سرگذشت و نحوه دفاع مؤمن آل فرعون از موسی علیه السلام (تبلیغ)
فارسی 5920 نمایش |اخطار مؤمن آل فرعون و دعوت به سیر و مطالعه در احوال اقوام پیشین
مؤمن آل فرعون، فرعونیان را از قتل موسی (ع) نهی و نسبت به تصمیم بر آن توبیخ می کند و بدانان هشدار می دهد: «و قال الذی آمن یا قوم إنی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب* مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد* و یا قوم إنی أخاف علیکم یوم التناد* یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم و من یضلل الله فما له من هاد؛ آن مرد با ایمان گفت: ای قوم من، من بر شما از روزی همانند روز (عذاب) اقوام پیشین خائفم!. از عادتی همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند (از شرک و کفر و طغیان) می ترسم و خداوند ظلم و ستمی بر بندگانش نمی خواهد. ای قوم! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمی رسد) بیمناکم! همان روز که روی می گردانید و فرار می کنید، اما هیچ پناهگاهی در برابر عذاب خداوند برای شما وجود ندارد، و هر کس را خداوند (به خاطر اعمالش) گمراه سازد، هدایت کننده ای برای او نیست.» (غافر/ 30- 33)
مردم مصر به حکم اینکه در آن زمان نیز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهای مورخان را درباره اقوام پیشین، اقوامی همچون قوم نوح و عاد و ثمود که سرزمین آنها غالبا فاصله زیادی از آنها نداشت شنیده بودند، و از سرنوشت دردناک آنها کم و بیش خبر داشتند. لذا مؤمن آل فرعون بعد از آنکه با نقشه قتل موسی به مخالفت پرداخت و با مقاومت سرسختانه فرعون روبرو شد که دستور قتل را مجددا تایید کرد دست از تلاش و کوشش خود بر نداشت، و نمی بایست بردارد، لذا به این فکر افتاد که این بار دست این قوم سرکش را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان ببرد، و آنها را از تکرار چنان مصائبی در مورد خودشان بیم دهد، شاید بیدار شوند و در تصمیم خود تجدید نظر کنند، سخن خود را از اینجا شروع کرد "و گفت: ای قوم من! من بر شما از روزی همانند روز مجازات اقوام پیشین می ترسم" سپس به شرح این سخن پرداخت و گفت "من از عادت شومی همانند عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند بیمناکم".
این اقوام عادتشان شرک و کفر و طغیان بود، و دیدیم به چه سرنوشتی گرفتار شدند؟ گروهی با طوفان کوبنده نابود گشتند، گروهی با تندباد وحشتناک، جمعی با صاعقه های آسمانی، و عده ای با زمین لرزه های ویرانگر! آیا احتمال نمی دهید که شما هم با این اصراری که بر کفر و طغیان دارید گرفتار یکی از این بلاهای عظیم الهی شوید؟! پس به من اجازه دهید که بگویم من از چنین آینده شومی در مورد شما خائفم! آیا دلیلی دارید که شما تافته جدا بافته اید؟ و اینگونه عذابهای الهی دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه کرده بودند که آن چنان گرفتار شدند؟جز اینکه در برابر دعوت پیامبران الهی ایستادند و گاهی پیامبران را کشتند، و یا تکذیب کردند؟ ولی بدانید هر چه بر سر شما آید از ناحیه خود شما است" چرا که خداوند ظلم و ستمی بر بندگانش نمی خواهد". آنها را به فضل و کرمش آفریده، و نعمتهای بیشمار به آنها بخشیده، و پیامبرانش را برای هدایت آنها فرستاده است، مخالفت و طغیان بندگان است که موجب آن عذابهای دردناک می شود. سپس افزود: "ای قوم! من بر شما از روزی می ترسم که مردم یکدیگر را صدا می زنند از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمی رسد!"
علامه طباطبایی می فرماید: «مراد از جمله "الذی آمن" همان مؤمن آل فرعون است و نباید به گفته بعضی که آن را عبارت از موسی (ع) دانسته اند، به این دلیل که کلام کلامی است محکم، اعتناء کرد. و مراد از "احزاب" امت های مذکور در آیه بعدی است، یعنی قوم نوح، عاد، ثمود، و آنهایی که بعد از ایشان بوده اند. و جمله "مثل دأب قوم نوح"، بیانی است برای مثل قبلی و کلمه "دأب" به معنای عادت است. و معنای آیه چنین است: مؤمن آل فرعون مجددا رو به مردم کرده گفت: ای قوم و قبیله من به راستی من بر شما از همان عذاب می ترسم که بر سر اقوام گذشته آمد، من از روزی می ترسم که مانند یک عادت همیشگی بر اقوام گذشته یکی پس از دیگری گذشت، به خاطر اینکه کفر ورزیدند و پیامبران خود را تکذیب کردند، ممکن هم هست کلمه "جزا" در تقدیر بگیریم، و آیه را چنین معنا کنیم: من بر شما می ترسم از روزی که برسد بر شما مثل جزای عادت دائمی گذشتگان، عادت دائمیشان بر کفر و تکذیب، و خداوند هرگز نمی خواهد بر بندگان ستم کند.»
قیامت
سپس می فرماید: «و یا قوم إنی أخاف علیکم یوم التناد» "التناد" (در اصل "التنادی" بوده که یای آن حذف شده و کسره دال که دلیل بر آن است بر جای مانده) از ماده "ندا" به معنی صدا زدن است.
علامه طباطبایی می فرماید: «منظور از "یوم التناد" روز قیامت است. و تسمیه قیامت به این اسم، به خاطر این است که در آن روز ستمگران یکدیگر را با صدای بلند صدا می زنند، و داد و فریادشان به واویلا بلند می شود، همانطور که در دنیا به داد و فریاد عادت کرده بودند.»
مشهور و معروف در میان مفسران این است که "یوم التناد" از اسامی قیامت است، و هر یک برای نامگذاری قیامت به این نام توجهی ذکر کرده، که با هم شباهت زیادی دارند. یکی می گوید: به خاطر صدا زدن دوزخیان نسبت به بهشتیان است چنان که قرآن می گوید «و نادی أصحاب النار أصحاب الجنة أن أفیضوا علینا من الماء أو مما رزقکم الله؛ دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند که مقداری از آب و روزیهایی که خدا به شما داده است به ما ببخشید.» آنها نیز در پاسخ می گویند: «إن الله حرمهما علی الکافرین؛ خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است.» (اعراف/ 50) و یا به خاطر اینکه مردم یکدیگر را صدا می زنند و به هم پناه می برند و از هم کمک می خواهند. و یا اینکه فرشتگان آنها را برای حساب صدا می زنند و آنها نیز از فرشتگان استمداد می کنند. و یا اینکه منادیان محشر ندا می دهند «ألا لعنة الله علی الظالمین؛ لعنت خدا بر ظالمان است.» (هود/ 18) یا اینکه مؤمن هنگامی که نامه اعمال خود را می بیند از روی شوق فریاد می زند: «هاؤم اقرؤا کتابیه؛ این نامه اعمال من است، بیایید ای مردم و آن را بخوانید.» (حاقه/ 19) و کافر در همین هنگام از وحشت فریاد می کشد: «یا لیتنی لم أوت کتابیه؛ ای کاش نامه اعمال ما به دست ما داده نمی شد.» (حاقه/ 25)
ولی می توان برای این آیه معنی وسیعتری را در نظر گرفت که "یوم التناد" این دنیا را نیز شامل شود، چرا که "یوم التناد" مفهومش تنها "روز ندا دادن یکدیگر" است، و این تعبیر نشانه نهایت عجز و بیچارگی است در زمانی که کاردبه استخوان می رسد، و افرادی که دستشان از همه جا بریده یکدیگر را صدا می کنند و فریادشان به جایی نمی رسد. در این جهان نیز "یوم التناد" فراوان است، روزهایی که عذاب الهی نازل می شود، روزهایی که جامعه ها بر اثر گناهان و خطاهایشان به بن بست کشیده می شوند، روزهایی که بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار می دهد، فرار می کنند و پناهگاهی می جویند اما پناهگاهی وجود ندارد، و همه فریاد می کشند! آیه بعد در تفسیر یوم التناد می گوید: "روزی که روی می گردانید و فرار می کنید، اما هیچ پناهگاه و نگهدارنده ای در برابر عذاب الهی برای شما نیست" آری کسی را که خدا (بر اثر اعمالش) گمراه ساخته هدایت کننده ای برای او نیست" (و من یضلل الله فما له من هاد) آنها در این دنیا از طریق هدایت گمراه می شوند و در حجابی از جهل و ضلالت فرو می روند، و در آخرت از طریق بهشت و نعمتهای الهی گمراه خواهند شد. تعبیر فوق ممکن است تلویحا اشاره ای به گفتار فرعون باشد که می گفت: «ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد؛ من شما را جز به راه هدایت و راستی دعوت نمی کنم.»
علامه می گوید: «این جمله به منزله تعلیلی است برای جمله "ما لکم من الله من عاصم"، و معنایش این است که شما پشت کرده و فرار می کنید ولیکن هیچ پناهی ندارید، چون اگر پناهی باشد از ناحیه خداست، و از آن ناحیه هم پناهی نیست، برای اینکه خدا شما را گمراه کرده و کسی که خدا گمراهش کرده باشد، دیگر راهنمایی نخواهد داشت.»
توجه به تاریخ بنی اسرائیل و مسأله نبوت یوسف
خداوند در ادامه سخنان مؤمن آل فرعون می فرماید: «و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات فما زلتم فی شک مما جاءکم به حتی إذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب* الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان أتاهم کبر مقتا عند الله و عند الذین آمنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار؛ پیش از این یوسف با دلائل روشن به سراغ شما آمد، ولی شما هم چنان در آنچه او آورده بود تردید داشتید، تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او رسولی مبعوث نخواهد کرد، اینگونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده ای را گمراه می سازد. همانها که در آیات الهی بی آنکه برای آنها آمده باشد به مجادله برمی خیزند، کاری که خشم عظیمی نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند بار می آورد، اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جباری مهر می نهد.» (غافر/ 34- 35)
در این آیات هم چنان سخنان مؤمن آل فرعون ادامه می یابد. در این آیات قسمتی از تاریخ خودشان را متذکر می شود، تاریخی که چندان فاصله از آنها ندارد و روابط و پیوندهای آن به هم نخورده است، و آن مساله نبوت "یوسف" است که از اجداد موسی بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح می کند. در آیه اول می گوید: "پیش از این، یوسف با دلائل روشن برای هدایت شما آمد". " اما شما هم چنان در دعوت او شک و تردید داشتید. نه از این جهت که دعوت او پیچیدگی داشت، و نشانه ها و دلائل او کافی نبود، بلکه به خاطر ادامه خودکامگیها، سرسختی نشان دادید، و پیوسته اظهار شک و تردید نمودید. سپس برای اینکه خود را از هر گونه تعهد و مسئولیت خلاص کنید و به خودکامگی و هوسرانی خویش ادامه دهید" هنگامی که یوسف از دنیا رفت گفتید هرگز خداوند بعد از او رسولی مبعوث نخواهد کرد. و به خاطر این روش نادرستتان مشمول هدایت الهی نشدید، آری" اینگونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده وسوسه گر را گمراه می کند.
شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهی را پیش گرفتید، و از سوی دیگر در همه چیز شک و تردید و وسوسه نمودید، و این دو کار سبب شد که خداوند دامنه لطفش را از شما برگیرد، و شما را در وادی ضلالت رها سازد، و جز این سرنوشتی در انتظارتان نبود. اکنون هم اگر در برابر دعوت موسی همان روش را پیش گیرید و به بحث و تحقیق نپردازید، ممکن است او پیامبری باشد از سوی خدا اما نور هدایتش هرگز بر قلوب مستور و محجوب شما نتابد.
علامه طباطبایی می گوید: «در این آیه بعد از آنکه گفت خدا ایشان را گمراه کرده و دیگر راهنمایی ندارند، به عنوان شاهد، داستان یوسف (ع) که در مصر مبعوث شد و رفتاری که مصریان با او داشتند را ذکر می کند که مادام در بین آنان بود، در نبوتش شک می کردند، و بعد از آن که از دنیا رفت گفتند: دیگر پیامبری بعد از او نیست. بنابراین معنای آیه چنین می شود: سوگند می خورم که قبل از این هم یوسف به سوی شما مصریان آمد، و آیاتی بینات آورد، آیاتی که دیگر هیچ شکی در رسالتش برای کسی باقی نمی گذاشت، ولی تا او زنده بود شما همواره در باره دعوت او در شک بودید و همین که از دنیا رفت گفتید: دیگر بعد از یوسف، خدای سبحان، رسولی مبعوث نمی کند، و با این سخن گفتار خود را نقض کردید و هیچ پروایی هم نکردید. آن گاه بیان خود را تاکید و در عین حال تعلیل کرده و فرموده: "کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب؛ آری این چنین خداوند هر اسرافگر شکاکی را گمراه می کند". آیه بعد به معرفی "مسرفان مرتاب" پرداخته می گوید: آنها کسانی هستند که در آیات الهی بدون اینکه دلیلی برای آنها آمده باشد به مجادله برمی خیزند. بی آنکه هیچ دلیل روشنی از عقل و نقل برای سخنان خود داشته باشند، در برابر آیات بینات الهی موضعگیری می کنند، و با احتمالات نیش غولی و وسوسه های بی اساس و بهانه جوئیها به مخالفت خود ادامه می دهند.»
بنابراین این آیه توصیف همان "مسرف مرتاب" آیه قبلی است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق اعراض نماید و از هوای نفس پیروی کند و در نتیجه شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشد اعتماد نمی کند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی می کند دل نمی بندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد می کند و برای رد آن، به باطل جدال می نماید. سپس برای نشان دادن زشتی این عمل می افزاید: "اینگونه جدال بی اساس در مقابل حق خشم عظیمی نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند برمی انگیزد" چرا که "جدال به باطل" و موضعگیری بی دلیل و بی منطق در برابر آیات الهی هم مایه گمراهی مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است، نور حق را در محیط خاموش می کند و پایه های حاکمیت باطل را محکم می سازد.و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده می فرماید "اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جباری مهر می نهد"!
لجاجتها و عناد در برابر حق پرده ای ظلمانی بر فکر انسان می اندازد و حس تشخیص را از او می گیرد، کار به جایی می رسد که قلب او همچون یک ظرف در بسته مهر شده می گردد که نه محتوای فاسد آن بیرون می آید و نه محتوای صحیح و جانپروری وارد آن می شود. آری کسانی که به خاطر داشتن این دو صفت زشت "تکبر و جباریت" تصمیم گرفته اند در مقابل حق بایستند و هیچ واقعیتی را پذیرا نشوند خداوند روح حق طلبی را از آنها می گیرد، آن چنان که حق در ذائقه آنها تلخ، و باطل شیرین می آید. مؤمن آل فرعون با این بیانات کار خود را کرد، و چنان که از آیات بعد نیز استفاده می شود تصمیم فرعون را دائر بر قتل "موسی" (ع) متزلزل ساخت، و یا حداقل آن را به تاخیر انداخت، همان تاخیری که سرانجام خطر را از موسی برطرف ساخت و این رسالت بزرگی بود که این مرد هوشیار و شجاع در این مرحله حساس انجام داد، و احتمالا جان خود را بر سر این کار نهاد.
ارکان دین حق و سبیل رشاد در سخن کوتاه مؤمن آل فرعون
می فرماید: «و قال الذی آمن یا قوم اتبعون أهدکم سبیل الرشاد* یا قوم إنما هذه الحیاة الدنیا متاع و إن الآخرة هی دار القرار* من عمل سیئة فلا یجزی إلا مثلها و من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ کسی که (از قوم فرعون) ایمان آورده بود گفت: ای قوم! از من پیروی کنید تا شما را به راه صحیح هدایت کنم. ای قوم من! این زندگی دنیا متاع زودگذری است، و آخرت سرای همیشگی است. هر کس عمل بدی انجام دهد جز به مانند آن کیفر داده نمی شود، ولی کسی که عمل صالحی انجام دهد، خواه مرد یا زن، در حالی که مؤمن باشد وارد بهشت می شود و روزی بیحسابی به او داده خواهد شد.» (غافر/ 38- 40)
در این آیات چهارمین مقطع از سخنان "مؤمن آل فرعون" آمده است که مقصود خود را از طریق دیگری دنبال می کند، و آن توجه دادن به "ناپایداری زندگی دنیا" و "مساله معاد و حشر و نشر" است و توجه به آنها بدون شک تاثیر عمیقی در تربیت انسانها دارد. نخست می گوید: "کسی که ایمان آورده بود صدا زد ای قوم من! از من پیروی کنید تا من شما را به راه حق ارشاد کنم". "سبیل رشاد" عبارت است از راهی که سلوک آن آدمی را به حق می رساند، و به سعادت دست می یابد. و کلمه "هدایت" در اینجا به معنای نشان دادن راه است. و جمله "أهدکم سبیل الرشاد"، طعن بر فرعون است که طریقه خود را "ارشاد" می خواند و می گفت: "و ما أهدیکم إلا سبیل الرشاد".
در چند آیه قبل از این خواندیم که فرعون می گفت: «آنچه من می گویم راه رشد و صلاح است.» مؤمن آل فرعون با این سخنش به مقابله و تکذیب فرعون پرداخته، و به جمعیت می فهماند که فریب سخنان وسوسه انگیز فرعون را نخورید که برنامه های او به شکست و بدبختی می انجامد، راه این است که من می گویم، راه تقوا و خدا پرستی. سپس افزود: "ای قوم من! به این دنیا دل نبندید که این زندگی دنیا متاع زودگذری است، و آخرت سرای همیشگی و ابدی شما است". این مهمترین سندی است که مؤمن آل فرعون سلوک سبیل رشاد و تدین به دین حق را به آن مستند نموده، که در هیچ حالی آدمی از آن بی نیاز نیست و آن عبارت است از این عقیده که آدمی بعد از زندگی ناپایدار دنیا زندگی ابدی و جاودانی دارد که عبارت است از زندگی آخرت، و این زندگی دنیا در آخرت متاعی است، و در حقیقت مقدمه ای است برای آن، و به همین جهت در بیان معنای سبیل رشاد اول این معنا را خاطرنشان ساخت و بعدا به ذکر عمل زشت و صالح پرداخت.
مسأله تنها فانی بودن این دنیا و باقی بودن سرای آخرت نیست، مسأله مهم مساله حساب و جزاست: "هر کس عمل بدی انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده می شود، اما کسی که عمل صالحی انجام دهد خواه مرد باشد یا زن در حالی که مؤمن باشد وارد بهشت می شود و روزی بی حسابی به او داده خواهد شد."
علامه طباطبایی می فرماید: «"من عمل سیئة فلا یجزی إلا مثلها" یعنی آنچه در آخرت به آدمی می رسد و با آن زندگی می کند، نظیر همان اعمالی است که در زندگی دنیا می کند، دنیایی که در آخرت متاعی است، آری دنیا جای عمل است و آخرت محل جزا. کسی که در دنیا عمل زشت انجام دهد، عملی که دارای صفتی زشت باشد، در آخرت جزا داده نمی شود، مگر مثل آن عمل، یعنی جزایی که او را بد حال و گرفتار کند. و کسی که عمل صالحی انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، بدون هیچ فرقی بین آن دو، البته به شرطی که ایمان هم داشته باشد، چنین کسانی در آخرت داخل بهشت گشته و در آن رزقی بی حساب خواهند داشت.در این آیه اشاره ای هم به یکسان بودن زن و مرد در قبولی عمل کرده. و اگر عمل صالح را در تاثیرش مقید به ایمان کرد، برای این است که عمل هر چه هم صالح باشد، بدون ایمان حبط و بی اجر می شود، هم چنان که قرآن کریم در جای دیگر فرموده: «و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله؛ و کسی که ایمان را قبول نداشته باشد، اجر عملش حبط می شود.» (مائده/ 5) و آیاتی دیگر نظیر آن.»
مؤمن آل فرعون در کوتاهترین عبارت، تمامی ارکان دین حق و سبیل رشاد را جمع کرده و آن این است که آدمی حیاتی دارد پایدار و دارای قرار، بر خلاف حیات ناپایدار دنیا که در آن حیات به آنچه در دنیا کرده جزا داده می شود، چه عمل زشتش و چه صالحش. و چون چنین است، آدمی باید عمل صالح کند و عمل زشت مرتکب نگردد. و برای مزید بیان این را هم اضافه کرد که اگر کسی عمل صالح کند بدون حساب روزی داده می شود. او در این سخنان حساب شده اش از یک سو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان می کند که تنها به مقدار جرمشان جریمه می شوند. و از سوی دیگر اشاره به فضل بی انتهای او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بیحساب به مؤمنان داده می شود و هیچگونه موازنه ای در آن رعایت نخواهد شد، پاداشی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و حتی به فکر انسانی خطور نکرده است. و از سوی سوم لزوم توام بودن ایمان و عمل صالح را یاد آور می شود. و از سوی چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهای انسانی.
به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان می کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولی می تواند وسیله رسیدن به پاداش بیحساب گردد، چه معامله ای از این پرسودتر؟! ضمنا تعبیر به "مثلها" اشاره به این است که مجازاتهای عالم دیگر شبیه همان کاری است که انسان در این دنیا انجام داده است، شباهتی کامل و تمام عیار. تعبیر به "غیر حساب" ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نگاهداشتن حساب عطایا مخصوص کسانی است که مواهب محدودی دارند و می ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار کمبود شوند، اما کسی که خزائن نعمتهای او نامحدود و بی پایان است و هر قدر ببخشد کاستی در آن پیدا نمی شود (زیرا هر قدر از بی نهایت بر دارند باز هم بی نهایت است!) نیاز به حسابگری ندارد در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا این آیه با آیه ای که می گوید: هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر پاداش به او عطا می شود، منافات ندارد؟ «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها» (انعام/ 160) در پاسخ باید به این نکته توجه کرد که ده برابر حد اقل پاداش الهی است و لذا در مورد انفاق به هفتصد برابر و بیشتر ارتقا می یابد، و سرانجام به مرحله پاداش بی حساب می رسد که هیچ کس جز خدا حد آن را نمی داند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 20 صفحه 83 - 123
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 499-506
شيخ عبد على بن جمعه عروسى حويزى- تفسیر نور الثقلین- جلد 4 صفحه 521
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 113-117
مقاله شهادت همسر حزقیل و آسیه- سایت اندیشه قم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها