه محاوره در گفتگو را در طرح مباحث فلسفی به کار می گرفت. روش او دیالکتیک یا گفتگو نام داشت. سقراط با کسی وارد گفتگو می شد و می کوشید تا به افکار او درباره موضوعی پی ببرد؛ مثلا اعتراف می کرد که نمی داند شجاعت واقعا چیست و از طرف مقابل میپرسید که آیا در این موضوع هیچ گونه آگاهی دارد یا نه؟ یا مباحثه را به جهتی می کشاند تا آن شخص کلمه شجاعت را به کار ببرد، آنگاه از او می پرسید: «شجاعت چیست؟» و اعتراف می کرد که خود نمی داند و یا دوست دارد که بداند. از این رو پرسش هایی می پرسید و اجازه می داد تا طرف دیگر گفتگو، بیشتر سخن بگوید. در عین حال جریان بحث و گفتگو را زیر نظر می گرفت و به جایی می رساند که کافی نبودن تعریف پیشنهاد شده را آشکار می ساخت و متقابلا طرف گفتگو تعریف تازه یا اصلاح شده ای عرضه می کرد و بدین ترتیب جریان بحث ادامه می یافت؛ خواه با موفقیت نهایی یا بدون آن. ارنست کاسیرر در مورد شیوه گفتگوی سقراط می گوید: «برای فهمیدن انسان باید حقیقتا با وی رو در رو شد و در رودررویی با او تردید نکرد.... وجه مشخص فلسفه سقراط، محتوای عینی جدید آن نیست. فلسفه سقراط بیشتر یک نوع فعالیت جدید و یک نوع رسالت تازه اندیشه است. تا زمان سقراط، فلسفه همراه با نوعی مونولوگ (صحبت با خویشتن) عقل بروز کرده است. از این به بعد، فلسفه به مکالمه و مباحثه و مذاکره مبدل شد».

از لحاظ تاریخی به گواه افلاطون، این سقراط بود که نخستین بار دیالکتیک را به عنوان روش کشف حقیقت برگزید. بنیاد شیوه سقراطی بر این فرض استوار بود که دستیابی به حقیقت، به تنهایی ممکن نیست؛ از این رو، کسانی در گفتگوهایش او را همراهمی می کردند. برای سقراط هر کسی برای این مقصود کافی به نظر می رسید. سقراط برای اینکه آدمی را در به کارگیری این روش به طمع اندازد، تدابیر بسیار در اختیار داشت. اگر چه کم نبودند آنهایی که [در ابتدا] بی میل بودند. البته به زودی درمی یافتند که برای ناظرین، در آن نوعی تفریح وجود دارد.

در پروتاگوراس، سقراط با طرح اینکه اگر آدمی به حقیقتی دست یافت، باید به دنبال کسی بگردد. تا آنچه را که یافته، در ارتباط با او بیازماید، همچنان بر اهمیت گفتگو پای می فشرد؛ از این رو، می توان گفتگو را اساسی ترین روشی دانست که سقراط برای آزمایش هر عقیده یا نظری برمی گزید. در گفتگوی سقراطی سه مرحله را می توان از یکدیگر بازشناخت: اول، مرحله ای است که افلاطون به آن «گمان» نام داده است. در این مرحله فرد قادر نیست دلایل معتبری را برای دانشی که از آن برخوردار است یا پذیرفته است، ارائه کند. دوم، مرحله ویران سازی یا تحلیل است که در آن فرد درمی یابد آنچه را که می پنداشت می داند، در واقع نمی داند. فرد در این مرحله به سوی نقض کردن دانش پیشین خود رانده می شود و در حالتی از شک و حیرت قرار می گیرد. مرحله سوم، مرحله همنهاد نتایجی است که افلاطون بر آن نام دانش یا معرفت نهاده است. آنگاه که این آخرین مرحله حاصل شود، تجربه فردی به طور نقدی بازسازی می شود و او می تواند عقاید خود را با ارائه دلایلی تصدیق نماید. سقراط، پدر گفتگو، معتقد بود که شخص، زمانی مهیای استفاده از گفتگو می شود که به جهل خویش پی ببرد. این نکته سقراطی در جهان مدرن از وضوح و قوت بیشتری برخوردار شده است. بنابراین روش سقراط به نوعی دیگرشناسی و رویکرد آن در خودشناسی است. پس برای رشد فکر و خرد آدمی، زمینه ای بهتر از گفتگو نیست. گفتگو، افکار و اندیشه ها را تشویق می کند که با شک آغاز کنند و به یقین بیانجامند.

افلاطون
افلاطون، برجسته ترین شاگرد سقراط نیز به پیروی از استاد، روش گفتگو را برگزید و تمامی عقاید خود را به صورت گفتگو نگاشت. در تمامی این گفتگوها سقراط به عنوان چهره اصلی ظاهر می شود. افلاطون حتی -درست یا نادرست- دیدگاه های خود را به زبان سقراط ارائه می کند. به نظر کورتیس و بولتوود، «افلاطون معتقد بود که حقیقت امور را نمی توان به صورت چیز آماده ای به دست آورد، بلکه در نتیجه اندیشه و گفتگو فراهم می آید و در نتیجه گفتگو و نقادی، ذهن به تدریج به سوی طلب حقیقت به حرکت درمی آید». در نظر افلاطون، هنر گفتگو؛ یعنی پرسیدن و پاسخ گرفتن و توانایی دادن تعریف یک چیز به دیگری و گرفتن تعریف درسی از او، تنها راه رسیدن به زیبایی مطلق و وقوف به حقیقت بود. او در جمهوری می گوید: «هنگامی که هر کسی به وسیله دیالکتیک بکوشد که از راه استدلال عقلی و جدا از همه ادراک های حسی، راه خود را به سوی چیستی (ماهیت) هر چیزی بیابد و دست برندارد، تا این که به وسیله خود تعقل، ماهیت خبر را دریابد، به غایت آنچه معقول است برسد». افلاطون در تمامی حیاتش به کلمات نوشته شده، به ویژه رساله رسمی فلسفی، بدگمان بود. آموزش های او کاملا شفاهی بود. او همواره بیان اندیشه را در قالب نوشته، به دیده تحقیر می نگریست؛ زیرا به نظر او «نوشته هرگز نمی تواند میان دو کس پیوندی راستین برقرار کند و آن لحظه ناگهانی را که جرقه حقیقت در آن پدیدار می شود، با خود بیاورد».

افلاطون در رساله نامه شماره هفت، ناتوانی خود را در فهماندن فلسفه خویش از طریق نوشته و سخنرانی بیان می کند و گفتگو را برای چنین کاری برمی گزیند، به عنوان نمونه او نوشته است: «هیچ نوشته ای از من در این باره وجود ندارد و وجود هم نخواهد داشت، نوشتن همچون دیگر علوم برای ابراز فلسفه مناسب نیست، بلکه تنها از مراوده و زندگی مشترکی که مصروف موضوع می شود، ناگهان نوری روشن می شود، شعله ای برمی خیزد و به روح می رسد و پس از آن خود را تغذیه می کند». نکته ای که می توان به خوبی از نوشته های افلاطون دریافت، این است که بنیاد هر کوششی برای نیل به حقیقت، در واقع ارتباط است و آدمی در انزوا نمی تواند به حقیقت برسد. آدمی از لحاظ وجودی همواره با نقص ها و کمبودهایی روبروست که این امکان را که بتواند به تنهایی به حقیقت برسد، از میان می برد. از این رو، او نیازمند پیوند با دیگران است و گفتگو برترین شکل ارتباط میان آدمیان و مطمئن ترین راه نیل به حقیقت محسوب می شود. ویژگی ممتاز گفتگوی افلاطونی آن است که هر گونه عقیده جزمی را از میان برمی دارد. بدین سان خرد می تواند به سوی حقیقتی پیش رود که خواهان کشف آن است.

یاسپرس در وصف گفتگوی افلاطونی می نویسد: «گفتگو طریق حقیقت است، اما کسی که با دیگری گفتگو می کند، اگر مخالف حقیقت باشد، از پای درمی آید. گفتگو با کسی که مخالف حقیقت است و می خواهد دهان حریف را ببند، بی معنی است. از این رو، صاحبان عقاید جزمی و نیست انگاران (نیهیلیست ها) مخالف گفتگو هستند. اینان از گفتگو خاصیت طبیعی اش را سلب می کنند. همه قدرت هایی که مخالف حقیقت اند، مانع گفتگو می شوند و اگر بتوانند، گفتگو با طرف مخالف را ممنوع می کنند». افلاطون نشان می دهد که چگونه گفتگو ممکن است به از پای درآوردن حقیقتی بیانجامد. او با نشان دادن شگردهایی که سوفیست ها به کار می برند، آشکار می سازد که یگانه قصد آنها، اقناع کردن حریف است، کاری که هر گفتگوی اصیلی را به جدلی بی پایان بدل می کند.

منـابـع

سيد ابوالفضل جعفرنژاد- مقاله نگاهی به پيشگامان گفتگو

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد