اهتمام شدید حضرت سلیمان علیه السلام به جهاد در داستان رژه اسبان

فارسی 4957 نمایش |

سوره ص

در سوره ص داستانى از عرضه کردن اسبان بادپا و تندرو در نزد سلیمان ذکر شده و موجب تفسیرهاى گوناگونى گردیده است. متن آیات این است: «اذ عرض علیه بالعشى الصافنات الجیاد* فقال انى احببت حب الخیر عن ذکر ربى حتى توارت بالحجاب* ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق؛ (اى رسول ما یاد کن) وقتى را که بر او اسبهاى بسیار تند رو نیکو را هنگام عصر ارائه دادند (و او به بازدید اسبان پرداخت و از نماز عصر غافل ماند). (در آن حال) گفت که من از علاقه و حب (اسبهاى) نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهاد. (آنگاه به فرشتگان موکل آفتاب خطاب کرد که به امر خدا) آفتاب را بر من باز گردانید (چون اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (همه را براى جهاد در راه خدا وقف کرد).» (ص/ 31- 33)
نخستین مطلبى که دانستن آن در تفسیر این آیات لازم است، این است که سلیمان پیغمبر براى سرکوبى دشمنان و کشورگشایى هایى که کرد، بیشتر وقت خود را صرف کارهاى جنگى مى کرد و به همین دلیل عنایتى به پرورش اسبان و تهیه ساز و برگ جنگ و سربازان کار آزموده داشت و خداى تعالى نیز به آن حضرت کمک کرد و گذشته از سربازان مجهزى که داشت، جنیان و شیاطین و پرندگان و حتى باد را نیز در اختیار سلیمان قرار داد.
در میان همه وسایل جنگى در آن زمان، اسب تیزرو و تربیت شده اهمیت بیشترى براى پیروزى بر دشمن و شکست آنها داشت، از این رو سلیمان به خاطر عشق و علاقه اى که به جنگ در راه خدا و پیشبرد مرام مقدس توحید و ترویج دین الهى داشت، به رژه اسبان و نوازش آن ها اهمیت بیشترى مى داد و آیات فوق نیز قبل از هر گونه تفسیر و توضیحى به این مطلب اشاره کرده و علاقه سلیمان را به نوازش و تربیت اسبان جنگى و سان دیدن از سوارکاران و سربازان تذکر مى دهد.
به هر حال آیات مورد بحث، مرورى اجمالى بر یک روز کارى حضرت سلیمان (ع) مى کند که گویاى اهتمام آن جناب بر ارتباط با خدا و آمادگى سپاهیانش براى جهاد در راه خداست. خطاب به مخاطبین خود قرآن کریم مى فرماید: «به یاد بیاور هنگامى را که عصرگاهان اسبان چابک و تندرو را بر او (سلیمان) عرضه داشتند.» بنابر گفته مفسرین صافنات به اسبهایى گفته مى شود که به هنگام ایستادن بر روى سه دست و پا ایستاده و یک دست را به علامت آماده حرکت بودن کمى بلندى کنند و نوک سم را بر زمین مى گذارند و این حالت اسبهاى چابک و تیزرو است که هر لحظه آماده حرکت مى باشند و «جیاد» جمع «جواد» در اینجا به معناى اسبهاى سریع السیر و تندرو است و در اصل از ماده «جود» و بخشش گرفته شده، «جود» در انسان به معناى بخشیدن مال است و در اسب جود از طریق سرعت سیر است به این ترتیب اسبهاى مزبور در حالت توقف نیز سخاوتمندانه آمادگى خود را براى حرکت اعلان مى کنند و هم در حالت حرکت سرعت عمل دارند.
از مجموعه آیات مذکور با قرائن مختلفى که در اطراف آن وجود دارد چنین بر مى آید که روزى به هنگام عصر حضرت سلیمان (ع) از اسبان تیزرو و چابک خود که براى میدان جهاد آماده کرده بود سان مى دید، و مأموران با اسبهاى مزبور از جلو او رژه مى رفتند، و از آنجا که یک پادشاه عادل و صاحب نفوذ باید ارتشى نیرومند داشته باشد که از وسائل مهم ارتش مرکبهاى تندرو است. آن جناب به شدت مشغول بازدید از اسبها شد به طورى که در آیه بعد مى فرماید وقت نماز عصر گذشت.
خداى تعالى ضمن ذکر آیه شریفه اهتمام آن حضرت را در امر جهاد بیان مى فرماید: «زمانى که آن جناب به هنگام عصر به صحرا خارج شد، اسبان نجیب و پراستقامت را بر او عرضه نمودند.» آن جناب براى جهاد کردن اسبهاى نجیب و اصیل نگهداشته و آنها را به تعلیم و تمرین وا مى داشت و خود به صحرا خارج شده آنها را به مسابقه مى گذاشت و به سرعت سیر و حرکات و سکنات آنها دقت مى کرد و نسبت به شأن هر یک دستور محافظت و نگهدارى مى داد. بعضى از مفسرین در خصوص کلمه «عشى» گفته اند به معناى بعد از ظهر یا آخر روز است و مشعر بر تأخیر نماز است یعنى ادامه تماشاى اسبها قهرا به گذشتن وقت نماز مى انجامید.

اشکال به علت غفلت حضرت سلیمان (ع)

اشکال وارد شده که چطور ممکن است شخصى مانند آن حضرت از ذکر پروردگار به خاطر بازدید و آماده کردن اسبها غفلت کرده باشد؟ در پاسخ باید گفت: درباره تفسیر قسمت هاى مربوط به این موضوع و آیات و مرجع ضمیرهاى آن اختلاف است و بعضى از وجوهى که ذکر کرده اند، با مقام نبوت سلیمان سازگار نیست و به آن حضرت نسبت ظلم و ستم داده اند که ائمه بزرگوار ما آن ها را مردود دانسته و تکذیب کرده اند؛ مانند آن چه از کعب نقل شده که گفته است: «سلیمان سرگرم دیدن اسبان گردید تا وقتى که خورشید غروب کرد و نماز عصر از وى قضا شد. سلیمان خشمناک شد و دستور داد اسبان را باز گرداندند و به بلافى این کار دستور داد همه آن اسبان را که به نقلى هزار است یا بیشتر بوده اند پى کرده و سر بریدند.» و به دنبال آن داستان هاى دیگرى هم نقل کرده که همگى آن ها با مقام نبوت سازگار نبوده و قابل قبول نیست.
اما آن چه در روایات معتبر از اهل بیت روایت شده آن است که گفته اند: «سلیمان به رژه اسبان سرگرم شد تا این که نماز عصر از وى فوت شد، آن گاه دستور خداوند به فرشتگان موکل بر خورشید فرمان داد تا براى اداى فریضه عصر، خورشید را براى او بازگردانند و وقتى خورشید را برگرداندند، سلیمان و همراهانش که فریضه عصر را نخوانده بودند، به عنوان وضو دست به گردن و پاهاى اسبان کشیدند و نماز عصر را خواندند.»
این تفسیر ائمه، مرجع ضمیر توارت و ردوها را خورشید دانسته اند و تفسیر مذکور با توجه به صدر و ذیل آیه و رعایت تناسب جملات آن بهترین تفسیرى است که بر آیه شده است، و مسئله برگشت خورشید نیز براى سلیمان پس از اثبات معجزات انبیاى الهى و اوصیاى آن ها (ص) مسئله ساده اى است که قابل گفتگو و بحث نیست و در روایات ما نظیر آن براى یوشع بن نون و على بن ابى طالب نیز ذکر شده است. تفسیرهاى دیگرى نیز از مفسران نقل شده که برخى از آن ها درخور دقت و قابل توجه است. مانند آن که گفته اند مرجع ضمیر در توارت و ردوها اسبان هستند و معناى آیه چنین است: «سلیمان هنگام عرضه اسبان دستور تاختن آن ها را داد تا سرعت آن ها را در راه رفتن بیازماید. سواران به فرمان سلیمان اسب ها را به تاختن واداشتند و هم چنان رفتند تا از دیدگان سلیمان پنهان شدند، پس از آن سلیمان دستور داد آن ها را بازگردانند و آن گاه برخاست و گردن و ساق هایشان را با دست نوازش کرد.»
تنها مطلبى که طبق این تفسیر باقى مى ماند این جمله است که سلیمان گفت: «إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی» و آن را نیز چنین معنا کرده اند: سلیمان گفت: «این که من به تماشاى رژه اسبان آمدم و آزمایش و تربیت آن ها را دوست دارم، به خاطر ذکر خدا و براى پیشرفت دین اوست، نه این که طبق خواهش دل و هواى نفسانى باشد.» طبق این تفسیر ممکن است مرجع ضمیر را در توارت خورشید بگیریم و در ردوها همان اسبان بدانیم و اشکالى هم پیش نمى آید، چنن که بر اهل فن پوشیده نیست.

دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی می فرماید: ضمیر "قال- گفت" در جمله «فقال إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی حتى توارت بالحجاب» به سلیمان برمى گردد، و مراد از "خیر" -به طورى که گفته اند- اسب است، چون عرب اسب را خیر مى نامند، و از رسول خدا (ص) هم روایت شده که فرمود: «تا قیامت خیر را به پیشانى اسبها گره زده اند.» بعضى هم گفته اند: مراد از کلمه "خیر" مال بسیار است و در بسیارى از موارد در قرآن به این معنا آمده، مانند آیه «إن ترک خیرا؛ اگر کسى بمیرد و خیرى از خود بگذارد.» (بقره/ 180)
مفسرین در تفسیر جمله "أحببت حب الخیر" گفته اند: کلمه "احببت" متضمن معناى ایثار است، و کلمه "عن" به معناى "على" است، و منظور سلیمان (ع) این است که: من محبتى را که به اسبان دارم ایثار و اختیار مى کنم بر یاد پروردگارم، که عبارت است از نماز، در حالى که آن را نیز دوست مى دارم، و یا معنایش این است که: من اسبان را دوست مى دارم دوستى اى که در مقابل یاد پروردگارم نمى توانم از آن چشم بپوشم، در نتیجه وقتى اسبان را بر من عرضه مى دارند از نمازم غافل مى شوم تا خورشید غروب مى کند.
در جمله «حتى توارت بالحجاب» ضمیر در "توارت" به طورى که گفته اند، به کلمه "شمس" برمى گردد، با اینکه قبلا نامش نیامده بود، ولى از کلمه "عشى" که در آیه قبلى بود استفاده مى شود. و مراد از توارى خورشید غروب کردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است، مؤید اینکه ضمیر به خورشید برمى گردد کلمه "عشى" در آیه قبلى است، چون اگر مقصود توارى خورشید نبود، ذکر کلمه "عشى" در آن آیه بدون غرض مى شد و غرضى که هر خواننده آن را بفهمد براى آن باقى نمى ماند.
پس حاصل معناى آیه این است که من آن قدر به اسب علاقه یافتم، که وقتى اسبان را بر من عرضه کردند، نماز از یادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشید غروب کرد. البته باید دانست که علاقه سلیمان (ع) به اسبان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را علاقه مند به اسبان مى کرد، چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربیت کند، پس رفتنش و حضورش براى عرضه اسبان به وى، خود عبادت بوده است. پس در حقیقت عبادتى او را از عبادتى دیگر بازداشته، چیزى که هست نماز در نظر وى مهم تر از آن عبادت دیگر بوده است.
بعضى دیگر از مفسرین گفته اند: ضمیر در "توارت" به کلمه "خیل" برمى گردد و معنایش این است که سلیمان از شدت علاقه اى که به اسبان داشت، بعد از سان دیدن از آنها، هم چنان به آنها نظر مى کرد، تا آنکه اسبان در پشت پرده بعد و دورى ناپدید شدند.
ولى در سابق گفتیم که کلمه "عشى" در آیه قبلى، مؤید احتمال اول است، و هیچ دلیلى هم نه در لفظ آیه و نه در روایات بر گفتار این مفسر نیست.

نتیجه و ماحصل

به هر حال نظر به اینکه حضرت سلیمان مأمور به جهاد بود دستور داد که اسبها را مرتب و مهیا کرده و بیاورند. که در طرف عصر اسبها را براى بازدید مهیا کردند، (و چون آن حضرت دائما مشغول ذکر و اوراد بود)، به هنگام بازدید از اسبها یک مقدارى از ذکر معمولى او کاسته شد، وى آن را خطائى از خود تصور کرد و در مقام توبه و انابه و استغفار برآمد. در آیه دوم به نقل از حضرت سلیمان مى فرماید: «پس (سلیمان) گفت من آن قدر به اسب علاقه یافتم، که وقتى اسبان را بر من عرضه کردند، نماز از یادم رفت تا زمانش گذشت و خورشید غروب کرد.»
البته باید دانست که علاقه سلیمان (ع) به اسبان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را علاقمند به اسبان مى کرد چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربیت کند، پس رفتنش به صحرا و عرضه اسبان به وى، خود عبادت بوده است، بنابراین در حقیقت عبادتى او را از عبادت دیگر باز داشته است، چیزى که هست نماز در نظر آن جناب مهم تر از عبادت مهیا کردن اسبان بوده است. در خصوص کلمه «خیر» گفته اند مقصود از «خیر» اسب است و عرب از (خیل یعنى اسب) تعبیر به خیر کرده است و در حدیثى از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود، خیر و خوبى به پیشانى اسب تا روز قیامت بسته شده است. و در خصوص جمله «حتى توارت بالحجاب» گفته اند، سلیمان که از مشاهده این اسبهاى چابک و آماده براى جهاد و پیکار به وجد آمده بود آنقدر به آنها (در حین مسابقه یا حرکت از مقابل وى) نگاه مى کرد و چشم به آنها مى دوخت تا اینکه از دیدگانش پنهان مى شدند. (پس جمله بدین معنا است که آنقدر به آنها نگاه مى کرد که دیگر چشم قادر به دیدن نبود.)
اما در ارتباط با آیه آخر که مى فرماید: «ردوها علی فطفق مسحا بالسوق و الأعناق» در اینکه ضمیر «ها» به اسبها برمى گردد یا به خورشید اختلاف است بعضى از مفسرین گفته اند: ضمیر در "ردوها" به کلمه "شمس" برمى گردد، و سلیمان (ع) در این جمله به ملائکه امر مى کند که: آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش بخواند. و منظور از جمله "فطفق مسحا بالسوق و الأعناق" این است: سلیمان شروع کرد پاها و گردن خود را دست کشیدن و به اصحاب خود نیز دستور داد این کار را بکنند، و این در حقیقت وضوى ایشان بوده. آن گاه او و اصحابش نماز خواندند. و این معنا در بعضى از روایات ائمه اهل بیت (ع) هم آمده است.
بعضى مى گویند ضمیر «ها» به خورشید برنمى گردد بلکه به اسبها برمى گردد یعنى سلیمان دستور داد اسبها را نزدش برگردانند آنها را نوازش کرد و شروع کرد به یال و کوپال آنها دست کشیدن بدین وسیله از آنها اعلان رضایت و خشنودى نمود. و نیز گفته اند صحنه آن قدر جالب و زیبا بود و براى فرمانده بزرگى همچون سلیمان (ع) نشاط آور بود که او دستور داد «بار دیگر اسبها را براى من بازگردانید.» وقتى اسبها را آوردند، شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد و دست به ساقها و گردنهاى آنها مى کشید و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد و هم از آنها قدردانى نمود زیرا معمول است هر گاه بخواهند از مرکبى قدردانى کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن یا بر پایش مى کشید، و چنین ابراز علاقه اى در برابر وسیله مؤثرى که انسان را در هدفهاى والایش کمک کند از پیامبر بزرگى همچون سلیمان (ع) تعجب آور نیست.
بعضى دیگر از مفسرین گفته اند: ضمیر به کلمه "خیل" برمى گردد، و معنایش این است که سلیمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگردانند، و چون برگرداندند، شروع کرد به ساق و گردنهاى آنها دست کشیدن و آنها را در راه خدا سبیل کردن. و این عمل را بدان جهت کرد، تا کفاره سرگرمى به اسبان و غفلت از نماز باشد.
بعضى دیگر گفته اند: ضمیر به کلمه "خیل" برمى گردد، ولى مراد از دست کشیدن به ساقها و گردنهاى آنها، زدن آنها با شمشیر و بریدن دست و گردن آنهاست، چون کلمه "مسح" به معناى بریدن نیز مى آید. بنابراین سلیمان (ع) از اینکه اسبان، او را از عبادت خدا بازداشته اند خشمناک شده، و دستور داده آنها را برگردانند، و آن گاه ساق و گردن همه را با شمشیر زده و همه را کشته است. ولى این تفسیر صحیح نیست، چون چنین عملى از انبیا سرنمى زند، و ساحت آنان منزه از مثل آن است. هر بیننده و شنونده اى مى پرسد که اسب بیچاره چه گناهى دارد که با شمشیر به جان او بیفتى، و قطعه و قطعه اش کنى، علاوه بر این، این عمل اتلاف مال محترم است.
و اما اینکه بعضى از مفسرین به روایت ابى بن کعب استدلال کرده اند بر صحت این تفسیر، و در آخر اضافه کرده اند که سلیمان (ع) اسبان را در راه خدا قربانى کرده، و لابد قربانى اسب هم در شریعت او جایز بوده، به هیچ وجه صحیح نیست، براى اینکه در روایت ابى، اصلا سخنى از قربانى کردن اسب به میان نیامد. علاوه بر این سلیمان (ع) از عبادت غافل و مشغول به لهو و هوى نشده، بلکه عبادتى دیگر آن را مشغول کرده است.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 271 - 273

محمدکریم علوى حسینى موسوى- تفسیر کشف الحقایق- جلد 3 صفحه 98

سید على اکبر قرشى- ترجمه احسن الحدیث- جلد 9 صفحه 227

سید عبدالحسین طیب- ترجمه اطیب البیان- جلد 11 صفحه 241

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 308-310

علامه طبرسى- ترجمه تفسیر مجمع البیان- جلد 8 صفحه 474- 475

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

سید هاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد