داستان ذوالقرنین در قرآن کریم (توانایی ها)
فارسی 2916 نمایش |نام ذوالقرنین
ذوالقرنین، قبل از اینکه داستانش در قرآن بیاید و حتی در زمان زندگیش به همین نام خوانده می شده است و این چنین نیست که بعدها این لقب را گرفته باشد. این نکته از این آیات قرآن یعنی «یسئلونک عن ذی القرنین؛ از تو ای پیامبر، درباره ذوالقرنین سؤال می کنند.» (کهف/ 83)
«قلنا یا ذا القرنین؛ ما گفتیم ای ذوالقرنین.» (کهف/ 86)
و «قالوا یا ذاالقرنین؛ آن قوم گفتند: ای ذوالقرنین.» (کهف/ 94) به خوبی استفاده می شود. از جمله اول بر می آید که در عصر رسول خدا (ص)، قبل از نزول این قصه، چنین اسمی بر سر زبان ها بوده است که از آن جناب داستانش را پرسیده اند، و از دو جمله بعدی نیز به خوبی معلوم می شود که ذوالقرنین در زمان حیاتش همین لقب را داشته و او را به این نام خطاب می کرده اند.
توانایی های ذوالقرنین
ذوالقرنین از قدرت و مکنت بسیاری برخوردار بود و خداوند وسایل غلبه بر مشکلات و دست یابی به اهداف مهم زندگی را به او عنایت کرده بود. این اسباب و وسایل، شامل علم و دین، عقل و درایت، نیروی جسمی، مال و لشکر زیاد، وسعت قلمرو، قدرت مدیریت و امثال آن بودند، و همه این خصوصیات از آیه کریمه زیر به خوبی استفاده می شود: «انا مکنا له فی الارض واتیناه من کل شی ء سببا؛ ما او را در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل دست یابی به هر چیزی را در اختیارش گذاردیم.» (کهف/ 84) البته، از مجموعه داستان نیز این مطلب فهمیده می شود; توانایی اینکه به مشرق و مغرب آفتاب برود و آن سد عظیم را با توجه به وسایل آن روزگار بسازد و قدرت خود را در دورترین نقاط زمین اعمال کند، همه و همه، شاهد قدرت و توانایی بسیار او می باشد.
دین ذوالقرنین
می دانید که جوهره و اساس دین، اعتقاد و عمل به دو اصل توحید ومعاد است و نبوت اصلی است که زائیده این دو می باشد. به عبارت دیگر، وقتی به خدای یگانه ایمان داشتیم و دانستیم که خداوند ما و دنیا را نه بیهوده، بلکه برای هدفی آفریده است تا نیکان را پاداش داده و بدان را مجازات کند، و آن پاداش و مجازات در روز قیامت داده خواهد شد، به این نتیجه می رسیم که خالق یگانه، یقینا به وسیله ای با مخلوقات ارتباط برقرار کرده و هدف خلقت و جزئیات آن را بیان نموده و ما را به صلاح و دقایق راه های دست یابی به پاداش رهنمون نموده است.
این وسیله ارتباط، همان نبوت و پیامبری است. بنابراین اعتقاد به نبوت زاییده اعتقاد به توحید و معاد است. ذوالقرنین مردی مؤمن به خداوند و روز قیامت و متدین به دین حق بوده است و این نکته از آیات زیر به دست می آید: «قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا؛ ذوالقرنین گفت: ما کسی را که ستم ورزیده مجازات خواهیم کرد. سپس او به سوی پروردگارش باز می گردد و خداوند او را مجازات شدیدی خواهد نمود.» (کهف/ 87)
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی؛ و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکو خواهد داشت.» (کهف/ 88)
«قال هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا؛ ذوالقرنین در پایان کار سدسازی گفت: این سد نعمت و رحمتی از سوی پروردگار من است و هنگامی که فرمان پروردگارم فرارسد، آن را در هم می کوبد و وعده پروردگار حق است و تحقق خواهد یافت.» (کهف/ 98)
مقام و حکومت دینی ذوالقرنین
از مجموع این آیات بر می آید که او دارای مقام و حکومتی دینی بوده است. در آیه کریمه زیر می خوانیم: «قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا؛ ما به ذوالقرنین گفتیم: ای ذوالقرنین! آیا می خواهی بدان ایشان را مجازات کنی یا روش نیکویی در مورد آن ها انتخاب می نمایی؟» (کهف/ 86)
خداوند طبق این آیه به او اختیار تام می دهد، و این خود شاهد بر این مطلب است که وی از سوی وحی الهی یا پیامبری از پیامبران، تایید و راهنمایی می شده است. باید دانست وقتی خداوند می فرماید: به او گفتیم، لزوما معنایش پیامبر بودن ذوالقرنین نیست; زیرا این که خداوند چیزی را به کسی بگوید می تواند به صورت الهام باشد; مثل آیه «و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه؛ و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده.» (قصص/ 7) یا می تواند به صورت گفتگوی پیامبری باشد; مثل آیه «وقلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة؛ و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن.» (بقره/ 35) یا می تواند از طریق پیامبری باشد; مثل و زمانی که از طریق موسی (ع) به بنی اسرائیل گفتیم: در این شهر وارد شوید. (بقره/ 58)
این مطلب از جواب ذوالقرنین به این فراز روشن تر می شود، گویا هدف او از بیان چنین جوابی، اشاره به این نکته است که مردم در برابر دعوت به توحید و مبارزه با شرک، به دو گروه تقسیم خواهند شد; کسانی که تسلیم این برنامه سازنده الهی شوند، که مطمئنا پاداشی نیکو خواهند داشت و در امنیت و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد، و آنها که در برابر این دعوت موضع گیری خصمانه داشته و به ظلم و فساد ادامه دهند، که مجازات خواهند گردید. علاوه بر این، در آیه ای دیگر نیز می خوانیم: «کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا؛ کار ذوالقرنین چنین بود، و ما به خوبی از امکانات و آنچه نزد وی صورت می گرفت، اطلاع داشتیم.» (کهف/ 91) ظاهرا این آیه هم کنایه از این مطلب است که آنچه او تصمیم می گرفت، به هدایت خداوند و امر او بود و در هیچ کاری اقدام نمی نمود، مگر آن که خداوند او را مأمور کرده بود.
بنابراین، مجموع این آیات این مفهوم را می رساند که مکالمه خداوند سبحان با ذوالقرنین از سوی پیامبری که همراه او بوده صورت می گرفته است و او حکومتی مثل حکومت جناب طالوت بر بنی اسرائیل داشته است. خداوند در قرآن می فرماید: «وقال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا؛ و پیامبرشان به آن ها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما انتخاب کرده است.» (بقره/ 247) این حکومت از طرف خدا و با الهام پیامبری از پیامبران بوده و کارهایش را نیز به هدایت همان پیامبر انجام می داده است.
یک سؤال و پاسخ آن
در اینجا سؤالی پیش می آید و آن اینکه می بینیم که خداوند می فرماید: «ما به ذوالقرنین گفتیم...» بنابراین چرا مفسران صریحا نگفته اند که ذوالقرنین خود پیامبری از پیامبران الهی بوده است؟
بعضی از مفسران از تعبیر "قلنا" (ما به ذوالقرنین گفتیم) می خواهند نبوت او را استفاده کنند، ولی این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله الهام قلبی باشد که در مورد غیر پیامبران نیز وجود داشته اما نمی توان انکار کرد که این تعبیر بیشتر نبوت را در نظر انسان مجسم می کند. گفتگوی خداوند با انسان، امکان دارد به صورت گفتگوی پیامبری یا الهام یا گفتگو از طریق یک پیامبر باشد، لذا معلوم نیست که ذوالقرنین واقعا پیامبر باشد و گفتگوی خداوند سبحان با وی از نوع وحی پیامبری باشد; چرا که اگر ایشان پیامبر بود، همچون بسیاری دیگر از پیامبران که در قرآن نامشان آمده است، به پیامبری او نیز تصریح می شد. مثل «واذکر فی الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا؛ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، که در وعده هایش صادق بود و رسول و پیامبر بود.» (مریم/ 53)
«و ان الیاس لمن المرسلین؛ و الیاس از رسولان [ما] بود.» (صافات/ 123) و همچنین آیات 41 سوره مریم و 133 سوره صافات و آیات بسیار دیگری که در آن به پیامبری رسولان الهی تصریح شده است. بنابراین، نمی توان با اطمینان گفت که ذوالقرنین پیامبر بوده است و پیامبری کسی را نیز با احتمال نمی توان اثبات کرد.
علامه طباطبایی می فرماید: «قول منسوب به خدای عز و جل در قرآن کریم، در وحی نبوی و در ابلاغ به وسیله وحی استعمال می شود، مانند آیه "و قلنا یا آدم اسکن؛ و گفتیم ای آدم سکونت کن." (بقره/ 35) و آیه "و إذ قلنا ادخلوا هذه القریة؛ و چون گفتیم در این قریه داخل شوید." (بقره/ 58) و گاهی در الهام هم که از نبوت نیست به کار می رود، مانند آیه "و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه؛ و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده." (قصص/ 7) و با این بیان روشن می شود که جمله "قلنا یا ذا القرنین" دلالت ندارد بر اینکه ذی القرنین پیغمبری بوده که به وی وحی می شده، چون همانطوری که گفته شد قول خدا اعم از وحی مختص به نبوت است. جمله "ثم یرد إلی ربه فیعذبه..." از آنجا که نسبت به خدای تعالی در سیاق غیبت آمده خالی از اشعار به این معنا نیست که مکالمه خدا با ذوالقرنین به توسط پیغمبری که همراه وی بوده صورت گرفته، و در حقیقت سلطنت از او نظیر سلطنت طالوت در بنی اسرائیل بوده که با اشاره پیغمبر معاصرش و هدایت او کار می کرده است.»
منـابـع
حسین شریعتى ارموى-تحقیقى درباره ذوالقرنین
سید حسن صفوى-ذو القرنین کیست؟- صفحه 71
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 13 صفحه 500- 541
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 12 صفحه 526 – 543
محمدرضا امین زارع-ذوالقرنین در قرآن
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها