پایان جهان در اساطیر اقوام و ملل مختلف جهان (نظریه)
فارسی 6807 نمایش |اساطیر هند
در باورهای هندوها، دو نوع قیامت وجود دارد: یکی قیامت بزرگ که پایان واقعی عمر عالم است و دیگر قیامتی است که جهل انسانها را به خاطر فساد و تباهی اخلاق فرا می گیرد. هندوها عمر جهان را به ادواری تقسیم می کنند. هر دوره را یک «مهایوگا» می نامند که شامل چندین یوگاست. هر یوگا شامل یک دوره از نسل حیات بشری است و می توان هر یوگا را برابر یکی از ادوار یونانی؛ مانند نسل زرین، سیمین، آهن و... قرار داد. این دوران ها یا یوگاها را بر اساس وضعیت اخلاقی جامعه بشری دسته بندی کرده اند. عصر ما که در اساطیر یونان عصر آهن است از نظر هندوها «کالی یوگا» نام دارد. در پایان این یوگا که پایان یک مهایوگا نیز می باشد، «ویشنو»، خدای بزرگ در دهمین و آخرین تجلی خود، به نام «کالکی» ظاهر خواهد شد. در این دوره، زندگی اجتماعی و معنوی به نازل ترین حد، سقوط می کند و موجبات زوال نهایی را فراهم می سازد. در این عصر مردمان کوته بین دارای قدرت هستند و از قدرت خویش، نهایت استفاده را می کنند. فرمانروایان رعایای خویش را می کشند و مردمان همسایگان خویش را. هیچ چیز معنوی را ارزشی نیست، حتی برهمنان را یارای خاموش کردن آتش هوسهای مردمان نیست و آنان به راه خود می روند. مردمان جویای زر و زورند و ارزشهای واقعی را بهایی نیست. دزدان و غارتگران، قوانین فرمانروایی را وضع می کنند و خود فرمانروا می شوند.
سرانجام تمدن و شهروندی نیز از میان می رود و مردمان به زندگی حیوانی روی می آورند. جز پوست درختان، جامه ای نمی پوشند. از میوه های جنگلی تغذیه می کنند و همه چیز در معرض نابودی قرار می گیرد. در این مرحله از انحطاط، «ویشنو» سوار بر اسبی سفید و به هیأت انسان بر زمین نمایان می شود. سراسر جهان را سواره و با شمشیری رخشان و آخته در می نوردد و بدی را نابود می کند و با نابود کردن جهان، آفرینشی دیگر بار آغاز می شود تا در مهایوگای آتی، بار دیگر فضیلت ها، ارزش یابند». ویشنو در این تجلی از موبدی به نام «ویشنو یاشاس» (Visnu Yasas) متولد خواهد شد، همانگونه که در تجلیات قبلی خویش به صورت برخی از قهرمانان و بودا متولد شده است. مدتی پس از ظهور کالکی، خشم شیوا (خدای مرگ و نابودی) به اوج خواهد رسید و جهان و هر چه در آن است به قعر نابودی فرا خواهد رفت. البته اینگونه ویرانی مربوط به قیامت بزرگ است که در پایان هر هزار مهایوگا اتفاق می افتد. در آن زمان است که نابودی واقعی جهان رخ می دهد. در پایان این عصر بزرگ هزار مهایوگایی «شیوا» ویرانگر عالم است. هر چند او را تجلی ویشنو به حساب آورده اند، اما او از خدایان کهن و متعلق به عصر آریائیان هند است. او بر مجموعه عالم، شبی را حاکم می گرداند که از نظر زمانی، معادل یک روز از عمر جهان است. نخست از پرتو خورشید آغاز می کند و برای مدت صد سال چنان آن را شدت می بخشد و گرمایی تا بدان اندازه سوزان ایجاد می کند که تمامی آبهای سطح زمین بخار می گردد. به روایتی دیگر که در مهابهاراتا آمده است، «افق برافروخته و آتشین خواهد شد. هفت یا دوازده خورشید در آسمان پدیدار خواهند شد و دریاها را خشک خواهند کرد. زمین خواهد سوخت و آتش «سام وارتاکا» (Sam Vartaka) همه عالم را از بین خواهد برد». به واسطه تابش صد ساله خورشید، هر سه جهان؛ یعنی آسمان، زمین و جهان زیرین، خشک می شوند و می سوزند. قحطی عالم را پر می کند و با پایان یافتن صدمین سال، هیچ موجود زنده ای برجا نمی ماند. پس از این گرمای سخت، «شیوا رودرا» ابرهایی توفانزا و مرگبار می فرستد. این ابرها که با رعد و برق هراسناک همراهند، بر فراز زمین به حرکت درمی آیند و خورشید را می پوشانند و جهان را در تاریکی فرو می برند. رگباری از بارانهایی سیل آسا برای مدت صد سال شب و روز باریدن می گیرد تا این که همه چیز در اعماق آبهای به وجود آمده از این سیل ویرانگر، محو می شود. به جز این دریای ویرانگر، تنها پروردگار اعظم، ویشنو، است که همچنان حیات دارد. زمانی که همه عالم و خدایان دیگر نابود شدند، تخمی طلایی و بزرگ پدیدار می شود که بذر تمامی اشکال حیات را در خود دارد. پس از آن که هر سه جهان در اعماق آب فرو رفتند، ویشنو بادی خشک می فرستد. این باد برای صد سال وزیدن می گیرد و ابرهای توفانی را می پراکند. بقیه سالهایی که، از این هزار مهایوگا که شب عمر جهان است باقی می ماند، ویشنو به خواب می رود و جهانی نیز همراه با او آرام می گیرد.
اسطوره هندی درباره پایان جهان، هر دو دلیلی را که برای بوجود آمدن اساطیر پایان جهان، ذکر شد، در خود دارد: آن که «قیامت بزرگ» است و در پایان هزار مهایوگا رخ می دهد، در برابر داستان آفرینش پدید آمده است و دیگری که «قیامت کوچک» است و پایان عمر یک مهایوگاست، توجیه و تفسیری فلسفی برای پاسخ به ایرادات و نابسامانیهای اجتماعی می باشد که در طی آن به خاطر وضعیت غیر قابل بهبود اجتماع، خداوند تصمیم به نابودی نوع بشر می گیرد. آنچه که در این دو نوع قیامت قابل توجه است، بر خلاف اساطیر دیگر ملل متمدن؛ مانند ایرانیان و عبریان، پایان جهان در اساطیر هند به قصد نابودی صورت می گیرد و زندگی دیگری برای مردمان فعلی در پس آن ویرانی متصور نیست؛ زیرا در آفرینش بعدی همه چیز از نو شکل می گیرد، بدون حضور موجودات قبل؛ در حالی که قیامت در اساطیر ایرانی و دیگر ادیان یک تحول عظیم به قصد اصلاح جهان و جامعه انسانی است نه نابودی کامل مردمان و جهان.
اساطیر بومیان آمریکا
از بین اقوام بومی ساکن آمریکای جنوبی دو قوم «مایا» و «آزتک»، برای دنیا پایانی قائل اند. آزتک ها تقویمی دارند که بر اساس آن در روزهای مشخصی عمر هر یک از ادوار قبلی جهان به پایان رسیده است. هر یک از دنیاهای قبلی دارای خورشیدی مشخص بوده اند که در پایان آن دوره، آن خورشید نیز نابود شده است. به نظر آنان، علت ویرانیهای پیشین، اختلاف بین دو ایزد مهم این قوم؛ یعنی «کتسال کوآتل» و «تسکاتلیپوکا» بوده است. هر کدام از آن دو، اقدام به آفرینشی می کند و دیگری آن را ویران می سازد. آنها تاریخ حدوث ویرانیهای قبلی را چنین مشخص کرده اند: «ببر ـ 4»، «باد ـ 4»، «باران ـ 4» و «آب ـ 4» و دنیای ما، دنیای پنجمین خورشید است که روزی به نام «زلزله ـ 4» ویران خواهد شد.
آزتکها در پایان هر دوره پنجاه و دو ساله، انتظار وقوع این حادثه هولناک را داشته اند. در پایان هر دوره پنجاه و دو ساله، مراسم بیدار ماندن اضطراب آلودی برپا می کرده و آتشی می افروخته اند. آنها معتقد بودند که اگر برپایی این آتش جدید با موفقیت همراه نشود، ستارگانی هیولایی به نام «تسی تسی میمه» کنترل جهان را به دست می گیرند. مایاها نیز به چهار دوره برای جهان اعتقاد داشتند و فکر می کردند سه دوره قبلی با حادثه ای به پایان رسیده اند. به نظر آنان در دوران اول، فقط کوتوله ها می زیستند. آنها فکر می کردند که این کوتوله ها شهرهای بزرگی را که آثار آنان برجای مانده است، ساخته بوده اند. زمان آنها در تاریکی بود؛ زیرا هنوز خورشید خلق نشده بود. هنگامی که خورشید تابیدن گرفت، همه آنها به سنگ تبدیل شدند و دنیای آنان با طغیان آب ویران شد. در دومین دنیا، مجرمان و متخلفان می زیستند که باز طغیان آب آن را ویران کرد. در دنیای سوم تنها مایاها می زیستند که نژاد قبلی این قوم بوده اند و با آب ویران شده است. چهارمین دنیا، عصری است که همه انسانها در آن زیست می کنند که باز با طغیانی دیگر ویران خواهد شد.مایاها در پایان هر سال 365 روزه، انتظار این ویرانی را می کشیدند. به همین خاطر پایان سال برای آنان، زمانی بسیار خطرناک بود و در هول و اضطراب به سر می بردند. شاید این اضطراب پایان سال مایاها را بتوان با مراسم های آشوب و هرج و مرج بین النهرین باستان قیاس کرد. در بین النهرین باستان نیز مردمان در پایان سال و قبل از عید «اکیتو»، که در اوایل بهار برپا می شد، به کوچه ها و خیابانها می ریختند که آن را سمبل آشفتگی و هرج و مرج نخستین کیهانی می دانستند که به عقیده آنان خدایان از آن آشفتگی نخستین، جهان را نظم بخشیده اند که به مناسبت این نظم جهانی، عید اکیتو برپا می شد.
اساطیر ایرانی
اعتقاد به معاد، یکی از پایه های اساسی باورهای زرتشتیان و ایرانیان قبل از اسلام است که بدون آن، فلسفه اصلی این دین ناقص و ناتمام می ماند. با معاد و تن پسین است که تعالیم این دین، کامل می شود و اهداف آفرینش به کمال می رسد؛ زیرا این جهان که آفریده اهورا مزدا است به ناگاه مورد تازش اهریمن واقع می شود و همه آفرینش خوب او را می آلاید. این داستان که مربوط به آغاز خلقت می شود، اسطوره ای است توجیهی؛ توجیه این که چرا در این دنیا بدی و خوبی، نور و ظلمت درهم آمیخته اند. حال که چنین توجیهی برای وضعیت این جهان یافتند باید امیدی نیز به بهبودی آن وضعیت داشت. در باورهای زرتشتی راه حلی که برای رهایی دنیا از این اختلاف نامبارک بدی و خوبی یافتند، یکی از پایه های مهم اعتقادی بشر در ادوار بعدی شد. آنها اسطوره ای ساختند که طی آن مصلح جهانی به این نظم آمیخته با بی نظمی جهان، پایان می دهد و پس از او جهان جز روی خوبی را نخواهد دید. ابتکار این اسطوره از ضروریات دین زرتشتی بوده است که بنا بر عقیده عده ای، این عقیده در دیگر ادیان، همانند یهود و مسیح نیز نفوذ می کند و امروزه این باور آنچنان پذیرفته شده است که تصور این جهان، بدون آن تحولات اصلاحی فرجامین، غیر قابل تصور است. «میرچا الیاده» درباره حوادث پایان جهان در دین مسیحیت می گوید: آتش ویران ساز یک بار در کتب عهد جدید در دومین نامه پطرس ذکر شده است، اما آن آتش عامل عمده و مهم است در غیب گوییهایی که در نزد قدما از طرف کاهنه ها؛ همچون هاتف غیبی به عمل آمده و نیز در حکمت رواقیون و در ادبیات مسیحی متأخر و احتمالا اصلی ایرانی دارد.جان هنیلز نیز بر همین عقیده است که اصل باور به معاد از ایران است که در دیگر ملل رایج شده است او می گوید: معاد، یعنی تعلیمات مربوط به آخرین امور جهان، رکن اساسی و شناخته شده ای در تعلیمات دین زرتشتی است.
بسیاری بر این اندیشه اند که این تعلیمات، منبعی است که هم بر عقاید شرقی و هم بر عقاید غربی تأثیر گذاشته است. آیین های هندی و بودایی در شرق و آیین یهودی و مسیحی در غرب. علت این نظرات نیز این می باشد که در کتب اولیه عهد عتیق، سخنی از پایان جهان به میان نیامده است و بعد از برخورد ایرانیان و یهودیان پس از فتح بابل است که چنین روایات و پیشگویی های درباره پایان جهان در کتب یهودیان به چشم می خورد.برخی چنین عنوان می کنند که زرتشتی ها در ادوار بعدی ضمن برخورد با یهودیان در بابل باور به معاد و رستاخیز مردگان را اقتباس و در نوشته های دینی خویش وارد کرده اند اما در واقع این یهودیان بودند که ضمن برخورد و تماس با ایرانیان، اندیشه و باور به رستاخیز و معاد را از ایرانیان گرفته و در مسائل عقیدتی خویش وارد کردند»؛ زیرا سابقه این باور در بین زرتشتیان قدیمی تر است و در«گاهان» که از سروده های خود زرتشت است و از نظر زمانی بر تورات مقدم می باشد، نقل شده است من به واپسین داوری تو درباره همه آنان بی گمانم (گاهان، هات 32، بند 8). ما خواستاریم که از آن تو و در شمار اهوراییان باشیم که هستی را نو می کنند (گاهان هات 30، بند 9). و در همین هات، بند 7 آمده است: به راستی آنان که از آن تواند، از آزمون آهن پیروز برمی آیند. باور به معاد و آخرت آنگونه در اعتقادات و دیگر زرتشتیان باورهای جای گرفته است که تصور این دین بدون این اعتقاد غیر ممکن و ناقص است. اعتقاد به معاد در دین زرتشتی پاسخی توجیهی به وضعیت نابسامان فعلی جهان است که به خاطر تازش اهریمن به جهان آفریده مزدا، به وجود آمده است. در این دین به یک دوره دوازده هزار ساله برای عمر جهان قائل اند که شامل چهار مرحله سه هزار ساله است. در سه هزار سال اول، تمام آفریدگان مینویی بودند و شکل مادی نگرفته بودند. سه هزار سال دوم آنها صورت مادی گرفتند. سه هزار سال سوم که دوران ماست عصر آمیختگی مظاهر اهریمنی و مزدایی است و در آغاز هر هزاره از سه هزاره آخر، یکی از منجیان زرتشتی ظهور می کنند و با پایان این دوازده هزار سال عمر اهریمن و بدی به پایان می رسد و تمام انسانها در یک جهان آرمانی زندگی خواهند کرد.
در مورد حوادث اواخر جهان
گفته اند که دیوان خشم تبار ژولیده مو به ایران می تازند که حاصل آن، نابودی کامل زندگی منظم این سرزمین است. زندگی خانوادگی و اجتماعی، پریشان می شود و بزرگداشت راستی و عشق و دین بهی کاهش می یابد. آشفتگی کیهانی نیز به وجود می آید. خورشید و ماه نور خدا را به کمال نمی افشانند. تاریکی و تیرگی، زمین لرزه، خشکسالی و قحطی در زمین به وجود می آید. در زمین جنگ ها درمی گیرد. این حمله شر، قرینه یورش او در آغاز تاریخ جهان است. سرانجام بارش ستارگان در آسمان پیدا می شود که نشانه تولد شاهزاده پارسی است که بر لشکر شر پیروز می شود و سرزمینهای ایرانی و تحت دین بهی را، پیش از تولد نخستین منجی باز می آراید. اولین منجی، اوشیدر است که از دوشیزه ای باکره زاده می شود. او از نطفه زرتشت که در دریاچه «کیانسه» نگهداری می شود، حامله می گردد. وقتی این منجی به سی سالگی می رسد، خورشید ده روز یکسره در میان آسمان در هنگام ظهر می ایستد؛ در همانجایی که پیش از حمله اهریمن قرار داشت. با آمدن او وضعی همانند وضع بهشت به جهان باز می گردد. به مدت سه سال مردمان با هماهنگی بیشتر و به دور از آفریدگان بد، زندگی می کنند و بخشی از آفریدگان اهریمن؛ یعنی نوع گرگ نابود می شود. به این صورت که همه انواع گرگها به صورت یک گرگ بزرگ درمی آیند و توسط مردم از بین می روند. با این حال بدی هنوز هست و بار دیگر اظهار وجود خواهد کرد. شر به صورت زمستان هراس انگیزی با جادوگری دیوی به نام «ملکوس» ظاهر می گردد. برف و تگرگ بخش اعظم نوع بشر را از میان خواهد برد. با این وجود پیش از رسیدن دومین منجی، خیر دوباره پیروز خواهد شد؛ زیرا مردمان از «ور»ی که جمشید ساخته است بیرون خواهند آمد و زمین دوباره از آنان پر خواهد شد. «اوشیدر ماه»، دومین منجی، مانند اوشیدر از دختر باکره پانزده ساله ای، زاده می شود که از نطفه زرتشت باردار شده است. در زمان سی سالگی او، خورشید بیست روز در میان آسمان در هنگام ظهر خواهد ایستاد و آفریدگان، شش سال در کامیابی خواهند بود. زمین به سوی وضع بهشتی بیشتر نزدیک می شود. آدمی در این دوره از گوشت خواری برمی گردد و گیاهخوار می شود. آنها چون از گوشت خواری باز ایستند، جز گیاه و شیر نخواهند خورد. پس از شیر خوردن باز خواهند ایستاد و از گیاهخواری نیز دوری خواهند کرد و جز آب نخواهند خورد و ده سال پیش از رسیدن «سوشیانس» از آب خوردن نیز پرهیز می کنند و بدون خوراک به سر می برند و با این همه نمی میرند. در پایان این دوره، شر دوباره به صورت ضحاک، اظهار وجود خواهد کرد. وی از زندان فرار می کند و با تاخت و تاز در جهان، به ارتکاب گناه دست خواهد زد و یک سوم نوع بشر و حیوان را خواهد بلعید و به عناصر خوب؛ یعنی آتش و آب و گیاه آزار خواهد رساند؛ اما «گرشاسب»، یکی از قهرمانان باستان، برانگیخته خواهد شد و جهان را از این موجود شریر، رهایی خواهد بخشید. سوشیانس نیز همانند دو منجی پیشین، از نطفه زرتشت و دختر باکره پانزده ساله ای متولد می شود. با آمدن او پیروزی نهایی خیر فرا خواهد رسید. آدمی تنها غذای معنوی خواهد خورد. سوشیانس مردگان را در همان جایی که در گذشته اند، برخواهد انگیخت. آنگاه همه مردمان به سوی داوری واپسین پیش خواهند رفت. در زمان ظهور او، خورشید سی روز در آسمان می ایستد و علتش آن است که اهریمن آن را نگه می دارد تا زمان نابودی خویش را به تعویق اندازد. آنگاه همه مردمان، مورد داوری قرار می گیرند و پس از آن به مدت سه روز، نیکان به بهشت و بدان به دوزخ می روند که به اندازه نه هزار سال عذاب می کشند یا خوشی می کنند. پس از آن، همه باید از رودی از فلز گداخته عبور کنند تا پالوده و لایق زندگی جاودانی شوند و در پاکی با هم برابر شوند. در آخر، سوشیانس در نقش موبد، گاوی را قربانی می کند و از پیه آن و «هوم سفید»، اکسیر جاودانگی تهیه خواهد کرد. در نبرد نهایی هر یک از موجودات اهورایی بر دیو همتای خویش پیروز می شود تا سرانجام اهریمن و آز باز می مانند که از همان سوراخی که در آغاز آفرینش پدید آورده و به جهان تاخته بودند، بیرون می روند و به دوزخ خواهند گریخت. سپس آن رود فلز گداخته در آن سوراخ ریخته خواهد شد و آن را مسدود خواهد کرد.
برانگیختن مردمان در زمان سوشیانس بدین صورت خواهد بود که در بندهش آمده است: استخوان از مینوی زمین، خون از آب، موی از گیاه و جان از آتش بازخواسته می شود. همچنان که در آغاز آفرینش آنها را پذیرفته بودند. نخست استخوانهای کیومرث برانگیخته می شود و بعد استخوانهای مشی و مشیاله و بعد استخوانهای دیگر مردمان. در مدت پنجاه و هفت سال دوران سوشیانس، همه مردگان برانگیخته خواهند شد. از نوری که با خورشید است نیمی برای کیومرث و نیمی برای مردمان دیگر بسنده خواهد شد. بعد از آن مردمان یکدیگر را می شناسند. روان، روان را و تن، تن را می شناسد که این پدر من و این برادر من و این همسر من است و اینان خویشان نزدیک منند. شکل ظاهری و سن و سال مردمان در آن جهان جاودانه آخرت، متفاوت است. آنانی که در این دنیا گوشت خورده باشند به سن چهل ساله و آنان که گوشت نخورده باشند به شکل جوان پانزده ساله، که سن آرمانی زرتشتیان است، ظاهر خواهند شد. مردانی که در این جهان ازدواج نکرده باشند سپندارمذ (ایزد بانوی زمین) به آنها رخ می دهد و بانوانی که در این دنیا همسری اختیار نکرده باشند اهورامزدا به آنها شوهر می دهد ولی اینان هر دو دسته از داشتن فرزند، تا ابد بی بهره خواهند ماند. (ادامه دارد...)
منـابـع
میرچا الیاده- چشماندازهای اسطوره- ترجمه جلال ستاری- صفحه 73
جان هینلز- شناخت اساطیر ایران- ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی- تهران نشر چشمه- صفحه 97
کریستن سن، آرتور- نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان- جلد اول- ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار- تهران- نشرنو- صفحه 26
جئوفری پاریندر- اساطیر آفریقا- ترجمه باجلان فرخی- تهران انتشارات اساطیر- صفحه 30
ادیت همیلتون- سیری در اساطیر یونان و روم- ترجمه عبدالحسین شریفیان- تهران- انتشارات اساطیر- صفحه 91
ر. ی پیج- اسطورههای اسکاندیناوی- ترجمه عباس مخبر- تهران- نشر مرکز- تلخیص از صفحات 84 تا 89
ورونیکا ایونس- اساطیر هند- ترجمه باجلان فرخی- تهران انتشارات اساطیر- صفحه 125.
دونا روزنبرگ- اسطورههای خاور دور- ترجمه مجتبی عبدالله نژاد- مشهد انتشارات ترانه- صفحه 19
مهران کندری- دین و اسطوره در آمریکای وسطا (پیش از کلمب)- تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ص150
کارل توب- اسطورههای آزتکی و مایایی- ترجمه عباس مخبر- تهران نشر مرکز- صفحه 19
مهدی رضائی- ماه نامه موعود- شماره 41 و 42- مقاله پایان جهان در اساطیر
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها