اعجاز قرآن (از دیدگاه مشاهیر معتزله)

فارسی 5464 نمایش |

در بخش اول به مطالبی چون: دیدگاه های مشهور درباره اعجاز قرآن، کتب معتزله درباره اعجاز قرآن و دیدگاه بزرگان معتزله درباره اعجاز قرآن اشاره شد. در این بخش به طور اختصار به نظر مشاهیر معتزله در این باب پرداخته می شود.

جاحظ
ایشان در حجج النبوة مى گوید: «لان رجلا من العرب لو قرا على رجل من خطبائهم و بلغائهم سورة واحدة، طویلة او قصیرة، لتبین له فى نظامها و مخرجها وفى لفظها و طبعها انه عاجز عن مثلها ولو تحدى بها ابلغ العرب لظهر عجزه عنها ولو اراد انطق الناس ان یؤلف من هذا الضرب سورة واحدة، طویلة او قصیرة، علم نظم القرآن و طبعه و تالیفه و مخرجه لما قدر علیه و لو استعان بجمیع قحطان و معد بن عدنان.» (رسائل جاحظ، رساله حجج النبوة، 3/229). در جاى دیگرى چنین آورده است: «قرآن با نظم و تألیف خویش بلغا و شعرا را به مبارزه طلبیده، ولى کسى پاسخ مثبت به آن نداده است. حتى کسى پیدا نشده که ادعا کند شبیه آن را در بعضى موارد آورده است. (همان، ص 251)، در البیان و التبیین نیز مى گوید: « و لابد من ان نذکر فى الجزء الثالث، اقسام تالیف جمیع الکلام و کیف خالف جمیع الکلام الموزون و المنثور و هو منثور غیر مقفى على مخارج الاشعار والاسجاع و کیف صار نظمه من اعظم البرهان و تالیفه من اکبر الحجج. (البیان و التبیین 1/242، تحقیق حسن سندوبى.)
ولى متاسفانه این وعده را فراموش کرده و در جلد سوم به شعوبیه و رد آن مى پردازد. از این عبارات چنین برداشت مى شود که جاحظ قرآن را بر طبق اشعار و اسجاع مى داند؛ یعنى قائل است که در قرآن سجع وجود دارد، لذا ابوبکر باقلانى به او تاخته است و مى گوید: کسى که قائل به سجع در قرآن است، باید بپذیرد که در نظم و تالیف قرآن اعجازى نیست؛ و فرقى بین کلام خدا و کلام بشر نیست. ( اعجاز القرآن، ص 84) جاحظ نفس قرآن را معجزه دانسته و نظم و تالیف قرآن را اعجاز گونه مى داند، که مثل آن را کسى نمى تواند بیاورد. وى صرفه را نیز در باره قرآن قبول دارد و مى نویسد؛ و مثل ذلک ما رفع من اوهام العرب و صرف نفوسهم عن المعارضة للقرآن بعد ان تحداهم الرسول بنظمه... و فى کتابنا المنزل الذى یدلنا على انه صدق، نظمه البدیع الذى لایقدر على مثله العباد... ( الحیوان، 4/89، 90؛ 6/269.) البته باید توجه کرد که جاحظ، بر خلاف نظام، قرآن را معجزه ذاتى مى داند، ولى معتقد است براى این که آشفتگى افکار پیش نیاید، خداوند عرب را از معارضه با قرآن بازداشت. از این رو، صرفه جاحظ غیر از صرفه نظام است. یحیى بن حمزه علوى در الطراز مى گوید: «ما سه نوع صرفه داریم: صرفه نظام، صرفه جاحظ و صرفه سید مرتضى.» سپس هر یک را به طور مشروح بررسى مى کند و فرقهاى آنها را بیان مى دارد. البته صرفه چهارمى نیز داریم، که صرفه ابن حزم است. (الفصل، 3/31.)

هشام الفوطى و عبادبن سلیمان
مطالب زیادى از این دو نفر در دست نیست. اشعرى درباره نظرات این استاد و شاگرد در باره اعجاز قرآن مى نویسد: قال هشام و عباد: لا نقول ان شیئا من الاعراض یدل على الله سبحانه؛ و لا نقول ایضا ان عرضا یدل على نبوة النبىصلى الله علیه و سلم و لم یجعلا القرآن علما للنبى صلى الله علیه و سلم و زعما ان القرآن اعراض. (مقالات الاسلامیین، ص 271)، از کلام اشعرى هویداست که این دو نفر قرآن را دلیل نبوت پیامبر نمى دانسته اند، بلکه آن را جزء اعراض مى پنداشتند؛ و اعراض را دال بر چیزى قرار نمى دادند. اما قاضى عبدالجبار در جواب کسانى که همین مطالب را یادآور شده اند، مى گوید: این دو نفر منکر معجزه بودن قرآن نیستند، بلکه چون در اعراض نظر خاصى دارند، سبب شده که بپذیرند قرآن بعد از عصر پیامبر دال بر نبوت پیامبر نیست. البته این دو نفر نزول جبرئیل را دلیل بر صدق نبوت پیامبر مى دانستند، و از این طریق، به معجزه بودن قرآن پى مى بردند. (المغنى، 16/242).
اگر نسبتى که قاضى عبدالجبار به عباد و هشام مى دهد صحیح باشد، پس نزد این دو نفر نزول جبرئیل خود یک امر خارق عادتى است که دال بر نبوت پیامبر است؛ و تا زمانى که پیامبر بود، قرآن دلیل نبوت بود، ولى بعد از پیامبر دلیل نیست. آنچه باعث شده این دو نفر قائل به این قول شوند، نظر آنها در باب اعراض است: «جسم، همان جوهر و اعراض لاینفک اوست، لذا اگر عرضى از جسم منفک شد، دیگر جسم نیست و دال بر شىء دیگر هم نیست؛ و چون قرآن صوت است و از جسم منفک شده است، لذا دال بر شیئى نیست.» ابوبکر باقلانى و عبدالقاهر جرجانى نیز همین نسبت را به صورت مجمل بیان کرده اند.

ابوعلى جبائى
اکنون هیچ کتابى از ابوعلى در دست نیست، ولى قاضى عبدالجبار در جاى جاى المغنى از کتب ابوعلى یاد کرده است؛ از جمله مى گوید: شیخ ما، ابوعلى، قائل است که در کلام طویل و تالیف کثیر، از کسى که علوم را آموخته باشد، رفع تناقض و اختلاف بعید است، لذا قرآن نمى تواند از طرف کسى غیر از خدا، که عالم بنفسه است، باشد. (المغنى، 16/328.) ولى آنچه از ابوعلى جبائى در وجه اعجاز قرآن معروف است، قول به فصاحت قرآن است. این مطلب را علامه حلى نقل کرده و مى فرماید: «فقال الجبائیان ان سبب اعجاز القرآن فصاحته.» این مطلب از فحواى کلام قاضى هم بر مى آید، اما ایشان در هیچ جا صراحتا آن را به ابوعلى نسبت نمى دهد.

ابوهاشم جبائى
از کتب ابوهاشم، مثل کتب پدرش، هیچ اثرى نیست. و آنچه از نظریات ابوهاشم مى دانیم، منقول از دیگران است. قاضى عبدالجبار مى نویسد: و قال شیخنا ابوهاشم: والعادة انقضت بان انزله جبرئیل علیه فصار القرآن معجزا لنزوله و على هذا الوجه و لاختصاص الرسول به، لان نزول جبرئیل هو معجز، لکنه لو انزل ما لیس بمعجز لکان لا یعلم صدق رسول الله (المغنى، 16/231.) از این عبارات به دست مى آید که ابوهاشم نزول جبرئیل را معجزه مى داند، ولى این معجزه اگر کلام اعجاز گونه نباشد، دال بر صدق پیامبر نخواهد بود. از این رو، ابوهاشم قرآن را معجزه دانسته، و اعجاز آن را در فصاحت قرآن دیده است. (کشف المراد،ص 384؛ المغنى، 16/197.) ابوهاشم عدم تناقض در قرآن را هم دلیل اعجاز مى داند. رمانى: ایشان در رساله خویش مى نویسد: «وجوه اعجاز قرآن هفت تاست، که از جمله آنها بلاغت، اخبار از غیب و صرفه است.»( ثلاث رسائل فى اعجازالقرآن، ص 89.)
سپس تمام رساله خویش را به بحث از بلاغت قرآن اختصاص مى دهد. ایشان اولین فردى است که اسجاع قرآن را فواصل مى نامد و مى گوید: الفواصل حروف متشاکلة فى المقاطع توجب حسن افهام المعانى و الفواصل بلاغة و الاسجاع عیب و ذلک لان الفواصل تابعة للمعانى و اما الاسجاع فالمعانى تابعة لها. (همان، ص 89.) دیگر ادیبان نیز از ایشان تقلید کرده و اسجاع قرآن را فواصل نامیده اند؛ مانند ابوبکر باقلانى، عبدالقاهر جرجانى و ابن ابى اصبع. ایشان صرفه نظام را قبول دارد و آن را یکى از وجوه عقلى اعجاز قرآن مى داند. (همان، ص 101.) پس نزد رمانى بلاغت از اهم ادله اعجاز قرآن است؛ بلاغتى که اشاعره بعدا بر آن بسیار تاکید کردند.

قاضى عبدالجبار
قاضى از جمله کسانى است که کتابهایش دستخوش حوادث نگردیده است. اکثر کتب وى در یمن یافت شده است. قاضى عبدالجبار تنها دلیل اعجاز قرآن را فصاحت مى داند، و صرفه و اخبار از غیب و... را رد مى نماید و مى گوید: چون پیامبر به قرآن تحدى نمود، لذا باید دلیلى باشد که همه قرآن را شامل شود؛ و این وجوه، بعض قرآن را شامل مى شوند. البته همین وجوه دلیل صدق پیامبر هستند، اما دلیل اعجاز قرآن نیستند. (شرح اصول خمسه، ص 586، 589، 600)

زمخشرى
آقاى صاوى الجوینى کتابى به نام "منهج الزمخشرى فى تفسیر القرآن و بیان اعجازه" دارد، و تحقیق مبسوطى در این باره کرده است. ایشان مى فرماید: «زمخشرى قرآن را از دو راه معجزه مى داند: یکى نظم و دیگرى اخبار از غیب.» (منهج الزمخشرى، ص 216،) و خود زمخشرى در جاى جاى الکشاف از این مسئله پرده بر مى دارد؛ (الکشاف، 1/424، 437) و قائل است نظمى که ارتباط واثق با معانى دارد، دال بر اعجاز قرآن است.

مطرزى خوارزمى و سکاکى
مطرزى خوارزمى در رساله خویش مى نویسد: «و جمع فى هذه الکلم المعدودة و الجمل المحدودة بین اسباب الفصاحة و ارکان البلاغة من الحذف و الاضمار» (بیان الاعجاز فى سورة قل یا ایهاالکافرون، ص 360)، از عبارات ایشان چنین بر مى آید که وى فصاحت و بلاغت را دلیل اعجاز قرآن مى داند. و سکاکى در مفتاح العلوم مى گوید: «و اعلم ان شان الاعجاز عجیب یدرک و لایمکن وصفه و مدرک الاعجاز عندى هو الذوق و ان علمى المعانى والبیان هما الوسیلة الاکتساب الذوق الذى تدرک به مواطن الجمال البلاغى على انهما لایکشفان کشفا تاما على وجه الاعجاز لتعذر الاحاطه بکل اسرار القرآن البلاغیة.» (مفتاح العلوم، ص 221.) به نظر سکاکى بلاغت قرآن دلیل اعجاز است، ولى فهم این بلاغت به ذوق افراد وابسته است. و معتزله کم کم از صحنه روزگار محو شد؛ به گونه اى که در سال 730 هجری قمری، که ابن بطوطه به خوارزم رفته است، مى گوید: اکثر علماى شهر اورگنج معتزلى مذهب بودند، ولى از تظاهر به معتقدات خویش پرهیز مى کردند، زیرا سلطان محمد اوزبک و فرمانرواى آن در شهر اورگنج از اشاعره هستند. (رحلة ابن بطوطة، 1/233.) آنچه از این فرقه کلامى باقى مانده، مقدارى بسیار ناچیز از کتب آنهاست. البته بسیارى از اقوال منتسب به آنها در کتب دیگر فرق کلامى ذکر شده است.

نتیجه
بنابر آنچه گفته آمد، تمام معتزلیان، قرآن را معجزه دانسته اند، ولى در وجوه اعجاز آن اختلاف دارند، که امرى طبیعى است. اما به این دلیل که اشاعره از مخالفان سرسخت آنها بودند، نسبتهایى ناروا به معتزلیان داده اند؛ و چون نویسندگان اشاعره و مذهب آنها بیشترین طرفدار را در عالم اسلام داشته، نظرات آنان بیشتر از دیگران مورد توجه قرار گرفته است. از این رو، نسبت عدم اعجاز به معتزله شیوع پیدا کرده است.

منـابـع

فصلنامه هفت آسمان- شماره 4

مروج الذهب- چاپ دارالاندلس- بیروت 1385.

تحقیق محمد زاهد الکوثرى- الفرق بین الفرق- نشرالثقافة‏الاسلامیة- مصر.

عبدالقاهر بغدادى- اصول الدین- دارالکتب- بیروت.

گلدزیهر- مذاهب التفسیرالاسلامى- ترجمه عبدالحلیم نجار- چاپ دار اقرا- 1405.

تحقیق مهدى محقق- اوائل المقالات- چاپ دانشگاه تهران- 1372.

تحقیق سید احمد حسینى- الذخیرة فى علم الکلام- چاپ جامعه مدرسین- 1411.

کشف المراد- چاپ مؤسسه الاعلمى للمطبوعات- 1399.

تحقیق حمد بن ناصر الدخیل- بیان الاعجاز فى سورة قل یا ایهاالکافرون

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد