علم النفس، مراتب و حالات آن در کتاب بهگودگیتا (چرخه تولد و مرگ)
فارسی 7789 نمایش |طبقه بندى خصال
در فصل آخر گیتا، کریشنا وظایف طبقات چهارگانه را بیان مى کند. این وظایف در قالب خصائل گوناگون بیان شده است بدین ترتیب:
1ـ وظیفه کسى که برهمن زاده شده؛ آرامش، ضبط و مهار نفس، زهد، طهارت، درستى و بردبارى، حکمت، معرفت و ایمان به دین است.
2ـ وظیفه کشتریه؛ دلیرى، صلابت، ثبات، روراستى، نگریختن از جنگ، جوانمردى و سرورى است.
3ـ وظیفه ویشیه؛ کشاورزى، گاودارى و سوداگرى است.
4ـ عمل خادمانه وظیفه شودره هاست. در جاى دیگرى، این سه خصلت، درهاى دوزخ شمرده شده است: «شهوت، خشم و آز». «آز و خشم از «شهوت» برمى خیزد. آز و خشم سیرناپذیر، منشا همه گناهان بزرگ است. حرص نیز پوشاننده معرفت است. آتش تسکین ناپذیر حرص، دشمن جاودانه مرد حکیم است».
باز به هنگام سخن درباره دانش راستین گیتا نیز مى گوید: «فروتنى، صداقت، بى آزارى، شکیبایى، درستى، خدمت به استاد، پاکى (بدن و روح)، ثبات، ضبط و مهار نفس، متمایل نشدن به محسوسات، دورى از خودبینى، تفکر در ناملایمات زاد و مرگ و پیرى و بیمارى و رنج، فارغ بودن از تعلق و دل به زن و فرزند و خانه و امثال آن نبستن، یکسان بودن در وقایع خوش و ناخوش، اخلاص بى تزلزل به خدا و عدم توجه به غیر، خلوت گزینى و دورى از جمعیت، توجه دائم به معرفت نفس و بصیرت به غایت معرفت حقیقت. این دانش راستین است و هر چه جز این باشد نادانى است.» این فهرست از صفات نشان مى دهد که معرفت (جنیا) شامل تحقق فضایل اخلاقى است. آموختن مسائل نظرى کافى نیست. با بسط و رشد صفات اخلاقى است که نور تغییر ناپذیر جان ظاهر مى شود. این نور از طریق عمل خالصانه و تحقق صفات انسانى قابل حصول است.
طبقه بندى انسان ها
در فصل شانزدهم گیتا، مردمان به دو دسته تقسیم شده اند: ایزدیان و اهریمنیان. و براى هر کدام از آنان خصائل ویژه اى برشمرده است. نشانى هاى کسانى که با خوى ایزدى به دنیا آمده اند این هاست، فارغ دلى، صفاى خاطر، استوارى در یوگا، صدقه دادن، خویشتندارى، قربانى کردن، خواندن کتب مقدس، زهد و راستى، بى آزارى، درستى، دل از خشم و آز دور داشتن، وارستگى و جمعیت خاطر، عیب پوشى، مردم دوستى، خرسندى، نرمى، فروتنى و وقار، شجاعت، عفو، شکیبایى، پاکى، از انفاق و کبر دور بودن. در جاى دیگر که عارفان و اصل به حق را توصیف مى کند، همین خصائل را براى آنان برمى شمرد. اما نشانى هاى آنان که با خوى اهریمنى زاده شده اند این هاست: نه مى دانند که چه کنند و نه مى دانند که چه نکند. صفا و نیکوکارى و راستى در آنان نیست. آنان مى گویند عالم را حقیقتى نیست، پایه اى ندارد، خدایى آن را نیست، جهان به نظر آنان از اجتماع نر و ماده پیدا شده است و محرکى جز شهوت ندارد. با هوس هاى سیر نشدنى، با دلى پر از ریا و کبر و غرور و سرى پر از اندیشه هاى ناپاک و نیتى فاسد به تبهکارى برمى خیزند. جز به ارضاى هوس ها، به چیزى نمى اندیشند. بسته صدها آرزو و اسیر دام خشم و شهوت اند و به دنبال خواهش نفس به هر وسیله نامشروع دست مى یازند، تا مال بیندوزند. با سرى پر از غرور براى ریا قربانى مى کنند. مقهور غرور ورزند و مسخر هوا و شهوت و غضب. آنان که از سر خودپسندى و هواپرستى و برخلاف شرع به ریاضت هاى شاقه مى پردازند و از روى نادانى عناصر تن را و مرا نیز که در آن جاى دارم شکنجه مى دهند پندار اهریمنى دارند. البته این تقسیم بندى، تقسیم بندى قاطعى نیست کریشنا این صفات متمایز را ذکر مى کند تا راه آنان را که در جست و جوى کمال اند، روشن سازد. اگر نه در بیشتر انسان ها این صفات در هم آمیخته اند. قصد اصلى دادن نشانه هاست. در جاى دیگرى مردمان را چهار دسته مى داند: تارک دنیا، طالب علم، عبادت پیشه و یوگى. در این میان یوگى را از همه برتر مى شمارد. «اى ارجونه، یوگا پیشه کن که یوگى از تارک دنیا و مرد دانش اندوز و مرد عبادت پیشه برتر است و از میان یوگیان آن که روى دل در من کرده و دل در نیایش من بسته باشد، والاترین آنان است». منظور از یوگا در این جا چیست که یوگا را چنین بلند مرتبه مى کند؟ گیتا مى گوید: «چون دل کسى در قید مراقبه آید و به منزل سکون رسد، به خود، خود را بیند و در خود شادمان گردد. آنگاه آن راحت بى پایان دست دهد، راحتى که از دسترس حواس بدور است. راحتى که آن را تنها به جان مى توان یافت. و کسى را که چنان راحت حاصل آید، دیگر از حقیقت دور نیفتد و به هیچ ننگرد و همه چیز دیگر را کم مایه گیرد و کسى را که این دولت کمال میسر گردد، به هیچ دشوارى و اندوه از جاى در نرود. این حالت؛ بیگانگى از درد و تشویش را یوگا خوانند». یوگا واقعى ضمن بهره مندى از طرق دیگر، یعنى کرمه یوگا، انجام عبادات و مناسک و جنیا یوگا، آموختن متون مقدس، خدا را خالصانه مى پرستد و از راه بکتى به بالاترین مقصد مى رسد. در تقسیم بندى دیگر، نیکوکاران چهار دسته دانسته شده اند: «محنت کشیدگان، طالبان علم، دولت طلبان و عارفان. از این میان مرد عارف که خود را رام کرده و دل در یکى بسته بر دیگران فضیلت دارد. من نزد او بس عزیزم و او نیز نزد من عزیز است». تنها عارف است که خدا را براى حصول مقاصد خود به کار نمى برد. نه براى رهایى از رنج نه براى دستیابى به دانش و نه براى ثروت و شهرت او را نمى پرستد، بلکه پرستش براى او روش زندگانى است، نه راهى براى برآورده شدن حاجات. به همین دلیل است که او نزد خدا عزیز است. چون او را مى جوید، تا اراده اش را تحقق بخشد، نه آن که خواسته هاى خود را جامه عمل بپوشاند. تقسیم بندى انسان ها را به صورت دیگرى مى توان ارائه کرد: 1. آنان که در راه نجات نیستند 2. آنان که بیدار شده اند، اما هنوز به راه نیفتاده اند 3. آنان که در طریق نجات از راه بکتى هستند 4. آزاد شدگان یا نجات یافتگان که در همین جهان به آزادى رسیده اند، مانند او شده اند و در برکت ابدى اش سکنا گزیده اند.
مرگ و پس از مرگ
الف: تأثیر وضع انسان به هنگام مرگ در وضع پس از مرگ
در گیتا، وضع انسان به هنگام مرگ، اهمیت بسیارى دارد تا جایى که حالت انسان در ساعات آخر حیات تعیین کننده وضع او در قلمرو پس از مرگ است. این قطعه گیتا مشهور است: «آن که به هنگام مرگ با ذکر من از دنیا رود، چون از تن جدا شود به من رسد و در این شکى نیست. آدمى هر چه را در دم واپسین خود یاد کند چون از تن جدا شود به آن رسد، زیرا همواره آن را به یاد داشته است». البته آن که پیش از این زندگى اش را وقف خدا کرده است، مى تواند یاد او را در دل داشته باشد و به هنگام مرگ نامش را بر زبان آورد. لحظه آخر در واقع نمایانگر همه کوشش هاى قبلى در زندگى است که سپرى شده و همین کوشش هاست که آینده را ترسیم مى کند. روح انسان به هنگام مرگ، به سوى چیزى مى رود که دل او در آن لحظه بدان متوجه است. ما همان خواهیم شد که مى اندیشیم. اندیشه هاى قبلى ما وضع فعلى ما را ساخته اند و اندیشه هاى قبلى ما وضع فعلى ما را ساخته اند و اندیشه ه اى فعلى ما وضع آینده ما را معین خواهند کرد. «گونه» ها با آثار متمایزشان طبعا مسیرهاى جداگانه اى براى صاحبان شان ترسیم مى کنند. گیتا مى گوید: «چون جان را به هنگام چیرگى «ستوه»، مرگ دریابد، به جایگاه پاک پرستندگان حضرت حق برسد. اما اگر مرگ، به هنگام غلبه «رجس» باشد، آن جان در زمره قومى که در بند کار گرفتاراند به جهان بازآید. و چون در زمان غلبه «تمس» بمیرد، در خیل بى خردان به این جهان بازگردانده شود». البته دسته اول به رهایى از گردونه سنساره دست نمى یابند، چون رهایى مستلزم فراتر رفتن از «گونه» هاست: «چون جان از گونه ها که ملازم قالب تن اند فراتر رود و بر آن ها چیره گردد، از بازگشت و مرگ و انحطاط و رنج، رهایى یابد و جاوید بماند».
تناسخ
گیتا، همچون دیگر کتب مقدس دین هندو، نظریه تناسخ را مى پذیرد و بر آن صحنه مى گذارد. در اوایل فصل دوم، آنجا که کریشنا در صدد تشویق ارجونه به انجام وظیفه خود است، پس از سخن درباره جاودانگى روح مى گوید: «همچنان که جان در قالب تن، مراحل کودکى و جوانى و پیرى را مى گذراند، مرحله انتقال از قالبى به قالب دیگر نیز چنین است. همچنان که آدمى دلق ژنده برمى کند و جامه نو مى پوشد، جان نیز تن هاى فرسوده را وا مى نهد و در تن هاى تازه جاى مى گیرد. آن را که بزاید از مرگ ناگزیر باشد و آن که بمیرد ناگزیر بازآید، و بر آنچه ناگزیرى است غم نشاید خورد». البته عوض کردن بدن به معناى عوض شدن روح نیست. روح طى این نقل و انتقال ها براى ابدیت آماده مى شود. گیتا از نحوه زندگى پس از مرگ نیز سخن مى گوید. کریشنا به ارجونه مى گوید: «اگر بمیرى راه بهشت به رویت باز مى شود» و در جاى دیگر از دوزخ نام مى برد: «این نادانان که در پیچ و خم اندیشه هاى پریشان سرگردانند این گرفتاران بند جهالت که مجذوب لذایذ شهوانى شده اند، در دوزخ هولناک فرو مى رفتند». شاید این سؤال پیش بیاید که ذکر مکان هاى اخروى مثل بهشت و دوزخ و عروج به ملکوت با تصور تولد دوباره در زمین و تناسخ سازگارى ندارد. چه بسا بتوان گفت که تناسخ اصل است، اما وقتى که انسان به کمال رسید، از چرخه سنساره رها مى شود و بعد از آن البته فقط بهشت است نه جهنم. در واقع منظور از جهنم مى تواند زندگى فروترى در قیاس با زندگى گذشته باشد. چنانچه گیتا در همان جا که از دوزخ سخن مى گوید اضافه مى کند: «من این تبهکاران شریر بدخوى را که فرومایه ترین مردمان اند در رحم اهریمنان جاى مى دهم و آنان از یک زندگى به زندگى دیگر منتقل مى شوند، بى آن که مرا دریابند و هر بار به مرتبه اى فروتر سقوط مى کنند». در جاى دیگر، تولد دوباره نیکوکاران را چنین توصیف مى کند: «مرد نیکوکار گرفتار نشود، او که در یوگا ناتمام افتاده به جهان نیکوکاران رود و سالیان دراز در آنجا بماند و سپس در خاندانى پاک و توانگر دیگر بار به دنیا آید، یا در نسل یوگى خردمندى پیدا شود. آنگاه وى شعور و تجربه اى را که در زندگى گذشته خود براى وصول به حق اندوخته بود باز یابد و بیش از پیش در راه کمال بکوشد و در سایه تجربه پیشین خود، خواه ناخواه، در این راه کشانده شود». این قطعه باز نشان دهنده اصل کرمه است. هیچ سعى اى از میان نخواهد رفت. آنچه کرده ایم، نیروهایى که کسب کرده ایم، ارتباطاتى که برقرار کرده آیم، کمالى که اندوخته ایم به هنگام مرگ از دست نمى رود، بلکه نقطه شروع سیر بعدى خواهند شد. اما آیا راهى براى خروج از دایره تولد و مرگ وجود دارد؟ پاسخ این سؤال را گیتا به وضوح تمام داده است.
راه رهایى از چرخه تولد و مرگ
جان عنصرى ابدى است که زوال و مرگ در آن راه ندارد، اما در این جهان در قالب تن جاى گرفته و همین ارتباط و پیوستگى با تن باعث شده تا انسان استقلال و والایى روح خود را از یاد ببرد و آن را دستخوش تغییرات جسمى بپندارد. اولین گام در جهت رهایى، شناختن این راه و دانستن این امر است که جان فراتر از جسم و آثار آن است. طبق اصل کرمه هر عملى آثار خود را ببار مى آورد و انسان رهین اعمال خود است، اما آن که جان را مى شناسد، مى داند که عمل و آثار آن مربوط به جسم است، نه جان. گیتا مى گوید: «عمل و انجام عمل از جان نیست، نتیجه اى هم که بر عمل مترتب است به جان منسوب نتواند بود. این ها همه مقتضاى طبیعت است و جان که بر همه محیط است، رنگ هیچ نیک و بد نگیرد». این خود عمل نیست که انسان را به بند مى کشد، بلکه انگیزه او براى عمل (خوشاید و ناخوشایند)، است که او را گرفتار تعلق مى کند. لذا عمل خالى از خودخواهى که براى انجام وظیفه و اطاعت خدا انجام مى شود، تعلقى ایجاد نخواهد کرد. «مرد حکیم که فراغ دل حاصل کرده و ثمره اعمال را فرو گذاشته باشد، آزاد از بند پیدایش، بدانجا که وراى بدى هاست و اصل مى شود». عمل سه گونه اثر دارد: خوشایند و ناخوشایند و آمیخته اى از این دو. این آثار پس از مرگ دامن گیر کسانى مى شود که در این جا، دست از تعلق نشسته باشند. ولى آنان که ترک تعلق کرده باشند، از آثار آن نیز فارغ خواهند بود. این مقام در گیتا «نیروانه» نیز نامیده شده است. نیروانه به معناى خاموشى است که در این جا مى تواند خاموشى شهوات باشد. نیروانه همان رهایى از چرخه تولد و مرگ است: «چون جان از گونه ها که ملازم قالب تن اند، فراتر رود و به آن ها چیره گردد، از بازگشت و مرگ و انحطاط و رنج رهایى یابد و جاوید بماند». «یوگى با دلى آرام و خاطرى آرام به آرامش و صفا، به نیروانه ى برین، رسد؛ آرامش و صفایى که در ذات من است». در این جمله نیروانه همان مقام وصول به حق تلقى شده است. رسیدن به این مقام از راه «بکتى» یا عشق خالصانه و خدمت عاشقانه به معبود میسر است. «اى ارجونه، جهانیان همه از عالم «برهما» تا عوالم فروتر، محکومند که به دنیا باز گردند. اما چون به من رسیدى، دیگر بازگشتى در میان نخواهد بود و به این مقام رفیع تنها از این راه توانى رسید که به او که بر همه هستى محیط است و هر چه هست از اوست، از دل و جان اخلاص ورزى». «یوگى که به یقین تمام، پیوسته و همواره به یاد من باشد و جز به من نیندیشد، آسان به من تواند رسید. جان هاى گرامى که به بالاترین درجه کمال رسیده و به من واصل شده اند، دیگربار به این محنت آباد بیقرار دنیا بر نمى گردند». صفات کسى که به حق واصل مى شود و از گردونه تولد و مرگ رهایى مى یابد، در گیتا چنین دانسته شده است، 1. از بند آرزو آزاد است 2. از خواهش ها رسته است 3. از «من» و «مال من» گذشته است. 4. سرور و آرام و روشنى او در درون است. 5. بر حواس خود لگام زده است. 6. دل در خیر همه موجودات بسته است. این وصف بینایانى است که به حق مى رسند و نیروانه را در مى یابند. از نظر گیتا «عشق» به خدا بهترین راه دستیابى به نجات است. گرچه معرفت و انضباط لازمه کمال یافتن در خدمت خالصانه به خدا مى باشد. هنگامى که وجود انسان سرشار از عشق به خدا شد و همه اعمال خود را جهت بندگى و خدمت او انجام داد، به یگانگى با او دست مى یابد. مهم این است که همه وجود انسان متمرکز بر معبود و در اختیار او باشد. او چنان است که گاه در جهان ظاهر مى شود تا عابدان خویش را به این راه سوق دهد و یارى شان کند. «کریشنا راه رستگارى را مختصرا چنین بیان مى کند: «آن که در محبت صادق باشد، تواند که مرا بشناسد و ببیند و در من راه یابد. آن که عمل براى من کند و چشم دلش به سوى من نگرد و همه آرزویش من باشم، آن که مرا بى هیچ تعلقى بپرستد و با هیچ آفریده اى سردشمنى ندارد. چنین کسى، اى ارجونه، در من راه یابد». «چنین کسى خدا را با همه قلب و روح مى پرستد. این سخنان در واقع عصاره طریق بکتى و جوهره تمامى تعالیم گیتاست. ما باید وظایفمان را انجام دهیم، در حالى که روح مان متوجه خداست، به دور از تمایل به امور دنیوى و رها از کینه به موجودات، هر که باشیم فرقى نمى کند، مرد یا زن، اهل فکر یا شاعر، اگر تنها یک مزیت، یعنى عشق به خدا، را داشته باشیم، مجراى عشق او خواهیم شد. هنگامى که همه انسان ها با خدا مانوس شوند و تنها براى انجام اراده او وجود داشته باشند، غرض انسان برآورده شده است. از نظر گیتا، انسان در همین جهان مى تواند به سرور و آرام ناشى از وصال حق نایل شود، اما این پایان کار نیست. ارجونه پس از مکاشفه شگفت انگیزى که درباره هویت کریشنا دارد، باید زندگى خود را وقف این حقیقت یگانه کند. جست وجوى حقیقت هیچگاه به پایان نمى رسد. هرچند رضایت خاطرى عمیق و شادى وصف ناپذیر به بار بیاورد».
منـابـع
یوسف اباذرى، مراد فرهادپور و وهاب ولى- ادیان جهان باستان- تألیف و اقتباس- تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى- 1372- جلد اول (چین و هند)- صفحه 260
گیتا (بگودگیتا) سرود خدایان- ترجمه محمدعلى موحد- تهران- خوارزمى- 1374- صفحه 6
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- انتشارات آموزش انقلاب اسلامى- تهران- 1370- صفحه 268
فروزان راسخى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 16- مقاله علم النفسِ گیتا
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها