مسیحیت و نقش آن در آفریقا (علل افزایش کلیسا)
فارسی 4719 نمایش |مسیحیت و اسلام هر دو در آفریقا مانند ادیان بومى هستند و عمیقا در تاریخ این قاره ریشه دارند. این دو دین به ویژه با هجوم به مناطق نفوذ ادیان سنتى از قرن نوزده مدعى مردم آفریقا مى شوند. نوشته هاى فراوان درباره نفوذ و نقش اسلام و مسیحیت در آفریقا وجود دارد و تالیف کتب و منابع گوناگون در این زمینه سریعا در حال افزایش است.
مسیحیت در آفریقا
مسیحیت در آفریقا پیشینه کهنى دارد که به درستى مى توان آن را به عنوان دین آفریقایى و دینى بومى و سنتى توصیف کرد. بسیار قبل از شروع اسلام در قرن هفتم میلادى، مسیحیت کاملا در سراسر آفریقاى شمالى، مصر، بخش هایى از سودان و اتیوپى، تثبیت یافته بود. این نوع پویایى از مسیحیت بود که علما و متکلمین بزرگى مانند ترتولیان را بوجود آورد. مسیحیت آفریقائى نقش بزرگى در عالم مسیحیت از طریق تحقیق دینى، شرکت در شوراهاى کلیسائى، دفاع از ایمان، نهضت هایى مانند رهبانیت، الهیات، ترجمه وحفظ کتابهاى مقدس، شهادت، مدرسه تعالیم مذهبى اسکندریه، آداب و مناسک دینى و حتى بدعت ها و مباحثات کلامى ایفا نمود.
کلیسا در اتیوپى و مصر
سرانجام اسلام، بت پرستى و فشار سیاسى نه تنها از توسعه، بلکه همچنین از ادامه حیات مسیحیت آفریقایى جلوگیرى کردند، تا این که کلیساى قدیم در آفریقا تا حد زیادى تقلیل پیدا کرد، و تنها در اتیوپى و مصر به حیات خود ادامه داد. در این کشورها مسیحیت هویت خود را هم به عنوان ایمان جهانى و هم به عنوان دین بومى نگه داشته است. در حالى که این کلیسا از اقلیت کوچکى در مصر برخوردار است، در اتیوپى تا شیوع انقلاب سوسیالیستى در سال 1974 همیشه از موقعیت ممتاز و رهبرى برخوردار بوده است. براى قرنهاى متمادى کلیسا در اتیوپى از تماس مداوم با بقیه عالم مسیحیت دور بود، که تا حدودى به آن کمک کرد که باور منحصر بفرد و هویتى آفریقایى بدست آورد، اما همچنین آن را به نوعى محافظه کارى دچار کرد که براى تطبیق خود با عصر جدید غلبه بر آن بسیار دشوار است. کلیساهاى مدور، قدسین فراوان، اعیاد ماهانه و روزه هاى مکرر، اختصاص جایگاه مهمى به مریم باکره مقدس، حفظ بسیارى از سنن یهودى، سلسله مراتب خادمین کلیسا، کشیشان و اسقف ها، هفت آیین مقدس، آداب و مناسک دینى با شکوه، روحانیون قدرتمند اما به خوبى تربیت یافته، و الهیات منوفیزیت در آن جا وجود دارد. در حالى که کلیسا در اتیوپى على رغم تهاجمات اسلامى جان بدر برد و موقعیت خود را به عنوان نیروى مذهبى اصلى در این کشور، در مصر، مانند دیگر قسمتهاى شمال آفریقا، حفظ کرد، در مناطق دیگر تقریبا از بین رفت. آنچه از این کلیساى قبطى باقى ماند سنتى طولانى دارد که به زمان رسولان باز مى گردد. مسیحیان از زبان عربى استفاده مى کنند (اگر چه زبان قبطى مانند لاتین در کتابهاى دعا و مناجات به موازات عربى یافت مى شود فراموش شده است)، روزه هاى فراوان مى گیرند و نوع مسیحیت رایج در اتیوپى را منعکس مى کنند. روحانیون آن از سلسله مراتب خادمین، کشیشان، اسقف ها و پاپ تشکیل مى شود. بنابراین اینها دو عرصه عمده در آفریقاى امروز هستند که در آنها مسیحیت به راستى آفریقایى، بومى، و سنتى است، با ریشه هائى که عمیقا در تاریخ و سنتهاى کسانى که به آن ایمان دارند قرار دارد. در نوبیا و دیگر مناطق سودان مسیحیت براى چند قرن تا همین اواخر که تسلیم نیروهاى مخالف شد دوام آورد. کلیساى قدیم در این دو کشور فاقد گسترش مسیونرى آگاهانه بود، اگر چه شواهد فراوانى وجود دارد که نشان مى دهد مسیحیت فراتر از مناطقى در اتیوپى و مصر امروزى گسترش یافت. کلیساى کاتولیک رومى از طریق کشیشان خود در پرتقال فعالیت تبلیغ مسیحى خود را از آغاز قرن پانزده در سراسر خلیج غربى، شرقى و دهانه رود کنگو تثبیت نمود. بیشتر این فعالیت مذهبى در درجه اول متوجه بازرگانان اروپایى بود، و فقط در چند جا در داخل نفوذ کرد و تعداد قابل توجهى ازآفریقاییان را به مسیحیت درآورد. هنگامى که دانمارک، هلند و بریتانیا، فعالیتهاى مستعمراتى و تجارى و بحرى خود را گسترش دادند، روحانیون آنان نیز نیازهاى تعداد فزاینده اروپاییان را پاسخ مى گفتند. اما این حضور مسیحیت اروپایى به سختى بر مردم آفریقا تاثیر گذاشت، اگر چه چند جامعه، مخصوصا در دهانه کنگو به نظر مى آید که به مسیحیت گرویده باشند.
نقش آزادی بردگان در گسترش مسیحیت در آفریقا
گسترش جدید واقعى مسیحیت در آفریقا با بردگان آزاد شده مسیحى شروع شد که بتدریج در انتهاى قرن هیجده به آفریقاى غربى بازگشتند. در میانه قرن نوزده، مسیحیت بطور فزاینده اى در طول ساحل از سیرالئون تا نیجریه پیروان زیادى بدست آورد. این گسترشى خود بخود و حتى گاه بدون کمک مداوم از سوى روحانیون بود. مسیحیت همچنین در این دوره نفوذ به داخل آفریقا را آغاز کرد.
نقش فعالیتهاى میسیونرى مسیحی در گسترش مسیحیت در آفریقا
مرحله بعدى نتیجه فعالیتهاى میسیونرى بود که در قرن نوزده شروع شد. در آن زمان، علاقه بریتانیا، اروپا و ایالات متحده به آفریقا افزایش یافت، چنانکه ورود سازندگان امپراطورى، بشر دوستان، کاشفین، میسیونرها، شکارچیان، بازرگانان، روزنامه نگاران و دیگران از این کشورها شاهد این افزایش علاقه هستند. میسیونرهاى مسیحى اروپا و آمریکا حتى کمى قبل و یا هم زمان با اشغال مستعمراتى به داخل آفریقا نفوذ کردند. تصویرى را که آفریقاییان از مسیحیت دریافت کردند و هنوز هم تا حد زیادى به قوت خود باقى است، و از دوران حکومت مستعمراتى با تمام آنچه شامل مى شود بسیار تاثیر مى پذیرد. یک ضرب المثل گیکو یو این حقیقت را خیلى خوب خلاصه مى کند: «کشیش میسیونرى کاتولیک رومى و اروپایى وجود ندارد هر دو یکى هستند!». ویژگى خاص دیگر مسیحیت میسیونرى آن است که تقریبا هر فرقه و گروه مذهبى در اروپا، بریتانیا و آمریکا، کار خود را در آفریقا شروع کرده است. نتیجه آن است که آفریقا تصویر واحدى از مسیحیت ندارد بلکه چندین تصویر دارد. سنت ها و ساختارهاى کلیسائى متفاوتى از ماوراى بحار وارد شده اند، و مسیحیان آفریقایى آنها را حتى بدون درک معنى یا سابقه شان به ارث برده اند این فرقه ها بسیار بیشتر تلاش مى کنند تا مذاهب آنگلیکن و غیره را «کامل» معرفى مى کنند تا از نوکیشانشان پیروان خوبى براى عیسى مسیح بسازند. فرقه گرایى یکى از بدترین عناصر تفرقه افکن در آفریقاى جدید است، و بعضى از فرقه ها درگیر نزاعهاى بدنى مى شوند، در حالى که امروزه آنان براى جذب نوکیشان و در موعظه هاى تبلیغى رقابت مى کنند. به هر حال، براى بهبود این وضع از طریق میسیونرى و سازمانهاى مشترک گوناگون مانند «شوراهاى مسیحى» کار در میان پناهندگان و قربانیان قحطى یا جنگهاى داخلى، ترجمه هاى انجیل، آموزش الهیات کوششهایى به عمل مى آید ونیز براى تشکیل کلیساهاى متحد تلاشهاى ضعیفى انجام مى گیرد.
مسیحیت در نیمه اول این قرن از طریق تلاش هاى مشترک میسیونرهاى ماوراى بحار و نوکیشان آفریقایى به سرعت گسترش یافته است. مدرسه ها، به اماکن تبلیغى تجمعات مسیحى تبدیل شدند، و نوکیشان نام «قاریان» را بدست آوردند. همان ساختمانها به عنوان مدرسه ها از دوشنبه تا جمعه و به عنوان کلیساها در روز شنبه (براى درسهاى نوآموزان تعلیم مسیحیت) و روز یکشنبه (براى نیایش) مورد استفاده قرار مى گرفتند. این آفریقایی ها بودند که در این مدرسه ها عمیق ترین تاثیرات را از دگرگونى جدید پذیرفتند. نکته دیگر این است که میسیونرهایى که این مرحله جدید توسعه مسیحیت را در آفریقا آغاز کردند، به همراه کمک کنندگان آفریقایى شان، مردان و زنانى متدین، مخلص و متعهد بودند. اما آنان متاله نبودند. بعضى از آنان از آموزش اندکى برخوردار بودند، و بیشتر مبلغین و خطیبان آفریقایى یا بى سواد بودند و یا تنها آموزش رسمى اندکى داشتند. این فعالان مذهبى بیشتر به تبلیغ عملى، آموزش و مراقبت پزشکى مشغول بودند تا با هر گونه موضوعات دانشگاهى و الهیات که ممکن بود از حضور مسیحیت در آفریقا ناشى شود. مسیحیت میسیونرى از ابتدا آماده رویارویى جدى با ادیان و فلسفه سنتى یا تغییرات جدید در آفریقا نبود. حالا کلیسا در اینجا خود را در وضعیت تلاش براى ادامه حضور خود بدون الهیات مى یابد. با وجود این، از دهه 1960 رشد الهیات آفریقایى بسیار آشکار شده و در سالهاى اخیر سرعت فوق العاده اى بدست آورده است. این الهیات در میان چیزهاى دیگر، تلاش مى کند ایمان مسیحى را برطبق انجیل و در درون بافت کامل آفریقایى درک و تفسیر کند و براى این کار هم میراث فرهنگى وهم شرایط معاصر را در نظر مى گیرد. این وظیفه اى نامحدود است و الهیات خلاق هرگز نمى تواند خودرا بى کار ببیند.
رشد کلیساهاى مستقل یا جدائى طلب در آفریقا
شاید جدى ترین پدیده مسیحیت، اگر نگوییم پدیده اى منحصر بفرد، در آفریقاى جدید، رشد کلیساهاى مستقل یا جدائى طلب است. بطور متوسط، اینها فرقه هاى کوچکى هستند که از کلیساهاى میسیونرى و از یکدیگر جدا شده اند. حدود بیش از هفت هزار کلیساى مستقل در سال 1984 در سراسر آفریقا گزارش شده است. تقریبا تمام آنها به جز چند تایى از کلیساى کاتولیک روم، هیچ نفوذى در آفریقا ندارد از زمینه هاى کلیسائى پروتستان، لوترى و انگلیکن سرچشمه گرفته اند. حداقل سیزده درصد از مسیحیان در آفریقا به این کلیساهاى مستقل تعلق دارند.
علل افزایش و تداوم کلیساهاى مستقل یا جدائى طلب در آفریقا
چندین علت باعث افزایش و تداوم آنهاست. بطور کلى هر چه که درباره نهضت هاى کلیسایى مستقل در آفریقا گفته شود، آنها به شیوه هاى خاص خود کوشش هایى هستند از جانب مردم آفریقا براى «بومى کردن» مسیحیت و کاربرد آن به طرقى هستند که شاید بطور خود انگیخته مسیحیت را براى آنان هم عملى و هم معنادار مى کند. رسوایى اختلاف در کلیساهاى میسیونرى پروتستان مثالى براى نوکیشان آفریقایى شده است. این واقعیت که میسیونرهایى که مسیحیت تکه تکه و تقسیم شده را به آفریقا آوردند و به تبلیغ آن پرداختند نسبت به موسسین فرقه اى، سنت ها و نوع مسیحیت خود مغرور هستند (یا بودند)، وضع را بدتر مى کند. این امر موجب این تصور مى شود که اختلافات کلیسا اهمیتى ندارد. از نظر آفریقایى، منطق آن این است که از آنجا که میسیونرها به فرقه هاى متعددى تعلق دارند، چرا آفریقاییان کلیساهاى خاص خود را که بوسیله مسیحیان آفریقایى تاسیس واداره مى شود نداشته باشند؟ همه چیز به کنار، محصول داخلى اغلب ارزان تر از کالاهاى وارداتى است. یکى از چیزهایى که جدایى طلبى از کلیساهاى میسیونرى را دامن مى زند نظارتى است که میسیونرها بر نوکیشان و اجتماعات مسیحى خود اعمال مى کنند. به این معنى که به نظر مى رسد اروپاییان و امریکاییان هم در امور سیاسى و هم کلیسایى آفریقاییان حاکم هستند. با شورش علیه حکومت اروپایى، آفریقاییان جریمه، زندانى، تبعید یا محکوم به مرگ مى شوند. اگر آنان علیه سلطه میسیونرى در کلیسا قیام مى کردند در بدترین حالت فقط مى توانستند از کلیسا رانده شوند، و اگر چنین مى شد مى توانستند کلیساهاى خود را آزاد از تسلط میسیونرى شروع کنند. در کلیساهاى خود کنترل همه امور را در دست داشتند. از این رو پدر سالارى میسیونرى و تسلط بسیارى از مسیحیان آفریقایى را براى یافتن استقلال محلى و قطع پیوندهاى سازمانى شان با کلیساهاى تحت رهبرى میسیونرى هدایت کرده است. به علاوه ملى گرایى آفریقایى نمى تواند در مرتبه سیاسى توقف کند، و تا زمانى که کلیسا در دستان خارجى است، اگرچه به واسطه عیسى مسیح خواهر و برادر هستند، آفریقاییان علیه وضع موجود براى درخواست آزادى کلیسائى قیام خواهند کرد. بطور کلى از طریق یا در کلیساهاى مستقل است که این آزادى تحقق پیدا مى کند. در ارتباط با آرمان آخر، این واقعیت نیز وجود دارد که اختلافات شخصیتى و رهبرى میان میسیونرها و مسیحیان آفریقا، و نیز بین بعضى از خود آفریقاییان، سبب تسریع جدایى کلیساها شده است. علت اساسى که شاید به آسانى مشهود نیست، این است که مسیحیت تبشیرى (میسیونرى) به قدر کافى در عمق دیانت آفریقایى نفوذ نکرده است. آفریقاییان تا حد زیادی مذهبى اند و در زندگى سنتى نمى دانند چگونه بدون مذهب زندگى کنند. مسیحیت میسیونرى براى بسیارى از آفریقاییان به معنى رعایت مجموعه اى از قوانین و دستورات، انتظار نویدهایى در جهان آخرت، خواندن سرودهایى بدون آهنگ، شعایرى که باید انجام شوند و چند چیز ظاهرى دیگر است. این مسیحیتى است که به شش روز در هفته و فقط دیدار در یک روز براى دو ساعت در روزهاى یکشنبه و شاید یک بار در هفته محدود مى شود. این مسیحیتى است که در ساختن کلیسا فعال است. بقیه هفته کلیسا خالى است. آفریقاییان که بطور سنتى خلاء مذهبى را نمى شناسند، احساس مى کنند از این نوع مسیحیت دین کافى بدست نمى آورند، زیرا تمام زندگى و درک آنان را از جهان پر نمى کند. به علاوه، مسیحیان آفریقایى اغلب احساس مى کنند در کلیساهاى میسیونرى کاملا غریبه هستند. براى مثال، بخش اعظم مسیحیت رسمى بر اساس کتابها استوار است اما مسیحیان پیرترى وجود دارند که سواد خواندن ندارند، سرودها از زبانهاى اروپایى، انگلیسى و آمریکایى ترجمه مى شوند و به الحان خارجى خوانده مى شوند که ریتم اندکى دارند و بدون حرکات بدنى مانند دست زدن یا حرکت پایین تنه براى بیان مذهبى هستند. عبادت در کلیساهاى میسیونرى براى اکثر آفریقاییان واقعا ملال آور است. کلیساهاى مستقل تلاشى براى یافتن «مکانى جهت احساس راحتى» هستند نه تنها در نیایش بلکه در کل اعتراف و بیان ایمان مسیحى. در زیر چتر «کلیساهاى مستقل» مسیحیان آفریقا مى توانند آزادانه اشک بریزند، غمهایشان را به زبان بیاورند، نیازهاى مادى و معنوى خود را ظاهر سازند، به دنیایى که در آن زندگى مى کنند پاسخ دهند و احساس درونى خود را در برابر خداوند بیان کنند. احساس غریبگى نه تنها توسط مسیحیت میسیونرى بلکه به واسطه دگرگونى هاى جدیدى که ما از آنها در بخش قبلى سخن راندیم تسریع شده است. این تغییرات همبستگى و انسجام سنتى را از بین برده و تعداد فزاینده اى از مردم آفریقا را بدون پایه و اساسى براى زندگى خود رها ساخته است.
نهضت هاى کلیسایى مستقل
نهضت هاى کلیسایى مستقل کوشش هایى براى ایجاد پایه هاى جدیدى هستند که شاید بتوانند جایگزینى براى انسجام سنتى گسیخته شده بوجود آورند. گروههاى تقریبا کوچکى از اعضاى کلیساهاى مستقل زمینه هائى روانى بوجود مى آورند که در آنها مردان و زنان بى ریشه اندکى آرامش، حس وابستگى به یکدیگر، احساس یگانگى و اتحاد مى یابند و درک مى کنند که مورد نیاز و قبول اند.
تأثیر سیاست تبعیض نژادى در آفریقای جنوبی در ایجاد کلیساهاى مستقل
در جمهورى آفریقاى جنوبى، سیاست تبعیض نژادى یکى از علت هاى اصلى ایجاد بسیارى از کلیساهاى مستقل در آنجاست. مساله زمان به عنوان علت اصلى براى تاسیس کلیساهاى مستقل مطرح است. قابل توجه است که تقریبا تمام آنها از کلیساى پروتستان انگلیکن سرچشمه گرفته اند که در آفریقا سبب تغییر آیین فردى خواندن انجیل و نوعى امید به آینده و انتقال بى واسطه به بهشت را تشویق کرده است. از آنجا که باورهاى سنتى درباره زمان بر دو بعد زمان زمنى و ساسا توجه اندک یا بدون توجه به آنچه که در آنسوى چند سال قرار دارد تاکید مى کنند، امید به بهشت بى واسطه احتمالا براى مسیحیان آفریقایى بسیار بیم آور به نظر مى رسد. آنان احتیاج دارند که «فورى» آن را واقعیت یافته ببینند، تا براى آنها معنى واقعى داشته باشد. نمى توانند تصور کنند که امکان پایان دنیا اسطوره اى فرا تاریخى است که نمى تواند با قوه درک و تصور مستقیم زنان و مردان سازگار باشد. آنان منتظر آمدن این غایت مى مانند، اما بستگان مسیحى خود را مى بینند که یک به یک مى میرند. از نسل دوم مسیحیان به بعد ناامیدى وجود دارد و دقیقا در این لحظه است که جدایى آغاز مى شود. کسانى که اعضاى این فرقه ها را تشکیل مى دهند، شاید ناخودآگاهانه، حداقل تحقق نسبى امیدشان از رسیدن بى واسطه بهشت یا فردوس را مى بینند که در رهبرشان و اصول یا ویژگیهایى که وجه ممیزه فرقه جدید آنهاست تجسم مى یابد. در نهضت جدید آنهاست که بعد آینده زمان به صورتى بسیار غنى تحقق مى یابد و با معنى مى شود.
(ادامه دارد...)
منـابـع
جان اس.مبیتی- ادیان و فلسفه آفریقایی- مترجم مرضیه شنکایی- نشر ادیان- تاریخ نشر 1383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها