اعتقاد به الوهیت مریم علیه السلام در عقاید مسیحیان
فارسی 5175 نمایش |معبود
آیا در تاریخ مسیحیان هیچ دیده شده است که مریم را معبود خود قرار دهند؟ یا اینکه آنها تنها قائل به تثلیث و خدایان سه گانه یعنى خداى پدر و خداى پسر و روح القدس بوده اند، و شکى نیست که روح القدس به پندار آنها، واسطه میان خداى پدر و خداى پسر، مى باشد و او غیر از مریم است، در پاسخ این سؤال باید گفت درست است که مسیحیان مریم را خدا نمى دانستند. ولى در عین حال در برابر او و مجسمه اش مراسم عبادت را انجام مى داده اند، همانطور که بت پرستان بت را خدا نمى دانستند ولى شریک خدا در عبادت تصور مى کردند، و به عبارت روشنتر فرق است میان الله به معنى خدا و اله به معنى معبود، مسیحیان مریم را اله یعنى معبود مى دانستند نه خدا.
بطلان اعتقاد به الوهیت مریم در قرآن
قرآن کریم در این باره فرموده: «نصارا مریم و فرزندش را دو اله (معبود) براى خود گرفته اند.» در سوره مائده آمده: «و إذ قال الله یاعیسى ابن مریم ء أنت قلت للناس اتخذونى و أمى إلاهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لى أن أقول ما لیس لى بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا أعلم ما فى نفسک إنک أنت علام الغیوب؛ و [یاد کن] آن گاه که خدا گوید: اى عیسى بن مریم! آیا تو به مردم گفتى من و مادرم را به جاى خدا به عنوان دو معبود بپرستید؟ گوید: منزهى تو، مرا نشاید که آنچه حق من نیست بگویم. اگر من این را گفته بودم بى شک مى دانستى. تو آنچه در ضمیر من است مى دانى، ولى من آنچه در ذات توست نمى دانم، فقط تویى که از رازهاى نهانى آگاهى.» (مائده/ 116)
در آیه مورد بحث از مریم به مادر تعبیر شده و گفته شده مرا و مادرم را دو معبود بگیرید، با اینکه ممکن بود گفته شود مرا و مریم را دو معبود، این تعبیر براى این بود که تا بر مهمترین حجت هاى آنان بر الوهیت عیسى و مریم دلالت کند. و آن حجت عبارت است از تولدش از مریم بدون وجود پدر، آرى جهت اصلى اینکه نصارا هوس پرستش این دو را کردند، همین مادرى و فرزندى اینطورى بود، بنابراین تعبیر کردن از آن دو به عیسى و مادرش بهتر و رساتر دلالت بر این معنى مى کند، تا اینکه گفته شود عیسى و مریم. دون کلمه ایست که بالمال معنى غیر را مى دهد و در آن استعمال مى شود. راغب گفته: «به کسى که در انجام کارى قاصر است گفته مى شود دون.» بعضى از علماى ادب گفته اند این لفظ مقلوب از دنو و ادون و دنى است. و اینکه خداى تعالى فرمود "لا تتخذوا بطانة من دونکم" به این معنا است که دوستى که در دیانت یا به قول بعضى در قرابت به پایه شما نمى رسد انتخاب و اتخاذ نکنید. و اینکه فرمود "و یغفر ما دون ذلک" به این معنى است که خدا مى بخشد گناه کمتر از این و به قول بعضى غیر این را. و این دو معنى (کمتر- غیر) هر دو با هم متلازمند و به همین معنى است آیه شریفه: «أأنت قلت للناس اتخذونی و أمی إلهین من دون الله؛ آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست.» (مائده/ 116)
غیر خدا و عبارت "من دون الله" در قرآن کریم بسیار آمده و همه جا در معنى اشراک (شریک و انباز گرفتن) استعمال شده نه استقلال، به این معنى که مراد از اتخاذ یک معبود جز خدا و یا دو و یا بیشتر این است که غیر خدا شریک خدا گرفته نشود. نه اینکه غیر خدا معبود گرفته شود و از خداى سبحان الوهیت نفى شود. براى اینکه یک چنین حرفى قابل تفوه نیست، بلکه از لغویاتى است که نمى توان معناى محصلى برایش تصور کرد. چون آن حقیقتى که در این فرض معبود مستقل اتخاذ شده و از غیر آنهم نفى الوهیت نموده، او همان خداى سبحان است. و اگر مثلا مى گوید معبود مستقل مسیح است و بس و خداى دیگرى که معبود مسیح باشد نیست در حقیقت برگشتش به این است که وجود خداى تعالى را قبول داشته باشد و لیکن از در اشتباه و نادانى او را به اوصاف بشرى مسیح متصف سازد.
همچنین اگر بت پرستى این حرف را درباره بت خود بزند و بگوید: «بتها رب النوع هاى خدایانند و خداى تعالى وجود ندارد.» چه او هم براى عالم، معبود و خدایى قائل شده لیکن او را به وصف کثرت و تعدد موصوف نموده است. پس این شخص هم براى خدا شریک قائل شد نه اینکه وجود خدا را انکار کرده باشد، کما اینکه مسیحیان هم همین حرف را زده و گفته اند: «إن الله ثالث ثلاثة؛ یعنى خدا واحدى است که در عین حال سه چیز است و ثلاثى است که در عین حال واحد است.» و همچنین کسانى که مى گویند: آفریدگار و مبداء عالم، دهر و یا طبیعت است و منکر شده اند وجود معبودى را که ما فوق طبیعت باشد. اینان نیز با گفته خود براى عالم اثبات صانعى که عبارت است از خدا (عز اسمه) نموده اند، لیکن از در اشتباه او را به صفات نقص و امکان متصف کرده اند، همچنین کسانى که به طور کلى منکر این معنا شده اند که براى نظام عجیب عالم مبدئى باشد و على رغم آنچه که فطرت بشر صریحا اعتراف دارد مساله علیت و تاثیر را نفى نموده اند، چه اینان نیز با همین نظریه خود وجود عالمى را که دستخوش انعدام اساسى نشود اثبات کرده و آن را واجب الثبوت دانسته اند، چیزى که هست اگر بگویند وجودش از خودش است غلط گفته اند زیرا زوال و دگرگونى در اجزاى آن راه دارد و اگر بگویند وجودش از غیر است راه ما را پیموده و وجود بارى تعالى را که داراى صفات کمالیه مخصوصى است اثبات نموده اند.
پس روشن شد که خداى سبحان چیزى نیست که کسى بتواند به طور کلى انکارش کند، اگر هم مشرکین به ظاهر او را انکار نمایند حرف بى معنا و غیر معقولى زده اند. آرى اگر انسان از دیر باز وجود معبودى را براى این عالم اثبات مى کرده براى این بوده که احساس مى نموده که عموم اجزاى این عالم در رفع نواقصى که در وجودشان هست و در اداره نظامى که لازم دارند به چنین پروردگارى نیازمندند و به این ملاک بوده که بشر پى به وجود پروردگار برده. آن گاه خصوصیات وجودى او را اثبات کرده است. بنابراین، در مقام معرفى آن پروردگار و آن قیم هر چیزى را که اسم ببرند و سراغ دهند همو خداى سبحان است، چون اگر معبودى که سراغ مى دهند غیر خدا باشد اشتباهى است که در تشخیص اسماء و صفات خدا نموده، و اگر هم خدا را قبول دارند و هم معبودهاى دیگرى را اثبات مى کنند براى خدا شریک قائل شده اند.
پس در هر حال خدا را اثبات کرده، نه اینکه او را انکار و غیر او را اثبات کنند. زیرا گفتیم که این حرف غیر معقول است. به این بیان معلوم شد معنى إلهین من دون الله دو شریک از غیر خدا براى خدا قائل شدن است، نه خدا را انکار کردن. و به فرضى هم که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه دون به هیچ وجه افاده معنى شرکت را نمى کند، مى گوییم افاده نفى شرکت را هم نمى کند، و بیش از این نیست که معنایش گرفتن دو معبود است که آن دو از سنخ غیر خدا باشند، و از افاده اینکه این اتخاذ توأم با نفى الوهیت پروردگار متعال و یا اثبات او بوده ساکت است. در لفظ دون نه دلالتى بر آن نفى و نه بر این اثبات است، و ما از خارج فهمیده و به دست آورده ایم که نصارا با این عمل خود نفى الوهیت از پروردگار متعال نکرده اند، و چه بسا از مسیحیان که به این معنى هم اشکال کرده اند و گفته اند: نصارا قائل به الوهیت مریم عذرا نیست و کلام آنان را که به ظاهر الوهیت مریم را مى رساند به وجهى توجیه نموده اند.
لیکن نکته اى که در این آیه است و این توجیهات را باطل مى کند و لازم است تذکر داده شود این است که در آیه نفرمود نصارا گفته اند مریم اله است، تا بتوان آن را توجیه کرد و گفت آرى چنین حرفى مى زدند ولیکن غرضشان چیز دیگرى بوده. بلکه فرمود نصارا مریم را اله خود اتخاذ کردند، و معلوم است که اتخاذ اله غیر گفتن آن است، گرچه وقتى اتخاذ شد به زبان هم جارى مى شود زیرا اتخاذ اله جز به عبودیت و خضوع بندگى صادق نیست، کما اینکه در قرآن هم فرموده: «أ فرأیت من اتخذ إلهه هواه؛ آیا دیده اى کسانى را که هواى نفس خود را معبود خود گرفتند؟» (فرقان/ 43) علاوه بر اینکه اعتقاد به الوهیت مریم از نیاکان مسیحیت به اخلاف آنان رسیده و اینک در میانشان مشهور است. آلوسى در روح المعانى مى گوید: «ابوجعفر امامى از بعضى از نصارا حکایت کرده که در قرون گذشته قومى بودند به نام مریمیه که معتقد بودند به الوهیت مریم.»
گفتار صاحب تفسیر المنار در این باره
در تفسیر المنار مى نویسد این مطلب که مسیحیان مسیح را اله مى دانند در چند جا از تفسیر این سوره گذشت و اما پرستش مادر مسیح، این نیز در کلیساهاى شرقى و غربى بعد از قسطنطنین متفق علیه بوده. تنها فرقه پروتستان است که پس از چند قرن بعد از اسلام پیدا شدند و آن را انکار نمودند. کما اینکه در این ایام که سنه 1958 میلادى است اعتقاد به رسالت مسیح و اینکه او خدا نیست دائما در بین نصاراى آمریکا رو به انتشار و توسعه است. دانشمند محقق آقاى ه. ج. فلز، هم در مجمل التاریخ مى نویسد: «این عبادتى که امروز عامه مسیحیان براى مسیح و مادرش انجام مى دهند با تعلیمات خود مسیح موافق نیست، براى اینکه خود مسیح در انجیل مرقس نهى کرده از اینکه غیر خداى یکتا را عبادت و پرستش کنند.»
این عبادت که گفتیم نصارا نسبت به مریم مادر عیسى (ع) انجام مى دهند چند قسم است. بعضى از آنها نمازى است مشتمل بر دعا و ثنا و استغاثه و استشفاء، و بعضى از آنها عبارت است از روزه اى که آن را نسبت مى دهند به خود مریم و به نام وى نیز نامیده مى شود، همه این عبادات توأم با خضوع و خشوع در برابر صورت و مجسمه و بلکه صورت خیالى مریم انجام مى شود، در حالتى که معتقدند به اینکه مریم داراى سلطنتى است غیبى که با داشتن این قدرت مى تواند (البته به اعتقاد آنان) خودش و بدون وساطت فرزندش نسبت به امور دنیا و آخرت مردم نفع و ضرر برساند. و تصریح کرده اند به اینکه پرستش مریم واجب است، ولیکن در عین حال از هیچ یک از فرق آنها دیده نشده که کلمه اله را بر مریم اطلاق کنند، بلکه همه از مریم تعبیر مى کنند به مادر اله و بعضى از فرقشان تصریح دارند به اینکه این اطلاق (مادر اله) اطلاق مجازى و از باب مبالغه در تعظیم نیست بلکه اطلاقى است حقیقى.
قرآن کریم هم در این باره فرموده نصارا مریم و فرزندش را دو اله (معبود) براى خود گرفته اند. و این نسبتى که قرآن به آنان داده منافات با این جهت که گفتیم آنان مریم را اله نخوانده اند ندارد، زیرا گفتیم عملا با مریم هم به طور قطع معامله اله مى کنند، اگر چه این اسم را بر او اطلاق ننمایند، قرآن در آیه دیگرى فرموده که مسیحیان گفته اند: به درستى خداوند همان مسیح یعنى عیسى بن مریم است. و این خود معناى دیگرى است، رسول خدا (ص) آیه «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما أمروا إلا لیعبدوا إلها واحدا لا إله إلا هو سبحانه عما یشرکون؛ [هم اینان] علما و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا اربابان خود گرفتند، با آن که دستور داشتند جز خداى یگانه را که معبودى جز او نیست نپرستند. او منزه است از آنچه شریکش مى سازند.» (توبه/ 31) را چنین تفسیر فرموده که اهل کتاب در حلال و حرام و خلاصه در عمل، پیروى احبار و رهبان خود را کرده اند و عملا با آنان معامله ارباب نموده اند، گر چه آنان را ارباب نخوانند.
شواهدى از کلمات علماى مسیحیت
صاحب تفسیر المنار می فرماید «اولین نص صریحى که من از علماى نصارا راجع به این مطلب که نصارا در حقیقت مریم را مى پرستیدند دیدم، عبارتى بود که در کتاب السواعى از کتابهاى روم ارتودکس به چشمم خورد و من (صاحب منار) در ایامى که داشتم به کتابخانه آشنا مى شدم در دیرى که به دیر تلمید نامیده مى شد به این کتاب دست یافتم، طوایف کاتولیک هم تصریح به این معنا دارند و به آن افتخار هم مى کنند، جزویت هم در بیروت در شماره نهم از سال هفتم مجله خود المشرق را با عکس مریم و نقش و نگارهاى رنگارنگ زینت نموده و آن را یادبودى براى پنجاهمین سالى که بابا بیوس نهم عصمت مریم را اعلام کرده بود قرار دادند، وى گفته بود آبستنى مریم بدون هیچ خطا و تبهکارى صورت گرفته است. علاوه بر این به احترام وى عبادتهاى کلیساهاى مریم را در شرق مانند کلیساهاى غرب در عدد پنجاه تثبیت نمودند، و نیز از جمله نصوصى که در این باره دیده ام گفتار پدر لویس شیخو است، چه این شخص در ضمن مقاله اى که راجع به کلیساهاى شرقى نوشته چنین مى گوید: "عبادتى که در کلیساهاى ارمنیه براى بتول طاهره مادر خدا انجام می شود معروف است." و نیز می گوید: "کلیساى قبطیه به همین امتیاز که براى آن بتوله مغبوطه مادر خدا عبادتهایى انجام مى شود ممتاز مى گردد.»
نیز صاحب المنار بعضى از عبارات را که پدر انستاس کرملى در مجله المشرق الکاتولیکیة البیروتیة در شماره چهاردهم سال پنجم در تحت عنوان پرستش عذرا عبادتى است قدیمى درج و انتشار داده نقل مى کند. از آن جمله عبادتى است که انستاس مزبور پس از نقل عبارت سفر تکوین درباره دشمنى مارها با زن و نسل زن و اینکه مراد از زن در این سفر مریم عذرا است ایراد نموده و گفته است: «مگر نمى بینى که قبل از ظهور ایلیا که هنوز هم زنده است در هیچ جا از کتاب آسمانى اشاره و تصریحى به اینکه مقصود از زن مریم است دیده نمى شود، و تنها پس از ظهور این نبى اعظم پرده از روى این راز نهانى برداشته شد و او بود که این معنا را صریح و روشن بیان نمود؟!» آن گاه انستاس صاحب مقاله مزبور این پرده بردارى را عبارت دانسته از مطلبى که در سفر ملوک سوم (بر حسب تقسیم کاتولیک) است و با آن تطبیق نموده و آن این است که ایلیا موقعى که با غلامش در بالاى کرمل ایستاده بود هفت مرتبه به غلامش گفت "به دریا مشرف شو و نگاه کن ببین در دریا چه مى بینى؟" در مرتبه هفتم غلام پس از آنکه به دریا مشرف شد و به آنجا نگریست خبر داد "اینک لکه ابرى مى بینم به قدر کف دست یک مرد که از دریا طلوع کرده است."»
سپس صاحب مقاله گفته است همین نشی ء (پاره ابرى که منشا انبوه ابرها است) صورت مریم بود کما اینکه مفسرین هم این حدس ما را محقق دانسته اند، بلکه هم صورت مریم بوده و هم صورت طناب پاکیزه اى از پلیدیهاى اصلى، آن گاه گفته سبب اصلى پرستش مریم در شرق عزیز همین مطلب بوده است، و این حادثه تقریبا در حدود ده قرن قبل از مسیح رخ داده و برگشت این فضیلت در حقیقت به این پیغمبر عظیم یعنى ایلیا است.
آن گاه گفته و از همین جهت اجداد کرملى ها اولین طایفه اى بوده اند که بعد از پیغمبران و شاگردان آنها به الوهیت مسیح ایمان آورده اند، و اولین طایفه اى بودند که براى مریم بعد از عروج جان و تنش به آسمان معبدها به پا کردند. این بود شواهدى از کلمات علماى مسیحیت بر اینکه گفته شد بسیارى از ایشان مریم را نیز مى پرستند و اگر این مطالب را با اینکه طولانى بود از کتاب المنار نقل کردیم براى این بود که خواننده محترم با دقت در آن از منطق علماى مسیحیت در اثبات پرستش مریم اطلاع یافته و پاره اى از گزاف گوئیهایشان را در دین مشاهده نماید.
نتیجه
قرآن بر این مطلب که مسیح و مادرش اله و معبود نیستند اشاره، بلکه تصریح می کند چنانکه در آیه فوق بدان اشاره نمود. معلوم مى شود چنین قول و عقیده اى هم در بین مذاهب مسیحیت وجود داشته، مگر اینکه کسى بگوید این آیه دلالت ندارد بر این که کسانى مریم را هم اله مى دانسته اند چه احتمال دارد در این مقام باشد که مردم را از خضوع زیاد در برابر مسیح و مادرش جلوگیرى کند، چون مسیحى ها در برابر احبار و راهبان خود زیاده از حد خضوع مى کرده اند، خضوعى که هیچ بشرى در برابر بشر دیگر آن چنان نمى کرده. و چون مسیح و مریم (ع) هر دو از راهبان و خدام معبد بوده اند و مردم در برابر آنها آن طور خضوع مى کرده اند، از این رو احتمال دارد این آیه در مقام نهى آنان از این عمل باشد. و کوتاه سخن، بنابر احتمال اول، آیه از مسیح و مادرش نفى الوهیت مى کند، بدین صورت که مى فرماید مسیح رسولى بوده مانند سایر رسولان، و مادرش صدیقه اى بوده، و این هر دو غذا خور بوده اند، با این حال چگونه داراى الوهیت بوده اند؟! و در اینکه فرمود "قد خلت من قبله الرسل" از آنجایى که رسل را به اینکه قبل از مسیح آمده اند و درگذشته اند توصیف فرموده، از این جهت دلیل را که همان بشریت مسیح و امکان مرگ و حیات او بود تاکید مى کند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5 صفحه 136
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 6 صفحه 348- 349، 105
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها