مقایسه دین هندو و اسلام در مورد انسان (سرنوشت بشر)
فارسی 6312 نمایش |در هندوئیسم انسان از مقام بسیار والایی برخوردار است. او نه تنها عالی ترین مخلوق عالم بلکه اغلب هم شأن با خداوند شناخته می شود. مفهوم نارایانا (خدا، بشر)، در دین هندوئی بارها به مقام خداگونگی که به بشر اعطا شده اشاره می کند. اینکه شانکارا فرد بشر را با برهمن هم ذات می پندارد گواه همین حقیقت است. اگرچه به ظاهر انسان وجودی مادی روانی است، در کنه وجود او روحی قرار دارد که واقعا بارقه الهی در درون وی است. از این رو در اصل انسان در طبیعت خود موجودی الهی است.
آتمن یا روح فردی در دین هندو
روح درون آدمی نامیراست و هیچ چیز قادر به نابودی آن نیست. حتی مرگ نمی تواند هیچ آسیبی به آن برساند. گفته مشهور گیتا در این باب روح را به گونه ای توصیف می کند که مصون از هر تأثیر مخربی است «آن آتمن، هرگز زاده نمی شود، در هیچ زمانی نمی میرد و نیز هنگامی که زاده شد هرگز نیستی بر آن راه نخواهد یافت. آتمن نازاده، ابدی، همیشگی و اول و آخر است. وقتی بدن نیستی می پذیرد، او نمی میرد». و در جای دیگر آمده «سلاح ها این نفس فردی را نمی شکافند، آتش آن را نمی سوزاند، آب آن را تر نمی کند، و باد نیز آن را خشک نمی کند. آن شکاف ناپذیر است و نمی تواند سوزانده شود. نمی توان آن را خشک یا تر کرد. ابدی، سایه گستر بر همه جا و بدون تغییر و ثابت و پایدار است. تا ابد یکسان است». این آتمن یا روح فردی وجود حقیقی انسان را تشکیل می دهد و در واقع این حضور نامتناهی در درون انسان ظاهرا متناهی است. بنابراین انسان در ذات خود وجود متناهی، نامتناهی شناخته می شود (یعنی حضور نامتناهی در درون متناهی). تاگور اخیرا در کتاب خود به نام دین انسان بر این جنبه نامتناهی طبیعت آدمی تأکید بسیار داشته است. اسارت و وابستگی انسان به امور مادی و نحوه رهایی از این اسارت در دین هندوئی
به هر حال، انسان علی رغم عظمت واقعی اش، آن گونه که در این عالم قرار دارد، قربانی جهل اجنانا است و در اسارت زندگی می کند. عظمت بالقوه و جاودانگی روح انسان تحت الشعاع وابستگی و تعلق خاطر او به امور مادی و لذات نفسانی قرار دارد و این احساس تعلق را اویدیا یا اجنانا ایجاد می کند که در باور هندو آنادی (بدون آغاز) است. این اویدیای بی آغاز که انسان محکوم به تولد با آن است، شاید تا اندازه ای با مفهوم مسیحی گناه اولیه که به وسیله آن آدمی از همان آغاز به تباهی کشانده می شود، قابل مقایسه باشد. اما این اویدیا پایان ناپذیر نیست. می توان بر آن پیروز شد و از آن رهایی یافت. آزادی از جهل و به دنبال آن رهایی از اسارت در دین هندوئی به موکشا (رستگاری) معروف است. هر انسانی قادر است به رستگاری و نجات دست یابد. از آنجا که جهل علت اصلی اسارت است، درمان طبیعی آن معرفت جنانا است. با معرفت است که آدمی از جهل خلاصی می یابد و به آزادی می رسد. با وجود این در اینجا منظور از معرفت تنها معرفت عقلی نیست، بلکه به معنی حکمت است که از طریق ادراک و تجربه مستقیم آنچه واقعی و غیر واقعی است، حاصل می شود. انسان در آزادی هیچ چیز تازه ای به دست نمی آورد؛ او صرفا از طبیعت اصلی و حقیقی خود آگاه می شود. او روح خود را دوباره باز می یابد و نه چیز دیگری را. انسان بالقوه چنان باعظمت است که نیازی نیست چیزی غیر از خود را به دست آورد.
قانون کارما در هندوئیسم
اینکه انسان می تواند خود را از اسارت رهایی دهد، به روشنی گویای این واقعیت است که انسان آزاد است. اگر او واقعا در بند اسارت گرفتار باشد، این اسارت ناشی از کارماهای (اعمال) خود اوست. انسان سازنده سرنوشت خویش است. هرچه بکارد همان را برداشت خواهد کرد. هندوئیسم اعتقاد راسخ به قانون کارما دارد و بنا بر آن معتقد است تنها عاملی که سرنوشت انسان را می سازد اعمال خود اوست. اگر اعمالش از روی عدم تعلق خاطر و صرفا بر اساس انسانیت باشد، سرنوشتی آزاد از رنج و در نهایت آزاد از هر نوع اسارتی در انتظار اوست، اما اگر اعمالش از روی خودخواهی و لذات نفسانی و جاذبه های دنیوی باشد او با اسارت در زنجیر بی پایان تولد و تولد دوباره، نتایج آنها را خواهد دروید.
تفسیر اشتباه از قانون کارما
اینکه دین هندو به بشر آزادی می دهد گاهی اوقات مورد تردید قرار می گیرد. گفته می شود که قانون کارما نماد آزادی انسان نیست، بلکه کاملا خلاف آن است. زندگی کنونی انسان کاملا مشروط بر کارماهای گذشته اوست و بنابراین قلمرو اعمال آزادی او در کجاست؟ اما این تفسیر اشتباهی از قانون کارما است. این قانون ضمانت کاملی برای بشر است که آینده خود را براساس خواست و اراده خویش شکل دهد. اگر آزادی اراده و عمل در هندوئیسم وجود نداشت در آن صورت پاداش و مجازات انسان و نیل به نجات یا تولد دوباره بر طبق اعمالش بی معنا بود. اصل اخلاقی «هرچه بکاری همان را درو خواهی کرد»، به وضوح نشان می دهد که آینده بشر کاملا به اعمال او وابسته است و نیز اینکه خود انسان مسئول اعمال کنونی و آینده خویش است. برای آزادی انسان ضمانتی بزرگتی از این وجود ندارد، پس بشر آزاد است و هر چیزی بستگی به خواست و عمل او دارد.
سرنوشت بشر از دیدگاه هندوئیسم
مطابق دین هندوئی سرنوشت بشر به طور کلی همان رسیدن به «موکشا» است، اگرچه عقیده به بهشت و دوزخ به عنوان منزلگاه نهایی آدمی تماما از آن حذف نمی شود. با رسیدن به «موکشا»، انسان از دور تولد و مرگ رهایی یافته و به مرتبه روحانی محض می رسد. «موکشا» به معنی رهایی یا آزادی است که در مقابل «باندهان»، یا اسارت قرار دارد. بردگی و اسارت همان زندانی بودن در چرخه دائمی تولد و مرگ است و بنابراین آزادی از این دور و تسلسل را رهایی می نامند. در جریان های مختلف سنت هندوئی به گونه ای یکسان و به روشنی معلوم نمی شود که انسان پس از رسیدن به «موکشا» واقعا به چه مقامی دست می یابد و یا دقیقا ماهیت «موکشا» چیست. غالبا گفته می شود که ماهیت یا مقام «موکشا»، چنان است که نمی توان آن را به هیچ زبانی بیان کرد. «موکشا»، در ذات خود از موقعیتی یگانه و منحصر به فرد برخوردار است و تنها از طریق تجربه مستقیم می توان آن را شناخت. به هر حال تقریبا در همه نظام های تفکر هندوئی اعتقاد بر این است که «موکشا»، نفیا رهایی از هر گونه قید و بندی و اثباتا نیل به مقام و مرتبه روحانی محض است که ورای محدودیت های زمان و مکان، و مرتبه صلح و آرامش کامل و طمأنینه قلبی است. «موکشا» نیل به زندگی روحانی، ابدی، فناناپذیر و آزاد است. بنا بر اعتقاد هندوها، هر فردی در کنه وجود خود از روحی برخوردار است که بسان بارقه ای الهی در اوست. روح بالقوه از تمام جهات کامل، و آزاد از هر نوع محدودیتی است. اینکه روح واقعیت و ماهیت الهی واقعی خود را از دیت می دهد و مقید می شود، ناشی از جهل است؛ اما زمانی که رهایی از قیود دنیوی حاصل می شود، بار دیگر روح ماهیت حقیقی خود را درک کرده، به کمال ذاتی خویش نایل می شود، به عقیده برخی دست یابی به این کمال همانا رسیدن به عدم تناهی است. برای مثال «شانکارا» روح فردی را برابر با برهمن نامتناهی می داند، و بنابراین به نظر وی هنگامی که روح پس از آزادی به ماهیت واقعی خود دست یافت، در واقع به مرتبه نامتناهی آغازین خود می رسد. اما برخی دیگر نیز مانند «رامانوجا» معتقدند که در مقایسه با برهمن یا خدا، روح بشر همیشه محدود و متناهی خواهد بود و از این رو حتی بعد از آزادی نیز همانند خدا نامتناهی نمی شود. البته از لحاظ کیفی به مرتبه ای مشابه خداوند می رسد، اما هرگز مثل و مانند او نمی شود. در تصور «رامانوجا» و «بهگودگیتا» از «موکشا» چیزی شبیه عقیده مسیحیان درباره اتحاد ازلی با خداوند می توان یافت. روح فردی پس از رهایی، از لحاظ طبیعت شبیه و مانند خداوند می شود و در قرب ابدی و اتحاد با او به سر می برد. البته در دین هندویی، آزادی به معنای خلاصی از تمام قیود دنیوی و مخصوصا رهایی از دایره تولد و مرگ است. اما لزوما به معنای انقطاع بی درنگ از بدن جسمانی نیست. دین هندویی به همراه دین بودایی، معتقد به «جیوان، موکتی» یعنی آزادی از این زندگی است. لحظه ای که فرد هوای نفس را رها ساخت، یعنی از هرگونه جاذبه دنیایی (نیشکاما) خود را رهانید، حتی علیرغم حضورش با جسم مادی در این عالم، او به راستی به انسانی از عالم دیگر یعنی عالم روحانی مبدل و آزاد می شود. آزادی لزوما به معنی رهایی از تن نیست. بلکه به معنی رهایی از امیال و هواهای نفس است. در این صورت انسان علیرغم حضورش در این دنیا، دیگر به این عالم تعلق ندارد. از این رو اگرچه در دین هندوئی در تحلیل نهایی، آزادی به معنای رهایی از قیود دنیا (سمسارا) است، لزوما رها کردن ناگهانی آن نیست. آنچه ضروری است عدم تعلق خاطر به این دنیا است، نه فرار از آن. در دین هندوئی اسارت معلول جهل یا (اویدیا) و بنابراین به طور طبیعی، آزادی ثمره معرفت (جنانا)، است. اگرچه در متن برخی نظام های هندویی، حتی این گفته که «موکشا» ثمره معرفت یا «جنانا» است، نادرست شناخته می شود. به عقیده آنها «جنانا» همان «موکشا»، است، زیرا «موکشا»، چیزی غیر ادراک ماهیت واقعی خود فرد نیست. به یک معنا انسان با دستیابی به «موکشا»، چیز جدیدی به دست نمی آورد. او به سادگی مالک چیزی می شود که همیشه آن را داشته است. «موکشا» مانند یافتن گردنبندی است که بر گردن انسان بسته است. در هر صورت با از بین رفتن جهل و متعاقب آن کسب معرفت، آدمی به «موکشا»، دست می یابد. با این همه در دین هندویی نقش اعمال اخلاقی و عشق و ایمان به خداوند در رسیدن به آزادی نادیده گرفته نمی شود، بلکه هندوئیسم به اهمیت و تأثیر تمام راههای سه گانه جنانا (معرفت)، بهکتی (عشق به خدا) و کارما (اعمال اخلاقی) در تحقق «موکشا»، واقف است و به توصیه آنها می پردازد. کتاب مقدس و مشهور هندوئی، «بهگودگیتا» بارها بر نقش «نیشکاما کارما» در دستیابی به «موکشا» تأیید می کند و همچنین برای نیل به آزادی از اهمیت تسلیم بی چون و چرا به خداوند سخن می گوید. «رامانوجا»، فیض و رحمت خداوند را که تنها با عشق و ایمان به او به دست می آید، شرط لازم نیل به «موکشا» می داند. حتی «شانکارا» که «جنانا»، را تنها راه نیل به «موکشا»، می داند، اهمیت اعمال اخلاقی و عشق به خداوند و اخلاص را در این مورد نادیده نمی گیرد و حتی بر اهمیت آنها در هموار کردن راه «جنانا» تأکید می کند.
انسان در نگاه اسلام
در دیدگاه اسلام، روشن است که انسان مانند هر چیز دیگری در عالم مخلوق خداست. در قرآن گفته شده که انسان از «لخته خون» آفریده شده است. نقل است که در اولین وحی بر پیامبر اکرم (ص) توسط جبرئیل، اشاره شده که خداوند انسان را از لخته خون خلق کرد. «بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، بیافرید انسان را از لخته خون». بر طبق نظر اسلام، انسان اشرف مخلوقات است. اگر چه خداوند انسان را خلق کرده و انسان کاملا وابسته به اوست، با این همه به عنوان واقعیتی مستقل و جدا حیات دارد. انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می رود و سخن می گوید نیست، این موجود از نظر قرآن ژرف تر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را مدح ها و ستایش ها کرده و هم مذمت ها و نکوهش ها نموده است. عالی ترین مدحها و بزرگترین مذمت های قرآن درباره انسان است، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهار پایان پست تر شمرده است. قرآن به عنوان کاملترین کتاب آسمانى که قوانین حاکم بر نظام هستى و واقعیتهاى مربوط به انـسان و جهان را بیان کرده، و حقایق را آن چنان که هست بازگو مى کند، درباره انسان به عنوان گـل سـرسـبـد جـهـان آفـریـنـش و اشـرف مـخـلوقـات بـه بـهـتـریـن شـکـل سـخـن گفته و از حقایق مربوط به او پرده برداشته است. با توجه به ویژگیهاى این کـتـاب آسـمـانـى مى توان گفت آن گونه که قرآن درباره انسان سخن گفته هیچ کتاب آسمانى سخن نگفته است. قـرآن مـى خـواهـد شالوده جامعه اى نوین با الهام از وحى الهى و قوانین مترقى و حیاتبخش تحت رهـبـریـهـاى پـیـشـوایـان مـعـصـوم (ع ) پـى ریـزى کـنـد کـه انـسـان تـنـهـا عـنـصـر تشکیل دهنده آن است. قرآن کریم بر پایه واقعیت هاى مربوط به انسان از یکسو از وى ستایش کرده و از سوى دیگر نـکـوهـش عـالی تریـن سـتـایـش ها و بزرگترین نکوهش هاى قرآن مربوط به انسان است؛ برخى انـسـانـهـا را از همه موجودات زمینى و آسمانى، حتى از فرشته برتر دانسته، و بعضى را از دیو چارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است که توانایى دارد جهان را مسخر خویش سازد، و فرشتگان را به خدمت گمارد. امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید: «ما خلق الله خلقا ارم الله عزوجل من مومن لان الملائکه خدام المومنین» ترجمه: خداوند مخلوقی شریف تر و بزرگوارتر از مومن خلق نکرده است زیرا فرشتگان خدمتگزاران مومنان هستند (بحار الانوار، ج 69، ص 19). و نیز مى تواند راه انحطاط و پـسـتـى را پـیـمـوده، از هـمـه ارزش ها تهى شود، و به پایین ترین درجه ممکن، و به تعبیر قـرآن بـه (اسـفل السافلین)، (تین، آیه 5) سقوط کند. این انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد، و سرنوشت نهایى خویش را تعیین کند.
انسان در نگاه دین اسلام
در دیدگاه اسلامی، انسان رو بنا نیست و زندگی او با نباتات و حیوانات فرق اساسی دارد منتهی سیر تکاملی انسان از مسائل مادی و نیازهای فیزیکی آغاز شده و با حرکت تکاملی جوهری، قوای روحانی او فعال شده تا جائی که از محکومیت محیط بیرونی و درونی خود وارسته گردیده و فردی مؤمن و معتقد و غنی النفس می گردد. انسان و جامعه سالم، مجموعه ای است که خودش درباره خود تصمیم می گیرد و سرنوشت نهایی خویش را تبیین می نماید در سایه تعالیم الهی و پرتو عالم، جهان را مسخر خویش کند، انسان دارای ارزشهای زیر است:
1-انسان خلیفه خدا در روی زمین است (بقره/30 ـ انعام/165)
2- ظرفیت فکری و عملی انسان بزرگترین ظرفیت هائی است که یک مخلوق می تواند داشته باشد (بقره/33-31)
3- او فطرتی خدا آشنا دارد، به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد، همه انکارها و تردیدها، بیماری ها و انحراف هائی است از سرشت اصلی انسان (اعراف/172 ـ دوم/43)
4- در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جمادات و گیاهان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد، انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی و از جسم و جان (الم ـ سجده)
5- آفرینش انسان، آفرینش حساب شده است، تصادفی نیست، انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است (طه/121)
6- او شخصیتی مستقل و آزاد است، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد، از او خواسته شده است که با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند (احزاب/72، دهر/2)
7- او از یک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است، او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک می کند، که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را بهتر از پستی ها و دنائت ها و اسارت ها و شهوت رانی ها می شمارد. (اسراء/7)
8- او از وجدانی اخلاقی برخوردار است به حکم الهامی فطرت، زشت و زیبا را درک می کند (شمس/80).
9- نعمت های زمین برای انسان آفریده شده است. (بقره/29 ـ جاشیه/13)
10- خدا او را برای این آفریده که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد، پس او وظیفه اش اطاعت امر خداست. (ذاریات/56)
11- او جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمی یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، خود را فراموش کرده است، و نمی داند که کیست؟ و برای چیست؟ و چه باید بکند و کجا باید برود؟ (حشر/18)
12- او تنها برای مسائل مادی کار نمی کند، یگانه محرک او حوائج مادی زندگی نیست، او احیانا برای هدف ها و آرمانهای بس عالی حرکت می کند، او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده، مطلوب دیگری نداشته باشد (فجر/28 ـ توبه/73).
(ادامه دارد...)
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 47 -36
مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت
مصباح یزدی- اختیار انسان و معارف قرآن- فصل هفتم
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحه 124- 126
عبدالله ابراهیم زاده- پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه- اندیشه دینی 2
منصوره وطنى- ماه نامه یاس- شماره 60- مقاله ماهیت انسان از دیدگاه قرآن
کدرنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه مرضیه شنکایی- صفحه 29-26 و صفحه 38-31
مرتضی مطهری- ولاء و ولایت ها- صفحه 64-53
سید محمد باقر صدر- سنت های تاریخ در قرآن- صفحه 189
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها