فرهنگ و تمدن یونانیان عصر پهلوانی (عصر هومری)
فارسی 7090 نمایش |پیام افسانه های پهلوانی
معمولا افسانه پاره ای است از فرهنگ عوام که یک امر اجتماعی را به صورتی شاعرانه در می آورد و به فرد یا افراد معدود نسبت می دهد، چنان که دستیابی انسان بر دانش و عشق و عواقب آن در داستان آدم و حوا انعکاس یافته است، و بسیاری از حوادث تاریخی در جریان زمان از تخیل گران بار شده و به صورت افسانه های پهلوانی در آمده اند. احتمالا در نسلی پیش از محاصره ی تاریخی تروا، یونانیان کوشیدند تا از میان داردانل بگذرند و دریای سیاه را برای کوچ نشینی و بازرگانی خود بگشایند. شاید بتوان گفت که خاطره ی این حادثه، پس از مایه گیری از خیال و هیجان، به داستان آرگونوت ها انجامیده است. همچنین قصه «پشم زرین» را می توان ناشی از خاطره پوستها یا پارچه های پشمینی دانست که مردم کهن آسیای صغیر شمالی برای گرفتن ذرات طلا از آب برخی از رودها به کار می بردند. تقریبا در همین عهد، در جزیره لمنوس که از داردانل دور نیست، عملا یک کوچگاه یونانی به وجود آمد. اما دریای سیاه علی رغم نام دلپذیر خود، مهمان نواز نبود. تروا هم با آنکه از هراکلس چشم زخمی دیده بود، باز در برابر یونانیان قد علم کرد و تنگه ی داردانل را مورد تهدید قرار داد. با این همه، یونانیان از آن منصرف نشدند باز هم برخاستند و، به جای یک کشتی، هزار کشتی فرستادند. سرانجام، مردم آخایایی برای آزادی کشتیرانی در داردانل، خود را در دشت تروا به انهدام کشانیدند.
عصر هومری
چگونه باید از روایات منظوم باقی مانده، زندگی یونان عصر قوم آخایایی (1300 - 1100 ق م) را باز شناسیم؟ تکیه گاه اصلی ما باید هومر باشد، هر چند که وجود شخص او مسلم نیست، و حماسه هایش حداقل سه قرن پیش از عصر قوم آخایایی پدید آمده اند. باستان شناسان تروا، موکنای، تیرونس، کنوسوس، و سایر شهرهای مذکور در حماسه ی ایلیاد را واقعی انگاشته و تمدنی که شباهت غریبی به تمدن منعکس در منظومه های هومر دارد از دل خاک موکنای بیرون کشیده اند. این اکتشافات ما را بر آن داشته است که اشخاص اصلی قصص او را واقعی شماریم. با این وصف، به هیچ روی نمی توان معلوم کرد که واقعیت تاریخی عصر هومر و احیانا عصر قهرمانان او تا چه پایه در منظومه های او منعکس شده است. بنابراین، توصیف ما از یونان، در فاصله ی عصر فرهنگ اژه ای و عصر ظهور تمدن درخشان یونانی، صرفا توصیفی است از عصر هومری، (مقصود از «عصر هومری» عهدی است که در حماسه های هومر وصف شده است)، بدان صورت که هومر از روایات کهن نقل کرده است.
شکل ظاهری قوم آخایایی
تمدن قوم آخایایی، یعنی تمدن یونانیان «عصر پهلوانی»، از تمدن پیش از خود، یعنی تمدن موکنایی، نازل تر و از تمدن پس از تمدن پس از خود، یعنی تمدن قوم دوری، والاتر بود. قوم آخایایی، در بادی امر، از لحاظ جسمانی گیر است،مردان بلند و پرقوتند، و زنان به معنی دقیق کلمه دوست داشتنی و فریبنده. این قوم، مانند رومیان هزاره ی بعد، فرهنگ را چون فسادی زنانه به تحقیر می نگرند، کتابت را با بیزاری به کار می گیرند، و ادبیاتی که می شناسند منحصر به سرودهای جنگی و ترانه های نامکتوب خنیاگران است. اگر سخن هومر را باور داریم، باید بپذیرفت که قوم آخایایی، به مدد زئوس، مصداق آرمان یک شاعر آمریکایی بود. این شاعر گفته است که اگر او خدا بود، همه ی مردان را نیرومند می ساخت و همه ی زنان را زیبا می آفرید و آن گاه خود مرد می شد. یونان در عصر هومری اجتماع رؤیایی زیبا رویان است. مردان، با موی بلند و ریش دلاورانه ی خود، خوش منظرند. بزرگ ترین هدیه ای که مرد آن روزگار می تواند به دوستش پیشکش کند. این است که موی خود را ببرد و روی توده ی هیزمی که جسد دوستش را می سوزاند قرار دهد. برهنگی هنوز متداول نشده است: هر دو جنس پیکر خود را با جامه ای مستطیل شکل، که روی شانه تا می خورد و باگیره ای بسته می شود، می پوشانند. این جامه تقریبا به زانو می رسد، ممکن است زنان نقاب یا کمربندی هم به کار برند و مردان لنگی بر کمرببندند که، به تناسب شأن ایشان، به صورت زیر شلواری یا شلوار معمولی در می آید. فرخندگان یونانی رداهای مجلل را خوش دارند رداهایی از آن گونه که پریاموس، به نام فدیه ی پسرش، با خضوع و خشوع نزد اخلیس می آورد. مردان برهنه ساقند، مردان برهنه ساقند، و زنان برهنه بازو، و هر دو جنس در بیرون خانه کفش سرپایی به پا می کنند، ولی معمولا در خانه پای پوشی ندارند. هم مردان و هم زنان خود را به جواهر می آرایند. زنان و برخی از مردان، چون پاریس، «روغن آمیخته به عطر گل سرخ» بر پیکرهای خود می مالند.
کار در عصر پهلوانی
هومر آنان را به ما چنین نشان می دهد, زمین را می کارند؛ خاک تیره ی تازه برگشته را با لذت بو می کشند؛ با غرور کرت هایی را که بر خط مستقیم شخم زده اند از نظر می گذرانند؛ گندم را باد افشان می کنند؛ کشتزارها را آب می دهند؛ و برای جلوگیری از طغیانهای زمستانی، لبه ی رودها را بالا می آورند. هومر نومیدی کشاورزان را هم، که سیلاب محصول ماهها رنج آنان را می شوید، به ما می نماید: «سیلاب پر توان..، در مسیر تند خود، بندها را در هم می شکند، و نه ردیف دراز خاک ریزها مانعش می شوند و نه دیوارهای باغستانهای پر میوه در برابر یورش ناگهان آن ایستادگی می ورزند.» کشتکاری دشوار است، زیرا بیشتر زمین ها یا کوهند یا مرداب یا تپه ی بیشه زار، و جانوران وحشی به دهکده ها می تازند. از این رو، شکار کاری است ضروری، و هنوز به صورت ورزشی تفریحی در نیامده است. توانگران، دامپروران بزرگند و گاو و گوسفند و خوک و بز و اسب به بار می آوردند، چنان که مردی به نام اریختونیوس دارای سه هزار مادیان تخمی و کره های بسیار است. تهیدستان ماهی و حبوبات و گاهی سبزی می خورند، جنگجویان و مالداران به گوشت کباب شده مایلند و چاشت را با گوشت و شراب آغاز می کنند. اوادوسئوس و خوک چرانش، برای دهان گیره، خوک کوچک بریانی فرو می برند و، برای ناهار، ثلثی از گرازی پنج ساله. به جای شکر، انگبین دارند و به جای کره، پیه و به جای نان، چونه هایی از حبوبات که، روی صفحه ای آهنین یا سنگی داغ، به صورت ورقه ای پهن و نازک در می آورند و می پزند. بر خلاف آتنیان، به هنگام خوردن نمی لمند، بلکه روی صندلی می نشینند. صندلی های آنان دور میزی چیده نشده است، بلکه کنار دیوار قرار دارند و بین آنها میزهای کوچکی نهاده شده است. چنگال و قاشق و دستمال سفره در میان نیست، و کارد هم منحصر به همان است که مهمان و میزبان همواره همراه خود دارند. غذا را با دست می خورند، و همه، حتی تنگدستان و کودکان، شراب رقیق می نوشند. زمین به خانواده یا طایفه متعلق است، نه به فرد. پدر زمین را در اختیار دارد، اما نمی تواند آن را به فروش رساند. در منظومه ی «ایلیاد» از زمینهایی پهناور به نام «تمنوس» یا اراضی رعایای سلطان نام می رود. این زمینها در واقع از آن همه ی جامعه است، و هر کس می تواند رمه ی خود را در مراتع بچراند. به تصریح منظومه ی «اویسه» (اودوسیا)، اراضی عمومی دیر نمی پایند، اغنیا و اقویا آنها با می خرند و تصریف می کنند؛ در نتیجه، یونان قدیم، درست مانند انگلیس جدید، فاقد هر گونه اراضی عمومی می شود. زمین، گذشته از خوراک، فلز هم به دست می دهد. اما مردم آخایایی از استخراج معادن غفلت می ورزند و خرسندند که مس و قلع و نقره و طلا و نیر آهن را، که برای آنان فلز تجملی تازه ای است، از خارج وارد کنند. در مسابقاتی که به افتخار پاتروکلوس بر پا می شود، جایزه ی برنده توده ای از آهن است. هومر از زبان اخیلس می گوید که آهن برای ساختن بسیاری از وسایل کشاورزی به کار می رود، اما سخنی درباره ی ساختن سلاح آهنین نمی راند، و این نکته می رساند که در آن زمان سلاحها را از مفرغ می ساخته اند. در منطومه ی «اویسه» شرح آب دادن آهن آمده است، اما محتملا این حماسه جدیدتر از «ایلیاد» است. آهنگر در پای کوره، و سفالگر کنار چرخ کوزه گری خود کار می کند. ولی سایر پیشه وران عصر هومری، زین سازان، بنایان، نجاران، قفسه سازان در خانه ی کسی که آنان را فرا خوانده است به کار می پردازند. این مردم برای فروش و سود تجارتی دست به تولید نمی زنند. ساعات دراز سرگرم کار می شوند، از سر فراغت کار می کنند و از نیش و انگیزه ی رقابت علنی مصونند. هر خانواده بیشتر نیازمندیهای خویش را خود بر می آورد. همه ی اعضای آن، حتی بزرگ خانه، در کار شریکند. امیر محل، مثلا اودوسئوس، هم برای خود چکمه و زین، و برای خانه ی خود تخت و صندلی می سازد. همگان، برخلاف یونانیان اعصار بعد، به مهارت یدی خویش می بالند. پنلویه (پنلوپیا)، آندروماخه، و هلنه، همانند زنان خدمتکار خود، سرگرم ریسندگی و بافندگی و قلاب دوزی و کارهای خانگی هستند. هلنه، وقتی که سوزن کاری خود را به تلماخوس نشان می دهد، دوست داشتنی تر جلوه می کند تا هنگامی که با ملاحت بر باروی تروا می خرامد.
طبقات مردم
پیشه وران مردمی آزادند و، بر خلاف همتایان خود در اعصار بعد، برده شمرده نمی شوند. سلطان، به وقت اضطرار، کشاورزان را به کار می خواند، اما از وجود سرفهای مقید به زمین خبری به ما نرسیده است. بردگان معدودی وجود دارند، ولی آنان نیز در وضعی پست به سر نمی برند. بیشتر آنان در خانه ها کار می کنند و همپایه ی خدمتگزاران خانگی کنونی ما هستند، با این تفاوت که خدمت آنان تا پایان عمر ادامه دارد. بردگان مورد خرید و فروش قرار می گیرند، گاه به گاه از خداوندان خود آزار می بینند، ولی معمولا جز و خانواده ی خداوندان به شمار می روند و در بیماری و ملال و پیری از حمایت محروم نمی مانند. ممکن است رابطه ی انسانی محبت نیز بین آنان و آقا یا بانویشان برقرار شود. هنگامی که کنیزان ناوسیکائا (دختر شاه جزیره ی سخریا که به اودوسئوس مهر ورزید.) البسه ی خانواده ی او را در رود می شویند، ناوسیکائا آنان را یاری می کند، با آنان به توپ بازی می پردازد و، بر روی هم، کنیزان را چون هم نشینان خود، مورد ملاطفت قرار می دهد. اگر زنی برده از آقای خود پسری آورد، پسر معمولا در شمار آزادان است. این همه، در تاخت و تازها یا تهاجمات دریایی می توان هر کسی را گرفت و برده کرد، و این تلخ ترین وجه زندگی قوم آخایانی است.
جامعه عصر هومر
جامعه ی عصر هومر جامعه ای روستایی است. دهکده ای چند است که روی تپه ای در سایه ی ارگی گرد آمده اند. ارتباطات جامعه به وسیله ی پیک یا منادی صورت می گیرد. از این گذشته، روی قله ها آتش می افروزند و به وسیله ی شعله ی آن، نواحی دور از یکدیگر را مرتبط می کنند. رفت و آمد در خشکی، به سبب کوهها و مردابهایی که راه و پل ندارند، دشوار و خطرناک است. درودگران گاریهایی با چرخهای چوبین پره دار می سازند. با وجود این، مردم بیشتر کالاها را بر پشت استران یا بردگان حمل می کنند. دادوستد دریایی، علی رغم دزدان دریایی و طوفانها، سهل تر است. لنگرگاههای بسیار است، و کشتیرانان فقط در سفر چهار روزه و مهلک بین کرت و مصر، از رؤیت خشکی محروم می شوند. معمولا کشتی ها شبانگاه بر شن می نشینند، و سرنشینان آنها، دور از تلاطم، بر خاک ایمن می آرامند. در این عصر، هنوز فنیقیان در بازرگانی و ناوبری بر یونانیان چیرگی می ورزند، و یونانیان این نقیصه را با تحقیر تجارت و ترجیح دریازنی تلافی می کنند. یونانیان عصر هومر پول نمی شناسند. شمش های آهن و مفرغ وسیله های مبادله است، و گاو نر و گاو ماده میزان ارزش به شمار می روند. یک شمش بیست و شش کیلوگرمی «تالانتون» (به معنی وزن) نام دارد. معاملات پایاپای هنوز رایج است. ثروت را با قطعات فلز یا کاغذ، که ارزش آنها هر لحظه موافق دگرگونی «الاهیات» اقتصادی بشر در معرض تغییر است، حساب نمی کنند، بلکه، از روی واقع بینی، با کالاها مخصوصا چارپایان می سنجند، آثار هومر، مانند عالم واقع، هم نمایشگر فرادستان و هم نمودار فرودستان است. جامعه ی بشری به مثابه ارابه ای پر تکان است که در راهی ناهموار سیر می کند. از این رو، هر چه در ساختن ارابه دقت مبذول شود، باز برخی از اشیای گوناگونی که در آن نهاده شده اند. ناگزیر به زیر می روند و برخی روی آنها قرار می گیرند کوزه گر همه ی ظرفها را از یک خاک و با استحکام و شکنندگی یکسانی نمی سازد. در کتاب دوم «ایلیاد»، از جمله هنگامی که ترسیتس خطیب وار به آگاممنون می تازد، یکی از نخستین جلوه های اختلاف طبقاتی را، که از عوامل پایدار تاریخ است، دیده می شود.
اخلاق عصر پهلوانی
در آثار هومر جامعه ای توصیف شده که از کنوسوس یا موکنای بی بند و بارتر و ابتدایی تر است. فرهنگ آخایایی به منزله ی گامی است به عقب، برزخی است بین تمدن درخشان اژه و فرهنگ «عصر ظلمت» که پس از غلبه ی قوم دوری فرا می آید. زندگی عصر هومر از لحاظ هنر فقیر، و از لحاظ عمل غنی است. از ژرف اندیشی بر کنار است، سبک و شتابنده است، جوان تر و برومندتر از آن است که جدا در بند آداب یا فلسفه باشد. اما شاید قضاوت ما درست نباشد، زیرا آنچه در مقابل ما قرار دارد فقط یکی از اعصار این جامعه است عصری که جامعه، بر اثر جنگ، در آغوش بحران یا هرج و مرجی شدید دست و پا می زند. اما این جامعه برای خود جلوه های خوشی نیز دارد؛ مردم، حتی جنگجویان، بزرگوار و مهربانند. بین پدر و مادر و فرزند مهری هست ژرف و خاموش، اودوسئوس، که پس از جدایی دیرنده نزد خانواده ی خود باز می گردد و شناخته می شود، بر سر و شانه ی یکایک بوسه می زند، و آنان نیز به همان شیوه او را می بوسند. چون هلنه و منلائوس به تلماخوس برمی خورند و پی می برند که وی پسر اودوسئوس، آن پهلوان گمگشته ی دلاور است، آب در دیده می گردانند. آگاممنون خشن خود نیز گریستن می تواند، چندان که اشکهای او هومر را به یاد نهری می اندازد که بر صخره ها جاری است! رفاقت پهلوانان با یکدیگر استوار است، گرچه علاقه ی ناسالم اخیلس به پاتروکلوس، مخصوصا به جسد او، گرایشی کما بیش جنسی است. مهان نوازی رایج است، زیرا «همه ی بیگانگان و گدایان به زئوس تعلق دارند». دختران خدمتکار پاها یا تمام بدن مهمان را می شویند و با روغن تدهین می کنند و شاید جامه ی نو بر او می پوشانند؛ به مهمان خوراک و خانه و بلکه هدیه نیز می دهند. «هلنه ی خوب رخسار» چون ردای فاخری بر دست تلماخوس می نهد، می گوید: «هان! طفل عزیز، من نیز این را که یادگار دستهای هلنه است، به امید زناشویی تو که دیر زمانی آرزویش را داشته ام، هدیه می کنم، تا عروست برخود پوشاند.» از این تصویر، رقت انسانی و عواطف لطیفی که در منظومه ی ایلیاد در زیر سلیح جنگ رخ می پوشاند بر ما آشکار می شود.
بازی و مسابقه نزد قوم آخایی
شوقی که یونانیان به بازی دارند حتی در هنگام جنگ مکتوم نمی ماند. خردسالان و سالداران با انصاف و مودت به مسابقات دشوار ماهرانه تن در می دهند. خواستگاران پنلوپه به بازی می گرایند و گرده (دیسک) و زوبین می پرانند. بزرگان قوم فایاکس به ذیرایی اودوسئوس می پردازند، حلقه پرانی می کنند و، از توپ پردانی و رقص، بازی آمیخته ی غریبی ترتیب می دهند. پس از سوزاندن جسد پاتروکلوس مطابق رسم قوم آخایایی، مسابقات دو و گرده پرانی و زوبین افکنی و تیراندازی و کشتی گیری و ارابه رانی و جنگ مسلحانه ی تن به تن برپا می دارند. این مسابقات، که مقدمه ی مسابقات اولمپی به شمار می آید، با روحیه ای عالی صورت می گرفت، مگر در مواردی که اعضای طبقه ی حاکم پای پیش می گذاشتند یا خدایان دغا بازی می کردند. روی دیگر این تصویر چنین خوشایند نیست: اخیلس، «زنی ماهر در کاردستی» را جایزه ی مسابقه ی ارابه رانی می شمارد. برای آنکه پاتروکلوس مرده، بی خوراک و بی ملازم نماند، روی هیزمی که برای سوزاندن جسد او گرد می آورند، چند اسب و سگ و گاو و گوسفند و نیز موجود انسانی قربانی می کنند! اخیلس با ادب خوشایندی با پریاموس روبه رو می شود، ولی قبل از آن جسد هکتور را گرد توده ی هیزم سوختگاه می کشاند و به طرزی فضیحت بار متلاشی می کند.
زندگی انسانی در نظر قوم آخایایی
زندگی انسانی در نظر مرد آخایایی ارزش چندانی ندارد، و جان ستانی کاری مهم نیست و می توان، محض دمی لذت، جانی را گرفت. هنگامی که شهری سقوط می کند، مردان را می کشند یا به بردگی می فروشند و زنان را، اگر دلربا باشند، به متعه می گیرند، و اگر نباشند، برده می کنند. دریا زنی هنوز حرفه ای محترم است. حتی شاهان، صرقا به قصد چپاول دست به لشکر کشی می زنند، به تاراج شهرها و روستاها می پردازند و اهالی را به بردگی می برند. توسیدید درباره ی برده گیری می گوید: «به راستی این منبع اصلی معیشت یونانیان ابتدایی بود، و چنان حرفه ای هیچ گونه خفتی نداشت.» و شاید افتخار هم داشت. چون از اودوسئوس می پرسند که آیا بازرگان است و «خواستار عواید حرص خود»، چنین می پندارد که مورد اهانت قرار گرفته است. اما خود با سرافرازی نقل می کند که در مراجعت از تروا، چون توشه اش به پایان رسید، شهر ایسماروس را غارت کرد و خواربار شهر را در کشتی خود انباشت و «برای تاراج کشتزارهای بارور و بردن زنان و کودکان خردسال و کشتن مردان» به سوی رود سرزمین آیگوپتوس (مصر) راند. هیچ شهری از حلمه ی ناگهانی و بی مقدمه مصون نیست.
دروغگویی از صفات قوم آخایی
مردم آخایایی بر رغبت سرمستانه ای که به راهزنی و کشتار دارند، دروغگویی بی آزرم را نیز می افزایند. اودوسئوس به ندرت می تواند بی دروغ سخن گوید یا بی خدعه کاری کند. چون او و دیومدس چاووش شهر تروا موسوم به دولون را می گیرند، پیمان می نهند که اگر دولون اطلاعات مورد لزوم را به آنان بدهد، از جانش در گذرند؛ می دهد ولی او را می کشند. راست است که سایر افراد قوم آخایایی در نادرستی به گرد اودوسئوس نمی رسند، ولی نباید پنداشت که آنان نمی خواهند مانند او باشند، اما امکان نمی یابند. از این روست که اودوسئوس را با رشک می نگرند و می ستایند و سرمشق اعلای خود می شمارند. شاعری که او را تصویر می کند نیز از همه جهت قهرمانش می داند. حتی الاهه آتنه او را محض دروغگوییش تحسین می کند و اعلام می دارد که اودوسئوس را برای محاسن خاصش دوست دارد، و دروغگویی یکی از آن محاسن است. الاهه با دستش اودوسئوس را می نوازد و لبخند زنان می گوید: «کسی که بخواهد در شیوه های تزویر از تو بگذرد، باید فریبکار و فرومایه باشد، حتی اگر آنکه با تو روبه رو می شود خدا باشد. ای مرد پرتهور، در رایزنی پردستان و در دغا بازی سیری ناپذیر، گویا در سرزمین خود نیز از تزویر و خبر چینی مکرآمیزی که از صمیم قلب دوست می داری. بازنمانی».
(ادامه دارد..).
منـابـع
ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد دوم- یونان باستان- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- 1359
پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها