پرسش هایی در مورد فارقلیط و پاسخ آنها
فارسی 3126 نمایش |دلایل و قراین زیادی روشن ساخت که منظور از فارقلیط در آیات انجیل که حضرت مسیح از آمدن او بشارت داده است، پیامبر موعود جهانیان است، و هرگز نمی توان آن را به روح القدس، همان طور که مفسران انجیل مدعی هستند، تفسیر نمود. یکی از نشریات مسیحی پرسش هایی را به صورت اعتراض و انتقاد از نظر کسانی که فارقلیط را به پیامبر موعود تفسیر کرده اند مطرح نموده است، در صورتی که محققان اسلامی از سالیان دورى، به این پرسش ها پاسخ های قطعی گفته اند ولی مبلغان مسیحی حالا به فکر زنده کردن آنها افتاده اند. مرحوم فخرالاسلام در کتاب ارزشمند خود انیس الاعلام به تمام این پرسش ها پاسخ گفته است. این پرسشها به صورت زیرند.
پرسش اول و پاسخ آن
حضرت مسیح صریحا می فرماید، پارقلیط روح راستی است و این آیه نمی تواند مربوط به حضرت محمد باشد؛ زیرا او انسان بوده نه روح. در پاسخ باید گفت لفظ روح، همان طور که در روح القدس استعمال می شود، در مطلق انسانی که دارای روح (اعم از راستی و ضلالت) است نیز به کار می رود و استعمال لفظ روح در معنای دوم در کتب عهدین زیاد است از باب نمونه، در نامه اول یوحنا چنین آمده است: «ای محبوبان، هر روح را باور ننمایید، بلکه ارواح را بیازمایید که آیا از خدا هست یا نه؛ زیرا پیامبران دروغگو در جهان زیاد پیدا شده اند و از این جا می شناسیم روح خدا را.» هر روحی که به عیسای مسیح مجسم شده، از خداست و هر روحی که عیسای مجسم شده را انکارکند از خدا نیست و همچنین است آن روح مخالف مسیح (دجال) که شنیده اید می آید و الان هم در جهان است.
ما از خدا هستیم و هرکه خدا را می شناسد، سخن ما را می شنود و آن که از خدا نیست به ما گوش نمی گیرد. روح حق و روح ضلالت را از این تمیز می دهیم. این جمله ها حاکی است که استعمال روح در غیر روح القدس شایع است و ذیل آیه صریحا می رساند که هر کس به حق و راستی دعوت کند، او روح حق است و هر کس به ضلالت و گمراهی دعوت نماید او روح ضلالت است. بنابراین اگر به پیامبر موعود (روح راستى) گفته شده است برای این است که او مردم را به راستی و حقیقت دعوت خواهد نمود. و این نوع تعبیر در میان ملل جهان آن چنان زیاد است که پس از دقت، جای تردید برای کسی باقی نمی ماند.
پرسش دوم و پاسخ آن
حضرت مسیح، فارقلیط را چنین معرفی کرد که، جهان نمی تواند او را قبول کند؛ زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد در صورتی که هزاران نفر حضرت محمد را دیدند و شناختند.
در پاسخ باید گفت مقصود از دیدن در اینجا معرفت و شناسایی با دیده دل است و هرگز چنین معرفتی از ناحیه مسیحیان درباره پیامبر اسلام انجام نگرفت و یک چنین استعمال در میان مردم، حتی خود عهدین فراوان دیده می شود از باب نمونه: «از این جهت با اینها به امثال سخن می گویم که می نگرند و نمی بینند، و شنوا هستند و نمی شوند و نمی فهمند و در حق ایشان تمام می شود نبوت اشعیا که می گوید پیوسته خواهید شنید و نخواهید فهمید، نظر کرده و خواهید نگریست و نخواهید دید.»
همچنین مقصود از (نشناختند) معرفت و شناخت کامل است و چنین (شناخت) کاملی به پیامبر اسلام در سطح جهانی و عمومی صورت نپذیرفت و چنین استعمالی در همه زبانها و خود اناجیل زیاد است؛ مثلا تصریح می کند که، کسی پسر (مسیح) را جز خدا نشناخت در صورتی که مسیحیان او را شناختند آن جا که می فرماید: «غیر از پدر هیچ کس پسر را نمی شناسد. به او گفتند: پدر تو کجاست عیسی؟ جواب داد: نه مرا می شناسید و نه پدرم را. هرگاه مرا می شناختید هر آینه پدرم را نیز می شناختید.» بنابراین منظور از این که (جهان، فارقلیط را نمی بیند) یعنی حقیقت او را درک نمی کند و نمی شناسد و به او معرفت کامل پیدا نمی کند.
پرسش سوم و پاسخ آن
روی سخن حضرت مسیح در این وعده ها با حواریون است، در صورتی که حضرت محمد (ص) حدود 600 سال بعد از حضرت مسیح به دعوت برخاست و در آن زمان کسی ازحواریون باقی نمانده بود.
در پاسخ باید گفت طرف خطاب اگر چه حواریون بوده، ولی مقصود اصلی و واقعی از خطاب، امت حضرت عیسی است. تمام مصلحان و سخنوران جهان در گفتار خود از این روش پیروی می کنند. آنان اگر چه خطاب خود را متوجه حاضران در جلسه سخن می نمایند، ولی در حقیقت خطاب متوجه عموم بشر و کسانی است که شایستگی پیروی از گفتار آنان را دارند و در خود انجیل این نوع خطاب زیاد است آن جا که می گوید: «و نیز شما را می گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قدرت نشسته بر ابرهای آسمانی می آید.» در صورتی که همه آن کسانی که طرف خطاب حضرت مسیح بودند احدی از آنها این وضع را مشاهده نکرد، بلکه 1982 سال گذشته و هنوز کسی از پیروان حضرت مسیح این وضع را ندیده است. نتیجه این که، خطاب پیامبران و مصلحان و سخنوران عالی قدر متوجه عموم بشر است گرچه روی سخن در جلسه خطاب، با چند نفر بیش نباشد.
پرسش چهارم و پاسخ آن
آخرین پرسش این است که حضرت مسیح درباره فارقلیط چنین گفت: «او نزد شما می ماند و در شما خواهد بود.» آیا حضرت محمد (ص) می توانست در شخصی بماند نه، زیرا یک نفر می تواند با کسی باشد اما نمی تواند در کسی بماند.
در پاسخ باید گفت منظور از این که در شما می ماند؛ یعنی آیین او برای ابد در میان شما می ماند و آیین او منسوخ نمی شود و هرگز این نوع شبهات کودکانه نمی تواند از ظهور آیات درباره پیامبر موعود با در نظر گرفتن آن همه قراین بکاهد. مرحوم فخرالاسلام، که مدت ها یکی از مبلغان ورزیده مسیحیان بود، درباره علت گرایش خود به اسلام مطلب قابل توجهی را نقل می کند وی می نویسد: «پس از مسافرت های زیاد برای تحصیل معارف مسیحى، خدمت یکی از کشیشان، بلکه مطران والامقام از فرقه کاتولیک رسیدم که در قلوب کاتولیک ها، مقام و موقعیتی بزرگ داشت و از سلاطین و اشراف و اعیان آن فرقه، هدایای گرانبهایی برای او می آمد و قریب پانصد نفر در مجلس درس او حاضر می شدند.
علاوه بر این، گروهی از دختران تارک دنیای مسیحیان، در محضر او کسب کمال می نمودند. او علاقه و اطمینان خاصی به من داشت و کلید همه جا را در اختیار من می گذارد، جز کلید اتاق کوچکی که پیش خود نگاه می داشت. روزی نقاهت، استاد را از شرکت در مجلس درس بازداشت و به من دستور داد که به جلسه درس بروم و اعلام کنم درس، به دلیل عارضه استاد تعطیل است. وقتی من در جلسه درس با شاگردان روبرو شدم دیدم محور بحث آنها درباره لفظ (فارقلیط) است که انجیل یوحنا از آمدن آن در باب های 14 و 16 و 15 خبر داده است. من پس از استماع سخنان و مذاکرات آنان به حضور استاد بازگشتم و او را از مذاکره و نظریات مختلف آنان پیرامون لفظ (فارقلیط) آگاه ساختم.
او از من پرسید: "شما چه نظری را انتخاب کرده اید؟" گفتم: "من نظر فلان مفسر را." او گفت: "شما تقصیر ندارید، ولی تفسیر این لفظ را در این زمان جز، گروه قلیلی که در معارف مسیحی راسخ و استادند، کسی نمی داند." من فورا خود را به پاهای استاد افکندم و درخواست کردم که مرا از حقیقت این لفظ آگاه سازد. در این لحظه اشک در دیدگان استاد بزرگوار حلقه زد و شروع به گریه کرد و گفت: "من حاضرم این حقیقت را برای تو فاش کنم، ولی اگر در حیات من، آن را به دیگران بازگو کنى، مقدمات قتل مرا فراهم نموده اى." من به او اطمینان دادم. او گفت: "این اسم از اسمای مبارک پیامبر اسلام است و به معنای احمد و محمد است." سپس کلید آن اتاقی را که هرگز در اختیار من نمی گذاشت، به من داد و گفت: "در فلان صندوق را بازکن و آن دو کتاب را بیاور." من هر دو کتاب را نزد استاد آوردم. این دو کتاب به خط یونانی و سریانی قبل از ظهور پیامبر اسلام، با قلم بر پوست نوشته شده بود و هر دو کتاب لفظ (فارقلیط) را به معنای احمد و محمد ترجمه کرده بودند.»
استاد افزود: «علما و مفسران انجیل پیش از بعثت پیامبر اسلام، در این که فارقلیط به معنای احمد و محمد است اختلافی نداشتند، ولی پس از ظهور آن شخصیت بزرگ، برای حفظ مقام و موقعیت خود معنای دیگری برای این لفظ اختراع نمودند و از سبک و ترتیب آیات انجیل معلوم است، که هرگز منظور از آن، (وکالت)، (شفاعت)، (تسلى) و (روح نازل در یوم الدار) نیست؛ زیرا آن حضرت، آمدن فارقلیط را مشروط به رفتن خود کرده است و از این جمله پیداست که فارقلیط صاحب شریعت است و اجتماع دو نبی صاحب شریعت، در یک زمان صحیح نیست.»
مرحوم فخرالاسلام، قراین دیگری را (که قبلا یادآوری شد و دلالت می کنند که منظور از فارقلیط، احمد است) از استاد خود نقل کرده و اضافه می کند: «من از استاد پرسیدم که درباره آیین مسیحیت چه می گویید؟» گفت: «آیین مسیح منسوخ است.» گفتم: «راه نجات و آیینی که ما را به رضای خدا برساند کدام است!» گفت: «منحصر است در پیروی از شریعت محمد.» گفتم: «پیروان وی اهل نجاتند؟» سه مرتبه گفت: «بلی والله.» گفتم: «شما چرا از این آیین پیروی نمی کنید.» گفت: «من در باطن مسلمانم ولی اگر به اسلام تظاهر کنم، مسیحیان نقشه قتل مرا ریخته و تا مرا نکشند دست از من بر نمی دارند و اگر من به کشورهای اسلامی پناه ببرم، به وسایلی بر من دست می یابند و خون مرا می ریزند.»
در این لحظه اشک در دیدگان من حلقه زد و آن گاه با صدای بلند گریستم. استاد نیز گریست. گفتم: «ای پدر روحانى، اجازه می دهید که من در آیین اسلام داخل شوم!» گفت:« نجات می خواهی باید دین اسلام را بپذیری و من در باطن از پیروان اسلام هستم و من تو را دعا خواهم کرد مشروط بر این که شاهد باشی که من در باطن مسلمان هستم، نه تنها من چنین هستم، بلکه گروهی از کشیشان در این عقیده با من موافق هستند.»
منـابـع
محمدصادق فخرالاسلام- انیس الاعلام- جلد 1 ص4 و جلد 2 ص 161، 88- 109
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی- مقاله پرسش هایی در مورد فارقلیط
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها