شیوه تعامل پیامبر اکرم با اهل کتاب

فارسی 7034 نمایش |

از آنجا که رسول خدا (ص) علاوه بر رسالت معنوی به تأسیس حکومت در مدینه نیز دست زده اند، از جهات مختلفی شیوه مواجهه پیامبر با اهل کتاب قابل تأمل و بررسی است.

رفتار پیامبر با اقلیتها

یکی از مسایل عصر، شیوه تعامل نظامهای سیاسی با اقلیتهای مختلف دینی، قومی، نژادی و... است. از این رو است که در جامعه جهانی، تاریخچه حمایت از حقوق اقلیتها، پیشینه ای قابل توجه خصوصا در قرن بیستم دارد. از این رو در کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد، سخن از اعتقاد و عمل به مذهب به عنوان حقوق اقلیتها است و حق ابراز عقیده و مذهب در عبادات و رسوم مذهبی و همچنین عمل به مذهب و تعلیم آن مورد تأکید است و در اعلامیه های رفع کلیه اشکال تبعیض مذهبی و اعتقادی (نوامبر 1981) مجمع عمومی، [سازمان ملل] آزادی فکر و وجدان (نفس)، مذهب یا عقیده را به صورت عملیاتی تعریف نموده اند و یا سخن از حق عدم اعمال تبعیض علیه اقلیتها و ... است.
در چنین فضایی، بررسی تعامل پیامبر (ص) با اهل کتاب که اقلیتهای عصر نبوی بودند، موضوعیت یافته و شیوه مواجهه رسول اکرم با آنان قابل مطالعه است و این پرسشها را تولید می کند که آیا در رفتار پیامبر با اهل کتاب، حقوق آنان رعایت می گردید؟ آیا سنت و سیره نبوی، احترام به حقوق اقلیتها است؟ برخورد خشونت آمیز پیامبر و یارانش خصوصا با برخی از یهودیان مدینه را چگونه می توان تفسیر نمود؟ حکومتهای اسلامی معاصر و مسلمانانی که می خواهند سنت نبوی را احیاء کنند، با تأسی به سنت و سیره پیامبر، امروزه با اقلیتهای دینی چگونه برخوردی داشته باشند؟ آیا می توان با اتکاء به سنت دینی- اسلامی، کنفوانسیون ها، مواد حقوقی و اعلامیه های بین المللی و جهانی را پذیرفت؟
پاسخ روشن بدین پرسشها، هرگز آسان نیست. هر کدام از این پرسشها که مسایل امروز جهان نیز می باشند، نیاز به تحقیق و تدقیق و تأمل دارند. در این نوشتار مسئله رفتار پیامبر با پیروان ادیان از منظر یاد شده کمتر مورد توجه قرار می گیرد و به عبارت دیگر، حقوق سیاسی و اجتماعی اقلیتها در حکومت اسلامی گرچه مسئله بسیار مهمی است، اما چون این تحقیق بر رویکرد تربیتی و اخلاقی سنت و سیره نبوی تمرکز عمده دارد، در حاشیه و به صورت پیرامونی مورد بحث قرار می گیرد و مسئله رفتار پیامبر با اقلیتها از زاویه دیگری بسط خواهد یافت.
از منظر دیگری نیز رفتار پیامبر با مسیحیان و یهودیان مسئله برانگیز و درخور پژوهش جدی است. از یکسو بنابر نص قرآنی، پیامبر خدا (ص) مظهر رحمت الهی بود و این رحمت نیز خاستگاه آسمانی دارد و رمز و راز موفقیت پیامبر در رسالت نیز به همین عطوفت، رحمت و مهربانی ایشان باز می گردد. بدون ورود تفصیلی بدین مدعا حداقل دو آیه زیر مؤید مطلب نقل شده اند: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین؛ و ای رسول ما تو را نفرستادیم، مگر آنکه رحمت برای اهل عالم باشی.» (انبیاء/ 107) «فبما رحمة من الله لهم ولو کنتفظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ رحمت خدا، تو را با خلق مهربان و خوشخوی گردانید. اگر تندخوی و سخت دل بودی، مردم از گرد تو پراکنده می شدند.» (آل عمران/ 159)
اگر پیامبر مظهر رحمت و عطوفت است، جنگ ها، عکس العمل خشونت آمیز و برخورد قهرآلود خصوصا با برخی یهودیان مدینه را چگونه می توان تفسیر نمود؟ چه مسایل، منابع و مستنداتی سبب می شود که مستشرقین غربی و گاه حتی نخبگان دینی آنها اسلام را دین شمشیر بشناسند؟ آیا اعمال خشونت با ابلاغ رسالت دینی، فرهنگی و معنوی قابل جمع است و آیا غایات تربیتی و اخلاقی با تحکم و اجبار قابل تحققند؟ البته برخی مستشرقین و محققین غربی انصاف به خرج داده و تهمت زورمدار و شمشیر محور بودن پیامبر دین اسلام را نفی نموده اند. از منظر تربیتی و اخلاقی و به تبع پرسشهای فوق، می توان گفت با توجه به سنت و سیره نبوی در رفتار پیامبر با اهل کتاب، اصل بر عطوفت، رأفت و رحمت بوده و خشونت و اجبار، صبغة عارضی و قهری دارد.
بررسی مسئله رابطه با اهل کتاب از نگاه اسلامی از زوایای مختلف قابل بررسی است. از جمله می توان این تعامل را با تمرکز بر آیات و نصوص قرآنی بررسی نمود. در این زمینه آیات گویا و به نسبت قابل توجهی وجود دارند که با ورود بدان ها، می توان شیوه مواجهه مسلمین با اهل کتاب را استخراج نمود. خداوند می فرماید: «لاینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین* انما ینهیکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون؛ خدا شما را از دوستی آنانی که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون نراندند، نهی نمی کند تا بیزاری از آنها جویید، بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتار کنید که خدا، مردم با عدل و داد را بسیار دوست می دارد و تنها شما را از دوستی کسانی نهی می کند که در دین با شما قتال کرده و از وطنتان بیرون کردند و بر بیرون کردن شما هم دست شدند تا آنها را دوست نگیرید و کسانی از شما که با آنان دوستی و یاوری کنند، ایشان به حقیقت ظالم و ستمکارند.» (ممتحنه/ 8- 9)
هم چنین، شیوه تعامل حضرت امیر (ع) با اهل کتاب بسیار پندآموز و سازنده است. این موضع عجیب و مهم ایشان که در خطبه 27 نهج البلاغه آمده است، جای مراجعه دارد: «به من خبر رسیده که یکی از آنان (لشکریان معاویه) به خانه زن مسلمان و غیر مسلمانی (المعاهده) که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده است، وارد شده و خلخال، دستبند و گردنبند و گوشواره های آنها را از تن آنها بیرون آورده است... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و به جا است.» «فلو ان امراة مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما، بل کان به عندی جدیرا»
این گونه رفتارهای علوی هم پیامهای سیاسی دارند و هم درس های تربیتی و اخلاقی که البته باید در مکتوبی جداگانه به صورت مبسوط مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. گرچه حضرت امیر (ع) مبرزترین شاگرد مکتب پیامبر اسلام است و مواضعش از الگو و اسوه نبوی تبعیت می نماید. حاصل آنکه، تمرکز اصلی نوشتار حاضر فقط بر رفتار و مواضع نظری و عملی شخصی پیامبر (و نه حتی نزدیکترین پیروانش) با اهل کتاب تمرکز خواهد داشت.

پیامبر و اهل کتاب

در یک دسته بندی و مقوله بندی ثنایی تعامل پیامبران با پیروان سایر ادیان را می توان در دو سطح متفاوت قالب بندی نمود؛ اول: رفتار با نخبگان و دوم: رفتار با غیر نخبگان.

رفتار پیامبر با نخبگان اهل کتاب
مواضع حضرت رسول در برابر نخبگان اهل کتاب نیز در چهار شکل زیر متصور است: یا پیامبر خود موضع سیاسی نیز داشت و یا نداشت و صرفا به عنوان پیام دینی و اخلاقی محض با نخبگان اهل کتاب ارتباط می گرفتند و نخبگان اهل کتاب نیز یا سیاسی بودند و یا نبودند (یعنی نخبگان خصوصا دینی که حاصل بار فرهنگی ادیان گوناگون بوده اند).
مجموعه ترابط پیامبر با نخبگان اهل کتاب در مکه، از آن رو که هنوز حکومت اسلامی تأسیس نشده و پیامبر در اختفا و تحت فشار مشرکان بودند، در ذیل موضع دینی و رفتار اخلاقی و معنوی قابل تفسیر است. از مصادیق بارز ارتباط پیامبر خدا با نخبگان سیاسی، تعاملات پیامبر با حاکم حبشه، «نجاشی»، است که با هجرت عده ای از مسلمانان آغاز گردید. می دانیم که در سال پنجم بعثت، گروهی از مسلمانان به دستور رسول اکرم (ص) و به سرپرستی جعفربن ابی طالب راهی حبشه گردیدند. هجرت به حبشه به گفته مورخین دو بار و با فاصله نزدیک صورت گرفته که تعداد آنها جمعا به بیش از 80 نفر می رسیده است. اینان هم از دست مشرکان قریش مصون مانده و هم پیام اسلام را به خارج از جزیرة العرب می رساندند.
انتخاب حبشه نیز احتمالا به چند جهت بوده است؛ از سویی «نجاشی» در میان حاکمان عصر، مردی عادل بوده، چنانچه پیامبر نیز به مهاجرین فرمود که در آنجا پادشاهی غیر ظالم حاکم است. از سوی دیگر ایران و پادشاهان آن به خاطر روابطی که بین آنها و قریش بوده، امکان داشت که مهاجرین را به قریش تسلیم کنند و لذا چنین هجرتی به آن مناطق صورت نگرفت. وقتی قریش از این مهاجرت مطلع شدند، تصمیم گرفتند که به حبشه رفته و حاکم آنجا را قانع کنند که اینها را بازگرداند و در این مسیر با هدایایی، ابتدا زبدگان دربار را تطمیع نمودند. اما نجاشی مدعای آنان را مشروط به شنیدن کلمات مهاجرین نمود. وقتی مهاجرین به دربار فراخوانده شدند، تصمیم گرفتند که یک نفر به نمایندگی آنها سخن بگوید.
جعفرابن ابی طالب که این مسئولیت را پذیرفته بود، وقتی نگرانی همراهان را دید، گفت: «من آنچه را از راهنما و پیامبر خود شنیده ام، بدون کم و زیاد خواهم گفت.» جعفر در مقابل حاکم از وضعیت جاهلی خودشان و سپس تحولی که پیامبر ایجاد نمود و سختگیری های قریش گفت. سخنان او بر نجاشی مؤثر افتاد و [نجاشی] از او خواست تا مقداری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخواند. جعفر آیاتی چند از آغاز سوره مریم را خواند و به خواندن آیات این سوره ادامه داده و نظر اسلام را درباره پاکدامنی مریم و موقعیت عیسی روشن ساخت. هنوز آیات سوره [مریم] به آخر نرسیده بود که صدای گریه شاه و اسقف ها بلند شد و... نتیجه آنکه توطئه مشرکان در نزد نجاشی بی اثر ماند و مهاجرین نزد نجاشی محبوب شده و ماندند.
برخی نکاتی که از داستان مهاجرت به حبشه قابل ذکرند، به قرار زیر است:
1) این ارتباط به صورت مستقیم و از سوی شخص پیامبر نبود، ولی چنانچه در جملات جعفر دیدیم، او گفت که کلماتی را که از رسول خدا شنیده ام، می گویم و از این رو تعامل غیر مستقیم پیامبر با نجاشی به عنوان حاکم سیاسی آن سامان قلمداد می گردد.
2) این تعامل سبب شد که زمینه و بستر برای ارتباطات دیگر به صورت مشخص تر و با اعزام سفرا ادامه یابد. چنانچه در تاریخ دو نامه از سوی پیامبر به زمامدار حبشه ثبت شده است: اول دعوت به سوی اسلام و سفارش درباره مهاجرین، و دوم راجع به اعزام مهاجرین به مدینه و....
به عبارت دیگر، نجاشی از مصادیقی است که هم در مقطعی که پیامبر موضع دینی و معنوی محض در مکه داشت را دربر می گیرد (نامه اول) و هم مقطعی که پیامبر دست به تأسیس حکومت زده و علاوه بر موضع معنوی و دینی، موضع سیاسی نیز داشت (نامه دوم).
قاصد نامه اول (عمروبن امیه) به قدری دقیق و روان شناسانه طرح مسئله نمود که فضای محبت را قبل از قرائت نامه فراهم نمود. او ضمن تشکر پیامبر از پذیرش مهاجرین، مراتب محبت و اخلاص را به قدری بالا برد که نجاشی را از خود و مسلمین را از وی دانست و نیز شهادت و گواهی انجیل (مورد اعتقاد نجاشی) درباره محمد و اسلام را پذیرفت. شیوه طرح بحث که قطعا به توصیه پیامبر (ص) بود، از جهت تربیتی و اخلاقی مؤثر بود و مخاطب را جذب می نمود. خصوصا اینکه در متن نامه درباره حضرت عیسی آمده است که، «گواهی می دهم عیسی بن مریم مخلوق و کلمه خدا است که آن را به مریم القاء فرمود. پس مریم به وجود عیسی آبستن گشت و آفرید خدا او را از نفخ روح، چنانکه آدم را بیافرید» که روایتی دلپذیر از شیوه ولایت پیامبر مسیحیان بود.
3) از آثار این هجرت آن بود که، نخبگان دینی مسیحی نیز از حبشه برای تحقیق بیشتر وارد مکه شدند. این گروه 20 نفره پس از ملاقات [پیامبر] و با شنیدن آیات قرآن، بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نشانه هایی که در انجیل برای پیامبر موعود خوانده بودند، در وی محقق دیدند.
آیاتی که در شأن این گروه نازل گردید و پیامبر بر آنان خواند، حکایت از ظرافت، روانشناسی دقیق، مخاطب شناسی در ارسال پیام و بستر سازی برای تعلیم و تربیت و ... دارد. در آیه نازله و تلاوت شده (مائده/ 82- 84)، ضمن اشاره به دشمنی یهودیان و مشرکان با مسلمانان، درباره مسیحیان آمده است که: «لتجدن اقربهم مودة للذین امنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لایستکبرون* و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا امنا فاکتبنا مع الشاهدین* و ما لنا لا نؤمن بالله و ما جاءنا من الحق و نطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصالحین؛ و با محبت تر از همه کس با اهل ایمان، آنانند که گویند ما نصرانی هستیم؛ این دوستی نصاری با مسلمانان بدین سبب است که برخی از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حکم خدا تکبر و گردنکشی نمی کنند و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شد، بشنوند، اشک از دیده آنها جاری می شود؛ زیرا حقانیت آن را شناخته، گویند: بارالها به رسول تو محمد (ص) و کتاب آسمانی تو قرآن، ایمان آوردیم. ما را در زمره گواهان صدیق او بنویس. گویند ما چرا ایمان به خدا و کتاب حق نیاوریم در صورتی که امید آن داریم که خدا در قیامت ما را در زمره صالحان داخل گرداند.»
4) از درس های تربیتی مهم این آیه آن است که علی رغم عدم وجود ارتباط مستقیم و حضوری نجاشی با پیامبر خدا (ص)، اما وقتی نجاشی در سال نهم هجری از دنیا رفت، وقتی [پیامبر] خبر فوت او را شنیدند، متأثر گردیده و گریستند و فرمودند: «امروز مرد صالحی از برادران شما رحلت کرد، بر او نماز بخوانید.» و رسول اکرم (ص) از مدینه بر جنازه او در حبشه نماز گزارد. حداقل پیام این رفتار نبوی آن است که در گفتمان دینی، آدمیان بر همدیگر حقوقی دارند و این حقوق پس از مرگ افراد نیز برقرار است. در این عکس العمل، نوعی قدرشناسی از صالحان نهفته که برای حاضران، ایجاد شوق، انگیزه و میل برای طی مسیر صواب و صلاح می نماید.
5) با نگاهی تربیتی و از منظر روانشناسی، این پرسش جای طرح دارد که چگونه فردی می تواند از راه دور و از طریق نمایندگانش، در شرایطی که هیچ قدرت ظاهری نداشته و حتی از دست اطرافیان و بستگانش امنیت ندارد، پیامی به شاه، زمامدار و صاحب قدرت و شوکتی بفرستد و این پیام تا عمق جان آن حاکم نفوذ نماید و تأثیر روانی و تربیتی داشته باشد؟ این پرسش در صورتی اهمیت بیشتر می یابد که حتی گاه افراد مدعی تحصیلات آکادمیک در رشته های تربیتی و روانشناختی و یا صاحبان منبر و وعظ و خطابه در برقراری ارتباطی مؤثر و سازنده نه تنها با جامعه، بلکه حتی با فرزندانشان نیز عقیم می مانند! آیا این تأثیرات، حکایت از عمق و غنای اصل پیام از سویی و زیرکی، مخاطب شناسی و به کارگیری ظرافتهای تبلیغی در پیام رسان ندارد؟
6) در نهایت اشاره کوتاه و گزینشی از تعامل پیامبر اکرم با نجاشی، این امتیاز عمده را داشت که هم شامل ارتباط پیامبر در مکه که قطعا حامل هیچ بار سیاسی نبود، می شد و هم شامل ارتباط پیامبر در مکه که خواه ناخواه نماینده پیامبر می توانست سفیری معنوی و سیاسی باشد و تأثیرات این تعامل و ترابط نیز هم نخبگان سیاسی و درباری را پوشش می داد (از نجاشی تا درباریان و ...) و هم نخبگان دینی که از حبشه به مکه آمدند و در ارتباط مستقیم و نزدیک با حضرت محمد (ص) به شدت متأثر شدند و این پیام گرم، معنوی و دینی را برای حبشیان هدیه بردند. ارتباط پیامبر با نخبگان سیاسی و دینی را می توان بسط داد و از تأثیرات کلامی و غیر کلامی، مستقیم و غیر مستقیم، مکتوب و شفاهی پیامبر بر جان صاحبان قدرتی که خود به دینی ایمان داشتند و یا متولیان ادیان و فرق، سخن به میان آورد. اما مستندسازی کامل این مدعا و تحلیل محتوای مکاتبات و مراسلات و دعوتها و گفتگوهای پیامبر با نخبگان سیاسی و دینی اهل کتاب، قطعا کاری در سطح یک مقاله نیست و باید در مکتوب مستقلی پیگیری گردد، اما برای اینکه به محققان دیگری برای ادامه این پژوهش محورهایی برای مطالعه پیشنهاد گردد، عناوینی در صدر اسلام و در رفتار نبوی، مستقیم و غیر مستقیم با نخبگان اهل کتاب (سیاسی و غیر سیاسی) که می تواند با رویکردی تربیتی و روانشناختی و اخلاقی مورد مطالعه دقیق قرار گیرد، مورد اشاره قرار می گیرند:
1) نامه پیغبر اسلام به حاکم معان (از شهرهای شام) و مسلمان شدن زمامدار آن سامان.
2) نامه به پاپ اعظم (ضعاطر) و مسلمان شدن پاپ که زعامت روحانیت نصاری و زعامت دینی پیروان مسیح را داشت و حتی برخی گفته اند که از سلطان مردم بزرگتر جلوه می کرد ولی با این اقدام، به دست مردم کشته شد.
3) تحلیل محتوای نامه پیامبر به کلیه زمامدارانی که به یکی از ادیان معتقد بودند، از بعد تربیتی که غیر از «خسرو پرویز» (که بر اساس شواهدی او نیز از اقدام جسورانه و گستاخانه اش بعدا پشیمان شد)، همگی با احترام، ادب و تواضع، سفیر رسول خدا را پذیرفته و به محتوای پیام و فرستنده آن ارج نهاده اند.
4) شیوه تعامل پیامبر با نخبگان مذهبی مسیحیان نجران و داستان مباهله.

رفتار پیامبر با غیر نخبگان از اهل کتاب

این قسمت، شامل مخاطبان و مصادیقی از اهل کتاب و پیروان ادیان می گردد که یا افراد عادی و معمولی به نحوی مخاطب پیامبر قرار گرفته اند و یا اینکه حکمی، کلامی و پیامی از سوی پیامبر خدا (ص) فراگیر بوده و خاص نخبگان و برجستگان نبوده و مخاطب ویژه نداشته است. تعامل پیامبر با اهل کتاب مدینه هم قبل از هجرت به مدینه و هم پس از آن قابل مستندسازی است. گرچه عمده رفتار و سنت نبوی با اهل کتاب [پس از هجرت] به مدینه باز می گردد که پیامبر مستقیما با صاحبان کتاب سر و کار داشتند.
1) در مقطع قبل از هجرت، پس از مرگ ابوطالب، رسول خدا از سوی مشرکان مکه مورد اذیت و آزار بیشتر و مستقیم تر قرار گرفت و بر اثر این اختناق، تصمیم گرفت به محیط دیگری برود. «طائف» در آن روز مرکزیت خوبی داشت. بر آن شد تا یکه و تنها سفری به آنجا نماید. سفر به آن سامان، نه تنها ظاهرا سودمند نیفتاد، بلکه با تحریک اشراف قبیله ثقیف، عده ای پیامبر را مورد اذیت و آزار قرار دادند و آن حضرت به سختی خودش را به باغی در آن اطراف رساند و زیر درختی با خدا به استغاثه نشست. صاحبان باغ از دیدن وضع رقت بار آن حضرت متأثر شدند و به غلام مسیحی خود به نام «عداس» دستور دادند که ظرف انگوری به حضور پیامبر ببرد.
پیامبر در موقع خوردن انگور نام خدا بر زبان آورد. این اقدام، عداس را حساس کرد و پرسید که مردم شبه جزیره با این کلام آشنایی ندارند. حضرت از وی پرسید: «اهل کجایی و دارای چه آیینی هستی؟» عرض کرد: «اهل نینوا و نصرانی هستم.» حضرت فرمود: «از سرزمینی هستی که آن مرد صالح، «یونس بن متی» از آنجا است.» پاسخ پیامبر باعث تعجب بیشتر او شد. مجددا پرسید که «شما یونس بن متی را از کجا می شناسی؟» پیامبر فرمود: «برادرم یونس، مانند من پیامبر الهی بود.» سخنان پیامبر که توأم با علایم صدق بود، اثر غریبی در عداس بخشید. بی اختیار مجذوب پیامبر گشت. به روی زمین افتاد، دست و پای او را بوسید و ایمان خود را به آیین او عرضه داشت و... نکته ای که در تحلیل شیوه ارتباط پیامبر با عداس مسیحی قابل تذکر و توجه است آنکه، رفتار و گفتار نبوی تا آن حد دقیق، عمیق، مؤثر و دلنشین بود که آن فرد در لحظه ای واحد از عمری اعتقادات [خود] دست شسته و به رسالت نبوی ایمان می آورد. چنین تأثیر کلامی و تربیتی را در کجا و از سوی چه کسان دیگری می توان یافت؟ این چه مضمونی بود و آن چه قالبی که مخاطبان را مسحور می نمود و مجذوب می نماید؟
2) در مقطع بعد از هجرت، بررسی رفتار و سیره نبوی با اهل کتاب، فرصت و مجال بیش از یک مقاله می طلبد. از این رو تنها به ذکر شواهدی بسیار محدود بسنده می گردد:
پیمان دفاعی مسلمانان با یهودیان یثرب:
از آنجا که قبل از حضور پیامبر در مدینه، یهودیان در سطح شهر فعال بوده و نقش محوری داشتند، لذا آن حضرت در بدو ورود، قراردادی دایر بر وحدت مهاجر و انصار نوشت و یهودیان مدینه نیز آن را امضاء کردند. پیامبر طی شرایطی، آیین و ثروت آنها را محترم شمرد. این قرارداد، سند تاریخی مهمی است و حکایت از آن دارد که چگونه پیامبر خدا به اصول آزادی، نظم و عدالت در زندگی احترام می گذاشت و چگونه با این پیمان، یک جبهه متحد در برابر حملات خارجی پدید آورد. برخی از مواد قرارداد عبارتند از:
اول: امضاءکنندگان پیمان، ملت واحدی را تشکیل می دهند.
دوم: هر فردی از یهودیان که از ما پیروی کند و اسلام بیاورد، از کمک و یاری ما برخوردار خواهد بود و تفاوتی میان او و مسلمانان دیگر نخواهد بود و کسی حق ندارد به او ستم کند و یا دیگری را بر ضد او تحریک کرده و دشمنش را یاری نماید.
سوم: یهودیان بنی عوف (تیره ای از انصار) با مسلمانان متحد و در حکم یک ملتند و مسلمانان و یهودیان در آیین و دین خود آزادند. بندگان آنها از این بند مستثنا نیستند. یعنی آنان در آیین خود آزادند، مگر گناهکار و بیدادگران که آنان فقط خود و اهل بیت خود را هلاک می کنند.
چهارم: یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، بنی شطیبه، بسان یهودیان بنی عوف هستند و از نظر حقوق و مزایا با هم فرق ندارند.
پنجم: کسانی که با یهود همسر و همرازند، حکم خود آنان را دارند.
ششم: هیچ کس نباید در حق هم پیمان خود ستم کند در چنین صورتی باید ستمدیده را یاری نمود.
هفتم: داخل یثرب برای امضاء کنندگان این پیمان منطقه حرم اعلام می گردد.
هشتم: هرگاه مسلمانان، یهود را برای صلح با دشمن دعوت کردند، باید بپذیرند و هرگاه چنین دعوتی از طرف یهود، انجام گیرد، مسلمانان باید قبول کنند؛ مگر اینکه دشمن با آیین اسلام و نشر آن مخالف باشد و...
درباره این قرارداد نکات چندی قابل ذکرند:
1) اصل در رفتار نبوی با پیروان اهل کتاب، رحمت و صلح و دوستی بود و جنگ و ستیز، جنبه طفیلی و حاشیه ای دارد. قرارداد مورد اشاره به وضوح صفا و صمیمیت در رفتار نبوی با یهودیان که بنا به نص قرآن (مائده/ 82) در مقایسه با نصاری از مسلمانان دورتر نیز بودند، را حکایت می کند و اینجا است که برخوردهای خشونت آلود پیامبر با یهودیان در مراحل بعد را باید ریشه یابی و تحلیل نمود.
برخورد پیامبر با یهودیان بنی قینقاع پس از اهانت عده ای از این گروه به زن مسلمان (سنجاق نمودن لباس زن به ...) و در پی مشاجرات و اظهار قدرت آنها در مقابل پیامبر و یارانش بود که منجر به متارکه آنها به شام شد. یهودیان بنی نضیر، پیامبر را به قلعه خود فراخواندند، اما تصمیم به ترور آن حضرت داشتند و از این رو مورد مهاجمه واقع شدند. یهودیان بنی قریظه در ماجرای جنگ احزاب، بر خلاف قرارداد با پیامبر، با قریش و دشمنان پیامبر همکاری نمودند و... از این رو برخورد با یهودیان، جنبه عارضی داشته و به شیوه رفتار خصمانه یهودیان مربوط است که در قلب و پایتخت اسلام، مدینه، مشکل آفرینی می نمودند و لاجرم می بایست برای حفظ امنیت و صلح، چاره و تمهیدی اندیشیده می شد.
2) اگر امروزه در جدیدترین کنوانسیون های بین المللی و از طریق سازمان ملل متحد، سخن از اعاده حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی است و در ذیل دفاع از حقوق آنها، بحث از حق حیات، حق برخورداری از هویت مستقل و به دور از تبعیض، حق ایمان و عمل آزادانه به مذهب و ...، اما می بینیم که پیامبر اسلام در 14 قرن پیش، در حالی که غرب و اروپا وارد فضای قرون وسطی می شد و در زمانی که اعراب در گفتمان جاهلیت تنفس می کردند، که حتی گاه به فرزند دختر خود نیز رحم نمی کردند و نه نسل دیگران، که نسل خود را نابود می نمودند، در آن عصر قراردادی را با یهودیان امضاء می نماید که تمام حقوق دینی و انسانی را مورد توجه و به صراحت و طی مفادی طرح نموده و می پذیرد و امنیت آنان را تضمین می نماید. از جمله شبهات وارده در تعامل پیامبر خدا با اهل کتاب آن است که چرا باید اقلیت های دینی در جامعه اسلامی جزیه بپردازند؟ در پاسخ بدین اشکال گفته شده که اولا: در مواردی از اهل کتاب جزیه گرفته نمی شد؛ در مواردی بر اساس مستندات تاریخی جزیه به آنها باز پس داده می شد و نهایـتا در مواردی که جزیه اخذ می شود نیز فلسفه حکم آن است که در حالی که در جامعه اسلامی و در ذیل حکومت اسلامی امنیت و حقوق اهل کتاب به دست مسلمانان تأمین و تضمین می گردد، اما آنها نسبت به فریضه جهاد و زکات که بر مسلمانان واجب است، ملزم نبودند و لذا در صورت مشارکت ذمیان در خدمت نظام و دفاع از کیان اسلامی و دوش به دوش مسلمانان، پرداخت جزیه از آنها ساقط می گردید.
3) ممکن است گفته شود که این اقدام به حسب ضرورتهای سیاسی صورت پذیرفته و حامل بار تربیتی و اخلاقی نیست. به عبارت دیگر، این نسخه قابلیت تعقیب و پیروی را نداشته و بنا به مصالح سیاسی و خاص آن مقطع بوده است. اما وقتی شیوه رفتار پیامبر با یهودیان و اهل کتاب را در سایر موارد بدان منضم نماییم، آن گاه می توان صداقت، جدیت و عمق احترام پیامبر به دیگران را پی برد. در منابع اهل سنت آمده است که جنازه ای را از کنار پیامبر می بردند. پیامبر به خاطر احترام آن جنازه از جای برخاست. شخصی به ایشان گفت: «ای رسول خدا، این جنازه یک یهودی است.» پیامبر هم در جواب فرمود: «آیا آن جنازه یک انسان نیست؟» بله و برای هر انسانی در اسلام، ارزش و احترام و جایگاه خاص وجود دارد. و یا در مریضی حاد از یهودیان عیادت نموده و در آن حین، اسلام را بر مریض عرضه می داشتند و فرد بر اثر رفتار محبت آمیز و اخلاقی پیامبر، تحت تأثیر قرار گرفته و مسلمان می شد. و این تحول روحی افرادی از اهل کتاب، حکایت گر آن است که برخورد پیامبر بسیار عمیقتر از ارتباطات حقوقی و سیاسی و حتی تربیتی در قالب آموزشهای رسمی بود، بلکه پیامبر با تمام وجود با دیگران می جوشیدند و چون کلامی از جان دل برون می آمد، لاجرم بر دل می نشست و باعث تحول روحی و فکری مخاطب می گردید.
4) در مواردی نیز برخی از اهل کتاب از جاهای دیگر، با حضور در مدینه و طی مذاکرات علمی و طرح پرسشهای متعدد، در نهایت دست از آیین خود شسته و مسلمان می شدند. از این گونه شواهد می توان به «جارود» نصرانی اشاره کرد که از اهالی بحرین بود و با حضور در مدینه و طی پرسش و پاسخ هایی، حقانیت اسلام برای او محرز گردید و اسلام آورد.
5) از این گونه شواهد می توان استنتاج نمود که اگر پیامبر مأمور بود که بالاصاله دیگران را با حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن به دین خدا بخواند (نحل/ 125) و نه با شمشیر و زور و تحکم، در مواجهه با اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر نیز از همین مجاری، بهره کافی و وافی را می بردند؛ با مواضع حکیمانه و یا سخنان حکمت آمیز، افراد را اقناع و مجاب می نمودند و یا با موعظه نیکو و در شرایط آماده، دل ها را می ربودند و یا با جدال احسن (نیکوترین شکل مجادله)، آنها را به تعامل سالم و دوستانه دعوت می نمودند که ممکن بود با حفظ دین خود، طی قرارداد و عهدنامه و قول و قراری، ذیل حکومت اسلامی با حفظ امنیت و سلامت به زندگی ادامه دهند و یا در مواردی آنقدر تحت تأثیر قرار می گرفتند، که به آیین نبوی روی آورده و از باورهای سابق دست می شستند.

نتیجه

1) پیامبر با اهل کتاب چه در زمانی که در موضع قدرت بودند و چه در موضع ضعف بودند، تعامل مثبت و سازنده داشتند، تا حدی که برخی از حتی نخبگان اهل کتاب صرفا از طریق نامه و یا ارسال سفیر و از طریق ارتباط غیر مستقیم با پیامبر، مسلمان می شدند.
2) برخورد خشونت آمیز و قهرآلود پیامبر با برخی از اهل کتاب و خصوصا یهودیان، از حقایق غیر قابل انکار است. به عبارت دیگر، اسلام هم دین رحمت است و هم دین خشونت. اما سخن آنجا است که از این دو، کدام نقش کلیدی تر و محوری تری دارند؟ از آنجا که پیامبر، بارزترین خلیفه خدا در روی زمین و مظهر جمال و جلال الهی است و خداوند نیز هم رحمان است و هم منتقم، هم رحیم است و هم جبار؛ پیامبر نیز به عنوان جانشین خدا باید هم اهل رأفت باشد و هم [اهل] شمشیر؛ ولی مهم آن است که کدام یک از این دو بر دیگری سیطره و سبقت دارد و کدام یک در خدمت آن دیگری است؟ پاسخ این پرسش درباره خداوند بنا به آنچه در دعای جوشن کبیر آمده، این است که رحمت خدا واسعه و فراگیر است و رحمت خداوند بر غضبش تقدم و پیشی گرفته است: «یا من سبقت رحمته غضبه» (مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر، فراز 19) از این رو پیامبر نیز باید ابتدا و بالاصاله مظهر رحمت خدا باشد و در صورت ضرورت اهل غضب باشد. به عبارت دیگر، شیوه برخورد عطوفانه و مشفقانه پیامبر با اهل کتاب از یک مبنای محکم اعتقادی برخوردار بوده و تعامل اخلاقی و تربیتی پیامبر، دارای مبانی و اصولی است که می بایست مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار گیرد.
3) گرچه رفتار پیامبر با اهل کتاب در بیش از 14 قرن پیش، حتی در آن سطح که در قالب قراردادهای حقوقی و سیاسی نیز آمده است، با جدیدترین کنوانسیون های حقوق مدنی و سیاسی برابری می کند، اما ترابط پیامبر با اهل کتاب در سطح حقوقی و مدنی و سیاسی خلاصه نشده و گفتمان حاکم بر ارتباطات پیامبر با پیروان ادیان دیگر، عمدتا اخلاقی، معنوی و تربیتی بود و از این رو بسیاری از افراد در مواجهه با پیامبر، مسحور و شیفته ایشان شده و تسلیم دینی می شدند که او عرضه می نمود.
4) شیوه ارتباط پیامبر با اهل کتاب نیز گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم، مکتوب و شفاهی و... بود و مخاطبان نامه ها و کلمات پیامبر نیز یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و صابئین بودند؛ این مخاطبین نیز در دو سطح نخبگان و فراتر از نخبگان قابل دسته بندی اند، که به حسب ضرورت و موقعیت مخاطب، از سه طریق حکمت، موعظه حسنه و یا جدال احسن (بهره گیری از بهترین شیوه های جدل) مورد دعوت و مذاکره قرار می گرفتند.

منـابـع

جعفر سبحاني- فروغ ابديت- جلد 1

سیدمحمود طالقاني- پرتوي از قرآن- جلد 5

يادنامه استاد شهيد مرتضي مطهري- جلد 2

محمد منصورنژاد- مقاله رفتار پيامبر با پيروان اديان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد