علم فرقه شناسی اسلامی
فارسی 4636 نمایش |اشاره
دگرگونى اندیشه ها و عقاید لازمه قوه تفکر انسان است، و آنجا که محور معینى وجود نداشته باشد، این دگرگونى ممکن است تا بى نهایت ادامه پیدا کند، به گونه اى که با تولد هر فرد انسانى، باید منتظر ظهور عقیده اى تازه باشیم. اما ظهور ادیان، مذاهب و مکاتب مختلف، افکار بشرى را حول محورهاى خاصى به گردش در آورده اند و از پراکندگى بیش از حد جلوگیرى کرده اند. در این میان پیدایش اسلام به عنوان دین خاتم نقطه عطفى در تاریخ فکر بشرى به وجود آورد، زیرا پیام نوید بخش خاتمیت این بود که کاروان خرد و فکر بشرى به قدرى رشد یافته که مى تواند در چارچوب این دین کامل و بدون نیاز به ظهور دین جدیدى به سر منزل مقصود برسد. شاید اگر این دین در مسیر اصلى اش قرار مى گرفت، مى توانست با کمترین اختلافات دینى، بشر را به سعادت رهنمون شود. اما هنوز چند دهه از پیدایش دین اسلام نگذشته بود که هم چون سایر ادیان اختلافات درون دینى در آن آغاز شد و به مرور زمان این اختلافات تحت تأثیر عوامل مختلف فکرى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اقلیمى قرار گرفت، به گونه اى که تنها پس از گذشت سه قرن، در اوایل قرن چهارم، هر ناظر و محقق بیرونى را براى یافتن حق و حقیقت از میان آن همه مسلک، مذهب و نحله منتسب به اسلام، دچار تحیر و سرگردانى مى کرد. از این رو نیاز به تدوین علمى که در آن عقاید و آراى گروه هاى مختلف منتسب به اسلام بیان شده باشد، بیش از پیش احساس شد، تا پژوهشگر و منتقد بتواند با مطالعه آن علم، از آراى فرقه هاى مختلف آگاهى یابد و سپس با سه مقیاس کتاب و سنت و عقل آنها را در بوته آزمایش گذارد و سره را از ناسره باز شناسد. اگر چه بذر این علم در قرن سوم افشانده شد، رشد آن از قرن چهارم آغاز شد، اما پیشرفت آن به قدرى نامتوازن و بدون تکیه بر مبانى معقول صورت گرفت که پس از گذشت چند قرن به رکود گرایید و سرانجام به شبه مرده اى تبدیل گشت. در این نوشته، ضمن ارائه کلیاتى درباره علم فرقه شناسى اسلامى، که بخشى از علم ملل و نحل است، به بررسى علل این رکود و ارائه راه حل هایى براى رفع آن نقایص و راهکارهایى براى پدید آوردن علم فرقه شناسى مطلوب پرداخته شده است.
تعریف علم فرقه شناسى اسلامى
در کتب رایج ملل و نحل تعریف مشخصى از فرقه شناسى اسلامى بیان نشده است، اما با توجه به کتاب هایى که در این علم نوشته شده و نیز با توجه به نام آن، مى توان آن را چنین تعریف کرد که، فرقه شناسى اسلامى علمى است که متکفل بیان عقاید کلامى خاص فرقه هایى است که از اسلام نشأت گرفته اند. این علم تنها درصدد بیان آراء و عقاید فرقه ها است، نه نقد و بررسى و رد آن ها. این اصل در برخى از منابع اولیه این علم رعایت شده است، اما در بسیارى از کتب دیگر، مؤلفان درصدد اثبات عقیده خود و رد عقاید فرقه هاى مخالف برآمده اند، و در برخى از این کتب، همانند الفصل، در این زمینه چنان زیاده روى شده است که مى توان در حقیقت آنها را از کتب مربوط به این علم خارج کرد و در زمره کتاب هاى کلامى به شمار آورد. از اینجا این نکته روشن مى شود که کلمه، بیان، در تعریف فوق، در حقیقت علم کلام را از دایره این علم خارج کرده است، زیرا متکلمان برخلاف نویسندگان این علم، درصدد اثبات عقیده خود و رد عقاید دیگران اند. در این علم فقط موارد اختلاف در عقاید کلامى فرقه ها مطرح مى شود و اختلافات سیاسى، فقهى، تاریخى، حدیثى و عقیدتى جایى در آن ندارد. فرقه شناسى اسلامى فقط به گروه هایى مى پردازد که در بسترى اسلامى به وجود آمده اند، که شامل سه دسته مى شوند:
1. گروه هایى که سه اصل کلامى توحید، نبوت و معاد را پذیرفته اند، و به عبارت دیگر گروه هایى که طبق مبانى اسلامى مى توان آن ها را مسلمان دانست.
2. گروه هایى که به این اصول یا بعضى از آن ها خدشه وارد کرده اند و طبق اصول و مبانى اسلامى و نیز نظر بیشتر مسلمانان از حوزه مسلمانى خارج شده اند، اما خودشان را مسلمان مى دانند، همانند گروه هاى مختلف غلات که با وجود خدشه وارد کردن به الوهیت و نبوت و یا حتى معاد، باز استناد به آیات قرآن مى کنند.
3. گروه هایى که این اصول و یا برخى از آنها را نپذیرفته اند و خود را نیز مسلمان نمى دانند، مانند بعضى از گروه هاى بهائیت که دین خود را ناسخ دین اسلام مى دانند، اما به هر حال در بسترى اسلامى و با تأثیر پذیرى از عقاید اسلامى، عقاید خود را مطرح مى کنند.
فواید علم فرقه شناسى اسلامى
مهم ترین فایده این علم، که در حقیقت کار متکلمان اسلامى را آسان مى کند، آگاهى از عقاید کلامى گروه هاى مختلف اسلامى است که در پرتو آن مى توان با نقد و بررسى میزان تأثیر متقابل گروه هاى مختلف را نیز دریافت. هم چنین با جمع آمدن عقاید همه گروه هاى اسلامى در یک علم مى توان همه آنها را با مبانى اصیل اسلامى یعنى کتاب و سنت و عقل سنجید و گامى در راه شناخت عقاید صحیح اسلامى و یا حتى فرقه ناجیه، البته اگر معتقد به وجود تنها یک فرقه ناجیه باشیم، برداشت. فایده دیگر این علم، که مى تواند در علم الحدیث ما را یارى کند، آگاهى تفصیلى از ماهیت فرقه هاى مختلف همانند قدریه، جبریه، مجسمه، مشبهة، معتزله، غلات، خوارج، حروریه، زیدیه و نیز عقاید مختلف آنان هم چون جبر، تفویض، استطاعت، تناسخ و حلول است. نام این گروه ها و عقاید آنان در احادیث شیعه و سنى به کار رفته است و با کمک این علم مى توانیم فهم دقیق ترى از این گونه روایات پیدا کنیم. هم چنین این علم مى تواند به گونه اى دیگر مورخ و تحلیل گر تاریخ اسلام را یارى کند، چرا که هنگام بررسى جریان هاى تاریخ اسلام به نام بعضى از فرقه ها یا رهبران آنها برخورد مى کنیم که شناخت آنان و عقایدشان مى تواند در فهم بهتر این گونه جریان ها مفید افتد. عالم رجالى نیز مى تواند به گونه اى دیگر از این علم بهره گیرد، بدین ترتیب که با شناخت صحیح عقاید گروه هاى مختلف مى تواند دقیق تر درباره افراد منسوب به آن گروه ها، که در سلسله سند احادیث واقع شده اند، داورى کند. از رهگذر این فایده، فقیه نیز مى تواند هنگام دقت در سلسله سند روایات فقهى، طبق مبناى خود از آن بهره گیرد.
جایگاه علم فرقه شناسى اسلامى
در بعضى از نوشته ها از ارتباط نزدیک علم ملل و نحل، به طور کلى، با علم کلام سخن به میان آمده است، که لازمه آن، ارتباط بین علم فرقه شناسى اسلامى و علم کلام نیز است. نویسنده بحوث فى الملل والنحل این ارتباط را از نوع ارتباط تاریخ یک علم با خود آن علم دانسته و ارتباط تاریخ فلسفه با علم فلسفه را مثال زده است، و آن گاه در مقام توضیح دیدگاه خود چنین آورده است، علم کلام از مسائل عقیدتى مربوط به مبدأ و معاد بحث مى کند و به اثبات یک نظر و رد نظرهاى مخالف توجه دارد، اما علم ملل و نحل موضوعات کلامى را از دیدگاه گروه هاى مختلف مطرح مى کند، بدون آنکه خود قضاوتى در رد یا اثبات آنها داشته باشد. در مقام بررسى این دیدگاه تذکر یک نکته لازم است، فرض مى کنیم که این علم به منزله تاریخ علم کلام است، اما این سخن به معناى آلى بودن این علم نسبت به کلام نیست، زیرا علوم آلى علومى اند که تنها به منظور استفاده در علم دیگرى پى ریزى شده اند، همانند علم اصول فقه که قواعد و مسائل آن در علم فقه کاربرد دارد. این گونه علوم، اگرچه از جهت رتبه در مرتبه پایین ترى از علوم استدلالى مقصد قرار دارند، از جهت تعلیم و آموزش باید قبل از آن علوم فرا گرفته شوند. اما علومى همانند تاریخ یک علم یا فلسفه آن، اگر چه از جهت نظارت به مسائل و بیان تاریخچه و موضوعات آن علم و یا به دست آوردن قواعد کلى از مسائل آن تا حدى شبیه علوم آلى اند، از دو جهت دیگر با آنها تفاوت دارند:
1. در تعریف این علوم، علم مقصد با قید علم بودن اخذ شده است، براى مثال، مى گویند تاریخ علم فلسفه عبارت است از، بیان تاریخچه نظرات فلسفى مطرح شده در علم فلسفه، و یا فلسفه تاریخ عبارت است از استنتاج قواعد کلى از علم تاریخ. اما در هیچ یک از تعاریف علم اصول فقه، علم فقه در داخل تعریف نیامده است.
2. این گونه علوم از جهت تعلیم بر فراگرفتن مسائل کلى علوم مقصد متأخرند و لذا آنها را معرفت هاى درجه دوم مى نامند. از اینجا این نکته به دست مى آید که علم فرقه شناسى اسلامى را نمى توان از نوع علوم آلى دانست و نه از نوع معرفت هاى درجه دوم، زیرا نه به منظور استفاده در علم دیگرى همانند کلام پى ریزى شده است و نه در تعریف آن، علم کلام اخذ گردیده است. اگر چه از مطالعه این علم مى توان به تاریخچه اى از عقاید کلامى مسلمانان در طول تاریخ اسلام دست یافت، اما چنان که گفته شد، این تنها یک فایده از فواید گوناگون این علم است، از این رو مى توانیم علم فرقه شناسى اسلامى را علمى مستقل و نه آلى و نه معرفت درجه دوم بدانیم.
تعریف اصطلاحات
در اینجا به تعریف برخى از اصطلاحات کلیدى این علم مى پردازیم و در پایان حدیث تفرقه را که کاربرد فراوانى در این علم دارد، توضیح مى دهیم.
ملل
این کلمه جمع ملت است و پانزده بار در قرآن کریم به کار رفته است. با توجه به کاربرد این کلمه در مى یابیم که معناى صحیح آن، که قدر جامع همه موارد است، طریقت و سنت است، چنان که در برخى از کتب لغت عرب نیز آمده است، و برخلاف بیان برخى از کتاب ها، تنها به معناى طریقت انبیاء به طور مطلق یا انبیاى صاحب شرایع نیست، زیرا در قرآن به مواردى برخورد مى کنیم که این کلمه درباره ی طریقت اقوام غیر متدین نیز استعمال شده است، چنان که از قول حضرت یوسف (ع) چنین آمده است: انى ترکت ملة قوم لایؤمنون بالله. از اینجا روشن مى شود که استعمال ملت در فرقه نیز از نظر لغت و قرآن جایز است. هم چنین در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) کلمه ملت در مورد گروه هاى درون دینى به کار رفته است: «ان هم بنى اسرائیل تفرقوا على اثنین وسبعین ملة وستفترق امتى على ثلاث وسبعین ملة»، بنى اسرائیل به هفتاد و دو ملت تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه ملت متفرق خواهند شد. این کلمه در اصطلاح علم ملل و نحل مترادف کلمه دیانات استعمال شده است ون از مثال هایى که زده مى شود روشن مى شود که منظور ادیان آسمانى مانند مسیحیت، یهودیت و مجوسیت است.
نحل
این کلمه جمع نحله است که در قرآن به معناى عطیه و بخشش به کار رفته است. کتب لغت معانى هدیه بدون عوض یا «مطلق هدیه» را براى آن ذکر کرده اند. این کلمه وقتى به صورت انتحال و تنحل در مى آید، به معناى ادعاى دروغین یا بدون دلیل است. در روایات نیز به همین معنا به کار رفته است. این کلمه در اصطلاح این علم معادل کلمه آراء و اهواء، و در مقابل کلمه دیانات به کار رفته است، و مى توان آن را مترادف مکتب هاى غیرآسمانى دانست، چنان که مثال زدن به فیلسوفان، دهریه، صابئین، ستاره پرستان، بت پرستان و برهمنان این معنا را روشن تر مى سازد. شاید مناسبت آن، چنین باشد که در نظر عالمان این علم، صاحبان این مکاتب در حقایقى که ادعا مى کنند بر صواب نیستند.
فرقه
این کلمه از لغت فرق به معناى جدا شدن گرفته شده و به گروهى گفته مى شود که خود را از عامه مردم جدا کرده اند. در اصطلاح قرآن به جمعیت اى اطلاق شده که تعداد افرادش بیش از طایفه است، «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین»؛ «پس چرا از هر فرقه اى از آنان دسته اى كوچ نمى كنند تا دسته اى بمانند و در دين آگاهى پيدا كنند»، (توبه/122). درلغت و نیز درقرآن، درکاربرد این کلمه مفهوم گروه لحاظ نشده است. در اصطلاح ملل و نحل فرقه به گروهى با عقاید کلامى خاص گفته مى شود. به نظر مى رسد این معناى خاص فرقه از حدیث معروف تفرقه گرفته شده باشد که در آن پیامبر اکرم (ص) خبر از پراکنده شدن امت خود به هفتاد و سه فرقه مى دهند. روشن شد که این کلمه در اصطلاح علم ملل و نحل دو تفاوت با وضع لغوى آن دارد، اول آنکه این کلمه در لغت به معناى گروه، صرف نظر از عقاید آن است، اما در اصطلاح ملل و نحل قید اعتقاد به عقاید کلامى خاص به آن اضافه مى شود. دوم آنکه فرقه در لغت به معناى اقلیتى در مقابل اکثریت است، اما درملل ونحل حتى براى گروه اکثریت نیز، که اصطلاحا به آن جماعت مى گویند، این لغت استعمال شده است. در این جا مى توان درباره این کلمه نقدى به ارباب ملل و نحل وارد کرد و آن این که اشکالى نیست که براى کلمه فرقه، صرف نظر از لغت، قرآن و روایات، اصطلاحى جعل کنید و آن را در مورد گروهى با عقاید کلامى خاص به کار برید، اما اگر مقصود این باشد که کلمه فرقه را که در احادیث نبوى به کار رفته است معنا کنید، باید به لغت و قرآن و نیز روایات دیگر مراجعه کنید، و در این منابع، عقاید کلامى در معناى فرقه لحاظ نشده است. بنابراین، فرقه شامل هرگونه دسته بندى سیاسى، فقهى و عقیدتى مى شود و اختصاص آن به دسته بندى هاى کلامى وجهى ندارد. در ذیل حدیث تفرقه روشن خواهد شد که کاربرد کلمه فرقه در زبان ارباب ملل و نحل ناظر به حدیث تفرقه است. نکته دیگرى که در اینجا لازم است گفته شود این است که چنان که از اصطلاح قرآنى، لغوى و حدیثى تفرقه به دست مى آید، فرقه به گروهى گفته مى شود که داراى جمعیت نسبتا زیادى باشد، بنابراین، کاربرد آن در مورد گروه هایى که به تعداد انگشتان دست یا کمترند، صحیح نیست. از این جهت به مشکل دیگرى در مورد ملل و نحل نویسان بر مى خوریم که با اهداف خاصى در فراوان جلوه دادن فرقه هاى منتسب به شیعه کوشیده اند و به گروه هایى با جمعیت بسیار اندک که در یک مقطع زمانى ظهور کرده و به زودى منقرض شده اند، نام فرقه اطلاق کرده اند، و جالب آن است که آنها را در اعداد هفتاد و سه فرقه آورده اند. حتى در بعضى از موارد گروه هایى را به نام شیعه جعل کرده اند که وجود خارجى نداشته اند.
مسئله
مسئله در این علم عبارت است از محورهاى اصلى کلامى که اختلافات گروه هاى اسلامى در پیرامون آن ها پدید مى آید. شهرستانى به منظور ضابطه مند کردن مباحث علم ملل و نحل، مسائل مختلف آن را در ذیل چهار قاعده مرتب کرده است که عبارت اند از، 1. مسائل صفات ازلى، صفات ذاتى، صفات فعل، آن چه بر خدا واجب یا جایز یا محال است، در ذیل قاعده اول که عنوان آن صفات و توحید در آن است، 2. مسائل قضا و قدر، جبر و کسب، اراده خیر و شر، مقدور و معلوم در ذیل قاعده دوم با عنوان قدر و عدل در آن، 3. مسائل ایمان، توبه، وعد و وعید، ارجاء، تکفیر و تضلیل در ذیل قاعده سوم با عنوان وعد و وعید و اسماء و احکام، 4. مسائل حسن و قبح، صلاح و اصلح، لطف، عصمت در نبوت و شرایط امامت در ذیل قاعده چهارم با عنوان سمع و عقل و رسالت و امامت.
مقاله
مقاله در اصطلاح این علم، عقاید کلامى خاصى است که هر گروه در ذیل مسائل اصلى کلامى بیان مى دارد و نقطه افتراق گروه ها را از یکدیگر به وجود مى آورد. این کلمه چنان نقشى در این علم دارد که برخى از کتاب شناسان از این علم با عنوان علم مقالات الفرق یاد کرده اند. این کلمه در عنوان تعدادى از قدیمى ترین کتب این علم به کار رفته است، مثل کتاب المقالات، نوشته ابوعیسى وراق (م 247 ق)، المقالات فى اصول الدیانات من الخوارج و المعتزلة و الشیعة، نوشته ابوالحسن على بن حسین مسعودى، صاحب کتاب مروج الذهب (م 346 ق)، المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبدالله اشعرى (م 301 ق)، و مقالات الاسلامیین فى اختلاف المصلین، نوشته ابوالحسن اشعرى (م 324 ق). در ادامه و در قسمت دوم به بررسی یکی از مهم ترین اصطلاحات علم فرقه شناسی یعنی حدیث تفرقه پرداخته خواهد شد.
منـابـع
مجلات هفت اقلیم
www.adyan.org
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها