حواریون و درخواست نزول مائده از مسیح (اعتقادات)
فارسی 4228 نمایش |حواریون
حواریون نسبت به حضرت مسیح عقیده راسخی داشتند، ولی برای بالا بردن درجه ایمان خود از او در خواست کردند که از خدا بخواهد برای آنان خوانی از غذا از آسمان فرود آورد. نخست می فرماید: «و إذ أوحیت إلی الحواریین أن آمنوا بی و برسولی قالوا آمنا و اشهد بأننا مسلمون؛ به خاطر بیاور زمانی را که به حواریین وحی فرستادم که به من و فرستاده ام مسیح (ع) ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند: ایمان آوردیم، خداوندا گواه باش که ما مسلمان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم.» (مائده/ 111) سپس اشاره به جریان معروف نزول مائده آسمانی کرده، می گوید: «إذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک أن ینزل علینا مائدة من السماء؛ یاران خاص مسیح به عیسی (ع) گفتند: آیا پروردگار تو می تواند غذایی از آسمان برای ما بفرستد؟» (مائده/ 112)
"مائده" در لغت هم به خوان و سفره و طبق گفته می شود و هم به غذایی که در آن قرار می دهند. مسیح (ع) از این تقاضا که بوی شک و تردید می داد پس از آوردن آن همه آیات و نشانه های دیگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: «قال اتقوا الله إن کنتم مؤمنین؛ از خدا بترسید اگر ایمان دارید.» (مائده/ 112) چگونه تصور می شود کسی که به مسیح ایمان آورده معجزات او را ندیده باشد؟ با اینکه مسیح خودش به خودی خود معجزه بود، زیرا خداوند او را بدون پدر آفریده، و به روح القدس تاییدش نمود، و در نتیجه در گهواره با مردم تکلم می کرد، همانطوری که در کهولت می کرد، و خداوند با معجزات پی در پی روز به روز به کرامتش می افزود تا آنکه به سوی درگاه خویش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجیب ترین معجزات خاتمه داد، با این حال درخواست کردن حواریین معجزه ای را که به سلیقه خود انتخاب کرده بودند (مائده) بعد از مشاهده آن همه آیات، عمل بسیار زشتی بود، و از همین جهت مسیح (ع) با این کلام خود "اتقوا الله ان کنتم مؤمنین" آنها را توبیخ نموده است، و به خاطر همین زنندگی بود که خود آنها اقتراح و درخواست خود را توجیه کرده و مطالبی گفتند که آن حدت و صولتی را که در اطلاق کلامشان بود شکست و آن مطالب این بود که غرض ما از این درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازیچه گرفتن آیات الهی نیست بلکه اغراض دیگری در نظر گرفته ایم و آن عبارت است از تکمیل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهایمان و گواه بودنمان بر آن معجزه.
«قالوا نرید أن نأکل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم أن قد صدقتنا و نکون علیها من الشاهدین؛ گفتند مى خواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشيم.» (مائده/ 113) و این اعتذارشان خود مؤید گفتار ما است که این درخواست از حواریین زشت و غیر متوقع است، ولیکن در عین اینکه غرض خود را از این درخواست توجیه کردند، مع ذلک از مساله خوردن صرف نظر نکردند، و اشکال هم همین جا است، باز اگر می گفتند: «نرید أن نأکل منها و تطمئن قلوبنا.. » می خواهیم از آن مائده بخوریم و در نتیجه خوردن آن دلهایمان مطمئن شود اشکال کمتر بود از اینکه گفته اند: «نرید أن نأکل منها و تطمئن قلوبنا» می خواهیم از آن بخوریم و دلهایمان مطمئن شود. برای اینکه بین این دو تعبیر فرق واضحی است، تعبیر اول به خوبی می رساند که غرض هوسرانی و گزاف گویی نیست به خلاف تعبیر دومی. به هر حال آنان در صدد توضیح در خواست خود بر آمده و هدف از درخواست مائده را در امور زیر یادآور شدند:
1- گویا در نقطه دوردست از محیط زندگی بودند و در اثنای سفر نیاز به غذا داشتند و می خواستند سد جوع کنند؛ چنانکه گفتند؛ "نرید ان ناکل منها"
2- کسب ایمان بیشتر و اطمینان قلبی فزونتر: "و تطمئن قلوبنا"
3- آگاهی دقیق از این که عیسی پیامبر الهی است و آنچه می گوید از جانب خدا می گوید: "و نعلم ان قد صدقتنا"
4- ما با مشاهده این معجزه از افرادی خواهیم بود که بر نبوت و تبلیغ رسالت و معجزه تو شهادت خواهند داد.
توجیهات مختلف در مورد سخن حواریون
وجوه مختلفی در توجیه سخن حواریون که گفتند: «إذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک أن ینزل علینا مائدة من السماء؛ [و] آن وقت که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند برای ما مائده ای از آسمان نازل کند؟» (مائده/ 112) ذکر شده است:
1- بعضی از مفسرین بر آنند که کلمه "اذ" متعلق است به "قالوا آمنا..." که در آیه قبلی است: «و إذ أوحیت إلی الحوارین أن ءامنوا بی و برسولی قالوا ءامنا و اشهد بأننا مسلمون؛ و چون به حواریون الهام کردم که به من و پیامبرم ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما فرمانبرداریم.» (مائده/ 111) و معنای آن این است: حواریون گفتند ایمان آوردیم به خدا و تو گواه باش که ما مسلمانیم، وقتی این را گفتند و اظهار ایمان کردند که به عیسی گفتند آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان به سوی ما نازل کند؟ و به زعم این مفسرین مراد از این آیه این است که حواریون نه در دعوی ایمان راستگو بودند و نه در اینکه عیسی (ع) را که بر اسلام و ایمان خود گواهی می گرفتند جدی بودند.
این تفسیر صحیح نیست، و نمی توان گفت متعلق "اذ" جمله "قالوا آمنا" است، زیرا با ظاهر سیاق آیه قبلی نمی سازد چون از آن آیه استفاده می شود که ایمان حواریون خالص بوده و خداوند به آنان الهام کرد که به من و به رسولم ایمان بیاورید و به همین موهبت به عیسی منت نهاده، با این حال چطور می توان گفت ایمانشان خالص نبوده؟! علاوه بر این، اگر آیه مورد بحث نشانه بی ایمانی شان بود جا نداشت حواریون این حرف را بزنند و بی ایمانی خود را اظهار کنند تا آنکه خداوند رسوایشان سازد. و متن سؤالی که خداوند در این آیه از حواریون حکایت نموده، یعنی جمله "آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند" معنی ظاهریش معنایی است که بسیار بعید به نظر می رسد که از مثل حواریین صدور یابد و حال آنکه آنان اصحاب مسیح و شاگردان و خواص و ملازمین او بودند و از انوار علم و معارف او اقتباس می نمودند، از آداب و آثارش پیروی می کردند و پست ترین مراتب ایمان در آدمی این مقدار اثر را دارد که بفهمد خدا بر هر چیز قادر است و عجز و زبونی در ساحت او راه ندارد.
با این حال چطور ممکن است حواریون با داشتن مراتب عالیه ایمان این معنا را نفهمند و از پیغمبر خود بپرسند که آیا پروردگارش می تواند مائده ای از آسمان نازل کند؟! از همین جهت بوده که کسایی (که یکی از قاریان هفتگانه است) آیه شریفه را اینطور قرائت کرده: "هل تستطیع ربک" یعنی کلمه "تستطیع" را با "تاء" که یکی از علائم فعل مضارع است خوانده و کلمه "ربک" را هم به فتح "باء" قرائت کرده تا مفعول باشد برای فعل مقدر و تقدیر آیه بنابراین قرائت چنین است: «هل تستطیع ان تسال ربک؛ آیا می توانی از پروردگارت خواهش کنی که ...» و چون معنا معلوم بوده، کلمه "تسال" حذف شده و "تستطیع" به جای آن باقیمانده است. اکثر مفسرین نیز بنایشان بر این است که آیه را توجیه کنند چون فهمیده اند که مراد از آیه غیر آن چیزی است که از ظاهر آن استفاده می شود، زیرا ساحت حواریین از چنین جهالت سخیف و رسوایی منزه است. بهترین توجیهی که در این باب شده است این است که "استطاعت" کنایه است از اقتضای مصلحت و وقوع اذن و رخصت، چنان که "امکان" و "قوة" و "قدرت" هم کنایه آورده می شود برای وجود مصلحت و گفته می شود پادشاه قدرت ندارد به حرف یک یک ارباب حوائج گوش دهد.
مراد این است مصلحت ملک مانع است از اینکه شاه اینقدر افتادگی کند. نه اینکه گوش دادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است، و نیز گفته می شود مرد توانگر استطاعت ندارد که به هر سائلی پول بدهد، و مراد این است که مصلحت حفظ مال مانع است از بذل و بخشش او، نه اینکه برایش مقدور نیست، و نیز گفته می شود ممکن نیست دانشمندان آنچه را که می دانند انتشار دهند، و مراد این است که مصلحت دین و مصلحت مردم و نظامی که در میانشان دائر است اجازه نمی دهد که چنین کنند، خود ما هم به یکدیگر می گوییم آیا استطاعت داری با من بیایی؟ اینگونه پرسشها سؤال از اصل استطاعت و توانایی نیست، بلکه از استطاعت بر حسب مصلحت و حکمت است. این بود بهترین وجهی که درباره سؤال حواریون گفته شده است.
اطمینان
2- این سؤال برای خاطر به دست آوردن اطمینان از راه ایمان به رأی العین است، نه برای خاطر رفع شک در قدرت خدای سبحان، نظیر تقاضایی است که ابراهیم (ع) از خدای خود نمود، و قرآن آن را حکایت می کند که گفت: «رب أرنی کیف تحی الموتی قال أ و لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی؛ پروردگارا نشانم ده چطور مردگان را زنده می کنی، گفت مگر هنوز ایمان نیاوردی، گفت چرا ولیکن می خواهم دلم مطمئن شود.» (بقره/ 260) این توجیه صحیح نیست، زیرا شاهدی بر آن نیست، و اگر سؤال ابراهیم را به همین وجه توجیه می کنیم و می گوییم برای اطمینان و به دست آوردن ایمان از راه مشاهده بود دلیلش این است که ابراهیم دارای مقام عصمت است و این خود دلیل منفصل و شاهد بزرگی برای این حمل است. و اما حواریون، چون ثابت نشده که آنها هم دارای مقام عصمتند، از این رو مجبور نیستیم کلامشان را به وضعی که خالی از رکاکت باشد توجیه کنیم. بلکه دلیل بر خلاف داریم، و آن این است که تعبیر حواریون نظیر تعبیر ابراهیم (ع) نیست، زیرا حواریون نگفتند: "نرید ان ناکل منها فتطمئن قلوبنا؛ می خواهیم از آن بخوریم تا در نتیجه ایمانمان کامل و دلهایمان مطمئن شود" کما اینکه ابراهیم همین طور گفت: «بلی ولکن لیطمئن قلبی» ایمان دارم ولیکن برای این تقاضا کردم که دلم مطمئن شود.
اما حواریین گفتند: «قالوا نرید أن نأکل منها و تطمئن قلوبنا؛ گفتند: می خواهیم از آن بخوریم و دلهایمان مطمئن شود.» (مائده/ 113) خوردن را یکی از غرضها و اطمینان قلب را هم یکی دیگر غیر مربوط به خوردن ذکر کردند، علاوه بر این، این توجیه تنها می تواند دلهای حواریین را منزه از شک و تردید کند، و اما اشکال زشتی کلامشان به جای خود باقی است، مضافا بر اینکه در تفسیر آیه شریفه «إذ قال إبراهیم رب أرنی کیف تحی الموتی» می گوییم که مراد آن جناب مشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسیدن نیست کما اینکه مبنای این توجیه بر همین نحو مشاهده است. زیرا اگر مراد این باشد لازمه اش این است که ابراهیم (ع) بعد از آنکه خدا را به عیان دیده و در عین اینکه با او تکلم می کند از او معجزه بخواهد، بلکه مراد آن جناب دیدن کیفیت زنده کردن است.
3- توجیه دیگر اینکه این سؤال در حقیقت سؤال از فعل است نه از قدرت بر فعل، الا اینکه حواریین لازمه فعل را که قدرت است ذکر کرده اند. این توجیه نیز صحیح نیست، برای اینکه اولا دلیل و شاهدی بر آن نیست، و ثانیا به فرضی هم که ما از دلیل صرفنظر کنیم تازه این توجیه می تواند جهل آنان را به قدرت مطلقه الهیه نفی کند نه اشکال زشتی تعبیرشان و ناسازگاری آن را با مراسم بندگی.
4- توجیه دیگر اینکه از کلام حواریین چیزی حذف شده و تقدیر آن چنین بوده "هل تستطیع سؤال ربک؛ آیا می توانی از خدایت خواهش کنی" شاهد این توجیه هم این است که بعضی از قراء آیه را "هل تستطیع ربک" قرائت کرده اند و بنابراین قرائت معنای آیه این است که آیا می توانی بدون اینکه چیزی جلوگیرت شود از خدایت خواهش کنی که... ؟ این وجه نیز باطل است زیرا اولا حذف و تقدیر هیچوقت باعث نمی شود که لفظ "یستطیع ربک" برگردد و بشود "تستطیع ربک" برای اینکه خود فعل در این دو قرائت از نظر غیبت و حضور مختلف است، تقدیر هرگز نمی تواند فعل غایب را حاضر کند، خوب بود صاحب این توجیه می گفت این آیه از قبیل نسبت دادن کار عیسی است به پروردگار عیسی، چون فعل عیسی هم فعل خدا است یا از نظر اینکه عیسی هر چه دارد از خدا است. چون اگر اینطور توجیه می کرد اشکال حضور و غیبت بر آن وارد نمی شد، لیکن متاسفانه اگر اینطور هم می گفت اشکال دیگری متوجهش می شد و آن این بود که افعالی را از انبیا می توان به خدا نسبت داد که مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باری تعالی نشود، مانند هدایتشان و علم و سایر کمالاتشان، نه صفاتی که از لوازم عبودیت و بشریت شان می باشد، مانند زبونی و فقر و احتیاج به آب و نان و امثال اینها، و ثانیا این توجیه، مساله زشتی تعبیر و خالی بودن آن را از مراسم ادب علاج نمی کند.
استطاعت یا اطاعت
5- توجیه دیگر اینکه "استطاعت" در اینجا به معنی "اطاعت" است، و معنی آیه این است: آیا خداوند تو را اطاعت می کند و اگر دعا کنی دعایت را اجابت می نماید یا نه؟ این توجیه نیز اشکال دارد و در حقیقت از اشکال کوچکی گریختن و به اشکال بزرگتری ملتزم شدن است. زیرا معلوم است که استفهام از اطاعت و فرمانبری خدای سبحان در برابر عیسی رکیک تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست. بعضی هم در مقام سر و صورت دادن به این توجیه بر آمده و آن را چنین تقریر کرده اند: استطاعت و اطاعت هر دو از ماده "طوع " مشتق می شوند، و "طوع " در لغت ضد "کره" است. روی این حساب اطاعت عبارت است از اینکه کار از روی رضا و اختیار انجام شود، و استفعال از این ماده مانند استفعال از ماده اجابت است، همانطوری که معنی استجابت، قبول دعا و خواهش است معنی استطاعت هم قبول طاعت و انقیاد و در فرمان درخواست کننده در آمدن است، زیرا "سین" و "تا" ی باب استفعال در هر دو ماده بنابر قول مشهور طلب کردن است، لیکن طلبی است که در حقیقت متعلق است به فعل محذوفی که فعل مذکور دلالت و ترتب بر آن دارد.
معنی"استطاع الشی ء" این است که از فلان چیز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانش در آید و آن چیز هم پذیرفت و در اطاعتش در آمد. و معنی "استجاب" این است که از کسی سؤال کرد و خواست تا آن کس اجابتش کند آن شخص هم اجابت کرد. آن گاه این شخص اضافه می کند که با این شرح دقیقی که ما کردیم خواهید فهمید که گفتار مفسری که گفته است: "یستطیع" در اینجا به معنی "یطیع" است و معنی یطیع کار را از روی اختیار و رضایت انجام دادن است گفتاری است صحیح. بنابراین حاصل معنی آیه این می شود که آیا پروردگار تو رضایت می دهد و اختیار می فرماید که مائده ای از آسمان بر ما نازل کند تا ما درخواستش را بکنیم یا تو برای ما آن را درخواست کنی؟
اشکالاتی که بر این توجیه وارد است:
اول اینکه این شخص در تقریر مزبور کاری صورت نداده، جز اینکه "استطاع" را به "استجاب" قیاس کرده و معنی این را به آن داده و این خود قیاسی است که در لغت ممنوع است.
دوم اینکه برگشت "استطاع" به حسب ماده به "طوع" که مقابل "کره" است چه ربطی دارد به اینکه بگوییم واجب است در تمامی استعمالات رعایت معنای ماده اصلی را نمود و در همه مشتقات آن را حفظ کرد؟ زیرا بسیاری از مواد هست که معنای اصلی خود را در هیات های اشتقاقی از دست می دهد مانند "ضرب؛ زد" "اضرب؛ اعراض کرد" که بر حسب تبادر استعمالی چیزی که اصلا به ذهن نمی آید معنای ماده اصلی آنها است، و اگر در بحث اشتقاق لغوی حفظ ماده را معتبر می دانند غرضشان این است که بفهمند و بفهمانند ماده اصلی بر حسب عروض اشتقاق های مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا کجا معنای اصلیش محفوظ مانده و کجا است که دیگر معنای اصلی خود را از دست داده و دارای معنای دیگری شده است. پس اعتبار تنها به آن معنایی است که لفظ بر حسب استعمال دایر و رایجی که دارد آن را افاده می کند نه به معنایی که در ماده لغوی آن است. در کلام خدای تعالی بیش از چهل مورد لفظ "استطاعت " به کار رفته، و در تمامی این موارد به معنی قدرت استعمال شده، و لفظ "اطاعت" هم نزدیک به هفتاد مورد به چشم می خورد و در همه این موارد به معنی انقیاد استعمال شده و هم چنین لفظ "طوع" در هر جا استعمال شده در معنی مقابل "کره" استعمال شده است، با این حال چطور ممکن است "یستطیع" به معنی "یطیع" و "یطیع" هم به معنی "طوع" گرفته شود آن گاه حکم شود به اینکه "یستطیع" در آیه به معنی "رضایت می دهد" است؟!
اما داستان "اجاب" و "استجاب" این دو لفظ هم در کلام الله مجید هر جا استعمال شده به یک معنی بوده چیزی که هست استعمال "استجابت" خیلی بیشتر است از استعمال "اجابت"، "استجاب" در حدود سی مورد و "اجابت" در حدود ده مورد استعمال شده اند، با این حال چطور می توان "اطاع" و "استطاع" را به آن قیاس نمود؟ و اگر این دو کلمه اجابت و استجابت به یک معنا استعمال شده برای این بوده که دو عنایت مختلف در یک مورد منطبق شده اند، نه اینکه معنای آنها یکی بوده باشد. زیرا معنای اجابت این است که جواب از شخص مسئول تجاوز کرده و به سائل برسد، استجابت اینست که مسئول خودش از خود مطالبه جواب سؤال را نموده و خود را حاضر کند که جواب سائل را بدهد.
از همین جا معلوم می شود تفسیری که این شخص برای کلمه "استجابت" کرد و گفت: معنای استجابت این است که از کسی سؤال کند و بخواهد که آن شخص اجابتش کند و او هم اجابت بکند، تفسیر صحیح و درستی نیست، برای اینکه معلوم است که باب استفعال برای طلب فعل (جواب) است نه برای طلب افعال (اجابت).
سوم اینکه سیاق آیه با این توجیه سازگار نیست، زیرا اگر معنی گفتار حواریین که گفتند: "هل یستطیع ربک أن ینزل علینا مائدة من السماء" این باشد که آیا خدایت راضی می شود که ما از او درخواست کنیم، یا تو برای ما از او تقاضا کنی که مائده ای از آسمان بر ما نازل کند، و غرضشان این باشد که بخواهند با کسب اجازه برای سؤال یا با دیدن نزول مائده ایمان شان قوی شود، دیگر چه جا داشت که عیسی ایشان را توبیخ نموده و بفرماید: «اتقوا الله إن کنتم مؤمنین؛ گفت: از خداوند پروا کنید اگر مؤمنید.» (مائده/ 111) و وجه اینکه خداوند در جوابشان کفار را وعده عذابی دهد که احدی از عالمیان را به آن عذاب دچار نکرده باشد چیست؟!! بنابراین توجیه و تقریر حواریین که جز حرف حسابی چیزی نگفتند و جز حاجتی مشروع چیزی نخواستند، پروردگار خودش فرموده: «و سئلوا الله من فضله؛ از فضل خداوند طلب کنید.» (نساء/ 32) «قال اتقوا الله إن کنتم مؤمنین» توبیخی است که عیسی (ع) از آنان نموده برای اینکه کلامشان مشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وی بر فرستادن مائده، و این کلام به هر صورت شبهه آور است. و این توبیخ بنابر وجهی که ما اختیار کردیم جهتش واضح است، زیرا گفتیم اصل این مؤاخذه و بازخواست که متعقب است به آن وعید شدید، مربوط به معجزه خواستن بیجا و بدون حاجت است که در حقیقت بازی کردن با آیات خدا است و مربوط به تعبیر رکیکشان است که از ظاهر آن استفاده می شود که ایمان قلبی به قدرت ربوبی ندارند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 6 صفحه 324 و 326-342
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5 صفحه 128-132
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 389
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها