فرهنگ و اندیشه یونانیان در عهد تمدن کرت (جامعه شناسی)
فارسی 7595 نمایش |وضعیت فرهنگی مردم کر
جامه ها نیز مانند قیافه ها غریبند. مردان بیشتر اوقات برهنه سرند، ولی گاهی سر را با دستارها یا کلاههای گرد ته پهن می پوشانند، و زنان کلاههای مجلل به سبک کلاههای اوایل قرن بیستم بر سر می گذارند. پاها معمولا پوششی ندارند. اما، افراد طبقات بالا، در مواردی، کفشهای چرمین سفید به پا می کنند. زنان لبه های کفشهای خود را از سر ذوق قلاب دوزی می کنند و از تسمه های کفشها، مهره های رنگین می آویرند. مردان معمولا بالاتنه را نمی پوشانند، فقط دامن یا پاچین کوتاهی به کمر می بندند و، از روی حجب، پارچه ای روی آن می کشند. دامن مردان کارگر چاکدار است، و دامن بزرگان و مردان و زنانی که در مجالس تشریفاتی حضور می یابند تقریبا به زمین می رسد. مردان، گاه گاه زیر جامه می پوشند و در زمستان روپوشی از پشم یا پوست در بر می کنند؛ کمر را سخت می بندند، زیرا هم مردان و هم زنان اصرار دارند که لاغر شوند و به هیئت یک مثلث در آیند، یا چنان بنمایند. زنان دوره های بعد، برای آنکه در این باره با مردان رقابت کنند، از شکم بندهای توان فرسا سود می جویند و، به این وسیله، دامن خود را با ظرافت در پیرامون کفل چین می دهند و سینه ی عریانشان را به سوی آفتاب بالا می آورند. یکی از رسوم خوش کرتیان این است که سینه های زنان یا باید برهنه باشد یا فقط با زیرپوشی بدن نما پوشیده شود- این رسم هم بر کسی ناگوار نیست. سینه بند را در زیر سینه تنگ می بندند و بالای آن را به صورت دایره ای باز می گذارند. گاهی، برای آنکه بر جذابیت خود بیفزایند، سینه بند را به گردن می رسانند و یقه ای به سبک مدیسی به وجود می آورند. آستینها کوتاه و گاهی باد کرده است. دامن، چیندار و به رنگهای شادی بخش است و از سرین به پایین به تدریج گشاد می شود و خود را به خوبی نگاه می دارد تو گویی که پره های فلزی یا چنبره ای افقی در زیر آن نهاده اند. هماهنگی دلپذیر الوان و لطف نگاره و ظرافت سلیقه به خوبی از پوشاکهای زنان کرتی بر می آید، و می رساند که کرت از تمدنی غنی و فاخر برخوردار بوده و در زمینه ی هنر و زیبایی سابقه ی بسیار داشته است. کرتیان از این لحاظ در یونانیان نفوذی نکردند، ولی مدهای ایشان بعدا در پایتخت های اروپای جدید رواج یافت، چنان که حتی باستان شناس خشک یک زن کرتی را که پیکرش بر دیواری کهن نقش شده است، پاریسی نام دادند. این زن، با سینه ی درخشان و گردنی خوش حالت و دهان شهوت انگیز و بینی جسارت آمیز و جاذبه ی اغواکننده، به حالتی ملیح نشسته و، همانند بزرگانی که در کنار او قرار دارند، به منظره ای که ما هیچ گاه نخواهیم دید چشم دوخته است.
آشکار است که مردان کرت قدر لطف و شوری را که زنان به زندگی می دادند در می یافتند و از این رو، برای افزایش دلربایی ایشان، وسایل گرانمایه برایشان فراهم می کردند. در میان آثار باقی مانده ی کرت، جواهر فراوان است سنجاقهای زلف از مفرغ و طلا، سنجاقهای آرایشی مزین به پیکر حیوانات و گلهای زرین یا آراسته به سرهایی از بلور یا در کوهی، چنبره ها یا فنرهایی از طلایی ملیله که با زلف می آمیزد، سر بندها یا نیم تاجهایی از فلزات گرانبها که موها را به هم می بندد، حلقه ها و آویزه هایی که از گوش آویخته می شود، لوحه ها و مهره ها و زنجیرهای سینه، دستبندها و بازوبندها، انگشترهایی از نقره و سنگ طلق و انواع عقیق و یاقوت و طلا. مردان هم برخی از این گوهرها را به خود می آرایند: آنان که تهیدستند، گردنبندها و دستبندهایی از سنگهای معمولی به کار می برند، و آنان که توانگرند، از حلقه های بزرگ منقش به نقشهای مناظر جنگ و شکار استفاده می کنند. پیکر مشهور «ساقی » بازوبندی پهن از احجار گرانمایه بر بازوی چپ، و دستبندی عقیق نشان بر مچ دارد. در تمام شئون زندگی کرتی، مردان خود بین ترین و والاترین هیجانات خود، یعنی شوق به زیباسازی، را بروز دادند.
حیات اجتماعی زنان در تمدن کرت
استفاده از لفظ «مردان» برای مشخص کردن تمام نوع بشر، گویای تعصب دوران پدر سالاری است، و به سختی برازنده ی حیات اجتماعی کرت، که تقریبا بر مدار مادر سالاری می گشت، می باشد. زن مینوسی هیچ نوع انزوای شرقی از قبیل پرده و حرم را نمی پذیرد؛ نشانی از محدود کردن زن در قسمتی از خانه، یا صرفا کار در منزل، به دست نیامده است. بی تردید، زن کرتی، مانند بسیاری از زنان کنونی، در خانه کار می کند، پارچه و سبد می بافد، گندم می ساید و نان می پزد. اما در خارج خانه، در مزرعه و کوزه گر خانه ها نیز کنار مردان تن به کار می دهد، در اجتماعات، آزادانه با مردان معاشرت می کند، در تماشاخانه ها و میدانهای مسابقه در صف اول می نشیند و، چنان چون زنی دل زده از ستایش، در جامعه ی کرتی حضور می یابد. از این رو، هنگامی که مردم کرت به آفریدن خدایان خود آغاز می کنند، بیشتر آنها را به شکل زنان خود می سازند. محققان متین، که دلهایشان پنهانی و پوزش خواهانه شیفته ی نقش مادر است، در برابر یادگارهای زن کرتی سر فرود می آورند و از تسلط او به شگفت می افتند.
هنر معماری در دوره کنوسوس
عمارت سازان کنوسوس دستگاه فاضلابی در کاخ ایجاد کرده اند که از سایر ساخته های عالم عتیق عالی تر است، و گویی این کار آنان محض خشنودی روح عصر حاضر است عصری که لوله کشی را گرامی تر از شعر می داند! آبی که از کوه ها یا آسمان فرود می آید، در مجاری سنگی روان می شود و به گرمابه ها و آبریزها می رسد؛ فاضلاب نیز با لوله های سفالین آخرین مد به خارج می رود. این مجاری از قطعاتی به قطر پانزده و طول هفتاد سانتی متر ساخته شده است. سر باریک تر هر قطعه در قطعه ی بعد از آن جای گرفته و از سیمان پوشیده شده است. هر قطعه دارای زانویی است که موارد رسوبی را نگاه می دارد. احتمالا، در ایام آبادانی کاخ، وسایلی هم برای رسانیدن آب جاری گرم به حجرات خاندان سلطنتی وجود داشته است. هنرمندان کنوسوس درون اطاقهای تو در توی کاخ را با ظرافت آراسته اند: برخی از اطاقها با گلدان و مجسمه، بعضی را با تصویر و نقش برجسته، پاره ای را با کوزه ها یا ظرفهای سنگی بزرگ، و عده ای با اشیایی از عاج و بدل چینی و مفرغ. بر یکی از دیوارها، روی باریکه ای از جنس سنگ آهک، لوحه های تزیینی و گل و بوته های زیبا به وجود آورده اند. بر دیوار دیگر، که با رنگ و مرمر نما شده است، لوحه ای شامل نقوشی از خطوط مارپیچ و عمودی و افقی دیده می شود، و بر دیوار دیگر، منظره ی مبارزه ی انسان و گاو، با نقش برجسته ای که ریزه کاریهای جاندار دارد، به چشم می خورد. پیکر نگار عصر مینوسی همه ی جلال هنر پر نشاط خود را به درون تالارها و حجره ها می کشاند و آنها را با مناظر گوناگون می آراید: بانوانی آراسته با سیماهای رسمی و بازوهای شکیل و سینه های ظریف، مزارع کنار و سوسن و شاخه های گلدار زیتون، بانوان در اپرا، منظره ی ماهیان یونس که بی پیچ و تاب در دریا شناورند. از اینها بالاتر، تصویر «ساقی» است؛ ساقی، با قامتی راست و نیرومند، مایعی گرانبها را در ظرف آبی رنگ ظریفی حمل می کند؛ چهره ای پاکیزه دارد، و معلوم است که این پاکیزگی را نه تنها به نژاد کرتی، بلکه به خالق هنرمند خود نیز وامدار است؛ موهایش سخت به هم بافته شده و روی شانه ی قهوه ای رنگش ریخته است؛ گوش ها و گردن و بازوان و کمرش از تلالو جواهر می درخشد؛ و جامه ای فاخر، که مطابق طرحی چهار پره ای قابدوزی شده است، برتن دارد. «ساقی» مسلما برده نیست، جوانی است اشرافی که به افتخار خدمتگزاری سلطان نایل آمده است. تنها تمدنی می تواند چنین تجمل و زیوری بخواهد و بیافریند که با نظم و ثروت الفتی دیرین داشته باشد.
سقوط کنوسوس و انحطاط تمدن و فرهنگ کرت
کرتیان، از لحاظ زبان و نژاد و دین، با اقوام هند و اروپایی آسیای صغیر خویشاوندند. این اقوام مانند کرتیان، برای نوشتن، لوحه های گلین به کار می بردند و واحد وزن و پول آنان شاقل بود. آیین های آنان هم به آیینهای کرتیان می مانست؛ مثلا، در کاریا، آیین زئوس لابراندئوس یعنی «زئوس تبر دودم» رواج داشت، و ستون و گاو و کبوتر نیز پرستیده می شد. الاهه ی بزرگ مردم فروگیا، که کوبله نام گرفت، چنان همانند مادر خدای کرت بود که یونانیان هر دو را یکی می دانستند و مادر خدای کرت را رئاکوبله خواندند.
نفوذ فرهنگ مصر در آثار دوره های گوناگون تاریخ کرت
نفوذ فرهنگ مصر نیز در آثار دوره های گوناگون تاریخ کرت سخت به چشم می خورد. این دو فرهنگ در بادی امر یکسان به نظر می رسند، چندان که برخی از محققان بر آنند که، در روزگار پرادبار، گروهی از مصریان به کرت کوچیدند و تمدن مصری را در آن دیار پخش کردند. ظرف های سنگی موخلوس و سلاحهای مسی مرحله ی اول عصر مینوسی به آثار مقابر نخستین دودمانهای شاهی مصر شباهت بسیار دارد. در مصر نیز تبر دودم به عنوان نوعی تعویذ به کار می رفت و حتی کاهنی به نام «کاهن تبردودم» وجود داشت. اوزان و مقیاسات کرت، هر چند که از لحاظی به اوزان و مقیاسات آسیایی می مانند، از حیث شکل، مصری می نمایند. روشهای حکاکی جواهر، ساختن بدل چینی، و نقاشی دو کشور نیز چنان همسانند که شپنگلر تمدن کرتی را صرفا شاخه ای از تمدن مصری شمرده است. تمدن کرتی کیفیت مشخصی دارد، و هیچ یک از تمدنهای عتیق، از لحاظ دقایق آراستگی و جلال هنری، به گرد آن نمی رسد. می توان اعتقاد کرد که فرهنگ کرت در اصل از اقوام آسیایی نشئت گرفته است. ولی هنرهای کرتی، با وجود ماهیت و هیئت مستقل خود، از هنرهای مصری تأثیر برداشته اند. فرهنگ کرت محتملا جز و فرهنگ پیچیده ای است که از عصر نوسنگی به بعد سراسر مدیترانه ی خاوری را پوشانید و اقوام گوناگون را از هنرها و عقاید و رسوم مشابه بهره مند کرد. تمدن کرت از این فرهنگ مشترک برخاست و سپس، به نوبه ی خود، باعث تقویت آن شد: سلطه ی کرت جزایر اژه را به نظم آورد. بازگانان کرتی به هر بندری راه یافتند. مصنوعات کرت نه تنها جزایر سیکلاد و قبرس را فرا گرفتند و به کاریا و فلسطین رفتند، بلکه، در جانب شمال، از میان آسیای صغیر و جزیره های آن به تروا رسیدند، و در جانب باختر، از ایتالیا و سیسیل و اسپانیا وارد شدند؛ به شبه جزیره ی یونان راه یافتند و حتی به تسالی (تسالیا) و موکنای و تیرونس رخنه کردند. بدین ترتیب، تمدن کرت، که چون ارثیه ای به دست یونانیان افتاد، به منزله ی نخستین حلقه ی زنجیر تمدن اروپایی است.
انحطاط تمدن کرت
جریان انحطاط تمدن کرت مجهول است، و نمی دانیم که این جامعه در کدام یک از طرق متعدد انحظاط سیر کرد. شاید همه را پپموده باشد. تردیدی نیست که روزگاری جنگلهای سرو بلند آوازه اش از میان رفت و به کشاورزی آن سرزمین لطمه زد؛ به طوری که امروز دو ثلث خاک این جزیره سنگلاخ بایراست و نمی تواند بارانهای زمستان را در خود نگاه دارد. شاید این جامعه نیز، مانند بیشتر جامعه هایی که پا به مرحله ی انحطاط می گذارند، بر اثر جلوگیری از افزایش جمعیت، نژاد خود را رو به زوال برده باشد. شاید تمتعات جسمانی، که محصول رفاه و تجمل فراوان است، این مردم را از شور حیاتی تهی کرده و، در کار زندگی و دفاع، از همت و غیرت انداخته باشد زیرا هر ملتی رواقی زاده می شود و اپیکوری می میرد. شاید سقوط مصر، که پس از مرگ اختاتون مصری روی داد، تجارت کرت و مصر را گسیخته و تمول عصر مینوسی را رو به کاستی برده باشد. زیرا کرت، مانند انگلیس عصر جدید، منابع داخلی قابلی نداشت و ناگزیر بود که، برای ادامه ی حیات خود، بر دریاها سلطه ورزد، برای صنایع خود بازار یابد و با تجارت به سعادت برسد. شاید جنگلهای داخلی از شمار مردان جزیره کاسته و سپس یک حمله ی خارجی، کرت منقسم و نامتحد را از پای در آورده باشد. شاید زلزله ای ناگهان شهرها را لرزانیده و ویران کرده، یا انقلابی خشماگین، در ظرف سالی پروحشت، از اجحاف متراکم قرون انتقام گرفته باشد. در حدود 1450 ق م، کاخ فایستوس بار دیگر فرو افتاد، هاگیاتریادا به آتش سوخت، و خانه های شهرنشینان توانگر تولیسوس منهدم شد، ولی، ظاهرا از همین زمان، دوره عظمت کنوسوس آغاز شد و تا پنجاه سال دوام آورد. در این دوره، کنوسوس به دوره سعادت خود رسید و سلطه ی بی چون و چرای خود را بر دریای اژه گسترد. عاقبت، در حدود 1400 ق م، کاخ کنوسوس نیز به آتش سوخت. اونز در خرابه های کنوسوس آثار آتش انقیاد ناپذیری را یافته است تیرها و ستون ها نیم سوخته اند، دیوارها دوده زده اند، و لوحه های گلین، احتمالا بر اثر گرمای آتشی عظیم، برای دندان زمانه سخت شده و سالم مانده اند. اما تخریب چنان تام و تمام است، و ویرانخانه ها و حتی اطاقهایی که در زیر خاشاک مصون مانده اند چنان خالی و بی ساز و برگند که بسیاری از دانشوران، ویرانی کنوسوس را زاده ی زلزله یا آتش سوزی نمی دانند، بلکه محصول هجوم و چپاول می شمارند. اگر بتوان، به اتکای زمان شناسی باستان شناسان، این آتش عظیم را به حدود سال 1250 نسبت داد، آن گاه به آسانی ممکن است که این فاجعه را ناشی از غلبه ی قوم آخایایی بر دریای اژه و مقارن نخستین مرحله ی محاصره ی تروا پنداشت. در هر حال، روشن است که این فاجعه ناگهان روی داده است. وضع کارگاههای ویران کنوسوس نشان می دهد که مردم شهر، در حینی که سرگرم کارهای خود بوده اند، با مرگی بی امان مواجه شده اند. تقریبا مقارن سقوط کنوسوس، گورنیا، پیسرا، زاکرو، و پالایکاسترو هم با خاک برابر شدند.
تمدن کرت، سرمشق اسپارت و آتن
از زمان مینوس تا قرن هفتم ق م، که زمان احتمالی رفتن لوکورگوس به کرت است، در تاریخ نامی از این جزیره به میان نمی آید. بنابراین، قوم آخایایی که دیر زمانی در خاک یونان ترکتازی کرد، در قرنهای چهاردهم و سیزدهم به کرت رسید و در اواخر هزاره ی دوم ق م در آنجا سکونت گرفت. بسیاری از کرتیان و برخی از یونانیان گفته اند که قانون گذاران یونانی (سولون و مخصوصا لوکورگوس) قوانین کرت را سرمشق خود شمردند. پس از استقرار قوم دوری در کرت، طبقه ی حاکم آن جزیره، مانند طبقه ی حاکم اسپارت، زندگی نسبتا ساده و معتدلی داشت: پسران در سازمانهای نظامی تربیت می شدند، و مردان در تالارهای غذاخوری عمومی جمعا طعام می خوردند. اقتدار دولت در کف شورای سالخوردگان بود، و ده تن از سرکردگان (کوسموی، همتای افور (افوروس) های و آرخونهای آتن) کارها را اداره می کردند. روشن نیست که کرت به اسپارت الهام داد یا اسپارت کرت را رهنمون شد. شباهت فرهنگ کرت به فرهنگ اسپارت شاید زاده ی همانندی اوضاع آن دو جامعه باشد: در هر دو جامعه، گروهی از اشراف نظامی بیگانه بررعایا یا مردم بومی کینه توز فرمانروایی می کنند و حکومتی متزلزل دارند. در سال 1884 میلادی، در شهر گورتونا دیوار نگاشته هایی شامل قوانینی خردمندانه، که قدمت آنها به اوایل قرن پنجم ق م می رسید، به دست آمد. صورتهای ابتدایی این قوانین، که لابد قدمتی بیشتر داشتند، محتملا در قانون گذاری یونانی تأثیر نهاده اند، هم چنان که سکولیس و دیپوئنوس کرتی در سده ی ششم ق م در عرصه ی هنر به هنرمندان آرگوس و سیکوئون درس دادند. آری، این تمدن فرتوت از صدها معبر، فرهنگ مایه های خود را در تمدن نوین خالی کرد.
منـابـع
ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد دوم- یونان باستان- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- 1359
پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها