شبهه عدم عصمت حضرت ایوب علیه السلام با توجه به آیات قرآن
فارسی 5052 نمایش |شبهه
برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت ایوب (ع) ذکر نموده اند که حضرت ایوب از پیامبران عالی مقامی است که در صبر و استقامت، زبانزد عام و خاص است و خداوند بر خلاف تورات که او را به عنوان پیامبر یاد نکرده است، در سوره نساء آیه 163 و در سوره انعام آیه 84 نام او را در ردیف اسامی پیامبران برده است ولی قرآن جمله هائی از او نقل می کند که به حسب ظاهر با مقام نبوت که سراسر عصمت و پیراستگی است، سازگار نیست مانند: «مسنی الضر؛ به من آسيب رسيده است.» (انبیاء/ 83)
«و اذکر عبدنا أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الشیطان بنصب و عذاب؛ و بنده ما ایوب را یادآور، آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا به رنجورى و عذاب افکنده است.» (ص/ 41) آیا مس شیطان با عصمت ایوب سازگار است؟ این آیات با عصمت ایوب (ع) ناسازگار است.
عناصر منطقی شبهه:
1- طبق دیدگاه مسلمانان حضرت ایوب (ع) از عصمت برخوردار است.
2- ولی طبق آیه 41 سوره ص و آیه 83 سوره انبیاء وی دچار گرفتاری شده و شیطان او را به رنجورى و عذاب افکنده است.
3- این موضوع با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد
پاسخ شبهه
الف- معانی لغوی کلمات سه گانه (ضر، نصب، عذاب)
قرآن در سوره های انبیاء و ص خصوصا در سوره «انبیاء» سرگذشت و گرفتاری او را مطرح می کند و می گوید: «وایوب اذ نادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین؛ به یاد آور ایوب را آنگاه که خدای خود را خواند و گفت: خدایا! وضع ناگوار، و گرفتاری سختی به من روآورده و تو ارحم الراحمین هستی.» (انبیاء/ 83) «فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر و آتیناه اهله و مثلهم معهم رحمة من عندنا و ذکری للعابدین؛ ندای او را پاسخ گفتیم، وضع ناگوار و گرفتاری او را برطرف کردیم و خانواده او را به او باز گرداندیم و همانند آن را نیز برای او دادیم (و این به خاطر) رحمتی بود از ما به ایوب، و مایه تذکر است برای افراد عبادت کننده.» (انبیاء/ 84)
همین مضمون در سوره «ص» به گونه ای دیگر وارد شده است، آنجا که می فرماید: «و اذکر عبدنا ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الشیطان بنصب و عذاب؛ بنده ما ایوب را به خاطر بیاور! آنگاه که گفت شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.» (ص/ 41)
هر دو آیه از نظر مضمون به هم نزدیکند گرچه در نحوه تعبیر متفاوتند.
مقصود از ضر چیست؟
«ضر» بر وزن «شر» به معنی زیان در مقابل سود است قرآن می فرماید: «قل لا املک لنفسی نفعا ولا ضرا الا ماشاءالله؛ بگو من برای خویش سود و زیانی را مالک نیستم جز آنچه که خدا بخواهد.» (اعراف/ 188) ولی «ضر» بر وزن «حر» به معنی «وضع بد» و «سوء حال» و «گرفتاری» و «ناهنجاری» است و آنجا که انسان دچار فقر و تنگدستی و یا مرض و بیماری می گردد، لفظ دوم به کار می رود. (لسان العرب، ج4، ماده «ضر») قرآن می فرماید: «و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما کشفنا عنه ضره مرکان لم یدعنا الی ضر مسه؛ هرگاه به انسان یک حالت ناگواری رخ دهد، در همه احوال خوابیده و نشسته و ایستاده، ما را می خواند وقتی گرفتاری او را برطرف کردیم، (ما را فراموش می کند) گویا او همان کس نبود که ما را برای رفع گرفتاری می خواند.» (یونس/ 12)
بنابراین جمله «مسنی الضر» جز این نمی رساند که یک نوع گرفتاری و ناراحتی، او را فرا گرفته بود. علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه ضر (به ضم ضاد) به معناى خصوص بلاهایى است که مستقیما به جان آدمى مى رسد، مانند مرض، و لاغرى، و امثال آن. و کلمه ضر (به فتح ضاد) همه انواع بلاها را شامل مى شود. ایوب (ع) مورد هجوم انواع بلاها قرار گرفت، اموالش همه از دست برفت، و اولادش همه مردند. مرض شدیدى بر بدنش مسلط شد و مدتها او را رنج مى داد تا آنکه دست به دعا بلند کرد و حال خود را به درگاه او شکایت کرد. خداى تعالى دعایش را مستجاب نمود و از مرض نجاتش داد و اموال و اولادش را با چیزى اضافه تر به او برگردانید.»
مقصود از «نصب» و «عذاب» چیست؟
«نصب» بر وزن «ظلم» به معنی «رنج و تعب» است (مقابیس اللغة، ج5، ص 434) و اگر در مورد «بیماری» و «شر» و «بلا» به کار می رود به خاطر این است که این موارد با رنج و زحمت همراه است. لفظ «عذاب» مصدر «عذب» (فعل باب تفعیل) است برخی از اهل لغت آن را به معنی «عقوبت» و «پیامد» گرفته اند (لسان العرب، ج1، ص 585) در حالی که معنی اصلی آن، «کیفر» نیست، بلکه کیفر یکی از معانی آن است؛ عذاب معنای وسیعی دارد که در هر نوع ناراحتی جسمی و یا روحی که بر انسان وارد می شود، هر چند مستحق آن نباشد، به کار می رود و لذا ستمگر شکنجه گر را «معذب» و فعل او را عذاب می نامند.
ابن فارس می گوید: «عذاب در اصل به معنی "ضرب" است (و به همین جهت، گوشه تازیانه را "عذبه" می گویند) ولی بعدا کارهای شدید را که تحمل آن برای انسان سخت است، "عذاب" نامیدند.» (مقابیس اللغه، ج4، ص 260)
این الفاظ سه گانه بیش از این دلالت ندارند، که یک نوع وضع ناگوار (ضر) و رنج و تعب (نصب) و حالت دردآوری (عذاب) بر ایوب دست داده بود و از خداوند خواست که آنها را برطرف سازد و عروض چنین اوضاع و حالات، نشانه صدور گناه نیست، اگر گواه بر تزکیه و شکوفائی کمالات نباشد!
علامه طباطبایی در مورد جمله «و اذکر عبدنا أیوب إذ نادى ربه أنی مسنی الشیطان بنصب و عذاب» می فرماید: «این جمله دعایى است از ایوب (ع) که در آن از خدا مى خواهد عافیتش دهد، و سوء حالى که بدان مبتلا شده از او برطرف سازد. و به منظور رعایت تواضع و تذلل درخواست و نیاز خود را ذکر نمى کند، و تنها از اینکه خدا را به نام ربى، پروردگارم صدا مى زند فهمیده مى شود که او را براى حاجتى مى خواند. و مقصود از "بنصب و عذاب" این است که کلمه نصب به معناى تعب و به تنگ آمدن است. در آغاز مى فرماید: به یاد آر بنده ما ایوب را بعدا بعضى از خاطرات او را نام برده، مى فرماید: به یاد آر این خاطره اش را که پروردگار خود را خواند که اى پروردگار من.... پس جمله إذ نادى هم مى تواند بدل اشتمال از کلمه عبدنا باشد، و هم از کلمه ایوب. و جمله أنی مسنی... حکایت نداى ایوب است. و از ظاهر آیات بعدى برمى آید که مرادش از نصب و عذاب بد حالى و گرفتاریهایى است که در بدن او و در خاندانش پیدا شد. همان گرفتاریهایى که در سوره انبیا، آن را از آن جناب چنین حکایت کرده که گفت: "مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین؛ مرا بیمارى و رنج سخت رسیده و تو از همه مهربانان مهربان ترى." (انبیاء/ 83) البته این در صورتى است که بگوییم کلمه ضر شامل مصیبت در خود آدمى و اهل بیتش مى شود. و در این سوره و سوره انبیاء هیچ اشاره اى به از بین رفتن اموال آن جناب نشده، هر چند که این معنا در روایات آمده است. و ظاهرا مراد از مس شیطان به نصب و عذاب این است که مى خواهد نصب و عذاب را به نحوى از سببیت و تاثیر به شیطان نسبت دهد و بگوید که شیطان در این گرفتاریهاى من مؤثر و دخیل بوده است و همین معنا از روایات هم برمى آید.»
ب- نحوه گرفتاری ایوب
نحوه گرفتاری «ایوب» در آیات این دو سوره، به روشنی وارد نشده است، جز اینکه در سوره ص آیه 42 اشاره ای بر این است که گرفتاری او با شستشو در آبی که از طریق کرامت از زیر پای او جوشید، برطرف شد؛ تو گوئی گرفتاری او یک نوع بیماری بدنی بود، که از طریق شستشو با آن، برطرف گردید چنانکه می فرماید «ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب؛ به او گفتیم پای خود را حرکت بده (آبی نمایان گردید) و این آبی است مایه شستشوی بدن و خنک و نوشیدنی.»
خروج چشمه ساری از زیر پای ایوب، بسان بروز زمزم از زیر پای اسماعیل کاملا با موازین اعجاز تطبیق می کند، خداوند به موسی فرمان می دهد که «ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اتنتا عشرة عینا؛ به موسی گفتیم که عصای خود را بر سنگ (کوه) بزن! از آن دوازده چشمه (به عدد قبایل بنی اسرائیل) خارج می گردد.» (اعراف/ 160) در روایات، نوع گرفتاری او، بیماری معرفی شده است. تا آنجا که در برخی از روایات که از اخبار یهود گرفته شده، نوع بیماری او به گونه ای تشریح شده است که با مقام «پیامبران» سازگار نیست. (بحارالانوار، ج 12 ص 342 و غیره) امام صادق در روایت گسترده ای می فرماید: «بیماری "ایوب" کوچکترین تاثیری در قیافه و چهره و سایر اعضای وی ننهاده بود و در او مایه های تنفر و انزجار پدید نیاورده بود.»
ج- دخالت شیطان در گرفتاری ایوب
حضرت ایوب گاهی در مقام دعا می گوید: «مسنی الضر»، و گاهی می گوید: «مسنی الشیطان بنصب و عذاب» برای تحلیل این دو که در ضمن، واقعیت مطلب سوم نیز روشن می گردد، دو راه وجود دارد:
1- مقصود از «ضر» همان بیماری ممتد ایوب است، در حالی که مقصود از «نصب و عذاب» (که به معنی رنج و درد است) چیزی غیر از بیماری جسمی است، بلکه مقصود از آن همان شماتت راهبان بود که به تحریک شیطان، ایوب را شماتت می کردند و می گفتند، تو چه گناهی را مرتکب شده ای که به این وضع گرفتار شده ای؟ اینجاست که تحمل ایوب به پایان می رسد و عامل ناراحتی را شیطان معرفی می کند و از خدا می خواهد که گرفتاری او را برطرف سازد. امام صادق (ع) می فرماید: «ان الله ابتلی ایوب بلا ذنب فصبر حتی غیر و ان الانبیاء لابصبرون علی التعییر؛ ایوب بدون آنکه گناهی از او سربزند، دچار بلا گردید و استقامت ورزید تا اینکه مورد سرزنش قرار گرفت و پیامبران بر شماتت صبر نمی کنند.» (بحارالانوار، ج12، ص 347) بنابراین شیطان، در عارضه بدنی او دخالتی نداشته، و فقط در ناراحتی های روحی او که از جانب راهبان بنی اسرائیل متوجه وی می شد، دخالت داشته است و تاثیر شیطان در این حد که در قلوب راهبان وسوسه کند و آنان را بر این کار تشویق نماید و سرانجام مایه ناراحتی ایوب گردد کاملا امکان پذیر است.
2- مقصود از کلمات سه گانه یک چیز بیش نیست و آن عارضه بدنی و بیماری جسمانی بود که بر او عارض شده بود و شیطان در این عارضه به نوعی دخالت داشته است. کسانی که این وجه را برگزیده اند می گویند شیطان به خدا عرض کرد: «اگر ایوب را بنده شاکر و سپاسگزاری می بینی به خاطر نعمتهائی است که در اختیار او گذارده ای و اگر مرا بر او مسلط سازی تا نعمت ها را از او سلب کنم دیگر او را به همین حالت نمی یابی» شیطان به اذن الهی در مزاج و مال او تصرف کرد ولی او را در هر دو حال یکسان، یعنی شاکر و سپاسگزار یافت و اندیشه شیطان باطل گردید. از این جهت در سوره دوم از فاعل این گرفتاری نام می برد و می گوید: «مسنی الشیطان» این وجه هر چند بعید است، ولی جزو محالات نیست و با اصول و معارف اسلامی چندان مخالفتی ندارد؛ زیرا اگر پیامبران از علل مادی تاثیر می پذیرند و سرانجام مریض و بیمار می گردند، چه مانعی دارد که در یک مورد به اذن الهی از عاملی مانند شیطان، (در طریق از دست دادن صحت و اموال) تاثیر پذیر باشند؟
زمخشری در کشاف به رد این وجه پرداخته، می گوید: «اگر شیطان چنین سلطه ای داشته باشد، دیگر در روی زمین، جان و مال صالح و پاکدامنی از شر او ایمن نمی باشد، شیطان فقط در قلوب افراد وسوسه می کند و در جان و مال آنها تصرف نمی کند.این بیان در صورتی درست است که شیطان پیوسته دارای چنین قدرت مطلقه ای باشد، نه در یک مورد آنهم به اذن الهی آن هم به خاطر یک رشته مصالح. البته چنین سلطه ای به صورت کاملا جزئی، محال نیست و با اصول عدل الهی مخالف نمی باشد.» علامه طباطبایی می فرماید: «ممکن است برای برخی این سؤال پیش مى آید که یکى از گرفتاریهاى ایوب مرض او بود، و مرض علل و اسباب عادى و طبیعى دارد، پس چگونه آن جناب مرض خود را هم به شیطان نسبت داد و هم به بعضى از علل طبیعى؟ جواب این اشکال آن است که این دو سبب یعنى شیطان و عوامل طبیعى، دو سبب در عرض هم نیستند، تا در یک مسبب جمع نشوند، و نشود مرض را به هر دو نسبت داد، بلکه دو سبب طولیند.
ممکن است گفته شود اگر چنین استنادى ممکن باشد، ولى صرف امکان دلیل بر وقوع آن نمى شود، از کجا که شیطان چنین تاثیرى در انسانها داشته باشد که هر کس را خواست بیمار کند؟ در پاسخ مى گوییم: نه تنها دلیلى بر امتناع آن نداریم، بلکه آیه شریفه "إنما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان؛ شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند." (مائده/ 90) دلیل بر وقوع آن است، براى اینکه در این آیه، شراب و قمار و بت ها و ازلام را به شیطان نسبت داده و آن را عمل شیطان خوانده، و نیز از حضرت موسى (ع) حکایت کرده که بعد از کشتن آن مرد قبطى گفته: "هذا من عمل الشیطان إنه عدو مضل مبین؛ این یکى از عمل هاى شیطان است که او دشمنى است گمراه کننده آشکار." (قصص/ 15) که در تفسیرش گفتیم کلمه هذا اشاره است به مقاتله آن دو. و به فرضى هم که از روایات چشم پوشى کنیم، ممکن است احتمال دهیم که مراد از نسبت دادن نصب و عذاب به شیطان این باشد که شیطان با وسوسه خود مردم را فریب داده و به مردم گفت از این مرد دورى کنید و نزدیکش نشوید، چون اگر او پیغمبر بود این قدر بلاء از همه طرف احاطه اش نمى کرد، و کارش بدینجا نمى کشید، و عاقبتش بدینجا که همه زبان به شماتت و استهزایش بگشایند نمى انجامید.»
امکان مداخله شیطان در متعلقات مادى معصومین (ع)
آنچه در قرآن کریم از خصائص انبیاء و سایر معصومین شمرده شده، همانا عصمت است که به خاطر داشتن آن، از تاثیر شیطان در نفوسشان ایمنند، و شیطان نمى تواند در دلهاى آنان وسوسه کند. و اما تاثیرش در بدنهاى انبیاء و یا اموال و اولاد و سایر متعلقات ایشان، به اینکه از این راه وسیله ناراحتى آنان را فراهم سازد، نه تنها هیچ دلیلى بر امتناع آن در دست نیست، بلکه دلیل بر امکان وقوع آن هست، و آن آیه شریفه «فإنی نسیت الحوت و ما أنسانیه إلا الشیطان أن أذکره؛ من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان [كسى] آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم.» (کهف/ 63) مى باشد که راجع است به داستان مسافرت موسى با همسفرش یوشع (ع) و یوشع به موسى مى گوید: «اگر ماهى را فراموش کردم این فراموشى کار شیطان بود، او بود که نگذاشت من به یاد ماهى بیفتم.»
پس از این آیه برمى آید که شیطان این گونه دخل و تصرفها را در دلهاى معصومین دارد. ممکن است شیطان تصرفهایى در دلهاى معصومین بکند، که هر جا چنین تصرفهایى بکند به اذن خدا مى کند، به این معنا که خدا جلوگیرش نمى شود، چون مداخله شیطان را مطابق مصلحت مى بیند، مثلا مى خواهد مقدار صبر و حوصله بنده اش معین شود و لازمه این حرف این نیست که شیطان بدون مشیت و اذن خدا هر چه دلش خواست بکند و هر بلایى که خواست بر سر بندگان خدا بیاورد، و این خود روشن است.
هدف از ابتلای ایوب چه بود؟
آزمونهای الهی برای شکوفایی کمالات درونی صورت می گیرد، چه بسا فردی که در درون، استعداد یک سلسله شایستگیها را دارد ولی این شایستگی به صورت قوه و توان در درون او موجود است و تا شرائط خاص پیش نیاید، آن کمالات بروز و ظهور نمی کند. ابراهیم و ایوب و دیگر پیامبران بزرگ با شدیدترین و سخت ترین آزمایشها آزموده شدند و از این طریق ثابت کردند که جز خدا و رضای او، چیزی بر قلب آنها حکومت نمی کند، تا آنجا که قتل فرزند و بیماریهای ممتد را از صمیم دل پذیرفتند تا رضای او را به دست آورند، و در حقیقت این شرائط سخت، بسان کوره داغ و گرم و سوزان است، که خالص را از ناخالص پاک و جدا می سازد.
مردی که بیست سال و یا هیجده سال با درد و بیماری و فقر و ناداری بسازد و پیوسته شاکر و سپاسگزار باشد، شایسته است که خداوند درباره او بفرماید: «انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب؛ ما او را شکیبا یافتیم چه بنده خوبی بود! که به سوی خداوند بسیار بازگشت و توجه می کرد.» (ص/ 44) بدیهی است است که چنین کمالی (خداخواهی و جز خدانخواهی) جز در شرائط سخت جوانه نمی زند. آیه هشتاد و چهارم از سوره انبیاء بازیابی صحت ایوب را رحمتی از خدا به ایوب، و مایه تذکر دیگران می داند و چنین می فرماید: «رحمة من عندنا و ذکری للعابدین». البته فلسفه «ابتلا» منحصر به این نیست؛ در این مورد آثار سازنده دیگری وجود دارد.
سوگند ایوب و حیله شرعی
ایوب در دوران بیماری، از همسر خود تخلفی دیده و سوگند یاد کرده بود که اگر بهبودی یابد او را چند ضربه بزند وی پس از بهبودی از طرف خدا مامور شد که به مضمون آیه یاد شده عمل کند: «وخذ بیدک ضغثا فاضرب به ولا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب؛ دسته ای از چوبهای نازک را برگیر و با آن بزن و سوگند خود را مشکن! او را بردبار یافتم و چه نیکو بنده ای بود که به سوی خدا بسیار باز می گشت.» (ص/ 44) آیا این نحو عمل به سوگند، یک حیله شرعی است؟
پاسخ منفی است، زیرا این زن در عین تخلف و داشتن استحقاق این ضربات، خدمات ارزنده ای نسبت به شوهر خود در طول بیماری او انجام داده بود حتی در حالی که همگان ایوب را ترک کرده بودند، او در خدمت شوهر انجام وظیفه می کرد، از این جهت شایسته چنین عفوی بود، ولی از طرفی نام خدا و مساله احترام به قانون درمیان بود. در این مورد خداوند به حکم مولویتی که دارد صورت حقیقی آن سوگند را به جای صورت واقعی آن قبول کرد واین یک کار استثنائی بود و ربطی به حیله های شرعی هوسبازان، ندارد، کسانی که می خواهند محرمات الهی را به صورت شرعی مرتکب گردند، و در حقیقت هم خدا را می خواهند و هم خرما را!
در نتیجه باید توجه داشت که این کلام هرگز با عصمت ایوب منافات ندارد، زیرا اولا، مراد ایوب از نسبت دادن گرفتارى هایش به شیطان آن است که شیطان مردم را وسوسه کرد تا از ایوب فاصله بگیرند و به او طعن و توهین و استهزا نمایند.
ثانیا، شیطان در روح و مجارى ادراکى و ارادى، یعنى عقل نظرى و عملى انبیا نمى تواند نفوذ کند، ولى در بدن آنها ممکن است تأثیر بگذارد و مشکلاتى را براى آنان به وجود آورد، به خصوص آن که انتساب برخى ناراحتى هاى بدنى به شیطان با استناد آن به سبب هاى عادى و طبیعى تعارض ندارد، چون در عرض هم نیستند، بلکه در طول هم اثر گذارند.
ثالثا، این که در آیه سخن از مس شیطان و عذاب درباره ى حضرت ایوب آمده، مراد از مس شیطان صدور گناه از ایوب نیست، بلکه تعبیر: «مسنی الشیطان» عبارت دیگرى از «مسنی الضر» است که در سوره انبیا درباره ایوب آمده است. چه این که مراد از «عذاب» در آیه یاد شده، عقوبت الهى نیست، زیرا هر چه انسان را به رنج و زحمت بیندازد، عذاب گفته مى شود، و حضرت ایوب دچار رنج و درد و ناملایمات اجتماعى شده بود نه این که به عذاب الهى گرفتار شده باشد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 318-320
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 135-141
محمد أمین صادقى اُرزگانى- پرسش ها و پاسخ هایى درباره ى عصمت- مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه- صفحه 115
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها