نخستین تجربه حکومت دینی در زمان ساسانیان
فارسی 9551 نمایش |بعد از شاپور و مرگ مانی
بعد از وی (271 م) پسرش هرمزد به سلطنت رسید و او سیاست پدر را در تسامح نسبت به ادیان و در محدود کردن قدرت نجبا و موبدان ادامه داد. حتی مانی را که در اواخر عهد شاپور برای اجتناب از مخالفت و تحریک موبدان، خویشتن را از بابل دور نگه داشته بود به درگاه خویش پذیرفت و وی را در قصر خود واقع در دستگرد پناه داد و در تبلیغ آیین خود آزاد گذاشت. اما سلطنت او یک سالی بیشتر دوام نیافت و ظاهرا بزرگان بهانه ای برای کنار گذاشتنش پیدا کردند یا خود به مرگ طبیعی مرد. برادرش بهرام (ورهران) اول جای او را گرفت و او در دست موبدان و نجبا بازیچه ای بی اراده بود. کرتیر موبد، که دشمن مانی و مخالف شدید سیاست تسامح در نزد هرمزد و شاپور بود، بر احوال وی تسلط داشت و شاه به اصرار او مانی را تسلیم مخالفان کرد. مانی در محکمه ی موبدان و با حضور شاه محاکمه شد و به قتل رسید. به احتمال قوی ارتباط او با فرمانروایان کوشان و نواحی شرقی هم که مانی دوستانی در بین آنها داشت یک عامل سیاسی در توقیف و قتل او بود.به هر حال رفتار بهرام با مانی خدعه آمیز، ظالمانه و خلاف مروت بود.
اینکه در روایات رسمی بازمانده از منابع عهد ساسانیان (مثل طبری) او را فرمانروایی معتدل خوانده اند در واقع دیدگاه کسانی را بیان می کند که تسلیم او را در مقابل موبد کرتیر و نجبای پارس درخور تحسین یافته اند. اما محرک او در این تسلیم ضعف و عجز بود که در جنگ و سیاست هم آن را نشان داد. از جمله ملکه ی زنوبیا، بیوه ی اذینه پادشاه پالمیر برای رهایی از تهدید روم از وی یاری خواست و بهرام ناسنجیده به این درخواست جواب مساعد داد اما نیرویی اندک به کمک او فرستاد. از این رو هم زنوبیا، که متحد او بود به دست روم افتاد و هم اورلیان امپراطور روم از مداخله ی ایران رنجید. دلجویی ناشیانه ی بهرام هم که با ارسال هدایای گرانبها همراه بود ضعف پادشاه پارس را بر ملا کرد. امپراطور، طوایف قفقاز را تشویق به هجوم به ایران کرد، خودش هم با سپاهی گران به این سرزمین عزیمت نمود اما در بین راه کشته شد و بهرام از تهدید رست. چندی بعد هم بهرام در گذشت و بعد از او پسرش بهرام به سلطنت نشست: بهرام دوم.
تئوکراسی دوران بهرام دوم
در زمان بهرام دوم کرتیر موبد، قدرت و نفوذ بسیار به دست آورد و ظاهرا در کارهای شخصی پادشاه هم مداخله و نفوذ داشت. بهرام این موبد متعصب را نجات دهنده ی روان (بخت روان) خویش خواند، از بزرگان دربار کرد، و دست او را در قلع و قمع مانویان و حتی پیروان ادیان دیگر نیز بازگذاشت. حمایت کرتیر اکثر نجبا را که نیز به نحوی با کرتیر کنار آمده بودند به اظهار انقیاد نسبت به شاه واداشت. از این رو بهرام دوم بر خلاف پدر و عم خود سلطنتی بالنسبه طولانی (شانزده سال) یافت. اما کسانی از بزرگان که از مداخله ی کرتیر و دستگاه موبدان موبد در امور سلطنت ناخشنود بودند، ادامه ی این سلطنت را مایه ی وهن می شمردند. برادرش هرمزد سکانشاه توانست عناصر ناراضی را با خود یار کند و به کمک عده ای از مردم سکایی و کوشان و حتی طوایف گیل بر ضد وی سر به طغیان بردارد، و عمویش نرسی هم که در گذشته فرمانروای ارمنستان بود و از زمان پدر وی داعیه ی سلطنت داشت تدریجا کسانی از نجبا را که مخالف دخالتهای کرتیر در امور سلطنت بودند گرد خود جمع آورد. بهرام شورش سکستان را فرونشاند و پسر خود بهرام سوم را در آنجا سکانشاه کرد.
اما از جانب بین النهرین مواجه با حمله ی کاروس، امپراطور روم، شد که تا نزدیک تیسفون را عرضه ی تاخت و تاز ساخت. بهرام دچار مشکل شد اما مرگ یا شاید قتل ناگهانی کاروس او را از این مخمصه نجات داد.
چندی بعد با ورود شاهزاده تیرداد پسر و ولیعهد خسرو پادشاه مقتول به ارمنستان در آن سرزمین شورش سختی بر ضد سلطه ی ایران در گرفت و امپراطور روم هم آن را تقویت کرد. بهرام از عهده ی دفع شورش برنیامد. ارمنستان به حمایت دیوکلسیان بعد از نزدیک نیم قرن از ایران جدا شد و تیرداد در قسمتی از ماد آذربایجان هم بنای تاخت و تاز گذاشت. در این بین بهرام دوم ناگهان درگذشت و کشور را در آشوب و اختلاف رها کرد. بعد از او پسرش بهرام سوم (بهرام سکانشاه) به سلطنت نشست اما سلطنت چهار ماهه او مخالفانی را که از حکومت پدرش ناراضی بودند قانع نکرد.
نرسی، پادشاه سابق ارمنستان که با ضرب سکه و اعلام سلطنت او را از تخت سلطنت کنار زد، پسر شاپور اول بود و چیزی از قدرت و ثبات و تدبیر پدر را به ارث برده بود. وقتی موکب او از نواحی ارمنستان و از راه گنزک آذربایجان به جانب تیسفون آمد، عده ی زیادی از نجبا و کسانی که سیاست پادشاهان دست نشانده ی آتشگاه را موجب هتک حیثیت حکومت می شمردند، در محلی واقع در شمال قصر شیرین کنونی، نزدیک سلیمانیه در مرز خاک عراق از وی استقبالی شاهانه کردند که خاطره ی این استقبال و ماجرای تاجگذاری خود را در این محل در کتیبه ای نقش و ثبت کرد، کتیبه ی پایکولی (پایقلی) را در اینجا یادگار آغاز سلطنت تازه ای کرد که با آن، ایران بعد از بیست سال هرج و مرج دوباره خود را برای ادامه ی سیاست شاپور و تسامح و تمرکزی که در امپراطوری، یکدیگر را الزام می کنند آماده یافت. سلطنت نرسی به تئوکراسی منحط کرتیر و شرکای او خاتمه داد اما نجبا را محدود نکرد. در جنگ روم هم توفیقی که انتظار می رفت عاید ایران نساخت.
با این حال استقرار آن برای کسانی که توسعه ی نفوذ آتشگاه را با کراهیت تلقی می کردند موجب تأمین تسامح نسبی شد. نرسی تیرداد را که دست نشانده ی روم بود از سیستان بیرون راند با گالریوس سردار روم هم چند جنگ کرد و یک بار شکست سختی به او وارد کرد. اما سال بعد در ارمنستان از وی شکست خورد. خود وی در جنگ مجروح شد، بنه اش به غارت رفت و زنش ارسانه با عده ای از هل حرمش به اسارت افتاد. برای استرداد حرم ناچار به مذاکره شد و توافق نهایی جهت این مقصود که منجر به امضای قراردادی به نام عهدنامه ی نصیبین گشت برای وی به بهای گرانی تمام شد. بر وفق این عهدنامه دجله مرز ایران و روم اعلام شد، تیرداد به ارمنستان بازگشت و ایران از حق مداخله (با آنکه آیین زرتشت دیانت رسمی کشور و کیش خاندان سلطنت بود، آیین عیسی، آیین یهود، و آیین بودا هم در نقاط مختلف کشور پیروان داشت و مغان و موبدان جز به ندرت، و آن نیز غالبا وقتی سیاستهای روحانی یا منازعات محلی آن را اجتناب ناپذیر می ساخت، معارض و مزاحم آنها نمی شدند.
آتشگاه همه جا از دیه و ناحیه تا شهر و ولایت تحت نظر هیربدان و موبدان مراسم نیایش را تعلیم و رهبری می کرد. در ولایات، آتشگاههای بزرگ و کهن نیز وجود داشت که غالبا هر یک نزد طبقه ای از طبقات چهارگانه با تقدیس و تکریم بیشتری نگریسته می شد) در امور ارمنستان و گرجستان دست کشید. چون قرارداد، منافع روم را به قدر کافی تأمین می کرد تا چهل سال بعد همچنان از جانب رومیها معتبر باقی ماند. نرسی مدت زیادی بعد از انعقاد این عهدنامه در مسند نماند. سه چهار سالی بعد، از سطنت کناره گرفت. تاج و تخت را هم به پسرش هرمزد دوم واگذاشت و خود چندی بعد از شدت تأثر درگذشت.
هرمزد دوم
هرمزد دوم (309-301) که به عدالت و نیکخواهی موصوف بود در عین حال تندخوی و سختگیر بود اما به الزام ضرورت خشم خود را مهار می کرد و با نجبا به نحوی کنار می آمد. با این حال چون در اجرای عدالت، اقویا را بر ضعفا ترجیح نمی داد نجبا را از خود ناراضی ساخت. وی در نواحی سیستان و کوشان درگیریهایی پیدا کرد و با ضعف و فترتی که در کارها می دید از عهده ی مقابله با آنها برنیامد. ناچار از در صلح درآمد و با تزویج یک شاهدخت کوشانی دختر کابلشاه آنها را به حفظ و رعایت صلح واداشت. خود او در برخورد با اعراب صحرا یا ضمن شکار کشته شد. اینکه کشته شدنش را به تاخت و تاز اعراب در نواحی مرزی منسوب داشته اند ممکن است در عین حال کوششی باشد برای آنکه دشمنی پسرش شاپور دوم را با اعراب بهتر توجیه نمایند. هرمزد از زن اولش که ملکه بود سه پسر داشت، اولین آنها آذرنرسی به جای او نشست اما با نجبا کنار نیامد و کشته شد. از دو پسر دیگرش هم یکی را کور کردند و دیگری را به زندان افکندند. آن گاه سلطنت را به پسری دیگر (شاپور نام) که هرمزد از زن دیگر خویش داشت و هنوز در شکم مادر بود یا تازه به دنیا آمده بود، دادند. نیابت سلطنت هم به مادر کودک داده شد که البته فقط تشریفات بود و در تمام مدت خردسالی شاپور سلطنت واقعی در دست «بزرگان» ماند.
در این مدت قدرت نجبا توسعه یافت و حیثیت سلطنت کاستی گرفت. اما شاپور هم، بر خلاف انتظار بزرگان وقتی به سن رشد رسید دیگر تحت نفوذ آنها نماند خود را از سلطه ی قوم رهانید و با عزم و تدبیر فوق العاده ای که داشت خود را احیا کننده ی سلطنت در حال زوال ساسانیان نشان داد. در فاصله ی بین این دو شاپور، تقریبا جز در دوره ی بالنسبه کوتاه فرمانروایی نرسی ضعف پادشاهان موجب چیرگی نجبا و اعیان (وزرکان، بزرگان) و مخصوصا مداخله ی روحانیان (موبدان و هیربدان) در امور مربوط به سلطنت شد و کرتیر موبد که در عهد شاپور اول هیربد ساده ای بود در مدت سلطنت اخلاف او با عنوان موبدان موبد در امور حکومت نفوذ فوق العاده پیدا کرد و دین و دولت را که بنیان گذار سلسله ی ساسانی آنها را در وجود شخص پادشاه توأمان می خواست در خود موبدان موبد عصر (شخص خود) به هم پیوند داد؛ و بدین گونه به عنوان یک فرمانروای نامرئی و بی تخت و تاج اما قاهر و سختگیر دولت را تابع دین ساخت.
چهار طبقه اجتماعی
از چهار طبقه ی اجتماعی از هم متمایز عصر که شامل روحانیان (آتوربانان)، نظامیان (ارتشتاران)، صاحبان مناصب اداری (دبیران) و کشاورزان و صنعتگران (ستریوشان- هوتخشان) می شد، کسانی از نجبا و اعیان که در امور دولت تدبیر و حرف آنها نافذ بود، از بین گزیدگان سه طبقه ی اول برمی خاستند و به تعبیر مورخان عصر اول اسلامی «عظماء و اشراف» (بزرگان) خوانده می شدند. این بزرگان غیر از مهریاران ولایات و مرزبانان ایالات، شامل سرکردگان خاندانهای بزرگ و صاحبان مناصب عالی نظامی و اداری کشور و همچنین مالکان و باغ داران اراضی و املاک عمده ی مملکت نیز می شد، که در بسیاری موارد مناصب موروثی بود یا لامحاله طی چندین نسل در خاندان آنها ادامه می یافت.
در حقیقت با آنکه رسوم ملوک طوایفی عهد اشکانیان در دوره ی اردشیر و شاپور منسوخ اعلام شد، بقایایی از آن در ترتیب توارث اقطاعات و مناصب تشریفاتی همچنان محفوظ ماند. مع هذا عالی ترین منصب اداری که مقام وزیر بزرگ بود و عنوان هزاربد (هزارپت) و بزرگ فرمدار داشت به اراده و انتخاب پادشاه وابسته بود. چنان که منصب «ایران اسپاهبد» هم که نظارت بر امور جنگ و رفع نیازهای سپاه بود، به وسیله ی پادشاه به کسانی از سرداران که مورد اعتماد وی بودند واگذار می شد و البته موروثی نبود. مرزبانان ایالات و حکام ولایات بزرگ نیز که غالبا از شاهزادگان و منسوبان خاندان سلطنت بودند در بسیاری موارد عنوان شاه را هم بر نام محل فرمانروایی خویش می افزودند و احیانا تاج نیز بر سر می نهادند. کرمانشاه، کوشانشاه، سکانشاه، گیلانشاه، ارمنانشاه، و میشانشاه، از این گونه بودند و غالبا از بین برادران، فرزندان یا اعمام و برادرزادگان پادشاه انتخاب می شدند.
آیینهای دیگر غیر از زرتشت
با آنکه آیین زرتشت دیانت رسمی کشور و کیش خاندان سلطنت بود، آیین عیسی، آیین یهود، و آیین بودا هم در نقاط مختلف کشور پیروان داشت و مغان و موبدان جز به ندرت، و آن نیز غالبا وقتی سیاستهای روحانی یا منازعات محلی آن را اجتناب ناپذیر می ساخت، معارض و مزاحم آنها نمی شدند. آتشگاه همه جا از دیه و ناحیه تا شهر و ولایت تحت نظر هیربدان و موبدان مراسم نیایش را تعلیم و رهبری می کرد. در ولایات، آتشگاههای بزرگ و کهن نیز وجود داشت که غالبا هر یک نزد طبقه ای از طبقات چهارگانه با تقدیس و تکریم بیشتری نگریسته می شد. از این جمله، آذر فرنبغ آتش روحانیان؛ آذر وهرام آتش جنگجویان؛ آذرگشنسب آتش خاندان سلطنت؛ و آذر برزین آتش کشاورزان بود. به علاوه پادشاهان هر یک آتشی نیز خاص خود داشتند که مقارن جلوس آنها افروخته می شد و در سکه هایشان نیز علامت آن نقش می گشت. قدرت و اعتبار پادشاهان از همین هنگام جلوس در طرز برخورد آنها با بزرگان معلوم می شد و پایه ی عقل و تدبیر ایشان از گفتار (خطبه) هایی که دربار یا خاص در روز تاجگذاری به بیان می آوردند پدیدار می گشت.
به علاوه، جنگ و شکار، که همیشه تعدادی از بزرگان را ملازم موکب می ساخت، وسیله ای بود که میزان قدرت و کفایت پادشاهان را در نزد این بزرگان در معرض امتحان قرار می داد. اینکه فتوحات جنگی حتی در برخوردهای بی اهمیت هم گهگاه بر دل صخره ها همراه با کتیبه ها نقش می شد و اینکه صحنه های شکار و تیراندازی آنها بر دیوار ایوانها و حتی بر متن و حاشیه ی ظروف و پارچه نقش می گردید، مبنی بر آن بود که همگان، خاصه بزرگان، همواره در آنها به چشم پادشاهان لایق بنگرند و چنان که باید از آنها حساب ببرند. هرگونه ضعفی که در این امور از پادشاهان مشهود می افتاد آنها را از انظار می انداخت و معروض اهانت، توطئه و حتی خلع یا قتل می ساخت.
سه عامل عمده برای جامعه ایرانی
جامعه ی ایرانی در این سه دوره بر سه عامل عمده استوار بود: سلطنت فردی، قدرت بزرگان، و سلطه ی آتشگاه. در دوران فرمانروایی اردشیر و شاپور، عامل نخست همواره بر دو عامل دیگر غالب بود. لیکن در سالهای فترت بعد از شاپور دو عامل دیگر، با هم یا هر یک جدا، عامل نخست را تحت نفوذ داشت. تاریخ ساسانیان در این دوره و در ادوار بعد نیز در تنازع و اتحاد بین این عوامل تصویر می شد. نفوذ آتشگاه با آنکه در تیسفون و بابل به اندازه ی پارس و ماد محسوس نبود، غالبا قدرت پادشاه و سلطه ی حکام محلی را محدود می کرد و کرتیر موبد از همین طریق در شئون حکومت به تدریج قدرت فوق العاده یافت.
وی که لحن پادشاهانه ی کتیبه هایش در کعبه ی زرتشت، سرمشهد، نقش رستم و نقش رجب، قدرت ویرانگر روزافزون او را در طی این سالهای ضعف و فترت مایه ی وحشت و نفرت خواستاران آزادی وجدان می ساخت، وجودش تجسم غلبه ی تعصب بر تسامح بود و فقط روی کار آمدن نرسی که مرگ وی ظاهرا در اواخر عهد او اتفاق افتاد به سلطه ی بیش از حد آتشگاه بر دولت، که برای اخلاف شاپور و رعایای آنها همه جا شوم و مخرب بود خاتمه داد.
از همان روز جلوس نرسی که عمروبن عدی پادشاه حیره «اینای» خلیفه ی مانی را به پیشگاه وی معرفی کرد قدرت کرتیر در عقده ی افول افتاد. شاپور دوم هم که بعد از فترتی طولانی بر مسند نیا و نیاگان خود تکیه زد هشیارتر و محتاط تر از آن بود که این قدرت مهیب مخرب را در دست یک خلیفه ی کرتیر رها کند. در زمان او ظاهرا از جانب روحانیان زرتشتی هم دیگر با دیده ی تأیید نگریسته نمی شد. این بار دین و دولت در وجود شخص شاپور توأمان شدند و قدرت «موبد اهورمزد» که اختصاص به کرتیر داشت، بین موبدان هم طراز تقسیم شد.
منـابـع
گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه منوچهر فرهنگ- تهران- انتشارات آگاهان دیده 1377
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان
مهرداد بهار- ادیان آسیایی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها