علیت و تناقض با اعجاز

فارسی 4195 نمایش |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای را در مورد معجزه انبیاء ذکر نموده اند که اگر قانون علیت را به طور کلی و عمومی بپذیریم، یعنی بگوییم هر چیزی که در جهان به صورت پدیده پیدا شد، بدون علت امکان ندارد. هیچ پدیده ای در جهان بدون علت محال است به وجود بیاید. و اگر قائل به اصل سنخیت میان علت و معلول باشیم که می گوید: درست است که هر پدیده ای بدون علت به وجود نمی آید اما این طور نیست که هر چیزی که ما نام (علت) رویش بگذاریم صلاحیت داشته باشد که هر معلولی از آن پیدا بشود، بلکه هر علتی فقط صلاحیت برای یک معلول خاص را دارد و هر معلولی امکان پیدایش از یک علت معین را دارد و بس.
وقتی که اصل علیت را با اصل سنخیت میان علت و معلول پذیرفتیم، آن وقت مجبوریم بگوییم که هر معلول خاص فقط از علت خاص خودش امکان صدور دارد و بس، و هر علت خاص فقط معلول خاص خودش را ایجاد می کند و بس، و شما نمی توانید آن را نقض کنید بگویید من می توانم نشان بدهم گاهی یک معلول از چند علت پیدا می شود، مثل اینکه در قدیم می گفتند که حرارت از آتش پیدا می شود، از خورشید پیدا می شود. وقتی که چنین رابطه زنجیری و قطعی میان اشیاء وجود دارد، آن وقت چطور معجزه می آید این را از غیر مجرای عادی خودش به وجود می آورد. معنایش این است که معلولی را علتی به وجود بیاورد که علت آن نیست، معلولی به وجود بیاید از غیر راه علت خودش.
آنها خیال می کنند که آوردن معجزه عقلا امکان ندارد، چون ناقص قانون علیت است، یعنی ما مخیر هستیم بین نفی قانون علیت و پذیرفتن معجزه و یا نفی معجزه و پذیرفتن قانون علیت و امر دایر بین این دو تا است. اینها می گویند اگر ما قانون علیت را بپذیریم معنایش صدور هر معلولی از علت خاص خودش می باشد. حرارت از آتش صادر می شود، از این جهت معنی ندارد بگوئیم حرارت از یخ تولید می گردد. همین طور روئیدن گیاه پیدایش حیات، زنده شدن انسان، مردن و مریض شدن و شفا یافتن او همه اینها معلولاتی است که علل خاصی دارند، اگر چیزی برخلاف این جریان علی و معلولی صورت گیرد معنایش نپذیرفتن قانون علیت می باشد. پس تقریر شبهه این است که این طور که شما معجزه را تبیین کردید باید قانون علیت نقض شود و نقض قانون علیت مساوی است با عدم اعتبارش. اگر یک جا استثنا پیدا کرد معلوم می شود، علی و معلولی در کار نیست. به هر حال آنها در این شبهه می گویند: هر پدیده مادی، علت خاصی دارد که می توان آنرا به کمک آزمایشهای علمی شناخت، و ناشناخته بودن علت پدیده ای که معلول نقص ابزارهای آزمایشگاهی می باشد را نمی توان دلیلی بر عدم وجود علت عادی برای پدیده ای قلمداد کرد. بنابراین، پدیده های خارق العاده را تنها به این عنوان می توان پذیرفت از علل و عوامل ناشناخته ای به وجود می آیند. و حداکثر، آگاهی از علل آنها در زمانی که هنوز ناشناخته هستند را می توان امری اعجازآمیز به حساب آورد. و اما انکار علل قابل شناخت به وسیله آزمایشهای علمی، به معنای نقض اصل علیت و مردود است.

عناصر منطقی شبهه:
1- بر پدیده های جهان قانون علیت حاکم است. و هر پدیده مادی، علت خاصی دارد. اگر چیزی بر خلاف این جریان علی و معلولی صورت گیرد معنایش نپذیرفتن قانون علیت می باشد.
2- در حالی که پدیده های خارق العاده، از علل و عوامل ناشناخته ای به وجود می آیند.
3- در نتیجه آوردن معجزه عقلا امکان ندارد، چون ناقص قانون علیت است

پاسخ شبهه

اصل علیت، بیش از این، اقتضائی ندارد که برای هر موجود وابسته و معلولی، علتی اثبات شود و اما اینکه هر علتی باید لزوما قابل شناخت به وسیله آزمایشهای علمی باشد به هیچ وجه لازمه اصل علیت نیست و دلیلی هم بر آن نمی توان یافت زیرا برد آزمایشهای علمی، محدود به امور طبیعی است و هرگز نمی توان وجود یا عدم امور ماوراء طبیعی یا عدم تأثیر آنها را به وسیله ابزارهای آزمایشگاهی، ثابت کرد. و اما تفسیر اعجاز به آگاهی از علل ناشناخته، صحیح نیست زیرا اگر این آگاهی از راه علل عادی، به دست آمده باشد تفاوتی با سایر پدیده های عادی نخواهد داشت و به هیچ وجه نمی توان آن را امری خارق العاده به حساب آورد، و اگر آگاهی مزبور به صورت غیر عادی، حاصل شده باشد هر چند امری خارق العاده خواهد بود و در صورتی که مستند به اذن خاص خدای متعال و به عنوان دلیلی بر صدق نبوت باشد یکی از اقسام معجزه (معجزه علمی) به شمار خواهد رفت. چنانکه آگاهی حضرت عیسی (ع) از خوراکها و اندوخته های مردم، یکی از معجزات آن حضرت شمرده شده است. (آل عمران/ 49) ولی نمی توان معجزه را منحصر به همین قسم دانست و سایر اقسام آن را نفی کرد.
معجزه واقعیتی است که هیچ گونه منافاتی با قانون علیت ندارد. هر معلولی علتی می خواهد که قدر متیقن آن علت فاعلی است و این قانون به هیچ وجه قابل نقض نیست، یک معنی بدیهی است که اگر چیزی وجودش از خودش نیست ناچار از غیر است. آن غیر بدیهی است که اگر چیزی وجودش از خودش نیست ناچار از غیر است. آن غیر باید وجود به این افاضه نماید. ولی این معنایش آن نیست که معلولها همیشه از عوامل عادی شناخته شده، صادر می شوند، بلکه این قانون همین اندازه اقتضا می کند که ما برای هر معلولی، عللی قائل شویم و از همین راه است که ما از وجود کل جهان به وجود خدا پی می بریم، علیت خدا برای این است که جهان معلول است. وجودش فقیر است و بدون علت نمی شود اگر ما پذیرفتیم که بهبود یافتن مریض همیشه از راه خوردن دارو حاصل نمی شود. بلکه راه دیگری هم هست، این نقض قانون علیت نیست. و بدل شدن یک جسم بی جان مثل عصای حضرت موسی به یک جسم جاندار یک راه طبیعی دارد و آن این است که باید حیوان آن را بخورد و در بدن حیوان هضم شود و به صورت نطفه یا تخم در آید و سپس به موجود جانداری تبدیل شود.  و یا تبدیل به خاک شده و بعد از مدتی به صورت علف غذای حیوانی شده به جاندار تبدیل شود.
حال اگر راه دیگری هم باشد که با پیمودن آن ممکن است موجود بی جان تبدیل به جاندار شود، در این صورت قانون علیت ما نقض نشده بلکه علت جدیدی کشف شده است. وقتی که می گوییم پیامبری مرده ای را زنده کرد. یعنی خدا یک قدرتی به او داده بود که به اذن او این قدرت را به کار گرفت. این قدرت علت بود زیرا در پیدایش یک پدیده ای در زنده شدن مرده ای و در شفا یافتن مریضی، مؤثر بود. کار پیامبر به کار گرفتن یک قوه نفسانی است که خداوند متعال به او مرحمت کرده است ولی قابل تعلیم و تعلیم نیست و دیگران نمی توانند به آن دست یابند ولی به هر حال علت است. پس حاصل جواب این شد که پذیرفتن معجزه ناقض بودن قانون علیت نیست، بلکه پذیرفتن علتی است برای پدید آمدن امری امانه از سنخ علل مادی، بلکه علتی است معنوی که به موهبت پروردگار متعال در نفس پیامبر تحقق پیدا می کند و قابل تعلیم و تعلم هم نیست. اگر مرده ای به طور اعجاز زنده می شود، آن هم حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون حضرت عیسی بن مریم (ع) بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون آفرینش نیست، اشکال کار این است که بشر تمام سنت ها و قوانین حاکم بر جهان هستی را نمی شناسد.
در بسیاری از موارد، آن چه را که به عنوان قانون و سنت الهی می شناسد قشر قانون است، نه قانون واقعی. مثلا ما خیال می کنیم متولد شدن انسان زنده همواره متوقف بر ازدواج دو نفر می باشد، درحالی که این هم قشر سنت است نه خود سنت. آفرینش حضرت عیسی بدون پدر قشر سنت را بر هم زده است نه خود آن را. این که قانون و مقررات نظام عالم آفرینش تخلف ناپذیر است سخنی است و این که آیا قوانین که ما شناخته ایم، قانون های واقعی جهان است یا قشری از قانون سخنی دیگر است. معنای معجزه بی قانون بودن نیست. وقتی با اراده پیغمبر و یا امامی کار خارق العاده ای صورت می گیرد، شرایط عوض می شود یعنی یک روح پاک و نیرومند متصل به قدرت لایزال الهی شرایط را تغییر می دهد، و قانون دیگری حکمفرما می شود، ممکن است از وسائل عادی و راه های شناخته شده نباشد که در معجزه حتما این گونه است.

اقسام علت

علت بر دو قسم است. یکی علت های طبیعی که به وسیله حس و تجربه و علوم طبیعی قابل کشف و شناخت است و دسته دیگر، علت های ماوراء طبیعی یا متافیزیکی که به خاطر تفاوت حوزه آن نه به وسیله علوم طبیعی و فیزیکی قابل شناخت است و اثبات و نه قابل ابطال. علت های ماوراء طبیعی که سبب پیدایش معجزات می شود برای انبیاء شناخته شده است و برای خدا نیز معلوم و معین است منتهی دیگران نه آن را می شناسند و نه می توانند بشناسند مگر این که از حوزه طبیعی خارج شوند. برای این قسم دوم نیز دو تبیین می توان ارائه نمود، اول این که خدای متعال آفریننده طبیعت و ماوراء طبیعت است و محیط علی کل شئ است. او به همان اندازه که علل طبیعی دارد علل ماوراء طبیعی نیز دارد و بلکه علل طبیعی نسبت به علل ماوراء طبیعی کسری را تشکیل نداده و به حساب نمی آیند.
شاید بتوان گفت عالم طبیعت نسبت به ماوراء طبیعت، همچون حلقه انگشتری در یک بیابان وسیع است. و سر این که هیچ کسری را تشکیل نمی دهد این است که طبیعت از جنسی است که ویژگی ها و ابعادی دارد که عوالم دیگر که محیط بر آن است فاقد این ابعاد و اندازه ها است. لذا موجودی که مبعد است نسبت به موجودی که بعد ندارد نمی تواند کسری را تشکیل دهد. بنابراین، آن چه که در طبیعت هرگز از طریق علل طبیعی پدید نمی آید (مثل معجزه) به وسیله علل ماوراء طبیعی پدید می آید و در عین حال، یک امر خارق العاده نیز هست و دارای علل و اسباب ویژه خود نیز هست که البته برای عموم، ناشناخته است و برای خصوص، شناخته شده است.

میان عالم طبیعت و عالم ماوراء طبیعت سنخیت وجود دارد.
عوالم ماوراء طبیعت نسبت به طبیعت و یا هر عالمی نسبت به عالم مادون خود سنخیت دارد. سنخیت آن هم به این دلیل است که جهان طبیعت رقیق شده و ضعیف شده و ظل و سایه ملکوت است و ملکوت نیز ظل و سایه تصویر عالم جبروت است. مثال این سنخیت، مثال سنخیت سایه و صاحب سایه است، سنخیت دریا و موج و سنخیت خورشید و نور خورشید. اما این دو عالم، همتا نیستند بلکه در طول همدیگر هستند و یکی تام است و دیگری ناقص. چنان که بین بودن و نفس چنین سنخیتی هست و با این که نفس، موجود ملکوتی و ماوراء طبیعی است با جسم اتحاد برقرار می کند. و یکی از دلایل سختی مرگ نیز همین اخت شدن شدید روح و بدن است.

اوج گرفتن و نازل شدن، نوعی سنخیت است.
به اعتقاد ادیان؛ هنگامی که ملکی از آسمان نزول می کند همین نزول کردن یعنی سنخیت داشتن با عالم پایین. به گونه ای که اگر جبرئیل با زمین سنخیت نداشت امکان ورودش در زمین نبود و اوج گرفتن نفس پیامبر به معراج نیز حکایت از سنخیت آن با معراج دارد.

معجزه علت ماوراء طبیعی دارد.
یکی از تعبیرهای معجزه که مورد پسندتر نیز می باشد این است که ماوراء طبیعت بر طبیعت احاطه داشته و به اذن الله بر آن تأثیر می گذارد. چنان که در خشکسالی که نماز باران خوانده می شود خداوند به ملائکه ای که مسئول ابرها هستند دستور می دهد که ابرها را آورده و باران ببارد. علیت ماوراء طبیعت از نظر عقل و نقل هیچ مشکلی ندارد و اگر چه این علل ماوراء طبیعی تحلیل طبیعی ندارد، تعبیرهای طبیعی هم که گاه از این امور شده دلیل ضعف کسانی است که این تعبیرها را بیان می کنند نه ضعف و شکست اصل علیت.

قانون علیت و اراده خدا

اسلام، قانون علیت را می پذیرد، از نظر اسلام، اگر سببی تحقق یابد و مانعی بر سر راه آن نباشد، معلول هم تحقق می پذیرد. چنانکه وجود علت، منشأ وجود معلول است، وجود معلول نیز حکایت از وجود علت می کند. اگر احتراقی تحقق یابد، معلوم می شود که سوزاننده ای وجود داشته است و اگر سوزاننده ای وجود داشته باشد، احتراق هم متحقق می شود. مگر این که مانعی بر سر راه آن باشد.در عین حال، علل و اسباب، استقلال محض ندارند. درست است که علل و اسباب، تأثیر می بخشند، ولی مؤثر بودن آنها به اذن خداوند است.
در حقیقت، اگر اذن خداوند نبود، هیچ یک از اسباب و علل، تأثیری نداشتند. چرا که سررشته تدبیر همه امور، در کف قدرت اوست. چنانکه قرآن کریم می گوید: «ثم أستوی علی العرش یدبر الأمر ما من شفیع الا من بعد اذنه؛ سپس خداوند بر عرش مستولی شد و به تدبیر امور پرداخت. هیچ شفیعی نیست مگر به دنبال اذن او.» (یونس/ 3) گویی علل و اسباب، واسطه ها و شفیعهایی هستند به سوی معلولات و مسببات و اگر اینها نباشند، دست هیچکس به دامن آنها نمی رسد، اما این واسطه ها نیز کار وساطت و شفاعت را بعد از اذن، بر عهده گرفته اند. این نظام، نظام جبر و تفویض نیست. اگر نظام جبر باشد، هیچ واسطه ای برای تأثیر مطرح نیست، بلکه علت مستقیم و بلاواسطه همه چیزها (حتی فعل آدمی) خود او (خدا) است و اگر نظام تفویض باشد، او هیچ کاره است و هر علت و سببی با استقلال تام، اثر می بخشد. ولی اگر نظام، نظام طولی و نظام «امر بین الأمرین» باشد، همه اسباب و علل طولی، تحت فرمان اویند و به اذن او در معلولات و مسببات تأثیر می کنند.
به همین جهت است که قرآن کریم، آنجا که کلمه طیبه را به شجره طیبه، تشبیه می کند، می فرماید: «تؤتی اکلها کل حین باذن ربها؛ شجره طیبه، میوه خود را هر زمان به اذن پروردگارش می دهد.» (ابراهیم/ 25) یعنی شجره طیبه، در میوه دادن خود مستقل نیست، بلکه مأذون است به اذن مقام ربوبیت.
خلاصه اینکه تمام علل و اسباب (چه آنهایی که برای انسان زیان دارند و چه آنهایی که سود می بخشند) همه و همه با اذن پروردگار سود و زیان می رسانند. درباره نجواهای شیطانی دشمنان که وسیله حزن و اندوه مؤمنان می شود، می فرماید: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله؛ جز این نیست که نجوا از شیطان است تا مؤمنان را محزون کند، حال آنکه جز به اذن خداوند، ضرر و زیانی به ایشان نمی رساند.» (مجادله/ 10) البته هر نجوایی از شیطان نیست.

تأثیر معجزه نیز به اذن خدا است

کاری که پیامبران به عنوان معجزه و امر خارق العاده ای انجام می دهند، نیز به اذن پروردگار است. درست است که طبق مبانی دینی، انبیا از قوه ای برخوردارند که به وسیله آن، تصرف در طبیعت می کنند و کارهایی عجیب انجام می دهند که انسانهای عادی از انجام آنها عجز دارند، ولی آنها نیز همچون سایر علل و اسباب، تا مأذون نباشند، کاری انجام نمی دهند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و ما کان لرسول أن یأتی بآیة الا باذن الله؛ هیچ فرستاده ای را نرسد که بدون اذن خداوند، آیت و معجزه ای بیاورد.» (غافر/ 78) از این آیه استفاده می شود که همان طوری که موجودات عالم هستی (چه در نظام طولی و چه در نظام عرضی) از قوه ای برخوردارند که به وسیله آن در آثار و معلولات خود اثر می بخشند، نفوس مطهر و مقدس فرستادگان و بندگان مقرب خداوند نیز، از خاصیت تأثیر برخوردارند و صد البته که هیچ تأثیری در هیچ یک از موجودات خارج از حیطه اذن خداوند نمی تواند باشد، بلکه موجود مؤثر (هر چند مأذون در تأثیر است) ولی باز هم تأثیرش مستند به اذن است، نه اینکه بدون استناد به اذن و با استقلال از آن، اثربخشی کند. وانگهی از آیات استفاده می شود که نه تنها تأثیر قوا مستند به اذن خداوند است، بلکه این اذن باید همراه با امر پروردگار باشد، چنانکه در ذیل آیه فوق می فرماید: «فاذا جاء أمر الله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون؛ همین که امر خداوند آمد، به حق داوری می شود و آنجا اهل باطل، زیان خواهند دید.» (غافر/ 78) پس تأثیر نفوس، بدون اذن و امر خداوند، ممکن نیست.

همسانی معجزه و سایر پدیده ها
معجزه نیز مانند سایر پدیده ها مستند به علت است و همان طوری که علل و اسباب طبیعی و ارادی، غیر اختیاری و اختیاری، تأثیراتی دارند که مستقل از اذن و مشیت و فرمان خداوند نیستند، نفوس انبیا و اولیا نیز تأثیراتی دارند که آنها هم مستقل از اذن و مشیت و فرمان حق نمی توانند باشند. پس معلوم شد که کل نظام هستی با نظام علیت و معلولیت، می چرخد و هیچ پدیده ای نیست که مولود صدفه و اتفاق باشد. ما صدفه و اتفاق را هم در ناحیه علت فاعلی مردود و موهوم می دانیم و هم در ناحیه علت غائی. هر چند اولی کمتر مورد اعتناست؛ ولی دومی به طور جدی، مورد اعتنای ماتریالیستهاست.
اشکال این نیست که کسی معجزه را پدیده اتفاقی بداند. چرا که معجزه، هم علت فاعلی دارد و هم علت غایی. علت فاعلی آن، قوه ای است که در نفوس اولیاء و انبیاست و به وسیله آن، در عالم طبیعت، تأثیر می کند، و علت غائی آن، احقاق حق و ابطال باطل است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «کتب الله لأغلبن أنا و رسلی؛ خداوند مقرر فرموده است که من و فرستادگانم به طور حتم پیروز می شویم.» (مجادله/ 21) اگر نبود هدف والای پیروزی حق بر باطل و پیروزی ایمان بر کفر، لزومی نداشت که به نفوس مطهر انبیا قوه ای داده شود که بتوانند در عالم طبیعت تصرف کنند.

معجزه با قانون علیت همخوانی دارد

جای بحث و گفتگو نیست که هر پدیده ای دارای علتی است که آن را به وجود می آورد و قانون علیت و معلولیت از قوانین محکم و استوار عقل است که ابدا قابل استثناء نیست بنابراین معجزه پیامبران که خود پدیده ای محسوب می شود. باید دارای علتی باشد که سرچشمه وجود آن بشمار می رود. برای معجزه پیامبران یکی از سه علت زیر را می توان نام برد:
1- علل طبیعی؛ 2- تأثیر نفوس و ارواح پیامبران؛ 3- علل مجرد از ماده مانند فرشتگان.
الف- علت طبیعی ناشناخته مقصود از آن این است که ممکن است برای پیدایش یک پدیده دو راه وجود داشته باشد یکی از آن دو راه معروف و شناخته شده باشد و دیگری مجهول و ناشناخته باشد ولی از آنجا که پیامبران با سرچشمه علم نامتناهی خدا ارتباط دارند ممکن است از راه وحی به این قسم از علل آشنا شوند و پدیده ای را به وجود آورند. اتفاقا در اجتماع ما شبیه و مانند آن وجود دارد مثلا یک مهندس کشاورزی بر اثر آگاهی از عوامل رشد و نمو و موانع آن نهال درختی را ظرف سه سال به ثمر می رساند در صورتی که یک باغبان عادی و غیر مطلع از اصول گیاه شناسی این راه را در مدت ده سال طی می کند. از این نظر هیچ منعی نیست که پیامبران بر اثر ارتباط با جهان غیب و در پرتو داشتن حس و شعور مرموزی به نام وحی از یک سلسله علل طبیعی مجهول و ناشناخته آگاهی داشته باشند که نوع انسانها از آن غافل و بی اطلاع باشند و از این طریق در ایجاد پدیده های مورد نظر کمک بگیرند.
ب- تأثیر نفوس و ارواح پیامبران ممکن است برخی از پدیده ها معلول تأثیر نفوس پیامبران و اثر مستقیم ارواح نیرومند آنها باشند زیرا ما مرتاضان را مشاهده می کنیم که در پرتو ریاضت و مجاهدت به مقامی می رسند که قادر به انجام کارهای عجیب و حیرت انگیزی می گردند که از حیطه توانایی افراد عادی بیرون است به کارهایی دست می زنند که جز اینکه آنها را معلول اراده نیرومند و نیروی مرموز نفوس آنها بدانیم تفسیر دیگری ندارد. بنابراین چه مانعی دارد که بگوئیم نفوس پیامبران بر اثر توجه و عنایت بی پایان خداوند قادر به انجام کارهایی می گردند که از حیطه قدرت بشر بیرون است.
ج- علل مجرد از ماده ممکن است در پیدایش پدیده ای عوامل مجرد از ماده مانند فرشته مؤثر باشد. یعنی فرشته از طرف خداوند مأمور گردد که دهکده ای را ویران کند و یا پس از خواست پیامبر به دست او معجزه ظاهر سازد چرا که فرشتگان مظاهر قدرت الهی و مأموران تدبیر و جنود و سپاه حق در جهان خلقت می باشند و از این نظر قرآن از آنان به لفظ «فالمدبرات أمرا؛ تدبیرکنندگان امور خلقت و آفرینش.» (نازعات/ 5) تعبیر کرده است.
خلاصه اینکه یک پدیده طبیعی علاوه بر علت مادی می تواند در پرتو یکی از این عوامل سه گانه نیز محقق شود و هرگز علت یک پدیده منحصر به همان عامل طبیعی عادی شناخته شده نیست که منکران اعجاز تصور کرده اند بلکه هر یک از این عوامل می تواند پدیده ای را به وجود بیاورند و اگر در پیدایش پدیده ای علت عادی را ندیدیم نباید فورا تصور کنیم که این پدیده بدون علت بوجود آمده است. و لذا در هر حال هیچ معجزه ای معلول بدون علت نیست بلکه فاقد علت عادی می باشد. نه علت واقعی و حقیقی. در هر حال معجزه نقض قانون علیت نیست، یعنی وقتی ما دیدیم فرضا حضرت ابراهیم را انداختند در آتش و به نص صریح قرآن آتش او را نسوزاند: «یا نارکونی بردا و سلاما علی ابراهیم؛ ای آتش سرد و سلامت باش برای ابراهیم.» (انبیاء/ 69) اینجا آیا قانون علیت نقض شد در حالی که آتش علت سوزاندن است؟ چه شد که نسوزاند و آیا این سوزاندن شکسته شدن قانون علیت است؟ قانون علیت یک قانون عمومی است، منتها در حاشیه این حادثه یک حقایقی وجود دارد که آن حقایق از نظر ما پوشیده است.
علت که موجد معلول است و قانون علیت که تحقق پیدا می کند، این مطلق نیست و هر علتی معلول خود را شرایط خاصی ایجاد می کند. مثلا فرض کنید رها کردن جسمی را از بالا، علتی برای فرود آمدن آن جسم است، یعنی اگر یک جسمی را از بالا رها کنید فرود می آید، اما آیا در خلاء و آنجا که هوا وجود ندارد، هم همینطور است؟ یا آن جایی که یک جسم جاذبه داری را در سطح فوقانی قرار داده باشیم، بازهم همینطور است؟ یقینا اینطور نیست و این علت، یعنی رها کردن از بالا معلول را که فرود آمدن است در شرایطی ایجاد می کند که از لحاظ طبیعی بایستی یک چیزهایی باشد و یک چیزهایی نباشد، و لذا اگر یک چیزی را رها کردیم که نیامد پائین، نباید بگوییم قانون علیت نقض شده، اینجا قانون علیت نقض نشده، بلکه یا شرایط عملکرد قانون علیت وجود ندارد و یا یک مانعی وجود دارد.
در باب معجزات قضیه اینطور است؛ یعنی وقتی ما مشاهده می کنیم ابراهیم را در آتش می اندازند، بعد قرآن می گوید «فانجاه الله من النار؛ خدا او را از آتش نجات داد.» (عنکبوت/ 24) نه اینکه از آتش آمد بیرون، بلکه در همان آتش بود و نجات پیدا کرد و این به آن معنا نیست که علیت آتش اینجا افاده ی معلول نکرد، یعنی معلول که سوزاندن بود، از این علت تراوش نکرد، و لذا قانون علیت نقض نشد. ما یک چیزی از قانون علیت می دانیم، و آن این است که آتش علت سوزاندن است، ای بسا موانعی در اینجا وجود دارد، یا شرایط تحصیل نشده ای در اینجا باشد که این آتش آمادگی سوزاندن را ندارد، یعنی شرایط تأثیر این علت در ایجاد معلول وجود خارجی پیدا نمی کند، که البته همه ی اینها با قدرت الهی تحقق پیدا می کند.

فرق علت معجزه و قوانین طبیعی کشف نشده

اینکه معجزه را امر خارق عادت، بدون علت محقق شده باشد، امری نامعقول و غیر قابل قبول است. و با باورها و آموزه های دین هم سازگار نیست. قرآن کریم با خطاب به منکران، آنان را متذکر قانون علیت می کند و می فرماید: «أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون؛ آیا بدون هیچ علتی به وجود آمده اند یا خود، خالق خویشند.» (طور/ 35) بنابراین معجزه، استثنا از قانون علیت نیست. بلکه بر اساس قانون علت و معلول است. حال این سؤال مطرح می شود که آیا معجزه، معلول علل طبیعی ناشناخته است؟ یعنی انبیا، قبل از دیگران از قوانین و فرمولهای طبیعی و دست یافتنی بشر آگاه شده اند و بشر به مرور زمان و با پیشرفت علم، می تواند این علل و قوانین را بشناسد. و از همین رو معجزات امری نسبی هستند و یک پدیده در یک زمان اعجاز شمرده می شود و در زمان دیگر اعجاز نخواهد بود. حقیقت، این است که اگر معجزات مستند به علل طبیعی ناشناخته ای باشد که بعدا به مرور زمان کشف خواهد شد، در این صورت، در واقع معجزه نخواهد بود و اساسا معجزه منتفی می گردد.
معجزه، همواره وصف اعجاز خود را حفظ خواهد کرد، هر چند پیشرفت علم و دانش بشر، روز به روز با سرعت بیشتری ادامه یابد. حق این است، که معجزه، علت ماوراء طبیعی دارد، یعنی علتی که هر چه علوم تجربی و دانش بشری افزون گردد، کشف نخواهد شد چون خارج از محدوده علل طبیعی است. سخن گفتن کودکی که تازه به دنیا آمده و بر اساس علل طبیعی اظهار سخن معنادار محتاج گذشت زمان و فراهم شدن آمادگی های لازم جسمی و فکری و شعور و اراده است، زنده کردن مرده ای که سالهاست بدن آن زیر خاک پوسیده است، شکاف دریا با اشاره ی عصای موسی و باز شدن جاده هموار و ایستادن دو دیواره بزرگ آب در دو طرف آن تا پایان زمان عبور بنی اسرائیل و فروریزی آن هنگام عبور فرعونیان... مستند به عللی ماوراء طبیعت است. یعنی معجزه از یک سو بر اساس قانون علیت و مستند به یک علت است و از سوی دیگر این علت از علل طبیعی (خواه شناخته شده و خواه ناشناخته) نیست بلکه علتی ماوراء طبیعی است.
توضیح اینکه در عالم طبیعت هر معلولی می تواند مستند به علل متعددی باشد. این علل برخی طبیعی هستند و برخی ماوراء طبیعی و علل طبیعی نیز یا شناخته شده است یا فعلا ناشناخته است. معلول بشر، با پیشرفت علم و دانش می تواند و برایش مقدور و ممکن است که مجموعه ی علل طبیعی را کشف کند. اما علت ماوراء طبیعی خارج از حیطه علم و قدرت بشر است و پیشرفت علم، آن علت را در دسترس بشر قرار نمی دهد. معجزه مستند به این دسته از علل است. یعنی در علل اینکه مستند به قانون علیت است اما فراتر از علل طبیعی است.
اما اشکالی که در اینجاست، این است که چگونه امر مافوق طبیعت می تواند در طبیعت تأثیر گذار باشد. طبیعت و ماوراء طبیعت دو امر کاملا مستقل و بی ارتباط با یکدیگر نیست. عالم هستی حقیقت واحد به هم پیوسته از علل و معالیل است که از منبع و منشأ فیض و هستی یعنی خداوند آغاز می شود، و در پائین ترین مرتبه ی سلسله علل و معالیل، عالم طبیعت با مجموعه ی علل و معالیل خود قرار می گیرد. عالم طبیعت با تمام علل و معالیلش هستی و وجود خود را از عالم ماوراء طبیعت می گیرد. بنابراین عالم طبیعت نه تنها گسسته و مستقل از عالم ماوراء طبیعت نیست بلکه خود، محصول و نتیجه ی تأثیر ماوراء طبیعت است. بر همین اساس، قلمرو قانون علت و معلولی در عالم طبیعت، منحصر در رابطه ی بیان علل طبیعی با معلول طبیعی نیست بلکه علل ماوراء طبیعی نیز در عالم طبیعت تأثیر می گذارند، که بارزترین نمونه ی تأثیر مافوق طبیعت در طبیعت، (خلقت عالم طبیعت توسط خداوند است) تأثیرگذاری روح و نفس که امری ماوراء طبیعی است بر بدن و جسم انسان، تأثیرگذاری اعمال و نیات مثبت و منفی انسان مانند صدقه دادن و نیت خیرخواهانه نسبت به همنوعان و... در قلمرو طبیعت تأثیر فرشتگان در جهان طبیعت، نمونه هایی از تأثیر مافوق طبیعت در طبیعت است.

منـابـع

محمدتقی مصباح یزدی- آموزش عقاید- جلد 1 صفحه 228

احمد بهشتی- مقاله معجزه و اصل علیت- نشریه درسهایی از مکتب اسلام

مرتضی شیرازی- پایگاه تبیان

مرتضی مطهری- وحى و نبوت- صفحه 10- 11

مرتضی مطهری- نبوت- باب معجزه

جعفر سبحانى- الهیات و معارف اسلامى- صفحه 203

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 93 و 117-129

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد