تفاوت داستان نوح علیه السلام در قرآن و تورات (قرآن)

فارسی 6105 نمایش |

داستان نوح (ع) در قرآن

نام نوح (ع) در چهل و چند جاى قرآن کریم آمده و در آنها به قسمتى از داستان آن جناب اشاره شده، در بعضى موارد به طور اجمال و در برخى به طور تفصیل، لیکن در هیچ یک از آن موارد مانند داستان نویسان که نام، نسب، دودمان، محل تولد، مسکن، شؤون زندگى، شغل، مدت عمر، تاریخ وفات، مدفن و سایر خصوصیات مربوط به زندگى شخصى صاحب داستان را متعرض مى شوند به جزئیات آن جناب پرداخته نشده علتش هم این است که قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا در آن به شرح زندگى فرد فرد مردم و اینکه چه کسى از نیکان و چه کسى از بدان بوده بپردازد.
بلکه قرآن کریم کتاب هدایت است و از امور گذشتگان آنچه مایه سعادت مردم است متعرض مى شود، و براى مردم شرح مى دهد که حق صریح کدام است تا مردم همان را برنامه زندگى خود کرده و در حیات دنیوى و اخروى رستگار گردند، و بسا مى شود که به گوشهاى از قصص انبیاء و امتهاى آنان اشاره مى کند تا مردم بفهمند سنت و روش خداى تعالى در سایر امتها چه بوده، تا اگر کسى هست که مشمول عنایت و موفق به کرامت است عبرت بگیرد، و کسى هم که چنین نیست آن سرگذشتها را بشنود تا حجت بر او تمام شود.
داستان نوح (ع) در شش سوره از سوره هاى قرآنى به طور تفصیل آمده، و آن سوره ها عبارتند از:
1 - اعراف.
2 - هود.
3 - مؤمنون.
4 - شعراء.
5 - قمر.
6 - نوح.
و از همه این موارد مفصل تر سوره هود متعرض آن شده، زیرا سرگذشت آن جناب در بیست و پنج آیه یعنى از آیه 25 تا 49 طول کشیده است.

بعثت و رسالت نوح (ع)

بشر بعد از حضرت آدم (ع) به صورت یک امت ساده و بسیط زندگى مى کرد و فطرت انسانیت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آنکه رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت، و در آخر، کارش ‍ به استعباد یکدیگر انجامید، بعضى بعض دیگر را تحت فرمان خود گرفتند و زیر دستان، مافوق خود را رب خود پنداشتند و همین پندار، بذرى بود که کاشته شد، بذرى که هر زمان و در هر جا که کاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزى به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتى یعنى استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بار نمى آورد، آرى همه اختلافها و کشمکشها و خونریزیهاى بشر از آنجا آغاز گردید.
در زمان نوح (ع) فساد در زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت عدالت اجتماعى رویگردان شده و به پرستش بتها روى آوردند، و خداى سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند از «ود»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و «نسر» در سوره نوح ذکر کرده.
فاصله طبقاتى روز به روز بیشتر شد، و آنهایى که از نظر مال و اولاد قویتر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیر دستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خود بر آنان حکومت کردند. در این زمان بود که خداى تعالى نوح (ع) را مبعوث کرده و او را با کتاب و شریعتى به سوى آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.

دین و شریعت نوح (ع)

دین و شریعت نوح (ع) به طورى که از تمامى آیات مربوط به داستان نوح (ع) بر مى آید آن جناب همواره قوم خود را به توحید خداى سبحان و ترک شرک دعوت مى کرد، و به طورى که از دو سوره نوح و یونس، و سوره آل عمران آیه 19 بر مى آید آنان را به اسلام مى خواند، و به طورى که از سوره هود آیه 28 استفاده مى شود از آنان مى خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کنند، و نیز همانطور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورا بر مى آید نماز خواندن را نیز از آنان مى خواسته و به طورى که از آیه 151 و 152 سوره انعام بر مى آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان مى خواسته، و دعوتشان مى کرده به اینکه به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا کنند، و به طورى که از آیه 41 سوره هود بر مى آید آن جناب اولین کسى بوده که مردم را دعوت مى کرده به اینکه کارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز کنند.

تحمل زحمات طاقت فرساى نوح (ع) در کار دعوت

از آیات سوره هاى نوح و قمر و مؤمنون بر مى آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى کرده به اینکه به خداى تعالى و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى داده و شب و روز و آشکارا و پنهان وادارشان مى کرده به اینکه حق را بپذیرند، ولى قومش جز به عناد و تکبر خود نمى افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر مى کرده آنان سرکشى و کفرشان را بیشتر مى کردند و به جز اهل و اولادش وعده اندکى که از غیر آنان ایمان نیاوردند، به طورى که دیگر از ایمان آوردن سایرین به کلى مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.

مدت زیستن نوح (ع) در میان قوم خود

مدت زیستن نوح (ع) در میان قومش از آیات سوره عنکبوت بر مى آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم، او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى کردند به اینکه منظورش ‍ این است که به آقایى و سرورى بر ما دست یابد، تا آنکه در آخر از پروردگار خود یارى طلبید. و از آیات سوره هود استفاده مى شود که بعد از این استنصار، خداى تعالى به وى وحى کرد که از قومش به جز آن چند نفرى که ایمان آورده اند احدى ایمان نمى آورد، و آن جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمى داد، و به طورى که از آیات سوره نوح استفاده مى شود نوح (ع) قوم خود را به هلاکت و نابودى نفرین کرد، و از خداى تعالى خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدى از آنان را زنده نگذارد، و به طورى که از آیات سوره هود بر مى آید خداى تعالى به آن جناب وحى کرد که زیر نظر ما و طبق وحى ما کشتى را بساز.

کشتى سازى نوح (ع)

از آیات سوره هود بر مى آید که خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا کشتى را با تأیید و تسدید او بسازد، و آن جناب شروع به ساختن آن کرد، که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره مى کردند، چون کشتى آب مى خواهد، و کشتى سازى باید در لب دریا باشد، و آن جناب این کار را در بیابانى بدون آب انجام مى داد، و همین باعث مى شد که مردم او را مسخره کنند، و آن جناب در پاسخشان مى فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى کنید به زودى خواهید دید که ما شما را مسخره مى کنیم و به زودى خواهید فهمید که کسى که دچار عذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره مى شود، و عذابى که مى آید عذابى است مقیم و غیر قابل زوال و نیز از دو سوره هود و مؤمنون بر مى آید که خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنورى بالا مى زند.

نزول عذاب و آمدن طوفان

نزول عذاب و آمدن طوفان نوح (ع)، همچنانکه از سوره هود و مؤمنون استفاده مى شود مشغول ساختن کشتى بود تا اینکه آن را به اتمام رسانید و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد، و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوار کشتى کند و نیز اهل خود را به جز افرادى که مقدر شده بود هلاک شوند یعنى همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوار شدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایى که ایمان آورده بودند سوار کند. و از سوره قمر بر مى آید همین که آنها را سوار کرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ریزان باز کرد، و زمین را به صورت چشمه هایى جوشان بشکافت، آب بالا و پایین براى تحقق دادن امرى که مقدر شده بود دست به دست هم دادند.
نیز از سوره هود استفاده مى شود که رفته رفته آب زمین را فرا گرفت و بالا آمد و کشتى را از زمین کند، کشتى در موجى چون کوه هاى بلند سیر مى کرد، و طوفان همه مردم روى زمین را فرا گرفت و همه را در حالى که ستمگر بودند هلاک کرد، و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همین که در کشتى مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند، و نوح (ع) گفت: «الحمد لله الذى نجانا من القوم الظالمین؛ بگو: ستایش خدایى را که ما را از چنگ گروه ستمگران رهانید.» (مومنون/ 28) و نیز گفت: «رب انزلنى منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین؛ و بگو: پروردگارا! مرا در جایى پر برکت فرود آور، که تو بهترین فرود آرندگانى.» (مومنون/ 29)

پایان یافتن داستان و پیاده شدن نوح (ع) و همراهانش به زمین

بعد از آنکه طوفان به دلیل آیه 77 سوره صافات عالمگیر شده و مردم روى زمین همه غرق شدند، خداى تعالى به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد، و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد، و کشتى بر بالاى کوه جودى قرار گرفت و فرمان «و قیل بعدا للقوم الظالمین؛ دورى باد بر علیه ستمکاران.» صادر شد.
آنگاه خداى تعالى به نوح وحى کرد که: «اى نوح! از کشتى پایین آى و با سلامى از ناحیه ما و برکاتى بر تو و امت هایى که با تواند پیاده شو، که بعد از این طوفان، دیگر هیچگاه دچار طوفانى عالمگیر نخواهند شد.»
چیزى که هست بعضى از این نجات یافتگان امتهایى هستند که خدا در دنیا از متاعهاى زندگى دنیا برخوردارشان مى کند، و سپس عذابى دردناک آنان را فرا مى گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتى خارج شده و در زمین قرار گرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند، و زمین را به ارث دست به دست به ذریه هاى خود سپردند، و خداى سبحان تنها ذریه نوح را باقى گذاشت.

داستان غرق شدن پسر نوح (ع)

نوح (ع) هنگامى که سوار کشتى مى شد دید که یکى از پسرانش ‍ سوار نشده، و علتش این بوده که به وعده پدرش مبنى بر اینکه هر کس از سوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتى چشم نوح به او افتاد که در کنارى ایستاده، صدا زد که «اى پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش.» پسر دعوت پدر را اینطور رد کرد که «من به زودى به یکى از کوهها پناه مى برم تا مرا از خطر آب حفظ کند.»
نوح (ع) گفت: «امروز هیچ چیزى نمى تواند احدى را از عذاب الهى حفظ کند مگر کسى را که خدا به او رحم کرده باشد.» که منظورش همان کسانى است که سوار کشتى بودند. پسر نوح به این پاسخ پدر توجهى نکرد، و چیزى نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسر جزء غرق شدگان گردید. نوح (ع) هیچ احتمال نمى داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان کرده باشد و تا کنون اگر اظهار اسلام مى کرده از باب نفاق بوده باشد، بر خلاف همسرش که نوح از کفر او خبر داشته، و به طور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر مى دانسته هرگز تقاضاى نجات او را نمى کرده، براى اینکه این خود نوح (ع) بود که از خداى عز و جل درخواست کرد تا دیارى از کفار را زنده نگذارد، و بنابر حکایت قرآن کریم گفته بود: «رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا* انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا؛ و نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین باقى مگذار. که اگر تو آنها را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلیدکار ناسپاس نمى زایند.» (نوح/ 26- 27) و نیز خود او بوده که به حکایت قرآن در دعایش گفته بود: «فافتح بینى و بینهم و نجنى و من معى من المؤمنین؛ پس میان من و آنها فیصله ده، و من و مؤمنان همراه مرا نجات بخش.» (شعراء/ 118) و چگونه ممکن است خود او با آگاهى از کفر باطنى پسرش مع ذلک نجات او را از خدا بخواهد؟ با اینکه قبلا فرمان خداى تعالى را شنیده بود که فرمود: «و لا تخاطبنى فى الذین ظلموا انهم مغرقون؛ درباره ى کسانى که ستم کردند با من سخن مگوى که آنها غرق شدنى هستند.» (هود/ 37)
نوح (ع) با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالى که بى خبر از کفر باطنى پسرش بود دچار اندوهى شدید شد، و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: «رب ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق» پروردگارا این پسر من از اهل من است و وعده تو، به اینکه اهل مرا نجات دهى حق است و تو احکم الحاکمینى یعنى حکمت از حکم هر حاکم دیگرى متقنتر است، و تو در قضایى که میرانى جور و ستم نمى کنى و حکمت ناشى از جهل به مصالح واقعى نیست، بنابراین لطف کن و به من خبر ده که واقعیت فرزند من چیست و با اینکه او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟
در اینجا عنایت الهى شامل حال نوح شد و نگذاشت به طور صریح درخواست نجات فرزند خود را کند (و یا به عبارت دیگر درخواستى کند که به واقعیت آن علمى ندارد) خداى تعالى در پاسخش به وى وحى فرستاد که «اى نوح پسر تو اهل تو نیست، او عمل غیر صالحى است، پس ‍ زنهار که مبادا با من درباره نجات او روبرو شوى و درخواست نجات او را بکنى، که اگر چنین درخواستى کنى درخواستى کرده اى که به واقعیت آن آگاهى ندارى و من تو را پند مى دهم که مبادا از جاهلان باشى.»
بعد از این وحى، نوح (ع) از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ‍ ملتجى گشت که: «پروردگارا من پناه مى برم به تو از اینکه از تو چیزى بخواهم که علمى به واقعیت آن ندارم، و از تو درخواست مى کنم که عنایت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانى، و با رحمتت بر من عطوفت کنى، که اگر غیر این کنى از زیانکاران خواهم شد.»

 

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 378- 382

حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد