آشنایی با اسماعیلیان

فارسی 6911 نمایش |

مقدمه

اسماعیلیه به عنوان یکى از جوامع عمده شیعه، تاریخ طولانى و پر حادثه اى داشته است که به صدر اسلام مى رسد، یعنى همان دوره اى که فرق و گروه ها و مکتب هاى مختلف اسلامى به تدوین مواضع عقیدتى خود اشتغال داشتند. در بین فرق متعدد متقدم شیعه که همه قائل به مرجعیت رهبرى اهل بیت پیامبر (ص) در جامعه مسلمانان بودند، تشیع امامى، که میراث مشترک شیعیان اثنی عشرى و اسماعیلى بود، تا زمان امام جعفر صادق (ع) اهمیت و اعتلاى خاصى کسب کرده بود. شیعیان امامى، تحت رهبرى امامان خود، مفهوم مشخصى از مرجعیت مذهبى را که مؤید به تأیید الهى بود تدوین کردند و طبق آن برخى از علویان فاطمى را که صاحب چنین مرجعیت اى مى شناختند، به امامت خویش پذیرا شدند و تبعیت از تعالیم این امامان علوى فاطمى از اخلاف امام حسین (ع) را در کانون اصول عقائد خود قرار دادند این مفهوم شیعى امامى از مرجعیت مذهبى در واقع در نظریه امامت جاى گرفت که بعد نیز از اصول اساسى اعتقادات اسماعیلیه گردید. اسماعیلیان که به نام اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق (ع)، به این نام خوانده شده اند، نامى که ملل و نحل نویسان متقدم مانند حسن بن موسى نوبختى و سعد بن عبدالله قمى در اصل بر آنان نهادند، در طول تاریخ پر پیچ و تاب شان به چندین شاخه عمده و گروه هاى کوچک تر تقسیم شدند و این انشقاق ها نیز عموما بر محور جانشینى بر حق و مشروع در امامت، مى چرخد.

مبداء و مرحله ظهور شیعیان اسماعیلیه
با رحلت امام جعفر صادق (ع) در سال 148 قمری یا 765 میلادی، شیعیان پیرو آن حضرت به چند گروه تقسیم شدند که از آن میان دو گروه را مى توان اولین گروه هاى اسماعیلى به حساب آورد. این گروه ها که از دعوى اسماعیل بن جعفر صادق یا فرزندش محمد بن اسماعیل حمایت مى کردند، بعدها توسط مؤلفان کتب فرق و ملل و نحل، خاصه نوبختى و قمى که از امامیه بودند و از انشقاقات داخلى تشیع بیش از مؤلفان اهل سنت اطلاع داشتند، با نام هاى، الاسماعیلیه الخالصه، و، المبارکیة، از یکدیگر متمایز گردیدند. در هر صورت، این شیعیان، که مانند دیگر شیعیان امامى مرکز فعالیت شان کوفه بود و برخى از آنان در آن جا احتمالا با غالى مشهور، ابوالخطاب، نیز همکارى هاى انقلابى داشتند، بعد از رحلت امام صادق (ع) از دیگر شیعیان امامى افتراق جستند. از تاریخ یکصد ساله بعدى نخستین گروه هاى اسماعیلى اطلاعات زیادى در دست نیست، زیرا از آن دوره تقریبا هیچ گونه منبع اسماعیلى به جا نمانده است. از منابع متأخر هم فقط ادریس، عمادالدین، متوفاى 872 قمری یا 1468 میلادی، نوزدهمین داعى مطلق شاخه مستعلوى طیبى در یمن، در عیون الاخبار خود، که تنها تاریخ جامع اسماعیلى به تألیف یک اسماعیلى است، مطالبى درباره دوره ی پیش از فاطمى تاریخ اسماعیلیه، که به دور الستر معروف است، دارد که او هم مرحله آغازین نهضت اسماعیلیه را در سیطره ابهام باقى مى گذارد.

مرحله ظهور جنبش سیاسى، دینى اسماعیلیه
نهضت اسماعیلیه تقریبا به طور ناگهانى در اواسط قرن سوم قمری یا نهم میلادی به صورت یک جنبش سیاسى، دینى، انقلابى بر ضد نظام خلافت عباسى در صحنه تاریخ ظاهر شد. خود اسماعیلیان این جنبش را، دعوت، یا الدعوة الهادیة، مى نامیدند. طبق تحقیقات جدید اسماعیلى، اکنون مسجل شده است که پس از در گذشت محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیه، تعدادى از رهبران مرکزى که در میان گروه هاى کوچک اسماعیلى آن زمان موقعیت مهمى داشتند و احتمالا امامان یکى از آن گروه ها بودند، به طور پنهانى براى ایجاد یک جنبش واحد و گسترده اسماعیلى به طور موروثى فعالیت مى کردند. این رهبران ابتدا براى سه نسل تقیه کردند و علنا به دعوى امامت برنخاستند، که صرفا تدبیرى احتیاطى براى مصون ماندن از تعقیب و سیاست عباسیان و عمال آنان بوده است. در این دوره، رهبران مرکزى تبلیغات خود را بر مدار عقیده اصلى بزرگ ترین گروه از اسماعیلیان نخستین که به مهدویت محمد بن اسماعیل قائل بودند، گذاشتند و خود را صرفا حجت یا نماینده تام الاختیار مهدى غائب معرفى کردند، آن هم نزد تعداد کمى از محارم و اصحاب شان، زیرا عامه پیروان نهضت هیچ گونه اطلاعاتى از هویت این رهبران و مرکز فعالیت شان، که بالاخره از خوزستان و جنوب عراق به شهر سلمیه در شام انتقال پیدا کرده بود، نداشتند. بدین ترتیب، جنبش اسماعیلى قرن سوم قمری یا نهم میلادی که بر انتظار ظهور قریب الوقوع مهدى محمد بن اسماعیل که مى بایست حکومت عدل را در جهان مستقر سازد و خلافت را نیز به آل على که حقوق مشروع شان را عباسیان غصب کرده بودند منتقل سازد، تمرکز یافته بود. جاذبه فوق العاده اى براى گروه هاى محروم از طبقات اجتماعى مختلف داشت. از جمله این گروه ها باید از کشاورزان فاقد زمین در عراق و قبیله نشینان بدوى در یمن و عربستان که منافع آنان با منافع طبقات ممتاز شهر نشین و دستگاه متمرکز حکومتى عباسیان متفاوت بود، یاد کرد. پیام دینى، سیاسى دعوت اسماعیلیه که اکنون به صورت یک جنبش پویاى اجتماعى ضد عباسیان و نظام آنان در آمده بود، توسط تعداد زیادى داعى در میان طبقات اجتماعى گوناگون و در مناطق پراکنده از آسیاى مرکزى تا شمال آفریقا انتشار یافت. دعوت اسماعیلى به خصوص در جنوب عراق، فارس، منطقه جبال، خراسان و ماوراء النهر و نیز در شرق عربستان، بحرین، یمن و بالاخره افریقیه، در شمال آفریقا استقرار یافت، به طورى که تا سال هاى 280 قمری یا 890 میلادی یک نهضت واحد و انقلابى که از سلمیه رهبرى مى شد، کلا جایگزین گروه هاى متقدم کوچک که پایگاه شان در کوفه بود، شده بود.

مرحله اشتقاق و انشعاب
در سال 286 قمری یا 899 میلادی، هنگامى که عبدالله المهدى، مؤسس بعدى خلافت فاطمى در سلمیه، دعوت به رهبرى شده بود، نهضت اسماعیلیه به دو جناح رقیب و متخاصم تقسیم شد. یک جناح به رهبرى مرکزى دعوت وفادار ماندند و ادعاى عبدالله المهدى، چهارمین رهبر بعد از محمد بن اسماعیل در دور الستر، را مبنى بر این که امامت در واقع در میان اجداد او نسل به نسل منتقل شده تا به او رسیده است، پذیرا شدند. این گروه، که بعدها اسماعیلیان فاطمى خوانده شدند، قائل به تداوم در امامت گشتند. جناح دیگر، که ابتدا تحت رهبرى حمدان قرمط بودند، بر اعتقاد اصلى خود به مهدویت محمد بن اسماعیل باقى ماندند. نام، قرامطه، از این به بعد به ویژه به این شیعیان هفت امامى، سبعیه، مخالف وجه دین که عبدالله المهدى و پیشینیان و نیز جانشینیان او را در سلسله خلفاى فاطمى به امامت قبول نداشتند، اطلاق مى شد. قرامطه در همان سال 286 قمری یا 899 میلادی، تحت رهبرى ابوسعید جنابى دولتى در بحرین در شرق عربستان به دست آوردند. قرمطیان بحرین بعدها با فاطمیان به جنگ و ستیز پرداختند و نیز بارها دنیاى اسلام را مورد تاراج و عملیات خراب کارانه قرار دادند. دولت قرمطى بحرین عاقبت در سال 470 قمری یا 1077 میلادی منقرض گردید.

روش تفکر و تعقل اسماعیلیان

اسماعیلیان نخستین قالب بنیادى یک نظام عقلانى را نیز پى ریزى کردند. در واقع، سنت هاى فکرى و تعالیم اساسى اسماعیلیه تا سال 286 قمری یا 899 میلادی صورت و بیان متمایزى به خود گرفته بود که بعدها در دوره فاطمیان تحول و تکامل بیشترى یافت. اسماعیلیان بین ظاهر و باطن کتب مقدس و احکام دینى تمایز قائل مى شدند و بر این اعتقاد بودند که کتب منزل، به خصوص قرآن مجید، و شرایعى که در آن ها مندرج است داراى یک معناى لفظى ظاهرى هستند که باید آن را از معناى درونى یا حقیقت روحانى نهفته در باطن آن ها متمایز دانست. آنان مضافا معتقد بودند که ظاهر، یا احکام و شرایع دینى که به وسیله پیامبران ابلاغ شده است، در هر دوره اى از تاریخ مذهبى بشریت تغییر مى یابد، و حال آن که، باطن که در بردارنده حقایق است ثابت و بدون تغییر باقى مى ماند. این حقایق باطنى را مى توان از طریق تأویل، یعنى روش استنباط باطن از ظاهر، آشکار ساخت. چنین روش هاى تعبیرى در سنت هاى قدیم تر یهودى، مسیحى و نیز در سنت هاى گنوسى مختلف وجود داشته است، اما سابقه بلا واسطه تأویل اسماعیلى را که به تأویل باطنى نیز معروف است مى توان در محیط شیعى قرن دوم قمری یا هشتم میلادی در جنوب عراق ردگیرى کرد. در دوره اسلام، حضرت محمد (ص) مسئولیت ابلاغ وحى یا تنزیل را بر عهده داشت و حال آن که وصى آن حضرت على (ع)، مسئولیت تأویل آن را عهده دار بود و بدین جهت او را صاحب تأویل مى نامیدند. بعد از على (ع)، که خزینه علم بر زبان نیامده پیامبر بود، وظیفه تأویل به عهده امامان علوى مشروع از نسل امام حسین (ع) بود. تنها این بزرگان از اهل بیت پیامبر، که در مجموع اهل تأویل خوانده مى شدند، سرچشمه هاى علم و راهنمایان بر حق در دوره اسلام هستند. بقیه مسلمانان، اسماعیلیان را به مناسبت آن که به مفهوم باطنى و حقایق نهفته در آن تعالى بخشیدند، شاخص ترین فرقه شیعى مبلغ باطن گرایى مى دانستند و از این رو نام باطنیه را به طور عموم بر آنان نهادند. این عنوان را منابع ضد اسماعیلى اغلب به صورت مذمت براى اسماعیلیه به کار مى بردند و آنان را کلا متهم مى کردند که ظاهر، یعنى احکام اسلام، را نادیده مى گرفتند. شواهد موجود، از جمله متون به جامانده از سوگند عهد و میثاقى که نخستین اسماعیلیان هنگام در آمدن به این کیش به جا مى آوردند، نشان مى دهد که اسماعیلیان از رعایت شریعت و احکام آن معاف نبودند و در واقع، ظاهر و باطن را از یکدیگر جدایى ناپذیر مى دانستند، تعالیمى که بعدها در دوره فاطمى به وضوح با تکوین فقه اسماعیلى تکامل یافت. در هر صورت، اسماعیلیان بر آن بودند که حقایق نهضت در باطن نمایانگر پیام مشترکى است که در یهودیت و مسیحیت و اسلام وجود دارد، اما حقایق این ادیان یکتاپرست ابراهیمى در پوشش شرایع ظاهرى مختلف، که لازمه اوضاع و احوال متغیر دنیوى بوده، پنهان مانده است. اسماعیلیان نخستین استلزام هاى این حقایق را به زبان یک نظام فکرى گنوسى چنان پرداختند که یک جهان بینى اسماعیلى را عرضه مى داشت. دو رکن عمده این نظام، تاریخ ادوارى وحیانى و آمدن پیامبران ناطق و نزول شرایع مختلف بود، و دیگرى یک عقیده جهان شناسى.

فاطمیان اسماعیلی

موفقیت دعوت اولیه اسماعیلیه با استقرار دولت فاطمى در سال 297 قمری یا 909 میلادی در شمال آفریقا به اوج خود رسید. دوره فاطمى را اغلب به، عصر طلایى، اسماعیلیه وصف کرده اند. جنبش انقلابى و دعوت اسماعیلیان نخستین، سرانجام به تأسیس دولتى منجر شده بود که امام اسماعیلى در رأس آن قرار داشت و طى همین دوره، تفکر و ادبیات اسماعیلى به اوج اعتلاى خود رسیدند. تأسیس خلافت فاطمیان در واقع پیروزى بزرگى براى تمامى شیعه بود، زیرا اکنون براى اولین بار، پس از على (ع)، آنان شاهد جلوس یک امام علوى از اهل بیت بر مسند رهبرى یک دولت مهم اسلامى بودند. با پیروزى فاطمیان، امام اسماعیلى قدرت عباسیان و تفسیر اهل سنت از اسلام را به چالش خواند و تعبیر شیعى خود را از اسلام به طور رسمی عرضه داشت. اینک مذهب اسماعیلى نیز مکان خود را در میان جوامع تفسیرى دولت مدار در جهان اسلام پیدا کرده بود. در این شرایط، اسماعیلیان براى اولین بار در تاریخ خود مى توانستند بدون ترس از تعقیب و آزار در محدوده قلمرو فاطمیان طبق موازین دینى خود عمل کنند، و حال آن که در بیرون این قلمرو ناچار بودند چون گذشته به تقیه بپردازند.

تدابیر فاطمیان برای گسترش دعوت
خلفا و امامان فاطمى پس از رسیدن به قدرت، فعالیت هایشان را در امور دعوت اسماعیلى متوقف نساختند. آنان با این هدف که مرجعیت دینى و اقتدار سیاسى خود را بر همه امت مسلمان و حتى دیگر امت ها گسترش دهند، سازمان دعوت و شبکه داعیان خود را که هم در داخل و هم در خارج قلمرو فاطمیان به فعالیت مشغول بودند، حفظ کردند. فاطمیان، به ویژه پس از آن که در سال 362 قمری یا 973 میلادی مقر دولتشان به شهر قاهره در مصر انتقال یافت، توجه خود را بیشتر به امور دعوت معطوف کردند. قاهره که پس از فتح مصر به دست خود فاطمیان بنیان گذاشته شده بود، پایگاه سازمان پیچیده مبتنى بر سلسله مراتب دعوت اسماعیلى گردید. فاطمیان هم چنین نهادهاى علمى و تعلیمى خاصى براى تربیت داعیان و آموزش اسماعیلیان عادى بر پاى داشتند که از آن میان مى توان از مؤسسه دارالعلم و مجالس درسى که براى تعلیم اصول عقاید اسماعیلیه یعنى حکمت بود و به، مجالس الحکمة، شهرت یافت، نام برد.

داعیان اسماعیلى و بسط علوم فلسفى، کلامی
داعیان اسماعیلى دوره فاطمى که به عنوان متکلم تعلیم مى یافتند، در عین حال عالمان و مؤلفان جامعه خود نیز بودند و متون متقدم ادبیات اسماعیلى را در موضوعات متنوع ظاهرى و باطنى، از تاریخ نگارى و زندگى نامه گرفته تا رسالات جامع کلامى و فقهى و فلسفى، و نیز کتب مهمى در زمینه تأویل که از شاخص هاى کیش اسماعیلى بود، پدید آوردند. این داعیان به خصوص رسالات کلامى متعددى بر محور نظریه امامت تدوین کردند و هم چنین نظریات خود را درباره مطالبى مانند توحید و صفات الهى، رستگارى، قضا و قدر به رشته تحریر در آوردند، یعنى بسیارى از همان مباحث کلامى که دیگر متکلمان مسلمان نیز درباره آن ها به بحث و تبادل نظر مشغول بودند. بعضى از داعیان دوره فاطمى، به خصوص آن هایی که در سرزمین هاى ایران و ماوراءالنهر فعالیت مى کردند، کلام اسماعیلى را با سنت هاى مختلف فلسفى، از جمله فلسفه نوافلاطونى، در آمیختند و نظام هاى فکرى پیچیده مابعد الطبیعى با عقاید جهان شناسى متفاوتى پدید آوردند. این امر به تکامل یک سنت عقلانى ویژه منجر شد که آن را، اسماعیلیه فلسفى، نامیده اند. این داعیان سرزمین هاى ایرانى، مانند ابویعقوب سجستانى، حمیدالدین کرمانى و بالاخره ناصر خسرو، و از زمان محمد نسفى (متوفاى 332 قمری یا 943 میلادی) شروع به تألیف رسالاتى براى طبقات فرهیخته جامعه کرده بودند، با این هدف که آن ها را از لحاظ فکرى به سوى مواضع دعوت خود جذب کنند. این موضوع روشن مى سازد که چرا آنان بر آن شدند که الهیات خود را برحسب جدیدترین و از نظر فکرى متداول ترین مضمون هاى فلسفى آن روزگار بیان کنند بدون آن که جوهر پیام دینى خود را که مانند پیش برگرد نظریه شیعى امامت دور مى زد، به مخاطره افکنند. به عبارت دیگر، این داعیان ایرانى، که فیلسوفان برجسته اى نیز بودند، بدون آن که خود را جزء فلاسفه به حساب آورند، از فلسفه صرفا به گونه اى که براى کلام و الهیات آن ها سودمند باشد استفاده مى کردند. در نتیجه، کلام و الهیات اسماعیلى کلا وحیانى باقى ماند و به طور محسوس عقلانى و استدلالى نشد، و داعیان اسماعیلى نیز هم چنان متکلمان پارسایى که نظریه امامت را تبلیغ مى کردند، باقى ماندند. به طور خلاصه، این در دوره فاطمیان بود که اسماعیلیان ارمغان فکرى ثمر بخشى به الهیات و فلسفه اسلامى به طور کلى، و به تفکر شیعى بالاختصاص، ارزانى داشتند. بازیابى جدید ادبیات آن ها به روشنى بر غنا و تنوع میراث هاى ادبى و فکرى عهد فاطمى اسماعیلیه گواهى مى دهد.

فاطمیان و توجه به مسائل شرعى
فاطمیان از آغاز دولتشان به مسائل شرعى نیز توجه خاص داشتند، و ادبیات اسماعیلى دوره فاطمى پیوسته بر جدایى ناپذیرى ظاهر و باطن و بر رعایت شریعت و توجه به معناى درونى آن تأکید داشته است. اما هنگام روى کار آمدن فاطمیان هنوز یک مکتب فقهى متمایز اسماعیلى وجود نداشت، زیرا تا آن زمان اسماعیلیان جزء یک نهضت انقلابى و محرمانه بودند و قوانین و احکام سرزمین هایى را که در آن جا مى زیستند مراعات مى کردند. با استقرار خلافت فاطمى نیاز به تدوین فقه اسماعیلى نیز براى اولین بار پدیدار گشت و این امر با اجراى احکام فقه شیعه که در اختیار بود، آغاز گشت. تدوین یک مکتب فقهى اسماعیلى عمدتا حاصل کوشش هاى چند دهه اى قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد (متوفاى 363 قمری یا 974 میلادی) بود که عالم ترین فقیه دوره فاطمى محسوب مى گردد. وى فقه اسماعیلى را با جمع آورى منظم احادیث موثقى که از اهل بیت، خاصه امامان باقر (ع) و صادق (ع)، روایت شده بود، بر مبناى آثار کلینى و دیگر محدثان و مؤلفان متقدم شیعى و بعضا سنى تدوین کرد. مساعى قاضى نعمان سرانجام در تألیف کتاب دعائم الاسلام به اوج خود رسید و این کتاب قانون نامه رسمى فقه دولت فاطمى گردید. در فقه اسماعیلى نیز، به صورتى که قاضى نعمان پرداخته بود، اصل نظریه امامت اهمیتى محورى داشت و این به دولت فاطمیان مشروعیت اسلامى مى داد. در نتیجه، مرجعیت و اقتدار و قول یک امام علوى معصوم و تعالیم او سومین منبع فقه اسماعیلى، پس از قرآن مجید و سنت نبوى، گردید. قاضى نعمان، که خود سمت هاى، داعى الدعاة، یعنى ریاست دعوت اسماعیلى و نیز، قاضى القضاة، دولت فاطمى را هم زمان در اختیار داشت و بدین ترتیب مسئولیت اجراى شریعت و تأویل باطنى آن را به عهده داشت، هم چنین پایه گذار خاندانى از قاضى القضات ها در دولت فاطمى گردید.

تقسیم فاطمیان به دو شاخه مستعلویه و نزاریه

دعوت و جامعه یکپارچه اسماعیلى روزگار فاطمیان در سال 487 قمری یا 1904 میلادی به دو شاخه متخاصم مستعلویه و نزاریه تقسیم شد. این انشقاق بر سر جانشینى خلیفه و امام فاطمى، المستنصر بالله، که در آن سال در گذشت، رخ داد. المستنصر هرگز نص امامت و خلافت از فرزند بزرگ اش نزار که به جانشینى خود منصوب کرده بود، نگرفته بود. اما برادر کوچک تر نزار با دسیسه وزیر قدرتمند فاطمى، افضل، با لقب المستعلى بالله بر مسند خلافت فاطمى نشانده شد. امامت المستعلى را نیز دستگاه دعوت در قاهره و نیز اسماعیلیان جوامع مصر و یمن و غرب هندوستان به رسمیت شناختند. این اسماعیلیان که سپس اعقاب المستعلى را به امامت پذیرا گشتند، چند دهه بعد به شاخه هاى حافظى و طیبى منقسم شدند. دعوت و جامعه اسماعیلیان حافظى با انقراض دولت فاطمى در سال 567 قمری یا 1171 میلادی از میان رفتند، اما اسماعیلیان مستعلوى طیبى، که در طول زمان به گروه هاى فرعى متعددى تقسیم شدند، سرانجام پایگاه خود را در یمن مستقر ساختند. اسماعیلیان طیبى، که اکنون عمدتا در شبه جزیره هندوستان زندگى مى کنند و در آن جا به نام، بهره، شهرت دادند، به وسیله سلسله هایى از داعیان مطلق که منصب موروثى دارند رهبرى شده اند، زیرا امامان آنان از سال 524 قمری یا 1130 میلادی هم چنان در غیبت مانده اند. اسماعیلیان طیبى برخى از سنت هاى علمى دوره فاطمیان را حفظ کرده و رسائل اخوان الصفا را نیز که تأثیرى بر ادبیات اسماعیلى دوره فاطمى به جا نگذاشتند، در سنت هاى ادبى خود وارد کردند. اسماعیلیان طیبى یمن و هندوستان بخش عمده اى از ادبیات دوران فاطمى را نیز نگهدارى کرده اند. در قسمت بعدی به مطالبی چون، تاریخ و سرنوشت اسماعیلیان نزارى، هویت مجعول و افسانه ای اسماعیلیان و مطالعات جدید درباره اسماعیلیان، پرداخته می شود.

منـابـع

مجموعه مقالات اسماعیلیه- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب-قم- 1380

فرهاد دفترى- تاریخ و عقائد اسماعیلیه- نشر فرزان روز- تهران- 1375

www.adyan.org

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد